ـ گفتگوی نشریهی کردستان، ارگان مرکزی حزب دمکرات کردستان، با ناصر ایرانپور، یکی از دعوتشدگان مستقل بهکنفرانس پراگ ـ
1. نظر و تحلیل شما راجع به هدف و دستاوردهای کنفرانسهای چندگانه گذشته، خصوصا کنفرانس پراگ چیست؟
برای من ممکن نیست در مورد کل کنفرانسهای برگزار شدهسخن گویم چه کهنهدر همهی آنها شرکت داشتهام و نهحقیقتا جزئیات آنها را دنبال کردهام. شرکت من محدود بهکنفرانس پراگ بودهاست کهدر ادامهی دو کنفرانس قبلی در استکهلم و بروکسل برگزار شد. هدف اعلام شدهایجاد نوعی همگرایی و دیالوگ برای دمکراسی بود. از آنجا کهدیالوگ بین کنشگران سیاسی ایرانی برای ایجاد نوعی از تفاهم حول دمکراسی اهمیتی بسزا دارد و این کنفرانسها بستری مناسب برای آن ایجاد میکنند، آنها را بالنسبهموفقیتآمیز ارزیابی میکنم.
2. کیفیت طرح و بررسی مساله ملیتها در کنفرانس پراگ را از دیدگاه خود بیان کنید.
از نظر من سخنرانان کُرد شرکتکننندهدر کنفرانس پراگ، بهویژهآنجا کهموضوع بهمسألهی ملی برمیگشت، نقش مثبتی ایفا کردند. آنچهکهگفتنی بود را مدعیون کُرد گفتند، آن هم نهتنها برای کردستان، بلکهبرای جلب توجهبهمسألهملی در کلیت ایران. البتهیکی از سخنرانان غیرکُرد مطلبی تحریککنندهرا در ارتباط با نقد از جریانات کردستان ارائهنمود کهبا اقبال روبرو نشد.
3. با توجه به شعار کنفرانس، "اتحاد برای دمکراسی"، چه مسائل و مشکلاتی به صورت برجسته بر سر راهاستقرار دمکراسی در ایران وجود دارند و آیا در کنفرانس فوق همگرایی تئوریک حول آنها برای اتحاد بوجود آمد؟
"اتحاد برای دمکراسی" یک پروژهی درست است، اما باید چون یک استراتژی درازمدت مورد عطف قرار گیرد. تدوین چنین استراتژیای مستلزم بحثهای تئوریک زیاد است و این در محدودهی یک کنفرانس دوروزهنمیگنجد. آنجا بههر حال بحثهای خوبی ارائهشد. مسألهیملی، مسألهزنان، اقتصاد و حقوق بشر برجستهترین موضوعات مورد بحث بودند. واکاوی همهی اینها و همچنین موضوعات دیگری کهمورد بحث قرار نگرفتند، مانند شکافهای اجتماعی در ایران و نقش آن در استقرار دمکراسی، نیاز بهبررسیهای بیشتر دارند. توقع بجا نخواهد بود، چنانچهحاصل چنین کنفرانسی را الزاما تشکیل اتحادی ارگانیک بدانیم. حتی برای اینکهگفت کهآیا همگرایی حول برخورد با این مسائل وجود دارد یا نه، بسیار زود است. مثلا بهاحتمال زیاد درکهای مختلف از "دمکراسی" وجود دارند، کمااینکهمقولهی "اتحاد" نیز تفسیربردار است. با چنین پیشزمینهای نمیتوان انتظار داشت کهحاصل چنین نشستهایی "اتحاد" و حتی بهقول شما همگرایی تئوریک باشد.
