رفتن به محتوای اصلی

سکانس ناخودآگاه مصاحبه علی نژاد/رضا پهلوی
07.01.2012 - 16:41
اولا با دیدن این مصاحبه باید گفت که این چالش و بازی با نتیجه «سه بر هیچ» به نفع رضا پهلوی به پایان رسید و او توانست براحتی کاری بکند که از نقد تند و سوالات عصبی مسیح در مسیر مصاحبه چنان کاسته شود که در آخر از مسیح علی نژاد جز یک «بانوی مهربان و کمی شرمنده» چیزی باقی نماند. مسیح همه تیرهایش را همان اول شلیک کرد و بعد نیز هر چه کرد که مصاحبه را به مسیری بکشاند که می طلبد، نتوانست و در واقع در نهایت شکست خورده و مستاصل شد. مشکل دیگر اما این بود که چون مسیح از ابتدا می خواست حتما سوالات خاصی را مطرح بکند، رضا پهلوی را گیر بیاندازد و نشان دهد که رضا پهلوی قصدش بدست گیری رهبری جنبش در غیاب رهبران اصلی جنبش است و یا می خواهد شاه باشد، از آنرو نتوانست متوجه موقعیتهای مهمی نیز بشود که در مسیر بحث یا چالش، مانند بحث درباره مصدق یا بحث درباره رهبری موسوی و کروبی بوجود آمد استفاده بکند و متوجه نشد که رضا پهلوی به چه راحتی بحث را و سوالات را تغییر می داد و جوابهایی عمدتا حاضر، آماده و روتین را می داد یا تکرار می کرد. از طرف دیگر رضا پهلوی بخوبی می توانست از اینکه در گوشه گیر بیافتد در برود و در واقع مسیح را با یک سری ضربات متین، مودبانه و سنگین گوشه رینگ بیاندازد و کاری بکند که در نهایت مسیح خوشحال شود این مصاحبه تمام شود و به خانه برود. با آنکه بهرحال اینکه مسیح این مصاحبه را انجام داد، یک نکته خوب و مثبت در کل این مصاحبه بود.
 
جنبه نشانه شناسانه و روانشناختی دیگر موضوع این بود که هم مسیح علی نژاد و هم رضا پهلوی از جهاتی در یک حالت سنتی و صحنه سنتی گیر افتاده بودند. مسیح علی نژاد می خواست نشان دهد که رضا پهلوی قصدش بدست گیری رهبری جنبش است و رضا پهلوی می خواست ثابت بکند که او چیزی برای خودش نمی خواهد و موضوعش مردم است. در حالیکه هر نیروی مدرن سیاسی«اراده اش معطوف به قدرت» و برای دستیابی به قدرت سیاسی است. اینکه سیاستمداران ما همه به جای صداقت سیاسی و اینکه خواهان دستیابی به قدرت سیاسی هستند، مثل موسوی یا پهلوی و غیره از این سخن می گویند که قصد رهبری ندارند و فقط قصد کمک به مردم و تحول را دارند، بیش از هر چیز حکایت لافهای سنتی و دروغهایی است که در واقع یک میل قدرت بزرگ و حریضانه را می خواهد بپوشاند. این همان سنتی است که باعث می شود در ایران مدارس خصوصی به عنوان مدارس غیر انتفاعی خوانده شوند. همانطور که تلاش مسیح برای نشان دادن میل رهبر شدن او و سوار شدن بر جنبش در واقع فقط یک«حالت سنتی و مچ گیری سنتی» است وگرنه طبیعی است که یک جریان سیاسی بخواهد از شرایط به نفع جریان خویش استفاده بکند. موضوع این است و سوال این است که آیا این نیرو، چه رضا پهلوی یا میرحسین موسوی جمهوری و دیگری، در عمل و در نوشته هایش حاضر است به قواعد و مبانی مدرن تن دهد و حق مردم در انتخاب رهبر یا راه خویش را به رسمیت بشناسد، همانطور که تلاش خویش یا رقیب را برای دستیابی به رهبری و بیان راه خویش به عنوان بهترین راه ممکن را به رسمیت می شناسد. موضوع این است که آیا این نیرو به شیوه مدرن و دمکراتیک در پی تحول و بدست گیری رهبری جنبش است یا به شیوه سنتی و نافی دیگری. سوال این است وگرنه چه اهمیتی دارد که بخواهیم ثابت بکنیم که این نیرو در پی بدست گیری رهبری جنبش است. موضوع دردناک و سنتی این «اصرار از طرف مسیح علی نژاد و انکار از طرف رضا پهلوی» است. این بخشی از مشکل سیاسی و عمومی جامعه ماست که سیاستمداران آن نمی توانند مثل سیاستمداران مدرن با قدرت و صداقت برای دستیابی به «قدرت سیاسی و حکومت مورد نظر» خویش به شیوه مدرن بجنگند و همزمان بدانند که اگر رئیس جمهور یا رهبر شوند پس از چهار سال بایستی جایشان را به دیگری بدهند، یا اگر می خواهند شاه مشروطه باشند، بایستی بدانند نقششان محدود به حالات خاصی و قدرتی محدود مثل خانواده شاه و ملکه انگلیس است. حاصل این شیوه«اصرار وانکار» این است که این سیاستمداران در خفا آنگاه واقعا خیال می کنند که این «تخت و مقام» برای آنها درست شده است و دیگر ول کن معامله نیستند و یا حاضر به قبول محدودیتهای مدرن مقام خویش نیستند و می خواهند همه چیز را در خفا و آشکار بدست بگیرند. موضوع سیاست مدرن دقیقا قبول این است که این «مقام رهبری یا ریاست» یک «مقام سمبولیک، موقتی و با مسئولیت محدود» است و هیچکس نمی تواند «این تخت و مقام» را برای همیشه پر سازد.
 
 
ازینرو در نهایت از یکطرف هی مسیح علی نژاد می خواست با طرح سوالات مختلف و یا پرووکاتیوی و اینکه در واقع رضا پهلوی کسی نیست و خیلی ها تره برایش خورد نمی کنند، مچ ا ورا بگیرد و نشان دهد که او خودخواه و بدنبال اهداف گروهی است و او قسم می خورد و سند می آورد که قصدش این نیست و نمی گذاشت تحریک شود، عصبی شود بلکه می خواست با برخورد منطقی و متین مرتب نزد تماشاچی امتیاز بگیرد و حرف خودش را بزند و جملاتی را تکرار بکند که بارها گفته است . نکات جالب و طنزهای دیگری نیز در صحبتها و چالش بود که به عهده دوستان می گذارم. همانطورم که مطئنم مسیح علی نژاد اینگونه با میرحسین موسوی مصاحبه نخواهد کرد و آنجا این نقاد پدر و نسل گذشته «زبان بدن و نوع گفتارش»مطمئنا متفاوت خواهد بود، همانطور که مطئنم با این وجود آنجا او نیز نگاهی نقادانه خواهد داشت، به شیوه خویش سوالات انتقادی مطرح خواهد کرد اما با لحن و تمناهای پنهان دیگری. چون بهرحال صداقت و شوری عمیق و تلاش برای کار ژورنالیستی خوب در او و کار او وجود دارد، با نقصها و ضعفهای ژورنالیستی یا انسانیش و با تاثیرات چند دهه در این فرهنگ ضد دمکراتیک زیستن و به خاطر علاقه پنهان و آشکارش به راه کسانی چون «میر حسین» و دیگر زندانیان این نسل.
 
 
نکته نهایی و جالب در واقع پایان گفتگو است که در لینک پایین می توانید ببینید و بایستی روی آن و روی حالات وحرفهای هر دو طرف خوب دقت کرد. چون هر دو خوب مصاحبه را در خیالشان به پایان رسانده اند و آن گارد دفاعی و دقت روی سخن را ناخودآگاه کمی کنار می گذارند و نکات جالبی را نشان می دهند. در این لحظه خداحافظی، مسیح علی نژاد به رضا پهلوی دقیق این کلمات را می گوید «که اگر خسته تون کردم یا اگر احساس کردید توهینی کردم»، بعد مکثی می کند، رضا پهلوی سریع می گوید «اصلا »و مسیح ادامه می دهد که «اینها ذات مصاحبه است». رضا پهلوی در جواب می گوید «شما خواستید..» و بقیه حرفش را می خورد و نشان می دهد، می گوید که ناراحت نشده است و او (مسیح) بایستی او را هنوز بشناسند و هر دو به خوبی از هم جدا می شوند. در این صحنه اگر جملات ناگفته را ما ادمه دهیم و بگوییم، در واقع مسیح به زبان بی زبانی می خواهد به رضا پهلوی بگوید:« که می دانم به شما توهین کردم، پرووکاتیو بودم و به عمد این کار را کردم تا شاید از شما بیشتر حرف بکشم». اما همزمان نمی خواهد این حرف را بزند و می خواهد رضا پهلوی از او دلرنجیده نشود و به قصدش پی نبرده باشد. حاصل این خواست ناخودآگاه برای بیان تمنایش و خواست خودآگاهش و نرنجیدن رضا پهلوی و توجه به آداب دیالوگ، این است که حال جمله متناقضی می گوید و می گوید «اینها ذات یک مصاحبه» است. یعنی ذات یک مصاحبه خسته کردن و یا توهین است و رضا پهلوی در جواب به همان شیوه ایرانی و رندی متقابل حرف واقعیش را می خورد و ابتدا از دهنش می پرد و می گوید: شما خواستید و بقیه حرفش را می خورد. یعنی می خواهد بگوید می دانم که « شما می خواستید مچ مرا بگیرید و حساب منو برسید اما خوب جوابتونو گرفتید و فهمیدید که با یک سیاستمدار حرفه ای طرفید». اما این حرف را می خورد و با تغییر حالت و سخن با لحنی دوستانه و همزمان اندرزگویانه می گوید که اشکالی ندارد و شما منو باید بیشتر بشناسید.
 
