رفتن به محتوای اصلی

مقالۀ « قوم وحشی» و منطق پدیده ها
06.01.2013 - 03:32

 نوشته آقای علیرضا اردبیلی را تحت عنوان «ما اسیر «قومی» وحشی هستیم » خواندم. فکر میکنم اردبیلی مثل دیگر فعالان آذربایجانی میخواهد «راه حلی» را که به مسایل آذربایجان پیدا کرده توضیح بدهد. این راه حل شامل این ایده هاست:

« قوم فارس استعمار گر - آذربایجان مستعمره» ؛ « ملت آذربایجان اسیر قوم فارس» ؛ « قوم فارس  قومی وحشی ، هرزه و لوده » ؛ «در واقعیت اسارت آذربایجان، قومی بر ما حاكمیت میكند كه «تحقیر اسیران» تنها درمان «بیماری سادیستی» آنهاست.»؛ «توهم تمدن هم به اندازه سادیسم مزبور، سلولهای ذهن این جماعت را فاسد كرده »؛ « نزدیك به نود سال حاكمیت بلامنازع توآم با اجرای پروژه نابودی معنوی و فیزیكی ملل غیرفارس در ایران، ذهن این قوم را بیمار كرده و توان تشخیص صواب و ناصواب از آنان گرفته است. »؛ «عمله و ارباب، كمونیست و مذهبی، رئیس جمهور و روزنامه¬نگار، شاعر، نویسنده، هنرمند و هر قشر دیگری از این قوم، روح خود را با سادیسم ترك ستیز و عرب ستیز عجین ساخته است. »؛ « سارتر در جریان جنگ آزادیبخش الجزایر معتقد بود كه علاوه بر ملت الجزایر، ملت فرانسه نیز اسیر خودكامگی استعماری است: "امری که امروزه اساسی تر از هر کار دیگری است- این است که دوشادوش آنها مبارزه کنیم تا هم الجزایری ها و هم فرانسوی ها از خودکامگی استعماری نجات پیدا کنند"» ؛

ایده ها از مقاله مذکور گرفته شده است.

این افکار را میتوان چنین حلاصه کرد :
« قوم استعمارگرفارس با خودکامگی استعماری كه «تحقیر اسیران» تنها درمان «بیماری سادیستی» آن است و توهم تمدن هم به اندازه سادیسم مزبور، سلولهای ذهن این جماعت را فاسد كرده - به آذربایجان نگاهی چون سرزمین مفتوحه و اشغالی داشته و با تركان رفتاری چون ملتی اسیر میكند.» 
یعنی تز « استعمار- مستعمره- استقلال» را غیر مستقیم پیش میکشد. پایه آن هم تز « استعمار داخلی» ست. 

در شرایط حاضر جهانی، در یک نظام اقتصادی اجتماعی سرمایه داری« بهره کشی در داخل از راه سرمایه و توسط خارجی از راه صدور آن» صورت میگیرد . در ایران روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همه گروههای جامعه بر اساس عملکرد سرمایه جاریست و در پیوند با آنها قدرت و فرهنگ مسلط و رسمی ، عمل میکند. وجود « تبعیضات» جدا از این ساختار و عملکرد نیست . تبعضیات همه جانبه وارده به مردمان گوناگون در عرصه های مختلف در چهارچوبه « سرمایه- استبدادو قدرت متمرکز- فرهنگ حکومتی» زنده اند و عمل میکنند. 
دولت نماینده هیچ قوم و ملتی نیست بل نماینده «گروه های صاحبان سرمایه  و ایده لوژ ی مذهبی و نظامیها» ست. فرهنگ دولتی نیز فرهنگ مسلط و رسمی ست.و زبانش بر حسب سنت دیوانسالاری درجامعه، فارسی. 

زبان فارسی زبان مشترک حکومت و مردم فارسی زبان است. اما ادبیات حکومتی این زبان با ادبیات مردمی آن محتوایش متفاوت و متضاد است و بهیچوجه یکی نیست. ادبیات غیر حکومتی عمدتاً ممنوع ست و دولت پاسخ آنرا با قتلهای زنجیره ای کانون نویسندگان ، زندان و شکنجه داده است. احزاب و نهادهای مدنی و مستقل مردم فارسی زبان نیز ممنوع ست. این وضعیتی ست که در کل ما با آن درگیریم.

ژان پل سارتر جمله ای دارد که میگوید: « ما همه قاتلیم!». در کتابی تحت همین عنوان - انگلیسی و آلمانی- که شامل مقالات- مصاحبه ها- و سخنرانی های اوست؛ بین 1947-1967- و در رابطه با روابط استعماری فرانسه با الجزایر،  آمده است. متن فارسی آنرا من تاکنون ندیده ام. اما او در متن روشن میکند که این « همه »ی عام یک «خاص مشخص» است و ابداً شامل کلی گویی «پاکتی» نمیشود. و منظور کسانی هستند که مستقیم در جنایت دست دارند و یا با سکوت آگاهانه خود به ادامه جنایت راضی هستند و بهرمند از امکانات مادی و سیاسی آن. بدین صورت به پدیده ی کنکرت می پردازد. نمیتوان به او ایراد گرفت که چرا کودکان را قاتل مینامد.
من منبع نقل قول آورده شده در مقاله مورد بحث- اردبیلی -را نمیدانم تا ببینم منظور سارتر چه بوده و چه گفته است. ولی میدانم که زخم الجزایز مثل خوره پیکر مردم فرانسه را- از کوچک و بزرگ،  ازآدم عادی و روشنفکر-  همه را میخورد و میتراشید. حتی به صورتی موافقان این استعمارگری را.  و سرانجام هم هر دو ملت از این زخم راحت شدند.