4. نقش و عملکرد احزاب و فعالان کُرد در کنفرانس فوق را چگونه ارزیابی میکنید؟
خود من عدد قابل ذکری نبودم و هیچ نقش و عملکرد شایان بیانی هم نداشتم. اما همانطور کهفوقا گفتم، فعالان دیگر کُرد در آنجا مایهی افتخار من منفرد بودند؛ آنها قائم بهذات و سرموضع، اما متین و اهل گفتگو و استدلال بودند. از نظر من فعالان کُرد با بحثهایشان پرچم رهایی هم ازستم ملی، هم از ستم جنسی و هم حتی از ستم دینی و مذهبی را در ایران افراشتهبودند. از این گذشتهسیمای متمدن و صمیمانهاز جمع خود نشان دادند. با تفرقی کهدر اپوزیسیون ایرانی هست، این آن چنان هم امری بدیهی نیست.
بهویژهصمیمیت و برخورد متمدنانهی بین اعضای رهبری حزب دمکرات کردستان ایران و حزب دمکرات کردستان قابل وصف و تمجید بود. من یقین دارم کهبخشی از شرکتکنندگان این کنفرانس حتی نمیدانستند کهاین افراد از دو حزب مجزا هستند. این یکی از دستاوردهای جانبی این کنفرانس برای من مشتاق همگرایی احزاب کردستانی و ایرانی بود. امیدوارم این فضای سالم بهبستری برای وحدت دوبارهی این حزب تبدیل شود. و امیدوارم کهنحلههای مختلف کوملهنیز بهاین فضا بپیوندند.
تأکید کنم کهبحثهای نمایندگان حزب دمکرات کردستان، خانم گلالهشرفکندی (بهویژهدر مورد حقوق زنان) و آقای کاوهآهنگری (در مورد انتخابات آزاد)، بسیار جالب بودند و مورد استقبال گرم شرکتکنندگان قرار گرفتند. خود من چون بسیاری دیگر علیالخصوص از بحث خانم شرفکندی بهوجد آمدم. کفزدن و تشویق طولانی شرکتکنندگان بعد از بحث ایشان مؤید این واقعیت است. برای من باری دیگر محرز شد کهکُرد نهنتها میتواند از مدعیان رفع ستم ملی در ایران باشد، بلکههمچنین قابلیت این را دارد کهجنبش زنان ایران را نیز هدایت کند.
افتخار تجددخواهی جنبش مشروطهبهویژهبهمردم آذربایجان برمیگردد. افتخار تجددخواهی جنبش دمکراسیخواهی مردم ایران (بهانضمام مسألهملی و زنان) در این دورهنیز میتواند بهکردستان برگردد.
از نظر من کردستان باغرور ترقیخواهانه، باتحزب سابقهدار و تشکلهای متنوع سیاسی مجرب و با انبوهفعالان متشکل و مستقلی کهدارد، از ظرفیت بالایی برای ایفای نقشی فعال در رقمزدن آیندهی ایران برخوردار است.
کردستان بهدرستی هموارهدر پی همگرایی بودهاست، همچنین از تجارب گرانبهایی در امر اتحادها برخوردار است. بسیاری از کنشگران ایران هنوز معرفت کافی از این تاریخ و از این تلاشها نداشتهاند. یک رهبر فرهیختهی کُرد در جستجوی تفاهم و همگرایی با بخش دیگر اپوزیسیون کشورمان بود کهجان باخت، آن هم رهبر آن حزبی کهاز سوی عدهای دماگوک متهم به"جداییسری" میشود!
هر چند این تلاشها منجر بهایجاد یک ائتلاف مستحکم و بادوام برای استقرار دمکراسی و فدرالیسم در ایران نشدهاست، اما از نظر من نافرجام هم نبودهاند. این راهباید تداوم یابد. محمل مناسب این تلاشها از جملهاین کنفرانسها میباشد.
5. بیانیه پایانی کنفرانس پراگ توسط چه کسانی نوشته شد و آیا به نظر شما این بیانیه میتواند بر کیفیت و سلامت کنفرانس استکهلم 2 تاثیر منفی بگذارد؟
همانطور کهدر دو مطلب اخیرم بهزبان کُردی تحت عنوان "یک پیام فوری" و "پاسخ بهمنتقدین کنفرانس پراگ" خاطرنشان ساختم، این نوشتهظاهرا از سوی آقای حسن شریعتمداری نوشتهشدهبود، بههر حال وی بود کههر از چندگاهی با رؤیت نارضایتی شرکتکنندگان کُرد و ترغیب موافقت آنها این و آن فرمولبندی و واژه را در آن جرح و تعدیل میداد. این بیانیهغیر از اینکهاز سوی یکی از برگزارکنندگان کنفرانس نوشتهشدهبود، ارتباط دیگری با کنفرانس نداشت و بازتاب و جمعبست بحثهای درون آن نبود (این ابهام را البتهبرگزارکنندگان کنفرانس چندی بعد انصافا مرتفع نمودند.)
این بیانیهبهلحاظ محتوی نیز بسیار پرسشبرانگیز بود. بخشی از آن خودستایی وهمآمیز ناسیونالیستی بود، بخشی تعارفات و کلیگوییهایی بیسمت و سو و بخشی نیز حامل پیام مستتری بود کهبهویژهباب تبع کنشگران کُرد و بخشا حتی غیر کُرد حاضر در آن نشست نبود. متن آن در مجموع طوری بود کهچنگی بهدل نمیزد. بخشا آنقدر "خنثی" بود کهمن گفتم کهچند کلمهی کلیدی آن را تغییر دهیم، الزاما با آن مخالفت جدی نخواهم داشت. مثلا اگر "ملت ایران" کههموارهمناقشهبرانگیز بودهاست، به"مردم ایران" تغییر یابد و اگر در آنجا اشارهای به"نیروهایی در جامعه" نمیشد کهخواهان "جنگ" هستند، و بهویژهاگر ضرورت کنارزدن جمهوری اسلامی در کلیت آن مورد اشارهقرار میگرفت، آن را امضا میکردم، ضمن اینکهآن هنگام نیز تماما متن مطلوب من نمیبود.
اینکهاین بیانیهو شیوهی عمل تأثیری منفی بر کیفیت و سلامت کنفرانس آیندهدر استکهلم خواهد داشت، احتمالا چنین خواهد بود. بدین ترتیب نویسندهی این متن مناقشهبرانگیز حتی بهتلاشهای خودش کمک خالهخرسهنمودهاست. کاهش تمایل بهنسبت شرکت در این کنفرانسها را بهویژهدر دو طرف دمکرات دیدم کهالبتهزیاد جای تعجب نیست، هر چند کهمن مصرم کهنیرو و نخبهی سیاسی کُرد باید از هر فرصتی کهدر اختیارش قرار میگیرد، برای رساندن پیام رنج و مبارزهی مردم کردستان بهرهگیرد. احزاب کردستان هموارهطالب دیالوگ با دیگر کنشگران ایرانی بودهاند و این مطلقا اشتباهنبودهاست.
6. با توجه به "کنفرانس استکهلم 2" که آخرین کنفرانس از مجموعه کنفرانسهای گذشته است، چه مسائلی اهمیت بیشتری دارند و پس از پایان کنفرانسها آیا دستاوردها و نتایج این مباحث آیا وارد مرحله ی عملی میشوند؟ لطفا توضیح دهید.
برای من گمانهزنی در این مورد بسیار دشوار است. بسیار محتمل هم نمیدانم کهدستاورد و حاصل این کنفرانس زایش نوعی ائتلاف از اپوزیسیون ایرانی باشد. معالوصف خالی از فایدهنیز نخواهد نبود، علیالخصوص برای احزاب کردستانی. ما باید گفتمان کردستان را بهگفتمان ایرانی تبدیل کنیم. این کنفرانسها مکان و پلاتفرمی مناسب برای تحقق این امر است.
