رفتن به محتوای اصلی

گفتاری اندر بابِ «اصلاح-طلبیِ» پنجمین همایشِ اتحادِ جمهوری خواهانِ ایران
20.10.2012 - 04:45

اندکی این مثنوی تاخیر شد...

در مقدمه عرض کنم که در سالی که گذشت، دارنده این قلم به طور عمده به مبارزه با استبدادِ سلطنتی در حوزه آپوزیسیونِ جمهوری اسلامی مشغول بود؛ که پس از سرکوبِ خیزشِ مردمیِ سال 1388 در ایران، در جایی که در اثرِ وقایعِ اخیر بر فضای سیاسیِ آپوزیسیونِ جمهوری اسلامی اغتشاش حاکم شده بود و در میان جناح های مختلفِ آن بلاتکلیفی و بی-برنامگی بیداد می کرد، بی اصولانه مترصدِ فرصتی بود تا بر حرکتِ مردمی در ایران سایه افکنده و با انتسابِ آن به خود در نقشِ پرچمدارِ آپوزیسیون ظاهر شده گفتمانِ استبدادیِ خویش را بر آن تحمیل نموده و بدین ترتیب برنامه شومِ خود که همانا بازگردندانِ سلطنت به ایران بود را به مرحله اجرا دربیاورد. این گونه استبداد به تازگی «لباسِ تازه امپراطور» یعنی خرقه «شورای ملی ایرانیان» را نیز بر دوش خود انداخته و به صغیر و کبیر تشر می زند تا به هوای رنگ و لعابِ آن برایش به به و چه چه به راه انداخته و زیر قبای «آلِ عبا»یش گرد هم آیند.

با این وجود، مدتی بود که دست به قلم نبرده و ننوشته بودم، چرا که احساس می کردم که این مرحله از مبارزه من با استبداد به طور عمده به سر رسیده، و درباره سلطنت-طلبان و پهلویستها (قشری که لزوما خود را سلطنت-طلب نمی دانند، اما به هر ترتیب هوادارِ هژمونیِ خاندانِ پهلوی می باشند) به اندازه کافی – اگر نه به طور کامل – روشنگری کرده ام. از طرف دیگر، اینکه تمرکزِ بنده بر روی مساله «پهلویسم» برخی را واداشته بود چنین تصور کنند و به دیگران نیز القا کنند که به اصطلاح «ماموریتِ» بنده تنها تخریب و مخالف-خوانی با پهلوی است نیز مزیدِ بر علت گشت تا ترجیح را بر این بگذارم تا مدتی از صحنه جدل به دور باشم و از دور به مشاهده و غور و تفکر بپردازم. با این وجود، فروکش کردنِ گفتمانِ پهلویستی در میان آپوزیسیونِ جمهوری اسلامی هرگز بدین معنی نبوده و نیست که مثنویِ هفتاد منِ استبداد و بی اصولیِ سیاسی در ایران به پایان آمده و لذا بارِ «دیگر-نویسیِ» آن از دوشِ ما برداشته شده.

از قضا به تازگی موردی پیش آمد که به شیوه ای اثباتِ همین حقیقت بود، و آن همانا مواضعی بود که در حینِ «پنجمین همایش اتحاد جمهوری خواهان ایران» از سوی عده ای اتخاذ شد – که نشان داد استبداد، سلطنت-طلب و جمهوری-خواه نمی شناسد؛ و نگارنده را واداشت تا پس از مدتها زبان در کام کشیدن و سکوت پیشه کردن بارِ دیگر قلم در دست بگیرد و در نقدِ استبدادی دیگر رساله ای بنویسد. در این همایش که در فاصله 12 تا 14 اکتبر در شهرِ کُلنِ آلمان برگزار شد، جمعی از فعالانِ سیاسیِ آپوزیسیون از طیف های مختلف، شامل فدائیانِ اکثریت، اصلاح-طلبانِ حکومتی، سلطنت-طلبان و جمهوری خواهانِ دموکرات و لائیک گرد هم آمدند تا سنگهای شان را با هم وابکنند. در این میان، شاید آنچه بیش از همه جلب توجه نمود، تلاش عده ای برای برای جا زدن مواضعِ عمدتا محافظه-کارانه سازمانِ اتحادِ جمهوری خواهانِ ایران – که از قضا زیرمجموعه های مختلفِ آن نظراتِ متفاوت و بعضا متضادی دارند – به عنوانِ مواضعِ کلِ جمهوری خواهانِ مملکتِ ایران و در همین راستا مصادره به مطلوب کردنِ خیزشِ مردمی سالِ 1388 به نفعِ جریانِ اصلاح-طلبیِ حکومتی بود. آنچه در این مقاله به طور خاص به آن خواهم پرداخت حولِ محورِ همین موضوع می گردد.

ابتدا به صراحت بگویم که بنده همیشه از مخالفانِ سرسختِ طرزِ تفکرِ به اصطلاح «اصلاح-طلبانه» به سبکِ اصلاح-طلبانِ حکومتی بوده ام، و در طول فعالیتِ سیاسیِ خود بارها دلایلم برای مخالفت با این طرزِ تفکر را به طورِ مشروح بیان نموده ام، که نمونه های فراوانِ آن در مقالاتِ قبلی ام قابلِ دسترسی و مشاهده می باشد. به طور خلاصه، به نظر اینجانب پروژه اصلاحات در حوزه جمهوری اسلامی – علی رغم تمام دستاوردهای ظاهری آن – پروژه ای در بنیاد شکست-خورده است که امروز بانیان و هواداران آن، با توجه به اینکه آن پروژه را هویتِ سیاسی خود می دانند و از سمبولیسمِ خودساخته پرطمطراق – گرچه بی حاصل – آن همچون «حماسه دوم خرداد»، «تساهل و تسامح»، «جنبش سبز» و غیره و ذلک برای از تک و تا نینداختن خود در عرصه سیاسیِ ایران بهره می برند، هنوز حاضر به اعتراف به شکستِ این پروژه و در نتیجه دست برداشتن از آن نیستند؛ و از قضا به تازگی در میانِ بخشی از آپوزیسیونِ پراگماتیستِ خارج از کشور نیز متحدانی یافته اند تا در کنارِ یکدیگر، در جمعی که بنده آن را «باندِ بی بی سی» نام نهاده ام، برای پروژه عقیمِ خود به تبلیغ گسترده بپردازند، و چنانکه مشخص است در این راستا از لطف و عنایتِ قدرتهای بیگانه نیز به هیچ وجه محروم نبوده اند.

اما اینکه تصور کنیم تاکیدِ این به اصطلاح اصلاح-طلبان بر «اصلاح» و نه «براندازیِ» نظامِ جمهوری اسلامی تاکیدی «اصولگرایانه» است که از اعتقادِ قلبیِ آنها به مفهومِ اصلاح برمی خیزد، امری به شدت گمراه-کننده است؛ چرا که امروز به وضوح مشاهده می کنیم که این اصلاح-طلبان به راحتی با نیروهایی که با اصلاحِ نظام هیچ سنخیتی ندارند به زیرِ یک سقف گرد آمده و به مذاکره می نشینند تا بلکه بتوانند از قِبَلِ این قضیه اهرمِ قدرتی برای بازگشتن به درونِ ساختارِ قدرتِ جمهوری اسلامی پیدا کنند. علی رغمِ اعلامِ صریحِ محمدرضا خاتمی از جبهه مشارکت که «در هیچ زمانی اصلاح‌ طلبان برای براندازی این نظام هیچ‌ گونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند»؛ حضورِ حسن يوسفی اشکوری، اردشير اميرارجمند و رجبعلی مزروعی از اصلاح-طلبانِ شناخته-شده در کنار افرادی همچون شهریار آهی (سلطنت طلب)، حسن شریعتمداری و مهرداد درویش پور (هر دو جمهوری خواه) که مشخصا براندازی-طلب هستند در همایشِ اتحادِ جمهوری خواهان ایران خود گواهی بر این مدعاست. گردن گذاشتنِ مداومِ آنها به مواضعِ تندِ سید علی خامنه ای – که در بسیاری موارد ظاهرا باید بر خلافِ اصولِ اصلاح-طلبانه شان باشد – در طولِ سالیانِ فعالیت شان در عرصه سیاسی ایران نیز رویِ دیگرِ همین سکه است. بنابراین، نتیجه ای که از مجموعِ رفتارِ این اصلاح-طلبان حاصل می شود این است که آنها نه «اصولگرا» که در حقیقت «نتیجه-گرا» می باشند، و آن «نتیجه»ای هم که در پی اش هستند نه لزوما «اصلاحِ» جمهوری اسلامی و به تبعِ آن بهبودِ وضعیتِ معیشتیِ ملتِ ایران که حاضر بودن در ساختارِ قدرت به هر قیمت است؛ و از قضا در حال حاضر که طول و عرضِ چارچوبِ ساختارِ قدرت در ایران را جمهوری اسلامی تعیین می کند، فلذا آنها هم باید تنها در همان چارچوب به فعالیت بپردازند. به همین ترتیب هم هست که هر فرد یا گروه دیگری – اعم از جمهوری-خواه و غیرجمهوری-خواه – که به راه دیگری به جز راه آنها معتقد باشد را دشنام داده در صدد حذفش برمی آیند. باز هم در راستای همین روش نتیجه-گرایانه است که خیزشِ مردمیِ رنگارنگِ سال 1388 را به شیوه ای مصادره-آمیز به حرکتی اصلاح-طلبانه تعبیر می کنند و هرگونه رنگِ تحول-خواهانه را از آن می زدایند.

به نظر اینجانب، دقیقا همین «رفتارِ نتیجه-گرایانه معطوف به بازی در چارچوبِ ساختارِ قدرتِ موجود» – همچون قضیه کذایی «دماوند» – است که باعث شده اصلاح-طلبانِ حکومتی و منسوبان شان در خارج از کشور به تدریج جایگاهِ اجتماعیِ نسبی خود در میانِ مردم را از دست بدهند، و بدین ترتیب هرچه بیشتر به ورطه بازی های «سیاسیِ» هولناکی که مردمِ ایران را «بازیگرِ» صحنه سیاسی و اجتماعیِ مملکتِ خویش نمی داند و برای آنها نقشِ «فاعلی» قائل نمی شود – و البته زد و بند کردن با انواعِ گروه های سیاسیِ مختلف، و بلکه در پشت پرده هم با جمهوری اسلامی و هم با قدرتهای خارجی – درغلتند. واضح است که افراد و گروه هایی که چنین طرزِ تفکری را دنبال می کنند هرگز نمی توانند ادعایی در پیشبردِ گفتمانِ دموکراسی در ایران داشته باشند، چرا که آنچه آنها می کنند خود در اصل حکمِ ریختنِ آب به آسیابِ استبداد را دارد. در این میان، رسالتِ آزادی-خواهانِ راستین است تا اسطوره فلج-کننده «انحصارِ فعالیت در چارچوبِ قدرتِ جمهوری اسلامی» که ترجمانِ امتدادِ استبدادِ جمهوری اسلامی به خارج از مرزهای ایران است را بشکنند و طرحی نو دراندازند. ناگفته مشخص است که این «طرحِ نو» باید نقشِ اول برای ایجادِ تغییر در ساختارِ سیاسی/اجتماعیِ ایرانِ را به «مردمِ ایران» – و لاغیر – واگذار کند.

 

رضا پرچی زاده

28 مهرماه 1391

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.