سخن گفتن از احتمال وقوع جنگ، به اظهارنظر معنادار و بسیار مهم فرمانده کل سپاه پاسداران رسیده است. سردار محمدعلی جعفری دیروز تاکید کرد که «جنگ رخ خواهد داد اما اینکه کجا و کی باشد معلوم نیست. لکه ننگ و غدهی سرطانی یعنی اسرائیل با ما سر جنگ دارد اما اینکه کی جنگ رخ دهد معلوم نیست... این اتفاق بالاخره رخ خواهد داد؛ چراکه انقلاب با این شتاب که به سمت اهدافش حرکت میکند، برای آنها قابل تحمل نیست و بالاخره روزی شرایط جنگی را به وجود خواهند آورد.»
مستقل از انگیزهها و مقاصد ابراز صریح این دیدگاه/ارزیابی توسط فرمانده کل سپاه، محافل سیاسی و مطبوعاتی بیش از پیش درگیر این پرسش شدهاند که «در صورت وقوع جنگ محتمل، واکنش مناسب مخالفان اقتدارگرایی و دموکراسیخواهان ایراندوست، باید چه مضمونی داشته باشد؟»
نگارنده نخست به نقد این پرسش مینشیند و آنگاه، پرسش مهمتر و اولویتدارتری را ـ به باور خود ـ مطرح میکند.
دو نقد/ملاحظه
به نظر میرسد که دستکم به دو دلیل اصلی و مهم، پرسش پیش گفته، موضوعیت و اولویت ندارد:
اول؛ جنگ محتمل آتی، محتوایی یکسر متفاوت با جنگ هشت ساله و کلاسیک ایران و عراق خواهد داشت. خبری از ستیز نیروهای انسانی در مرزهای زمینی نخواهد بود (حداقل در فازهای نخستین جنگ)، چرا که هدف، نابودی تأسیسات زیربنایی و بهویژه مراکز هستهای جمهوری اسلامی است. در جنگ جدید، طبیعتا ایفای نقش وطندوستان، آنگونه که بهویژه در ابتدای حملهی ارتش رژیم بعثی صدام به ایران بهوقوع پیوست، منتفی است. این ادعا، بهصراحت در سخنان دیروز سردار جعفری هم محسوس بود؛ وی تصریح کرد که «ما باید برای جنگی آماده شویم که ماهیت آن با ماهیت جنگ هشت ساله کاملا متفاوت است و هنر در این است که ما بتوانیم متناسب با جنگ آیندهای که در پیش داریم خود را تطبیق دهیم. ما باید با پایه و اساس قرار دادن تجربیات دفاع مقدس برای جنگ آینده آماده شویم، چراکه ماهیت آن بسیار متفاوت با جنگ گذشته خواهد بود.»
از آنجا که این ادعا بهقدر لازم ملموس و مدلل است و از حاکمان ایران تا نظامیان تلآویو و ناظران و حتی شهروندان آگاه بر آن وقوف دارند، به همین اجمال اکتفا میشود.
دوم؛ در طراحی هر راهبرد ناگزیر از لحاظ کردن واقعیتها (تهدیدها، فرصتها، نقاط قوت و نقاط ضعف) هستیم. بیش از سه سال است که نگاه امنیتی تمامیتخواهان مسلط در بلوک قدرت به قدر لازم برای کنشگران مدنی و فعالان سیاسی، عیان شده است. صاحبان قدرت سختافزاری بهدلیل منافع مترتب بر حضورشان در حاکمیت، فقدان مشروعیت دموکراتیک و رویکردهای سرکوبگرانه و ذهنیت «توطئهمحور»ی که دارند، به هر مقوله و پدیدهی اجتماعی، با عینک «امنیتی» مینگرند. چنانکه بهعنوان جدیدترین شاهد و در دسترسترین نمونه، جمعی از کنشگران مدنی امدادرسان به زلزلهزدگان آذربایجان شرقی، هدف برخورد امنیتی ـ قضایی و سرکوب قرار گرفتند و برخی از آنها، همچنان در زندان بسر میبرند.
اگر با این مفروض همعقیده باشیم، تمامیتخواهان حاکم در صورت وقوع جنگ، اجازه و امکان هرگونه مشارکت اجتماعی و تبلور و بروز و ظهور را از سبزها/تغییرخواهان، سلب خواهند کرد. و این البته نگاهی خوشبینانه به ماجراست؛ در وجه کمی بدبینانه ـ اما بس محتمل ـ گروه قابل توجهی از کنشگرانی که پتانسیل اقدام گروهی و سازماندهی دارند، همزمان با آغاز جنگ، هدف سرکوب و بازداشت و قلع و قمع قرار خواهند گرفت.
حتی تجربهی جنگ هشت ساله هم بهوضوح موید این ارزیابی است؛ حاکمیت به «غیرخودی»ها اجازه و امکان مانور پیرامون موضوع مهمی چون جنگ نخواهد داد. ضمن اینکه سانسور و فیلتراسیون و اطلاعرسانی رسمی و دستوری به حداکثر ممکن خواهد رسید. القصه، مجالی برای «جامعه مدنی» فراهم نخواهد شد؛ یا به بیان دیگر، حاکمان سرکوبگر و اقتدارگرا نهایت تلاش خود را مبذول خواهند کرد که تحرکی از سوی جامعه مدنی صورت نگیرد.
پیشبینی این وضع چندان دشوار نیست: شلیک اولین موشک به ایران، یا نخستین حملهی هوایی به مراکز اتمی و تأسیسات زیربنایی، مساوی خواهد بود با موج تصاعدی تورم در چند ساعت. «چک پول»ها بهسرعت به نهایت بیخاصیتی میرسند و برای خرید حتی یک قوطی تن ماهی، بیارزش خواهند شد (آنهایی که زمستان 1383 و برف دو متری در رشت و پیامدهای اقتصادیاش را در منطقه بهیاد میآورند، بر مفروض بودن چنین وضعی مهر تأیید خواهند زد). در چنین شرایطی، احتمال شکلگیری شورشهای شهری توسط ناراضیان اقتصادی (فرودستان و لایههای نابرخوردار، و حاشیه نشینان شهری) و لمپن پرولتاریا بس مفروض میشود.
سادهانگارانه خواهد بود که تصور کنیم اقتدارگرایان حاکم که تجربهی غنی از سرکوب خونین و ضدانسانی جنبش سبز دارند و پروایی از اعمال خشونت ندارند، ناظر بیتفاوت خواهند بود یا حتی، از کنار بسترها و پتانسیلهای خطر و تهدید، بیتفاوت عبور میکنند (برخورد سخت و خشن نیروی انتظامی با کسانی که «اراذل و اوباش» توصیف شدند، پیش از تغییر نرخ و سهمیهبندی بنزین در تابستان 1386، یک شاهد مهم است).
افزون بر اینها، کافی است وضع قضایی و امنیتی شخصیتهای حقیقی و حقوقی اصلاحطلب و سبز به اجمال مرور شود تا شدت سرکوب و حساسیت، آشکار شود. شرایطی که برای کنشگران داخل کشور، به اندازهی لازم، ملموس است.
راه خروج با دو عرصه
مبتنی بر دو دلیل یاد شده، نگارنده معتقد است که دموکراسیخواهان ایراندوست باید در پی پاسخ به پرسش دیگری باشند؛ آن پرسش چنین مضمونی دارد: «چگونه میتوان مانع وقوع جنگ (بخوانید فاجعه) شد؟»
پاسخ به این پرسش مهم را میتوان در دو عرصه پیگیری کرد: حاکمیت، و منتقدان و مخالفان وضع موجود.
نخست؛ در حوزهی اول، چندان قابل تشکیک نیست که این بخش سختافزاری قدرت است که دستی گشوده در تعاملات بینالمللی دارد. اقدامها و اظهارنظرهای ماجراجویانه یا متوهمانه یا حساسیتبرانگیز و مشکوک حاکمیت ـ بهویژه در حوزهی انرژی هستهای ـ با کمال تأسف وقتی در کنار سرکوبها و اقتدارگراییها قرار میگیرد، اهمیت پروژهها و راهبردهای حاکمان را آشکار میکند. چه در حوزهی مناسبات جهانی و چه در حوزهی مناسبات داخلی با نیروهای اجتماعی، این حاکمیت سیاسی (بخوانید شخص رهبر جمهوری اسلامی و جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی همسو و گرداگرد وی) است که میتواند مانع از وقوع جنگ/فاجعه شود.
هرچند در اظهارنظر دیروز فرمانده کل سپاه، سخن بس معنادار و تلخ دیگری نیز وجود داشت: «حتی اگر عقلانیت هم به خرج داده شود اما این حادثه رخ میدهد.»
معلوم نیست سردار ارشد سپاه، این «اگر» مهم را از کجا میآورد و نفی و طرد میکند. و اساسا منظور وی از «عقلانیت» چیست و چه شاخصههایی دارد؟ آیا در عقلانیت مورد نظر جریان امنیتی ـ نظامی حاکم، بسط فضای سیاسی در داخل یا تسهیل دموکراتیزاسیون و نیز «اعتمادسازی» در تعامل با آژانس بینالمللی انرژی اتمی وجود دارد؟
عقلانیتی که سردار جعفری از آن میگوید متاسفانه چنان وضعی دارد که حتی صدای حسین شریعتمداری را هم بلند کرده است. کیهان امروز (یکشنبه) در مطلبی به قلم مدیرمسئول آزادی ستیزش، بهشدت از اظهارنظر غریب و اخیر رئیس سازمان انرژی اتمی كشور، انتقاد کرده است. فریدون عباسی در مصاحبه با روزنامه سعودی و عربزبان الحیات ـ چاپ لندن ـ در حاشیه نشست عمومی آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین گفته است: «گاهی اوقات ما اطلاعات غلطی منتقل میكردیم، چون چاره دیگری برای گمراه كردن جاسوسان خارجی نداشتیم. گاهی خودمان را ضعیف و گاهی نیز قویتر از آنچه واقعا بودیم جلوه دادهایم.» اظهارنظری که شریعتمداری آن را «غیرمنتظره»، «تعجب برانگیز»، «خطای فاحش» و «نسنجیده» ارزیابی کرده است.
خلاصه آنکه حاکمان دستی بس گشوده دارند و میتوانند بهجای صف کردن موشکهای دوربرد خود و بهجای تهدیدهای متقابل و شاخ و شانه کشیهای پرهزینه از جیب ملت ـ ملتی که صاحب اصلی ایران است ـ و بهجای پافشاری شک برانگیز بر برخی پروژههای هستهای، و نیز بهجای تعقیب سرکوب و تعمیق انسداد سیاسی، با تدبیر و خردمندی، وضع را به میزان بس موثری تغییر دهند.
راهکارها مکرر توسط سبزها بیان شده، و بهخصوص در بیانیه شماره 17 مهندس میرحسین موسوی مورد تاکید قرار گرفته است.
متاسفانه، با رفتاری که تمامیتخواهان حاکم در تمام ماههای پس از کودتای انتخاباتی بروز دادهاند، خوش باوری بسیار میخواهد که در این وضع و زمانه، شاهد آزادی رهبران و زندانیان سیاسی جنبش سبز، چونان گام نخست برای تغییر فضای داخل باشیم. سوگوارانه نشانهای از عزم خودکامگان برای تغییر نگاه و تأمین لوازم همبستگی ملی، و تقویت عناصر حقیقی حامی منافع ملی و مقوّم اقتدار ملی، مشاهده نمیشود. شاهد جدید و داغ نیز بازداشت یکبارهی فائزه هاشمی رفسنجانی، حدود نیمه شب شنبه، و همزمان با شایعهی بازگشت برادرش مهدی به کشور است.
دیگر؛ اما در مورد حوزهی دوم، و آنچه که به کنشگران مدنی ایراندوست و دموکراسیخواه مربوط میشود، نگارنده باور عمیق دارد که «جنبش سبز» میتواند بهمثابهی مولفهای سرنوشتساز، موجب تغییر تهدید خارجی و وقوع جنگ شود. یعنی مستقل از اثر جنبش سبز بر اقتدارگرایی، و تلاش آن برای تغییر رفتار و ماهیت ساختار سیاسی حاکم، این جنبش اجتماعی میتواند با مطالبات صلحطلبانهی خود و با تاکید بر اهمیت و ضرورت گذار مسالمتآمیز و بهدور از خشونت در ایران، و تبیین و توضیح آثار مخرب هر حملهی خارجی بر دموکراتیزاسیون در ایران ـ افزون بر دیگر پیامدهای فاجعهبار آن ـ نقشی حیاتی در این برش از تاریخ سیاسی کشور ایفا کند. «شبکههای اجتماعی»، «آگاهی بخشی» و «صبر و امید»، همچنان کلیدواژههای مهم جنبشاند.
اگر به هر دلیل و علت، امکان بروز و ظهور و اثرگذاری این جنبش اجتماعی با تهدیدها و موانع جدی روبروست، مسئولیتی ویژه متوجه ایراندوستان و سبزها در خارج از کشور است. اطلاعرسانی در مورد عواقب بس ناگوار حمله خارجی و نتایج ضدانسانی آن در ایران و منطقه، فوریتی مضاعف یافته است. ایراندوستان و سبزهای خارج از کشور مکلفاند در این روزهای سرد و سخت وطن، بهقدر امکان و بضاعت خود، برای پیشگیری از آنچه با کمال تاسف، فرماندهی کل سپاه پاسداران جمهوری اسلامی «حتمی»اش میخواند ـ و با کمال تأسف، شواهد مرتبط با این احتمال، اندک نیست ـ با هر امکانی که در اختیار دارند و با حداکثر توان خود بکوشند؛ تلاشی بیوقفه پیش از آنکه بسیار دیر شود. «ایران» از آن تمام ایرانیان است، نه ملک طلق اقتدارگرایان حاکم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید