رفتن به محتوای اصلی

افتخار آذربایجان : دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد
25.12.2012 - 14:58

غفور جدی اردبیلی در سال ۱۳۲۴ در اردبیل متولد گردید. پس ازاتمام دوره تحصیلی و قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه پیدا نمود. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در اواخر سال ۱۳۴۸ برای طی دوره تکمیلی به ایالات متحده فرست…

اده شد.
 در سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامور که دختری از خانواده سرشناس سناتورنامور بود ازدواج نموده و ثمره آن ازدواج دو پسر میباشد. در روز نیروی هوایی آمریکا در حضور زبده ترین خلبانان جهان در آمریکا،داوطلبانه جهت حضور در خطرناکترین مانور هوایی جهان، با نام چهارراه مرگ ،به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد.برج مراقبت به دلیل جوانی غفور جدی ،خطرناک بودن این عملیات را اعلام نمود اما تجربه و دانش وی در سطوح مختلف آموزشی در آمریکا موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین مینمود.پس از اجرای موفقیت آمیز عملیات ،تماشاگران به احترام غفور جدی ، این مرد بزرگ و خلبان ورزیده در مقابل وی سر فرود می‌آوردند و در پاسخ آنهایی که می ‌پرسیدند این مرد کیست؟ همه می ‌گفتند : خلبان غفور جدی اردبیلی از ایران.
42498323101629709518
 
غفور جدی اردبیلی.( پس از پایان امتحانات که اعطای وینگ خلبانی به جدی را در پی داشت، از طرف نماینده نیروی هوایی ایالات متحده تماسی با خانواده او برقرار گردید مبنی بر اینکه آمریکایی‌ها برای جذب ستوان دوم خلبان غفور جدی رضایت نیروی هوایی ایران را جلب کرده و فقط رضایت خانواده وی باقی مانده‌است. پدرش فقط در یک جمله به نماینده آمریکایی‌ها گفته بود که: من فرزندم را برای میهنم پرورش داده ام . غفور جدی علیرغم وطن پرستی و کارنامه درخشان پروازی تنها به دلیل قدردانی و عطای مدال افتخار توسط رژیم شاهنشاهی پس از انقلاب خلع درجه و لباس شد و از نیروی هوایی اخراج شد، در روز شروع جنگ یعنی در ساعت ۱۱ روز ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ غفور در بوشهر مشغول جمع و جور کردن وسایل خانه اش برای آمدن به تهران بود ولی وقتی که به هنگام بار زدن وسایل به ماشین خاور ، پایگاه ششم شکاری بوشهر مورد بمب باران جنگنده بمب افکن
های عراقی قرار گرفت. او لباس پروازیش را از میان وسایل به بیرون کشیده و به سرعت خود را به پایگاه میرساند و داوطلب پرواز میشود! خدا می داند مسیر خانه تا پایگاه را چگونه رفته ای جوانی که همه هستیش ایران و ایرانیست حال صحنه ای میبیند که گویی برای او به منزله بدترین شکنجه هاست. بمب در درون خاک کشورش منفجر شود و هموطنش را به خاک و خون بکشد و او بی اعتنا از آن بگذرد نه این در مرام او نیست. غفور از دژبان میخواهد تا وارد شود اما دژبان مانع میشود و از سرگرد جدی پوزش می خواهد و می گوید جناب سرگرد باید با فرماندهی هماهنگ کنم با فرمانده پایگاه هماهنگی میکند و به او اجازه ورود میدهند فرمانده با سرهنگ فکوری (فرمانده نیروی هوایی )صحبت کرده و از او اجازه می خواهد تا غفور باز هم به بدنه نیروی هوایی برگردد و پرواز کند سرهنگ فکوری که عمری با غفور در پایگاه هفتم شکاری شیراز خدمت کرده با تعجب میگوید مگر غفور هم بازخرید شده برگردد آقا برگردد، چه کسی او را بازخرید کرده! سرگرد جوانمان باز میگردد و باز هم درجه سرگردی را که نشان از لیاقت بالای او دارد بر شانوان مردانه اش نصب میکند. باز هم اتیکت و پچ استاد خلبانی فانتوم را بر سینه ستبرش میچسباند و مردانه تر از همیشه پا به میدان عمل میگذارد آری غفور پرواز میکند.
غفور چندی بعد پس از نبرد هوایی دلاورانه ای همراه با عقاب آهنیش در ماهشهر به تاریخ زرین نیروی هوایی پیوست و برای همیشه از بین ما رفت
(پس از بمباران اهداف در عراق جنگنده ایشان مورد اصابت قرار گرفت ولی به هر شکل ممکن خودشان را به آسمان ایران رساندند و ایجکت کردند اما اما صندلی ایجکت از ایشان جدا نشد و پس از سقوط ازاد با زمین برخورد کردند و به شهادت رسیدند.
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.