7. مقصودتان از تبدیل "گفتمان کردی بهگفتمانی ایرانی" چیست و تلاشگران سیاسی کُرد باید حامل چهپیامی در این کنفرانسها باشند؟
ملاحظهفرمائید؛ آنچهکُرد مطالبهمیکند، در راستای صددرصد مصالح کل مردم ایران قرار دارد. لذا کردستان باید بهکانون تولید اندیشهبرای کل ایران تبدیل شود. من مدعی هستم کهکردستان پتانسیل این را دارد کهرهبری یک جنبش دمکراسیخواهی واقعی برای کل ایران را برعهدهگیرد. چهکسی میگوید یک ایرانی، بهحکم اینکهدر مثلا تهران متولد میشود، "ملی" و سراسری و "ایرانی" است و میتواند مدعی گردد کهاز کلیت ایران دفاع میکند و حتی کل مصالح ایران را نمایندگی میکند، اما همین انسان اگر در مثلا مهاباد متولد شدهباشد، "قومی" و "محلی" و در بهترین حالت "منطقهای" است؟!! مبارزهبا این فرهنگ شبهفاشیستی یکی از وظایف دمکراتهای ایرانی میباشد. احزاب کردستانی از نظر من اگر از "سوپرناسیونالیست"ها و "ملی"گراهای ایرانی از حیث باور و افق سیاسی ایرانیتر نباشند، بدون شک کمتر ایرانی نیستند. و مادام کهچنین است نباید بهکسی اجازهدهند از جبههی "ایرانی" بهمصاف آنها بیایند. ایران "ملک مشاع" مالکان دروغین ایران در حکومت و اپوزیسیون نیست کهخود را مسؤول پاسداری از آن معرفی کنند. این باید پیام فعالان کُرد در این نشستها باشد.
کُرد نهتنها چون ملت قائم بهذات است و برای دستیابی بهحق تعیین سرنوشت خود مبارزهمیکند، بلکهنفس این مبارزهبرای دستیابی کل مردم ایران بهآزادی خود نیز است.
توجهداشتهباشیم، همین اکنون هم کردستان در کنار تهران یکی از دو مرکز مهم سیاسی ایران و سنگر مقاومت در مقابل حکومت جور و ستم اسلامی میباشد. کردستان باحکومتی مبارزهی میکند کهنهتنها نمایندهمردم ایران نیست، بلکهدر تعارض آنتاگونیستی با آن هم قرار دارد. آیا این تلاش و مبارزه بهنفع بخشهای دیگر جامعهی ایران نیست؟!
آری، اگر چهاحزاب سیاسی کردستان با عنایت بهپایگاهو جایگاهو خاستگاهاجتماعیشان کردستانی هستند، اما افق آنها تماما ایرانی است و معطوف بهاستقرار نظامی دمکراتیک در کل ایران. در آیندهنیز نیروهای سهیم در جنبش کردستان یکی از ارکان و پایههای اصلی ائتلاف واقعا ایرانی و سراسری خواهند بود. باید برای آن کار کرد. یکی از کمهزینهترین، آسانترین، کاراترین عرصههای کار و تلاش برای این مهم اتفاقا همین کنفرانسها میباشد.
8. چنانچهمیدانیم ائتلافها غالبا نتیجهی توافق بر سر اشتراکات است و آنجا نیز کهاشتراکاتی وجود ندارد، نوعی مصالحهی دوطرفهصورت میگیرد. از نظر شما احزاب کردستان بر سر کدام اصول میتوانند مصالحهکنند و کدام اصول باید عدولناپذیر باشند؟
البتهکهسیاست ائتلافی بدون سازش و مبناقراردادن اشتراک و بهعقبراندن افتراقات معنی ندارد. نفس این قضیهاشکالی ندارد و حتی از ضروریات است. مشکل آنجا پیدا میشود کهمصالحهیکطرفهباشد و طرفی تلاش کند باورهای خود را بر دیگری دیکتهکند و نوعی هژمونی اعمال نماید. چنین ائتلافی، حتی اگر صورت گیرد، دیر یا زود محکوم بهتلاشی است.
