رفتن به محتوای اصلی

حقوق انساني و دموكراسي را در خاورميانه نمي شناسند!
17.12.2012 - 15:16

نمونه بارزش سخنان اخير مالكي نخست وزير عراق به مناسبت روز جهاني حقوق بشر بود كه البته به شكل رندانه اي در قالب پرسش مطرح شده بود؟ (كه اگر در حافظه ام درست مانده باشند، با اين مضمون بودند): آيا مجازات كساني كه ديگران را ترور مي كنند، جرم است؟ پاسخ صريح آن اين است كه بلي و اگر با جانيان چون همان ها رفتار كنيم، مثل آنان مجرم و جاني خواهيم بود، از اين سبب مجازات متهمان و تروريست ها نيز بايد در دادگاهي عادلانه و منصفانه و با در اختيار داشتن كليه حقوق متهمان –از جمله حق داشتن وكيلي از طرف خود- باشد، نه با بازجويي هاي وحشيانه و شكنجه هاي رقت انگيز و گرنه خود مشمول مجرمان و جانيان خواهيد بود كه بايد در دادگاهي صالحه محاكمه شويد. پرسش مالكي اين بود كه آيا قاتلان و جانيان و تروريست ها با اين رفتارهايشان انسان اند؟ و پاسخ اين است كه بلي، گرچه آنان نيز چون بسياري از حاكماني كه به نيروهاي امنيتي و نظامي متكي اند، و با پشتوانه آنان مرتكب زشت ترين جنايات مي شوند، و حيوان صفتانه رفتار مي كنند، اما در فطرت انساني باز همچون هر كسي انسان اند و چون هر انساني به سبب دميدن شدن روح خدا در كالبدشان مقدّس اند و اگر مجازات كنندگان شان نمي خواهند كه چون آنان جاني شمرده شوند، بايد تمامي حقوق متهمان و مجرمان را رعايت كنند و گرنه آنان نيز. آيا مجرمان نبايد مجازات شوند؟ چرا، اما تحت فشار و بازجويي و شكنجه نه. درضمن، از اين پس كه قرار شد مطالب از بر شده روضه خوان هاي ايران را كه جوجه اطلاعاتي هاي حكومتي به شما مي رسانند، تكرار كنيد (و باز از اين قبيل بلبل زبوني ها بكنيد)، يك مشورتي هم با تعدادي از حقوق دانان اطراف تان بكنيد كه اين مطالب ابتدايي در علم حقوق را به شما گوشزد كنند، چون قوه قضاييه ايران سال هاست كه از حقوقدان و دادستان هاي باسواد و حتي باانصاف تهي شده است. مهمتر از آن، سخنان نماينده سازمان ملل در زمينه حقوق بشر در عراق بسيار چاپلوسانه و اشمئزاز برانگيز بود و او فرد بسيار بي كفايتي نشان داده كه از واقعيت هاي جاري در عراق بسيار دور است و بايد هر چه زودتر عوض شود، تا قبل از آن كه عراق به ايراني ديگر بدل نشده است.

بعد دوم ناآشنايي به اسلام گرايان منطقه برمي گردد كه هر جاي دين خدا كه برايشان صرف نداشت، خود را به بي شعوري مي زنند. در قرآن نه حتي يك كلمه از حكومت اسلامي سخن رفته و نه حتي توصيه اي شده است (و پيامبران مدام خود را تنها و تنها پيام رسان معرفي مي كردند، نه كساني كه به خاطر وحي بخواهند بر ديگران برتري داشته يا حكومت كنند؛ برويد قرآن تان را دوباره بخوانيد!) كه دقيقاً برعكس، چه در اجراي احكام ثانويه و چه ساير شئونات اسلامي نه تنها تكليفي بر دوش پيامبر نمي گذارد (و تو را نگهبان ايشان نساختم؛ پس متذكر شو كه تو فقط متذكر شونده اي)، بلكه به صراحت هر كس را در دين و شريعت اش آزاد گذاشته (دين من براي من و دين شما براي شما) و هر گونه اجباري را از دين و دينداري دور مي سازد (در دين اجباري نيست) و در عمل نيز پيامبر خود را در مدينة النبي "مختار" و "مجاز" نمي بيند تا شريعت اسلام را بر همگان جاري نمي سازد (چون در غير اين صورت "حق" غيرمسلمانان را ضايع كرده و بنا به فرموده خداوند، حقي را كه مردم نبخشند، حتي خداوند نمي تواند ببخشد؛ خوب دقت كنيد)، بلكه هر كسي را در شريعت اش آزاد مي گذارد و حجاب نيز چون ساير شئونات زندگي هرگز اجباري نبوده است، بلكه آياتي را كه مربوط به حجاب مي دانيد، اساساً آيات حجب و حيا و پاكدامني است و اعراب بدوي كه داراي عصبيت ديني بودند، بر حجاب تأكيد داشتند؛ چون از هر حقيقت ديني، تعبيري سطحي داشتند). از اين سبب، هيچ كس نمي تواند در يك كشور همگان را به اسلام و شريعت اسلامي ملزم سازد؛ مگر اين كه خود را به كوچه علي چپ زده باشد؛ كه سرنوشت چنين افرادي نيز به صراحت و به كرّات در قرآن ذكر شده است. بنابراين، هر حكومتي كه در هر كشوري به نام شريعت اسلام يا دين اسلام بخواهد قوانين اش را بر ديگران تحميل كند، بنا به نص قرآن و سيره پيامبر مسلمان نيست، بلكه افكار جاهلي پيش از پيامبر اسلام را مي خواهد به نام اسلام به مردم غالب كند؛ درست مثل طالبان و حاكمان كنوني ايران.

نكته سوم، هر موقع به گروه هاي اسلامي خاورميانه گفته مي شود كه حقوق انساني همگان و حقوق اقليت هاي ديني و قومي و غيره را بايد حفظ كنيد، مي گويند ما به اسلام تندرو عقيده نداريم. اين پاسخ درستي نيست و پيداست كه مطلب را هنوز نگرفته ايد. اولاً هيچ تندروي اي در تاريخ نبوده كه خود را تندرو بداند، بلكه سايرين را ول انگار مي پنداشته و خود را متعادل و از پيروان "دين ناب" و "اسلام ناب". ثانياً تمايز تندروها نيز در همين تحميل خواسته هايشان به ديگران و غيرمسلمانان مشخص مي شود، نه فقط در شدت و ضعف شان. هيچ كشوري دربست نمي تواند به ديني خاص منسوب باشد، مگر اين كه پيروان اش تندرو باشند.

و خلاصه گروه هاي اسلامي بايد از اين سوءتفاهمي نيز كه در مورد دموكراسي دارند، خارج شوند: دموكراسي حكومت اكثريت بر ديگران نيست. دموكراسي حكومت اكثريتي است كه حقوق همه اقليت ها را رعايت كند و گرنه هر چه از ولو صندوق بيرون آورد، تنها ديكتاتوري و ظلم اكثريت بر اقليت است كه در دنيا و آخرت بايد پاسخگوي غيرمسلمانان باشند. صندوق مقدّس نيست، بلكه تنها بخشي از مكانيسمي است در دموكراسي و به همين سبب است كه اتفاقاً بزرگترين ديكتاتوري هاي تاريخ از داخل صندوق بيرون آمدند و مي آيند. تنها گروه اسلام گرايي كه تاكنون از آزمون بهار عربي سربلند بيرون آمده، حزب النهضه تونس است كه رهبرشان متفكري با "بالاترين تحصيلات" از دانشگاه هاي معتبر جهان و مهمتر آن كه شخصيتي "دنيا ديده" است. در نقطه مقابل، رفتار اخوان المسلمين مصر، نمونه مشت در مقابل خروار در ساير كشورها است (به خصوص اخوان المسلمين سوريه و اردن حواس شان را حسابي جمع كنند) و در صورت تصويب ديكتاتوري اكثريت در مصر از طريق همه پرسي اي كه براي پيش نويس قانون اساسي توسط اقليت ها نوشته و تأييد نشده، بايد كليه دفاتر اخوان المسلمين در ساير كشورها به عنوان دزدان انقلاب و بهار عربي كه درصدد بودند با نقاب انقلابي، كشور را از ديكتاتوري نظامي و مدرن به ديكتاتوري مذهبي و سنتي و حتي قبيله اي و چه بسا متوحش برگردانند، بسته شده و كليه فعاليت هايشان متوقف شود، اما دستگير نشده و مشكلي برايشان ايجاد نشود (محض اطلاع تان هم بگويم كه آرزوي تشكيل "اتحاد جماهير بربريت اسلامي" را آن هم با نام "خلافت اسلامي" يا "تمدن اسلامي" با خود به گور خواهيد برد). آنان در هيچ كجا نبايد حزب تشكيل دهند و در كشورهايي كه قبلاً تشكيل شده بايد منحل شوند، چون به اصول دموكراسي پايبند نيستند و رياكارانه دم از دموكراسي مي زنند تا به قدرت رسند و سپس چهره مزورانه شان را نشان دهند و اسلام را وسيله اي ساخته اند براي ظلم بر ديگران و اينبار به نام دين؛ البته كمي دير دست به كار شدند و انقلاب ايران قبلاً درست عبرتي شده است براي ساير كشورها و مي بينيم كه انقلابيون در همه كشورهاي خاورميانه بدون استثناء هم به صراحت مي گويند نمي خواهند مثل ايران شوند و هم در عمل نه تنها راه متفاوت كه راه تقابل با حكومت ايران را برمي گزينند. درخواست احزاب تنها بايد بر اساس پايبندي به اين اصول بنيادين دموكراسي پذيرفته و تأييد شود و گرنه به عنوان احزاب نمي توانند فعاليت كرده و در انتخابات شركت كنند. بدون تعارف نيز بگويم كه هر كشوري در كوتاه مدت بخواهد با تصور اين كه اكثريتي دارد كه مي تواند با روش هاي مختلف اقليت ها را زير سلطه خود ببرد، در بلندمدت با تجزيه كشورش روبرو خواهد شد كه واكنشي است طبيعي و محق نسبت به بي عدالتي و ضاييع نمودن حقوق انسان ها؛ به خصوص اقليت ها.