 
بهرحال این مصاحبه از لحاظ محتوا چیزی خاص نداشت و مسائل خاصی را بر بیننده آشکار نکرد، با آنکه سوالات خوبی نیز وجود داشت، زیرا در واقع و در نهایت چه مسیح علی نژاد و یا رضا پهلوی قصد اصلیشان در این مصاحبه بحث درباره مباحث سیاسی و طرح سوالات نوین و یا چشم اندازهای نوین نبود. همانطور که دیگر ان نیز احتمالا از این مصاحبه فقط ایجاد یک دادگاه ،بازخواست ا و بیان خشونتهای شاه_پدر و تقاضای معذرت خواهی ا ورا می طلبیدند و اینکه چرا پولهای آنها را پس نمی دهد، یا طرفدارانش بیان شکوه گذشته و حقش به عنوان شاه برحق ایران را بیشتر می طلبیدند. مسیح نیز با آنکه قصدش ایجاد یک دیالوگ و چالش نیز بود، اما از رفتار و کلامش و حتی نوع سوالاتش مشخص بود که با این وجود تحت تاثیر این خواست و تمتع عمومی یا شخصی نیز هست. به این دلیل از یک طرف همان اول می گوید که رضا پهلوی را نمی توان به خاطر پدرش بازخواست کرد و سپس یکدفعه جمله خودش را با یک «اما» دوباره نفی می کند و می گوید که خوب حالا رضا پهلوی بدون این شاه و گذشته کیست و به زبان بیزبانی می خواهد حضور او را فقط منوط به این گذشته بداند. ( در روانکاوی واژه «اما» یک «کلمه قاتل» محسوب می شود که عمدتا برای این می آید که حرف قبلی را که بیشتر حرف ار روی منطق است رد بکند و حال حرف دلش را بزند، مانند کلماتی چون «ولاکن» که در تاریخ معاصر.) مسیح علی نژاد می خواست ناخودآگاه/ خودآگاه در واقع نشان دهد که این رضا پهلوی در واقع همان رضا شاه است و می خواهد باشد و از گذشتگانش چیزی خاص یاد نگرفته است و رضا پهلوی که مطمئنا می خواهد رضاشاه جدید باشد، می خواست بگوید من اینطور نیستم مگر شما بخواهید و بخاطر شما شاید اینکار را بکنم، در کنار حالات مدرن و سخنان مدرن هر دو.
 
با اینحال هم رضا پهلوی و هم مسیح علی نژاد آدمهای خوب و مدرنی هستند و خوبه که دفعه بعد راحتتر حرفهای دلشونو بزنند و بدانند که آدم می تواند دمکرات باشد و هم میل شاه شدن داشته باشد (البته شاه مشروطه).همانطور که آدم می تواند نقاد و ژورنالیست چالشگر باشه و مچ دیدگاهها را بگیرد، سوال و شک مطرح کند و نه اینکه بخواهد مچ افراد را بگیرد و بخواهد دستشونو رو بکند، مگر اینکه بخواهد برای جنجال بنویسد و برای روزنامه های جنجالی.مهم همیشه «چگونگی و حالت یک تمنا و خواست، چگونگی یک رفتار و عمل » است که او را به حالت شاه سنتی یا مدرن، مصاحبه مدرن یا مچ گیری سنتی می کند. ازینرو هیاهوی فراوان بدور این مصاحبه نیز به این مصاحبه می خورد و متناسب با این مصاحبه هست، زیرا عمدتا موضوع مقصر خواندن یا خوب خواندن اینطرف یا آنطرف است و نه محتوای اصلی بحث.
 