ایده « استعمار- مستعمره» در میان فعالان آذربایجانی از دو ریشه نشأت میگیرد: الف - قوانین بین المللی؛ ب- منطق استقراء ناقص یا شبیه هم سازی پدیده ها. در قوانین بین المللی از رهایی مستعمرات پشتیبانی شده که مربوط به دوران استعمار است. تکیه روی تز مذکور به این جهت است که از این قوانین در جهت استقلال بهره جویی شود. این تز منطبق با شرایط جامعه ایران نیست و در نوشته های خود در مورد آن و منطق نهفته اش سخن گفته ام. 
نویسنده در مقوله «دولت» بینش « قومی» دارد. تا جایی که آگاهی دارم هیچ اندیشمند نامداری مقوله دولت را با دید قومی توضیح نداده است. اساساً هم نمیتوانند توضیح بدهند. چون در جامعه سرمایه داری دولت ارگان و سازمانی ست فرا قومی و عمدتاً حافظ منافع گروههای اجتماعی بالای جامعه. 
« قومی وحشی»، در این عبارت « قوم» یک مقوله کلی ست و همه فارسی زبانان از کودک تا پیر مرد و پیر زن، از کارگر و کشاورز تا مالک کارخانه ، از آدم آگاه و نا آگاه ، از موافق تبعیض و مخالف آن ، همه را در بر میگیرد. 
این کلی گویی صحیح نیست. زیرا « وحشیگری مشخص،  شامل همگان نیست». اگر یک مورد خلاف آن دیده شود گزاره ی عام باطل است.
اشکال تفکر نویسنده - از دیدگاه علم منطق- عدم درک استنتاج « کلی» از «جزیی» است. 
ایشان استدلال شان مثل این است که میگوید « چون آدم A از فلان قوم موافق تبعیض است پس همه آدمهای آن قوم- A ها - موافق تبعیض هستند ! که اصلی ست نادرست. و مشاهده و تجربه بطلان آنرا اثبات میکند. 
علم میگوید « ماده A از ملکولها درست شده» پس میتوان گفت همه مواد -A ها- از ملکولها تشکیل شده اند. در این مثال ملکولها در همه مواد هستند و میتوان یک استنتاج کلی نمود. 
ولی در مورد آدمها ایده ی «موافقت با تبعیض» عمومی نیست و نمیتوان از یک مورد به مورد کلی رسید. از سوی دیگر « ایده» چیزی ست « متغیر» ، و میتواند فردا به عکس خود بدل شود. استنتاج احکام کلی و ثابت از یک مورد یا گروهی از موارد مختلف - در همچو قضایایی- نمیتواند بیان گر یک اصل کلی باشد و چنین کاری نادرست است. و خلاف روش علمی.

در مورد سادیسم یا دیگر آزاری هم همین کلی گویی را ادامه داده تا جایی که حکم میکند « سلولهای ذهن این جماعت فاسد شده» . « عام» گویی ست  و به پدیده « خاص» نپرداخته است . یعنی شرایط کنکرت هیچ پدیده ای را مشخصاً به دیده نمیگیرد. 
مشکل نویسنده مثل برخی فعالان آذربایجانی ما « منطق نادرست شناخت پدیده هاست» . نتیجه آن هم همین ایده هایی ست که در این نوشته آمده است. من این افکار را در رده ی« چیز های راسیستی و فاشیستی» قرار میدهم ؛ در عین حال آرزوی قلبی و نیت نویسنده را در راه رفع تبعیض و رهایی مردم آذربایجان از ستمهایی که می بینند زیر سئوال نمیبرم . اما نباید فراموش کنیم که راه جهنم نیزبا سنگهای حس نیت فرش شده است. در این آرزوها همه ما مشترک هستیم. متد نادرست تحلیل پدیده هاست که ما را به سمت این نتیجه گیریهای ناصحیح رهنمون میشود. امید وارم با به کارگیری « روش علمی و منطقی» بتوانیم درجنبش آذربایجان با شناخت صحیح پدیده ها و مسایل جامعه به نتایج درست و مشترک و انسانی برسیم.
در یک مثال ریاضی داریم :
x= 2
?=X+ 3
جواب= 5
چرا؟
چرا هر شخصی که بکوشد این مسئله را حل کند به جواب مساوی 5 میرسد؟ برای اینکه همه در حل مسئله، متد منطقی ریاضی را به کار میگیرند.
از آنجایی که ریاضیات نوعی منطق است و تحلیل پدیده ها - چه اجتماعی و چه فیزیکی- نیز نوعی منطق است ، میتوان امیدوار بود که با به کار بستن متد « علمی -منطقی» تحلیل پدیده ها در عرصه علوم انسانی نیز به نتایج مشترک نسبی برسیم. و به جای تفرقه ها همبستگی هایمان بیشترشود. 
راه رهایی از کجراهه های فکری به کارگیری متد درست شناخت پدیده هاست. امیدوارم در فرصت مناسب جداگانه به این مبحث بپردازم.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!