از نظر من سهاصل دمکراسی پارلمانی، فدرالیسم و سکولاریسم از اصول خدشهناپذیر هستند. بهعبارت دیگر کُرد باید تلاش کند اتحادی حول این سههدف شکل دهد.
میدانیم کهنیروهایی هستند کهایران را "یک ملت" میدانند، قائل بهکثیرالملهبودن ایران نیستند، کُرد را "قوم" میدانند، باوری هم بهحق تعیین سرنوشت خلقها ندارند. از نظر من هیچکدام از اینها نباید مانعی بر سر راهگفتگو و همکاری و حتی اتحاد با این نیروها ایجاد کنند. این همان سازش ائتلافی است کهبه آن اشارهداشتم.
دقت شود؛ این سازش، سازش برنامهای و استحالهی فکری نیست، بدین معنی کههیچکدام از سازمانهای کردستانی در آیندهنیز ایران را "یک ملت ـ یک دولت" و ملتهای ایران را "قوم" نمیدانند، بههیچ عنوان نیز از حق تعیین سرنوشت مردم کردستان چشمپوشی نمیکنند؛ مقصود تنها این است کهاینها شرط و مانع همکاری قرار نگیرند، آنطور کهبرخی در درون جنبش کُردی سهوا بر آن تأکید دارند.
9. تکلیف "تمامیت ارضی ایران" کهاز سوی "پانایرانیستها" و این اواخر طیفهای سیاسی ظاهرا متعادلتر چنین باشدت مورد تأکید قرار میگیرد، چهمیشود؟ قدری در مورد برخی از موضوعات و مشاجرات رایج در این نشستها صحبت کنید.
آری، از سویی نیروهای کردستان بهحق تعیین سرنوشت کردستان بهمثابهی یک اصل عدولناپذیر باور دارند و دلیل وجودی خود را در تحقق آن میبینند. از سویی دیگر نیروهای ناسیونالیست ایرانی تمامیت ارضی ایران را بهقول خودشان "کارپایهی سیاسی" و بهعبارتی دیگر شرط سیاست و همکاری میدانند. آیا این دو قابل جمعند؟ پاسخ من این است کهچرا، بهنوعی قابل جمعند و تنها ترکیبی از این دو اصل میتواند مورد پذیرش باشد. صراحت در اینجا شرط صداقت است: التزام و تعهد بهتمامیت ارضی ایران برای هر نیروی سیاسی کُرد تابع تحقق مطالبات ملی مردم کردستان در ایران است. بنابراین اصل تمامیت ارضی برای هیچ نیروی دمکرات کردی نمیتواند بطور منفک و مجرد و بلاشرط وجود داشتهباشد. در اجتماع بسیار کوچکتر خانوادهنیز تعهد یک جانبهو یک طرفهبهتداوم مناسبات زناشویینمیتواند وجود داشتهباشد. کدام زن و مرد آگاهاست کهپای قراردادی را امضا کند کهپیشاپیش و بلاشرط حق جدایی را از آن سلب کردهباشند؟
احزاب کردستان هیچگاهتمامیت ارضی ایران را زیر سوال نبردهاند و آگاهانه بهدنبال تحققآمال خود در چهارچوب ایران هستند. تأکید آنها بر حق تعیین سرنوشت و رد تمامیت ارضی بعنوان یک اصل مجرد و منفک برای زمانی است کهاستعمار گذشتهبر کردستان و حق خودمدیریتی سیاسی از آن در چهارچوب ایران سلب شود. البتههیچ نیرویی کهدر پی استمرار ستم موجود بر کردستان و سرکوب جنبش آن نباشد،نباید از بهمخاطرهافتادن تمامیت ارضی ایران نگرانباشد. لذا تنها فرمولبندی درست میتواند در این ارتباط "تلاش برای حفظ یکپارچگی ایران در عین تمرکززدایی ژرف سیاسی و حکومتی" در ایران باشد و برای طرف کُردی قابل پذیرش. بههمین اعتبار هم حفظ یکپارچگی ایران نباید الزاما بهمفهوم زیرپاگذاشتن حق تعیین سرنوشت باشد. باور بهحق تعیین سرنوشت نیز بهمفهوم زیرپاگذاشتن تمامیت ارضی نیست، چنانچههر دو همزمان مورد تأکید قرار گیرند. (توجهشما را بهمطلبی مفصل در این بارهکهدر خود نشریه"کردستان" نیز تحت عنوان "نظریاتی پیرامون ائتلافی ایرانی و برخی موضوعات مربوطهاز منظر کردی" منتشر شد، جلب میکنم.)