 
اما همانطور که گفتم در نهایت این مصاحبه با نتیجه «سه بر هیچ» به نفع آقای رضا پهلوی پایان یافت و مسیح خدمت خوبی به دوستان مشروطه خواه یا سلطنت طلب کرد و درسهای خوبی یاد گرفت. این به اون در .حتی آخر کار وقتی که مسیح خواست موقع خداحافظی لااقل کمی اینجا امتیاز بگیرد و بگوید که او آدم بدی نیست و گفت که به خاطرهمین مصاحبه حالا تا به خانه برسد چقدر فحش از سلطنت طلبها در اینترنت می خورد، اینجا نیز رضاشاه کم نیاورد و به او گفت که او «نیز فحش می خورد»، احساس همدردی کرد و ببیننده دلش بیشتر برای او درد آمد تا مسیح فحش خورنده. همانطور که در این صحنه و صحنه های مشابه مسیح علی نژاد متوجه شیوه عمومی و کلک رضا پهلوی در کل مصاحبه نشد که همه جا مرتب در جواب هر سوال مسیح دقیقا همین برخورد را می کرد که نشان دهد او نیز همین نگاه مشابه و خواست مشابه را دارد تا بدینوسیله هم از یک سو وفاداری خویش به اصول دموکراتیک یا همسانی خویش با دیگری و مردم عادی را نشان دهد و همزمان از دست سوالات سخت و دردسر انگیر به خوبی دربرود و نگذارد بحث عمیقتر شود. آنچه رضا پهلوی می خواهد و در تمامی مدت بحث سعی می کرد از بحث در آن باره پرهیز یا دوری بکند، دقیقا این است که در شرایط کنونی و در فضای کمبود رهبر، هر چه بیشتر به یک بدیل سیاسی تبدیل شود و یا کاری بکند که او به سان رهبر یا پدر به « رهبر فراگروهی» جنیش تبدیل شود و اینگونه به این و یا آن حالت رهبری جنبش را بدست بگیرد. چیزی که اصلا مخالف و دشمن نظرات دموکراتیک او نیست و او واقعا خواهان یک تحول دموکراتیک و ایجاد دموکراسی مدرن پادشاهی است، البته همراه با پادشاهی او. اما ناتوانی او به بیان این خواست عمیقش، یا هراسش از بیان آن، در واقع به قدرتهای او ضربه می زند، چون خوب همه می دانند که او می خواهد شاه شود و اصلا نمی تواند به خاطر تاریخچه خانوادگی و سنتی خویش به کمتر از شاه بودن رضایت بدهد. مهم آن است که شاه مشروطه باشد و به مردم اجازه انتخاب دهد که او را حتی نخواهند و جمهوری بخواهند. چیزی که او نیز مرتب بر آن تاکید می کرد و همزمان تلاش مدوامش براینکه او نمی خواهد رضاشاه باشد، مرتب دم خروس را نشان می داد و آدمی می ماند که دم خروس را باور بکند یا قسم حضرت عباس را. همانطور که ناتوانی مسیح به گذار از برخی حالات سنتی خویش به قدرتهای مدرنش ضربه می زند و مثل این مصاحبه لااقل گیرش می اندازد و باعث میشود درس یاد بگیرد و بها بپردازد.
 
با اینحال به خاطر این مصاحبه و عبور از خط قرمزهای معمولی و نیز برای اینکه فرصتی بدست می دهد تا حالات ناخودآگاه و پنهان سیاستمدار ایرانی و ژورنالیست ایرانی و بازیهای ایرانی را ببینیم و نقد بکنیم، بایستی از هر دو تشکر کرد. باشد که این نقد کوتاه به هردو کمک بکند که کمی نیز به کارها و کلکهایشان نیز بخندند. لااقل ما شاه خندان و شوخ چشم، جمهوری خندان و ژورنالیست رند و خندان می خواهیم، کسانی که بتوانند قابلیت نقد و طنز را داشته باشند و بتوانند به خطاها و حالات کمدی خویش، مثل هر انسان دیگری بخندند. این بخش پایانی و دوم ویدئو است که دوستان می توانند این مطالب پایانی را در آن ببییند. بخش اول ویدئو را نیز اینجا لینک داده شده است تا دوستان می توانند بشخصه نگاه بکنند و حتما نکاتی دیگر بیابند.
 
لینک بخش دوم
لینک بخش اول و اصلی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.