رفتن به محتوای اصلی

چه موقع منجي ظهور مي كند؟!
18.10.2012 - 17:23

 تا چندي پيش بيشتر طيفي خاص از مذهبيون و البته خرافيون در مورد ظهور منجي و نبرد آخرالزمان حرف مي زدند كه خيلي جدي گرفته نمي شد، اما امروزه نه تنها مسلمانان، بلكه مسيحيان و يهوديان و برخي بوداييان و حتي انسان هاي غيرديني به جدي و شوغي از آن حرف مي زنند و بامزه ترين شان، مطلبي بود كه يك كارشناس روس پيرامون احتمال حمله آمريكا و متحدان اش به ايران پس از رياست جمهوري آمريكا و مطابقت اش با زمان پيش بيني شده براي آن آرماگدون گفتگو كرده بود!

با اين همه، مذهبيان همه اديان و همان ها كه نشانه ها را يك به يك مي شمارند، از همه گمراه ترند! و البته براي كساني كه در تاريخ اديان تخصص داشته باشند، اين امري رايج است و همواره منتظران هر دين و آئيني، خود بزرگترين منكران و دشمنان پيامبران و منجيان تازه بوده اند. چون پيامبر و منجي نمي آيد، مگر زماني كه يك دين و ائين به ضدش بدل شده باشد. به همين خاطر منتظران مذهبي، حالا چيزي را براي سال ها به عنوان گفتار و رفتار ديني انجام مي دهند، كه نه تنها مذهبي و ديني نيست، بلكه دقيقاً ضد دين و مذهب راستين است، در حالي كه آنان تصور مي كنند كه پيامبر يا منجي جديد مي آيد تا همان كارهاي غلط شان را با غلظت بيشتر انجام دهد و ديگران را هم مثل خودشان بكند. مشكل زماني جدي تر است كه كساني به آن گفتار و رفتارهاي ضد دين چنان خو كرده اند كه بخشي از تمام شخصيت شان شده و حذف و تغيير مشكل، يعني حذف و تغيير خودشان! حتي بسياري از پيروان جديد تصور مي كنند، با تغيير باورها يا اعمال و مراسم، تغيير دين داده اند. در حالي كه، آنچه منظور نظر پيامبران و منجيان جديد است، تغيير شخصيت است، نه باور. به همين سبب است كه در اديان مختلف، از پذيرش يك دين به سان تولدي دوباره ياد شده است؛ چنان تحولي در شخصيت فرد كه او وقتي به گذشته اش نگاه كند، خودش باورش نشود كه آن انسان نماي سابق بوده است. يعني عربي كه تا ديروز جگرگوشه اش را با دستان خودش زنده به گور مي كرد، حالا بايد فرزند دشمن اش را به عنوان غلام (يعني پسر) چون جگرگوشه خود پرورش دهد. تفاوت در آن شخصيت را در بسياري از نوكيشان مي توانيد ببينيد كه وقتي سخن مي گويند (حتي حرف هاي عادي)، ناخودآگاه اشك از ديدگان شان جاري مي شود و بعضاً سعي مي كنند، جلوي اش را بگيرند، اما نمي توانند. در نقطه مقابل، باورمندان همان دين قرار دارند، كه زور مي زنند تا اداي گريه را دربياورند! مضحك تر آن كه بر سر فتواي گريه نيز با هم اختلاف دارند (كه بايد بلند گريست يا آهسته)! مگر گريه هم دستوري مي شود! از اين سبب است كه بسياري از حقايق ديني ماهيتاً دستوري نمي شود و از معنا تهي مي گردد و دين و شريعت تنها مي تواند بدان اشاره كنند و ازين روي واژه "حكم" را برايش به كار مي برند كه يعني همواره حكمتي در پس شان است كه نبايد از آن تهي گردند. مثلاً از صافي قلب و گريه هاي بسيار سخن مي گويند به عنوان نشانه هاي آن شخصيت. اما كسي به صرف گريه بسيار هدايت نمي شود، بلكه تبديل به دلقك مي شود (درست شبيه زورگريه هاي مضحك روضه خوان ها بر سر منبر). براي چنان گريه صافي از وجود بايد انساني مسئول بود كه تنها يك نشانه اش مي تواند به اشك افتادن سريع چشم ها باشد و توصيه ديني تنها مي تواند به آن حقيقت اشاره كند. 
