اما هفته پیش شاهد چند جابجایی نسبتا خوب بودیم. کسانی که حاضر نشده بودند در کنفرانسهای مختلف با دیگران زیر یک سقف بنشینند، در شهر کلن همدیگر را دیدند و احتمالا چاق سلامتی هم کردهاند. البته اینکه براندازها با طرفداران ماندگاری چگونه به نتیجهای مشترک میتوانند برسند، با خدا است*.
اما نکته در این است که حساسیت جمهوری اسلامی به گروههایی که بتوانند گروه بمانند و مانند خودش شورای نگهبان هم نداشته باشند بیشتر است. به عبارتی، اگر گروههای سیاسی بتوانند مناسبترین چهرههای خود را به عنوان نماینده راهی گردهماییهای افزاینده در ماههای آتی کنند، و هدف، همگرایی برای ایجاد تغییر به نفع مردم ایران باشد نه سهمگرفتن و تقلیل جنبش اعتراضی به نفع خود، میتوان اندکی امیدوار بود که اپوزیسیون، دیگر یک طفل ۳۴ ساله نیست و دارد یواش یواش بالغ میشود.
گیرهای من نوعی را به حساب نیش عقرب بگذارید که اقتضای طبیعتش این بوده و خواهد بود. من زیر بار تبلیغات سیاسی هیچ گروهی نمیروم، چه شاهپرست باشند، چه مارکسپرست و چه روحاللهپرست. اگر هم کسی بگوید عکس رهبرش را در ماه دیده، دلم میخواهد تبعیدش کنند به همان جایی که مدعی است عکس حضرت رهبرش آویزان شده و دیگر به کره زمین راهش ندهند (البته هزینه دارد!).
اما فراتر از اهمیت همگرایی، مساله درک نیازهای مردم است که گمانم تعداد زیادی از گروههای اپوزیسیون از آنها غافل مانده و طرحی ندارند. الان به خاطر شرایط تحریم، بخش بزرگی از شهروندان در شرایطی بدتر از پیش بهسر میبرند. کدام سخنان و رهنمودهای اهالی اپوزیسیون خارج از کشور باری از روی مردم برداشته؟ کدام پیشنهاد عملی کمکی به وضعیت مردم کرده تا حداقل نتیجه پیروی از فلان دیدگاه مخالف را در زندگی خود لمس کنند.
و اما نکته مهمتر! سن بازیگران اپوزیسیون چقدر است؟ من عکسهای کنفرانسها را دوست دارم جور دیگری ببینم. عکسهای پس کله مهمانان به من میگوید که چند نفر موهایشان سفید است و چند نفر وارد دایره کچلها شدهاند و چند نفر رنگ موی خود را به رخ بقیه کشیدهاند! اگر روزی از نهضت آزادی به عنوان حزب پیرمردها یاد میشد، الان باید بسیاری از نهادهای سیاسی مخالف رژیم تهران را چه نامید؟ ورود جوانانی که هژمونی پیران راجدی نگیرند طبیعتا تاثیرات متفاوتی خواهد داشت.
در یک سال گذشته، کنفرانسها و گردهمآییهای مختلفی برگزار شده که برخی شفافتر بودهاند و اطلاعرسانی قویترشان به انعکاس آنچه رخ داده کمک کرده است. اگر برخی نگرانند که مثلا طرح بعضی موضوعها از سوی کیهان مسخره شود، و به همین دلیل سانسور را جانشین شفافیت کردهاند، عملا قاعده بازی کیهانیان را پذیرفتهاند. یک اپوزیسیون متحد و قوی اگر خود قاعده بازی را تعیین کند، توپ را راحتتر به زمین طرف مقابل میاندازد و دیگر منفعلانه و مفعولانه مظلومنمایی نمیکند.
گروههای مختلف باید اهل تحمل باشند. اگر طرحی میدهند و مثلا یک جایش و یا بندش جواب نداد، پاک کن مغلطه به روی سوال نکشند و سعی کنند دنبال جواب بگردند! در عین حال، مسوولیت را به کسانی بسپارند که حتی اگر نیمنگاهی به قدرت دارند، کارشان را درست و از روی قاعده انجام میدهند. سابقه این افراد شاید مهمتر از رویکرد امروزشان باشد. میگویم سابقه، به این دلیل که اگر بعدا سابقه بعضا سوال برانگیز یک عضو گروه منتهی به کاهش مشروعیت کل گروه شد به حرکت گروههای مختلف آسیب اعتباری وارد نیاید. اشتباه نکنید! هیچکسی معصوم نیست، اما اگر کسی اشتباه کرده و بعد جبرانش کرده باشد و خطایش را توجیه نکند، پذیرد و مسوولیت قبول کند، قابل اعتمادتر از یک خطاکار توجیهگر است.
قاعده خیلی مهم، از میان بردن مصونیت است. اگر عضوی از اپوزیسیون که موقعیت بسیار جالب توجهی هم دارد، خطایی مرتکب شد، نباید کل جریان سیاسی به دست خاطر مالهکشان بدهند تا کار ایشان را ماست مالی کنند. مالهکشی خطایی است که انگار یکی از فاکتورهای خونی ما ایرانیان شده است.
اپوزیسیون اگر توانست آنقدر مشروعیت نزد ایرانیان خارج از کشور بهدست آورد که بدون نگرانی کمکهای مالی خودشان را به این گروهها برای نجات کشور سرازیر کنند، احتمالا با اقبال داخلیها هم روبرو خواهند شد. یادتان باشد که کمکهای مردمی با گرفتن پول از دولتهایی مثل عربستان و غیره! فرق میکند. ما که البته چیزی نمیدانیم...پس باید حرکتهای سیاسی و حزبی غیر ایرانی که فقط از مردم انتظار لبیک گویی را ندارند یادبگیرند. حرکتهای ریشهای از پایین آغاز میشود و بهترینها بعد از رقابت به سطوح بالا میرسند، نه اینکه به خاطر موقعیت خود انتظار داشته باشند از اول بالانشین باشند.
من نه کارشناس علوم سیاسیام، نه بازیگر حزبی و نه طرفدار گروههای سیاسی، اما نیک میدانم که آینده ایران بدون احزاب سیاسی بیمعنا است. احزابی که بتوانند هدف بزرگتری را مد نظر بگیرند، در بازیهای کوچک نمیافتند. اگر این احزاب در میان خود تغییراتی بهوجود آورند که منتهی به بالا آمدن فکرهای جوانتر و امروزیتر باشد و از تجربه پیران برای رفع مشکلات استفاده کنند تا مجبور به اختراع چرخ از اول نباشند، میتواند به آنها امید بست. شاید پیرمردها هم دل داشته باشند و آرزو، اما ...
با این حال، عاقلترین مجموعههای حزبی را کسانی میدانم که از روزنامهنگاران در کادرهای خود بهره نگیرند! روزنامهنگار حداکثر میتواند یک ناظر منتقد برای نقد روشها و بررسی نقاط ضعف باشد. اگر روزنامهنگاری بیخودی از ایشان تعریف کرد، باید تحریمش کنند و انتقادهای مختلف، حتی از سر مرض را جدی بگیرند. به جای آنکه به منتقد انگ جاسوس و نفوذی بزنند، بهتر است نگاهی به خودشان بیاندازند که آیا قامتشان با آینه شکستن راست میشود یا نه؟ کسی که بخواهد درون آنها نفوذ کند، تعریف بدون دلیل میکند...از این متملقین توانگر معتقد به «تملق، توانگر کند مرد را» فراوان داشتهایم...
* برخی از اعضای اپوزیسیون وقتی هم «جنبش سبز» را به خودشان و گروهی دیگر تقلیل میدهند و در عین حال نمیتوانند منافع مشترک با نظام اسلامی که میزبان عدهای از یاران آنها بوده را توجیه کنند، طبیعتا از منظر رژیم تهران، اپوزیسیون اپوزیسیون هم نیستند، یک کمی اپوزیسیون هستند!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید