منظومه هُژَبر سلطان روایتی شعرگونه برگرفته از حادثهای تاریخی است که در شمال ایران رخ دادهاست.
مضمون این منظومه مربوط میشود به دو رویداد تاریخی نبردهای سوادکوه (۱۲۹۸ و ۱۳۰۰هـ. ش) و ستیز انجمن طبرستان (امیرمؤید سوادکوهی و فرزندانش) با نظامیان تحت فرمان رضاشاه .
این منظومه گزارش تاریخی صرف نیست؛ از این واقعیت تاریخی مردم آنگونه که پسندشان بوده سودجسته و در مناطق مختلف طبرستان مطابق شرایط خاص، آنرا بازسازی کردهاند.
ماجرا از آنجا آغاز شد که وثوقالدوله (نخست وزیر وقت) دستور به جمعآوری اسلحه از دست افراد غیرنظامی و غیردولتی داد. ظهیرالملک (حاکم ایالت مازندران) نیز برای اجرای آن تصمیم به گرفتن سلاحهای قشون امیرموید افتاد. ولی در این هنگام امیرموید و پسرانش (از جمله هژبرسلطان) از دادن سلاحشان خودداری کردند و پس از قرارداد ۱۹۱۹ با آن اعلام مخالف کردند.
آغاز این حماسه با یک نوع خودآگاهی از حوادث مصیبتباری همراه است که روی خواهد داد. آن خبر ناگوار اسائهٔ ادب به ساحت پهلوانی و جوانمردی است. هژبرسلطان «قهرمان منظومه» برای ادب کردن دشمنی که قصد جسارت دارد، بر میآشوبد، با یک برنامه ساده و بدون هیچگونه مقاومتی از سوی دشمن، حریف قدرتمند را به بند میکشد. امیرموید نیز به سان همهٔ پیران در حماسهها، راهنما و راهگشای فرزند و بهواقع نوعی تکیهگاه اصلی و مهم برای قهرمان داستان است. او با حس قوی خود (در داستان این حس قوی با نوعی پیشگویی با استفاده از رمل صورت میگیرد) درمیابد که باید نبرد سهمگینی را تدارک دید و این موضوع را به پسران گوشزد میکند. مدتی نگذشت که جنگ و گریز به راه میافتد. این نبرد که در واقعیت تاریخی خود طی دو دوره رخ داد، در منظومه به صورت یک نبرد فشرده و سخت رویمینماید.
فرزندان امیرموید به کوهستان پناه میبرند(این کار برای خاندان امیرموید رسمی نانوشته بود) و پس از طی مسافتی طولانی به نزد ایلات ترکمن در ترکمنصحرا میگریزند. در اینجا نبرد متوقف میشود و پدر و فرزند ارشدش به گروگان گرفته میشوند.
هژبر و سیفالله خان به اجبار به خدمت نظام درمیآیند. دشمن در اینجا شروع به اختلافسازی بین دو برادر میکند و به سیفالله خان مقام و پست میدهد اما هژبر هنوز مجبور است که مانند دیگر سربازان نظام را ادامه دهد.
برادر بزرگتر (سیفالله خان) با گرفتن پست به دشمنان اعتماد میکند ولی هژبر میکوشد تا برادر را از میزمذاکره دور کند و نیرنگهای دشمنان را بر آب سازد.
هوژبر در شناخت نیات دشمن و حیله هایش نیز توانا بود و وقتی برادرش فریب نیرنگ امیر اکرم در پذیرش دعوت مهمانی او را خورد برادرش را از نقشه امیر اکرم اگاه ساخت .
هوجبر بئوته ای برار ته نادون
مگه ته سر عقل بیئه تموم
این هسه تدبیر امیر اکرم نوم
این هسه تدبیر وشون افسرون
یاران هژبر برای کمک به وی به کمکش میشتابند اما اثری ندارد و هژبر در میانهٔ راه تهران کشته میشود. در پس این کار مردم عزادار میشوند و نام و یاد هژبر دهان به دهان به نسلهای بعدی میرسد تا آنکه تو (خواننده) این اشعار را میشنود.
هژبر خوانی ( روایت 1) ،مازندرانی, ابوالحسن خوشرو
هژبر خوانی (روایت 2)،مازندرانی،ابوالحسن خوشرو
هژبر خوانی (روایت 3)،مازندرانی،ابوالحسن خوشرو
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید