رفتن به محتوای اصلی

اپوزیسیون نیازمند اسیب شناسی است
26.11.2012 - 17:24

در مقاله قبلی تحت عنوان اپوزیسیون واقعی باید شکل بگیرد مطالبی را ارائه نمودم.با توجه به مقوله الترناتیوسازی که این روزها از مباحث کلیدی در میان ادیت جامعه و مردم در قبال حکومت مذهبی و توتالیتر ولایت مطلقه فقیه در جریان است، می تواند از اهمیت بالایی برخوردار باشد. اما هنوزبا توجه ،به این نیاز برای این امر مهم مسیر طولانی در پیش است.چرا که نبود شفافیت و اعتماد سازی،نبود گفتمان ملی در خصوص گنگره یا کمیته تدارکات که بتواند همه را سهمیم نماید ،خودی و غیر خودی کردن،پرهیز از شاخه ارتباط و دیالوگ بین گروها و سازمانها و شخصیت های سیاسی و فرهنگی،نبود یک هدف مشخص در دیدگاه های برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در کنفرانسها و جلسات،بیانیه های بی هدف و بیرنگ که حکومت فعلی را انچنان که باید و باشد مخاطب قرا نمی دهد،جمع شدن اصلاح طلبان و انحلال طلبان در این تجمعات بدون هدفی مشخص،خودکامگی و خود را محور قرار دادن،نبود کارگروهای مشخص برای بررسی پروژه ها و چگونگی گذار از حکومت فعلی،یک دست نبودن طرز فکرشرکت کنندگان در ابعاد الترناتیو سازی ،استفاده ابزاری و نه تقسیم قدرت در اینده سیاسی از افراد مختلف ،خود را از همه بهتر و مهتر دانستن می تواند یکی از چند معظات پیش رو در روند اتحادها و الترناتیو سازان باشد.به اعتقاد من تنها چیزی که در این میان غایب است دموکراسی می باشد.اگر بخواهیم به اسیب شناسی در جامعه ایران بپردازیم موضوعات زیادی قابل نقد و بررسی است، اما در اینجا به همین موضوع بسنده می نمایم که «آسیب شناسی» شاخه ای از علم پزشکی است که وارد حوزه علوم اجتماعی وسیاسی شده است. مطالعه و بررسی فرایند بیماری و تلاش برای کشف ماهیت و علت آن محور کار آسیب شناسان است. اگر جوامع انسانی را نیز مانند سیستم های حیاتی در نظر بگیریم آنگاه می توان سراغ بیماری های خاصی را گرفت که این سیستم ها را درگیر می کند. مهمترین این بیماری ها در حوزه روابط اجتماعی و به ویژه مقوله «قدرت» بروز می کند. فرهنگ را می توان مهمترین عرصه ظهور و بروز ماندگار روابط انسانی دانست. آنچه را از فرهنگ که در محدوده قدرت جای می گیرد می توان «فرهنگ سیاسی» نامید. در یک تعریف کلی و ساده فرهنگ سیاسی را می توان گرایشهای روانی نسبت به عوامل سیاسی دانست. این تعریف دو طیف کلی و اصلی روابط سیاسی یعنی فرد و «نظام سیاسی» را در بر می گیرد. آسیب شناسی فرهنگ سیاسی دقیقا با این رابطه سر و کار دارد. «گابریل آلموند» و «سیدنی وربا» که پژوهشی کلاسیک را در این زمینه انجام داده اند، به سه نوع رابطه میان فرد و نظام سیاسی که بیانگر سه سنخ فرهنگ سیاسی است اشاره کرده اند. در نوع اول مردم آگاهانه در تمامی امور سیاسی مشارکتی فعالانه دارند و نظام سیاسی را از خود می دانند. در نوع دوم فرهنگ سیاسی، این نظام سیاسی است که از بالا حکم می راند و مردم صرفا دنباله رو اوامر و دستورات هستند و نقشی در وضع قوانین و اداره جامعه ندارند. در نوع سوم به دلیل عدم شکل گیری و شناخت از نظام سیاسی و دولت ملی هیچ گونه مشارکتی قابل تصور نیست. به این ترتیب آنچه در فرهنگ سیاسی محور کار قرار می گیرد تصورات و انگاره هایی است که فرد نسبت به دولت و نظام سیاسی پیدا می کند. اما ماهیت این تصورات و انگاره ها چیست؟ آیا رابطه سالم و صحیحی بین این دو برقرار است؟ این تصورات چگونه و طی چه فرایندی شکل گرفته است؟ در پاسخ به این گونه پرسش ها است که می توان گریزی به آسیب شناسی این روابط زد. در ایران نیز مانند هرکشور دیگری که نظام های سیاسی گوناگونی را در طول سالیان دراز تجربه کرده است، تصورات و انگاره های ویژه ای در رابطه بین مردم و دولت ها به وجود آمده و ماندگار شده است. در پژوهش های گوناگونی تلاش شده است تا این رابطه ترسیم و تبیین گردد. وجه مشترک بیشتر این پژوهش ها رسیدن به نوعی رابطه آمریت ـ فرمانبرداری، به عنوان شاخصه اصلی نگاه نظام سیاسی به مردم است. در بطن این رابطه مفاهیم و متغییرهایی چون ترس مردم از حکومت، تملق قدرت، قدرت گرایی و... وجود دارد. تمامی این مفاهیم و متغییرها بسان بیماری ناعلاجی تصور می شود که در طول هزاره ها تثبیت شده است. اثبات دوباره و چند باره بار منفی فرهنگ سیاسی در ایران، عنصر جدا نشدنی این پژوهش ها است و از آنجا که «گذشته چراغ راه آینده است» تمامی مشکلات