فقاهت هم راهي من درآوردي براي آن ساخته است و با آسمان و ريسمان بافي و درست و غلط كردن هر چيزي در زندگي به خيال خودش به تكليف عمل كرده است! به او گفته اند، مال يتيم و فقير را نخور. رفته پول مردم را به نام دين گرفته مفت مي خورد و مي گويد، نه اين ها مال فقير و يتيم نيست، حق امام و غيره است و مردم با رضايت داده اند. بنده خدا وقتي به تو مي گويد، مال يتيم و فقير را نخور، يعني پولي كه مردم در راه خدا مي دهند براي فقرا و يتيمان و اشخاص نيازمند است و اگر آن را شما حتي نه خرج كه تنها تصرف كني، يعني حق آن ها را خورده اي. دين مي گويد، تنها تسليم خداي درون انسان (يعني وجدان) بايد شد. رفته اشخاص را به نام پيامبر و امام و نائب چسبانده به خودش و عملاً شده تسليم غيرخدا! به عبارتي، دين نه مي خواهد انسان را بنده انساني ديگر كند و نه مي خواهد چنان آزاد كه غيرمسئول و حيوان صفت گردد، بلكه تنها و تنها تسليم خداي درون تا انساني مسئول و متعهد در زندگي بار آورد؛ از يك سوي آزاده (بنده غير نباشد) و از سوي ديگر مسئول و متعهد به خداي درون (فطرت يا وجدان). به عبارت واضح تر، رفته تمامي آنچه را كه دين داراي حرمت شمرده انجام مي دهد، اما اينبار به نام دين. دين به او مي گويد راهي را كه رفتي از آن برگرد، فقيه برمي گردد، همان راه را دنده عقب مي رود!؟ اعتراض هم كني مي گويد، نه گفته تنها برگرد و من هم برگشتم و مكلف به تكليفم و بس! فحواي كلام وحي را (كه بازگشت از راه غلط و به راه ديگر رفتن است) با آسمان و ريسمان بافي به ضدش بدل كرده است و همان راه غلط اش را با شكلي ديگر باز انجام مي دهد و اينبار به نام دين. داستان خاك كردن هابيل توسط برادرش قابيل را پس از قتل اش بارها و بارها خوانده و حفظ كرده، ولي فحواي كلام را نفهميده است (چه رسد حقايق و روح كلام)، تعدادي معترض به حكومت را گرفته، كشته و چال كرده به عنوان دشمن دين و حكومت اسلامي!؟ انگار نه انگار كه آن داستان دارد مي گويد، چيزي را كه از انظار و افكار عمومي پنهان كني، نابود نمي شود و روزي بر عليه ات شهادت خواهد داد و دوزخ وجدان رهايت نخواهد كرد. مثل طوطي هر سال در ماه رمضان ختم قرآن مي كند، بعد اين بديهيات را نفهميده و هر كار حرام در دين را به نام حكومت اسلامي مي كند و از مردم هم پنهان مي كند، آن گاه مدعي است بدنبال تمدن اسلامي هم است!؟ يا مثل ديوانه هاي زنجيري، بعد از هر عربده كشي كه نام اش را سخنراني گذاشته اند، يك امام زمان به هر سخن نامربوط اش وصله زده و فكر مي كند، خيلي زرنگ است (حالا نشانه هاي ظهور را آنقدر بشمار تا...)
وقتي از عصر ظهور سخن مي رود، يعني دين همين گونه به ضدش بدل شده كه اينك ظهور پيامبر يا منجي اي ضروري است. هدايت با كتب مقدس و پيامبر و منجي شروع نمي شود، بلكه با خداي درون (فطرت و وجدان) شروع مي شود طي تجارب زندگي و كساني كه قبول شدند، نيازي به وحي ندارند و تنها كساني كه تجديد شده اند (نه كساني كه مردود شده اند)، وحي به عنوان كمك درسي مي آيد (بنابراين، مذهبيان نشانه ها را براي ديگران نشمارند، بلكه آن براي آگاه كردن خودشان است و با صرف شمردن و اعتقاد به نشانه ها نيز هيچ كس هدايت نمي شود) تا آموزگاراني انسان مثل ديگر مردم، آن ها را به مردم بياموزند. يعني انساني كه خداي درون اش را ناديده گرفته، پيامبر و منجي جديد مي آيد تا نمكي باشد كه آن گنديده را گندزدايي كند. اما زماني هست كه نمك مي گندد و آن موقع نه تنها گندزدايي نمي كند، بلكه آن را به هر چيز پاك نيز بزني، آن را آلوده مي سازد و گند مي زند. پيامبران و منجيان نمي آيند، مگر اين كه نمك گنديده باشد و تنها كساني پيروان حقيقي شان هستند كه چنان خود را كتمان كنند كه انگار انساني جديد متولد شده (نه اين كه براي ديگران تبليغ دين كنند) و ايشان آن انسان گذشته را اصلاً نمي شناسند (نه با حرف زدن و بشارت دادن از ظهور امام زمان). اما تفاوت پيامبر با منجي چيست؟ پيامبر، دين و آئين و شريعت جديد را اعلام مي كند و منجي پايان شان را اعلام مي كند. پيامبر در رحمت را مي گشايد و منجي ميزان عدالت را مي گستراند. پيامبر فرصت مي دهد، منجي حجت را تمام مي كند و خلاصه پيامبر اول مي آيد و منجي آخر.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دكتراي فلسفه و اديان از آمريكا
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.