مهمتر آن كه در مقابل اين تعريف متوحش و غيرانساني اي كه از اسلام داده ايد، چشمان تان را باز كنيد تا ببينيد كه نسل جوان در خاورميانه به شكلي شتابان از اين ديني كه معرفي مي كنيد دارد فرار مي كند و اگر همين گونه ادامه دهيد همان بلايي سرتان مي آيد كه سر اسلام و شيعه در ايران آوردند. محض اطلاع تان بگويم كه همين حالا ايران ديگر كشوري با اكثريت شيعه نيست. تعجب نكنيد؛ آخرين آمارگيري هاي رسمي دولت كه مخفي نگاه داشته مي شود، مي گويد از جمعيت 76 ميليوني ايران، 35 ميليون سني هستند (كه دليل دستور حكومتي رشد جمعيت به همراه كنترل آن در برخي از استان ها به همين دليل است) كه تازه بدون احتساب افغاني هاي غيرقانوني كه سال هاست در ايران زندگي مي كنند و همين طور افغاني هايي كه با زنان ايراني ازدواج كرده اند و به خاطر اين كه فرزندان شان در شناسنامه ها سني ذكر نشوند (انگار خود را گول مي زنند! پنهان نمودن آمار كه واقعيت را تغيير نمي دهد!!) بدان ها شناسنامه نمي دهند. اين ها تنها شامل آمار شناسنامه اي است و بسياري بدون اين كه رسماً تغيير ديني بدهند، يا بي دين و يا حتي ضد دين شده و به طور كلي از هر ديني بيزار شده اند، چون ديني را كه دروغ بگويد، دزدي كند، ريا كند، شكنجه دهد، تجاوز كند و آدم بكشد و همه را نيز به خاطر حكومت كند، نمي خواهند؛ حال هر چه كه مي خواهيد نام آن دين را بگذاريد و هر چه مي پسنيدد آن را تبليغ كنيد و بر در و ديوار بكوبيد، و حتي با صرف ميلياردها دلار پول نمي توانيد؛ چون از قلب هاي انسان ها رخت بربسته است. اين در حالي است كه مسيحيت به دومين دين بزرگ كشور بدل شده ونوكيشان مسيحي و زرتشتي به شكلي شتابان در حال افزايش اند و جوانان به شكلي گروهي تغيير دين مي دهند (به خصوص پس از وقايع سال 88 به بعد) و خيلي نيز به دين يا كيش جديدي كه وارد مي شوند، كاري ندارند، بلكه كه در حقيقت از دين اشمئزاز برانگيز حكومتي امروز فرار مي كنند؛ چون دريافته اند، ديني كه روح اش "دين خاك دو عالم بر سر" است، بدرد زندگي نمي خورد و به درد همان خاك بر سرها مي خورد و از اين سبب آن را به صورت دين حكومتي تف مي كنند. همه اين ها درست در زماني است كه حكومت ايران در تمام طول اين سال ها فكر مي كرده كه تبليغ دين اسلام و مذهب تشيع مي كرده، در حالي كه در واقع ضدتبليغ اسلام و شيعه مي كرده و خود خبر نداشته است كه جامعه ايران را در طول اين قرن ها با اكثريت شيعه، در طول تنها چهار دهه به اقليت بدل كرده است. چون دين به خواسته دل انسان مربوط است و وجه وجداني انسان را مدنظر دارد، كه با زور و تزوير بيگانه است و اگر غير از اين كند، انزجار عمومي و فرار همگاني را برمي انگيزد و يكي از رازهاي تغيير دين هاي گروهي و فروپاشي هاي نظام هاي ديني و جايگزين شان با نظامي هايي ديگر در طول تاريخ همين بوده است؛ كه البته قابل فهم براي تعدادي آخوند و مداح و پاسدار نيست.

 

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.