فرهنگ سیاسی معاصر نیز ریشه در این تاریخ دور و دراز دارد. اما به گمان اینجانب و با قبول این دیدگاه که فرهنگ سیاسی ما ایرانیان ریشه در سالهای دور و دراز حکومت های مستبد دارد، به گونه ای که از هر یک از ما مستبدی در درون خود، خانواده و جامعه مان ساخته است؛ باید آسیب شناسی فرهنگ سیاسی در ایران را کمی جلوتر آورد و از بعد رفتاری نیز به آن نگریست. بعد رفتاری آسیب شناسی فرهنگ سیاسی ما ایرانیان، مجموعه ای از خلق و خوهای مثبت و منفی را در بر می گیرد که به حوزه اخلاق فردی تعلق دارد. شاید نوعی فرافکنی باشد اگر ویژگی های منفی اخلاق شخصی چون تنبلی،خود محوری و قدرت طلبی بیحالی، بیتفاوتی، هیجان زدگی های غیر منطقی، نقد پذیر نبودن و... را به گردن هزاره ها و حکومت های استبدادی قدیم و جدید و ... بیاندازیم. این نوع نگاه با غیر قابل علاج نشان دادن رفتارها و خلق و خوهای اجتماعی و سیاسی، هر گونه تلاش در جهت تصحیح و ارتقاء مثبت فرهنگ سیاسی را محکوم به شکست می داند. شاید با کمی تهذیب نفس و با استمداد از راهکارهای روانشناسانه بتوان خلقیات مثبت را در درون افراد و در نهایت در جامعه نهادینه کرد و با تمرین و ممارست به بالاترین سطح فرهنگ سیاسی مدنی و مشارکتی دست یافت.به اعتقاد من امروز اپوزیسیون باید روی چند محور اساسی فعالیت نماید.اول اینکه اگر از دموکراسی صحبت میشود خودمان به ان عمل نماییم ،و همه چیز را نخواهیم با فرهنگ سلطه ،که همه ما به نوعی به ارث برده ایم به دیگران تحمیل و بخواهیم که همه باید تحت نظر و کنترل من قرا گیرند و اساسا از خود و خانواده شروع نماییم و ان را به درون احزاب و سازمانهای خود ببریم و در پایان ان را به درون جامعه تبدیل به گفتمان نماییم.یک فرهنگ پلورال، که همه با امنیت بتوانند ابراز عقاید نمایند،به طوری که در احزاب و سازمان های جامعه ایرانی اگر نقدی شود سریع ان فرد غیر خودی محسوب می شود.دوم الترناتیوسازی در قبال حکومت ولایت فقیه باید از جنس سکولار و دموکرات و انحلال طلب باشد که بتواند حکومت مذهبی را به چالش بکشد.انحلال یک مبنای حقوقی است که خواستارلغو قانون اساسی و جایگزین یک حکومت سکولار و دموکرات از راه های مدنی و مسالمت امیز است .در این گروه همه کسانی که معتقد به رفتن این حکومت هستند و اعتقاد دارند که این حکومت اصلاح شدنی نیست انحلال طلب هستند.به اعتقاد من باید این مرز بین کسانی که خواهان عبور و عده ایی که خواهان همین حکومت با کمی اصلاحات هستند رعایت و خط قرمز وجود داشته باشد، چون در عمل هیچ هدفی به سرانجام نمی رسد .حتی اصلاح طلبانی که امروز تکلیف خود را مشخص نموده اند و بیان می کنند که این حکومت اصلاح شدنی نیست همه انحلال طلب محسوب می شوند. سوم اینکه تجربه نشان داده است که یک گروه و سازمان به تنهایی از عهده این حکومت جبار بر نمی اید پس اگر به فکر نجات ایران هستید باید بدون تعیین نوع حکومت اینده و سیستم مدیریتی روی اشتراکات اتحاد ایجاد نمود و بعد از فروپاشی این حکومت، همه چیز را در یک انتخابات ازاد به مردم ،صندوق رای و حاکمیت ملی واگذار نمود.چهارم اینکه تا زمانی که همه گروها و سازمانها نتوانند به یک توافق اصولی برای تقسیم قدرت در اینده برسند هر گروهی هم که بخواهد در روند الترناتیو سازی فعال باشد منجر به شکست خواهد شد.حضور اقوام  ایرانی در کنار احزاب سراسری می تواند یکی از این گفتمان ها باشد.پنجم اینکه انحلال طلبان باید بتوانند با یک گفتمان سیاسی دست به یک ائتلاف بزنند وگرنه تفکر اصلاح طلبان حکومتی با توجه به شرایط منطقه و بین المللی پیشتاز خواهد بود.ششم این که به خواسته همه گروهها باید در یک کنفراس رسیدگی شود انهم با پروژه و یک دبیر خانه و کمیته های مربوطه با یک اتاق فکر مثل کنگره ملی سوریه که هم اکنون در حال شکل گیری است و همه طیف ها شرکت دارند.اما همه این مباحث در صورتی شدنی است که به شعارهایی که میدهیم پایبند باشیم وگرنه از گوزه همان طراود که در اوست.باور کنید ایران انقدر ویران شده است که اگر همین فردا این اتحادها شکل بگیرد دهه ها باید تلاش نمود که خرابی های این حکومت را جبران نمود.کمی به سن و سال خودتان بنگیرید حداقل ارزو میکنم که اگر مرگ به سراغمان امد در مملکت بیگانه به خاک سپرده نشویم.

محمد زمانی روزنامه نگار و فعال سیاسی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمد زمانی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.