اینجا برای برخی این پرسش پیش میآید: اگر تحقق حق تعیین سرنوشت یکاصل انتزاعی است و بههر حال در حال حاضر موضوعیت اجرایی ندارد و در دستور کار نیست و احزاب کردستان آن را در تعارض با تمامیت ارضی ایران نیز نمیدانند، چهضرورتی بهتأکید ویژهبر آن وجود دارد؟ پاسخ این است کهحق تعیین سرنوشت دو وجهبرونی و درونی دارد. وجهبرونی آن عبارت است از تشکیل دولت مستقل کردستان و وجهدرونی آن دستیابی بهحاکمیت ملی ـ منطقهای در کردستان در چهارچوب ایران. تأکید ویژهبر این اصل حامل این پیام ضمنی است کهچنانچهوجهدرونی این حق تحققناپذیر شود، تلاش میشود کهوجهبرونی آن عینیت یابد. و خود این پیام نیز هشداری خواهد بود بهپیروان مکاتب شووینیستی و فاشیستی و آسیمیلیستی کهتداوم تبعیض و ستم دقیقا بهآن هدفی [تمامیت ارضی] آسیب خواهد رساند کهبهزعم خود برای پاسداری از آن بهچنین سیاستها و مکاتبی توسل جستهاند. بدین اعتبار این تأکید ویژهضمانتی نظری و اخلاقی خواهد بود برای دستیابی بهمطالبات مورد نظر در چهارچوب ایران. عدم این تأکید ویژه، یعنی سلب حق تعیین سرنوشت از خود در وجهبرونی و درونی و پذیرش یک سویهو بلاشرط تمامیت ارضی، میتواند بهمفهوم اعطای چک سفید بهپیروان مکاتب پیشگفتهبرای استمرار سلطهو هژمونی تحمیلی خود باشد. لذا تنها وجهبرونی حق تعیین سرنوشت انتزاعی است، وجهدرونی آن اما همان چیزی است کهاحزاب کردستان همین اکنون نیز در برنامهی خود دارند.
و باز در این کنفرانسها و در مجادلات سیاسی و نظری بحث "مشاع" و مشترکو تقسیمناپذیربودن "همهی خاک ایران" و "حق" همهی مردم ایران در امر تعیین سرنوشت مردم و منطقهی مثلا کردستان پیش میآید. این استدلال محیرالعقول دو وجهدارد؛ وجهنخست آن بهاین برمیگردد که مردمکردستان حق تصمیمگیری در ارتباط با تعیین تعلق واحد ارضی و جغرافیایی خود را ندارند و اگر هم داشتهباشند با توجهبهنسبت جمعیتی کردستان و ایران تقریبا یک بهدهاست، یعنی دهرأی غیرکُرد ایرانی در مقابل یک رأی کُرد قرار میگیرد، آن هم نه در ارتباط با سرنوشت کل ایران، بلکهکردستان! وجهدوم آن میگوید کهمردم کردستان نهتنها حق جدایی واحد ارضی خود را ندارند، بلکهحق تعیین نظام سیاسی ـ اداری داخلی خود را هم ندارند و اگر هم داشتهباشند، باز تقریبا یک بهدهاست. یعنی مثلا اگر 90 درصد ایران رأی "آری" بهجمهوری اسلامی دادند و این جمهوری منتخب مردم حکم جهاد علیهکردستان را داد، 10 درصد مردم کردستان باید تمکین کنند و نهتنها از حق دمکراتیک خود برای مشارکت در نظام سیاسی کشور محروم گردند، بلکه همچنین مجاز نباشند از خودمختاری در واحد سیاسی ـ جغرافیایی خود در کردستان نیز برخوردارباشند! این است هدف و حاصل تفویضحق ذاتی مردم کردستان بهمردمی کهدر کردستان زندگی نمیکنند.
گفتهمیشود کهکردستان در ایران "حق ویژه"میخواهد. این مغلطهای بیش نیست؛ آنچهکردستان میخواهد برچیدن امتیازات ویژهاست از بخشی از مردم ایران و رفع ستم ویژه[مضاعف] از بخشی دیگر. آری، آنچهکردستان برای کل ایران میگوید یک طرح پیشنهادی است، اما همانطور که آنچهدیگران نیز میگویند چیزی فراتر از طرحهای پیشنهادی نیستند. و اما آنچهاحزاب کردستان برای کردستان مطالبهمیکنند، چیزی بسیار فراتر از طرحی صرفا پیشنهادی است، بازتاب آمال مردم بهشکل برنامهای منسجم است، یک جنبش طویلالمدت و ژرف اجتماعی پشت آن است. این مطالبات نیز نهحقوق ویژه، بلکهترجمان تصورات معینی در مورد نظام سیاسی است در کردستان جهت پیشگیری از ستم و آسیمیلاسیون. کردستان این تصورات خود را بههیچکدام از مناطق ایران تحمیل نمیکند و چنین تحمیلی را هم از هیچکدام از مناطق ایران بهنسبت کردستان نمیپذیرد. ما در دهها کشور حتی متمرکز جهان خودمختاری داریم و هیچ جا نیز این مکانیسم بهعنوان "حق ویژه" تعبیر و تعبیه نشدهاست و حتی چندین نوع نظام فدرال داریم کهدر آن مناطقی معین از ساختاری متفاوت از بقیهی کشور برخوردار هستند. بهاین نوع از نظامهای فدرال "نامتقارن"/'نامتوازن" گویند. این نظامها هم یکی از دیگری دمکراتیکترند. گفتهشود کهدر این کشورها این مناطق از "حق ویژه"برخوردارند، فقط میتواند تعجب و تحیر را بدنبال داشتهباشد.
10. کنفرانس پراگ از سوی عدهای ـ از جملهدر درون جنبش کُردی ـ مورد انتقاد قرار گرفتهاست. آیا این انتقادات از نظر شما بجا هستند؟
افراد باانگیزههای مختلفی چنین انتقاداتی را مطرح کردهاند. چون در این مورد گفتهو نوشتهام، اینجا به آن بهتفصیل نمیپردازم. اما آنجا کهانتقاد بهاین برمیگردد کهاحزاب کردستانی شرکتکنندهدر این نشستها آمادهنیستند، با نزدیکترین احزاب بهخود و نیمهها و پارههای دیگر خود در داخل خود جنبش کردستان نشست داشتهباشند و تلاش واقعی نمیکنند کهدر خود کردستان ائتلافی فراگیر بوجود بیاورند، اما در پی دیالوگ با هر عنصر دستهسهو چهار اپوزیسیون راست و بخشا حتی با کسانی هستند کهدر تعارض با مطالبات مردم کردستان قرار دارند، نابجا نمیدانم. بحث من تنها این بودهکهنفس این انتقاد بجا و فقدان یک جبههی وسیع کردستانی بیانگر این نیست کهنباید دنبال یک ائتلاف ایرانی رفت. بهحکم اینکهما افق ایرانی برای حل مسائلمان داریم و رفع این مسائل بهارادهی مشترک دست کم بخش بزرگی از اپوزیسیون ایران نیاز دارد، غیرمنطقی و نامعقول خواهد بود، اگر بهاین امر، یعنی ایجاد نوعی از همگرایی ایرانی، بهای لازم ندهیم.
8 دسامبر 2012
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید