رفتن به محتوای اصلی

مُعضل متفاوت شرق و غرب با «هیچی و کمبود» و با یکدیگر
05.02.2013 - 23:57

جهان سنتي شرقی يا انسان ایرانی و عرب در بحران مدرنیت را مي توان جهاني گرفتار احساس گناه و در تلاش دايمي و خراباتي براي پاك كردن وسواسي و ناممكن خويش از گناه و بدهكاري دانست، چه با حالت وسواسی و اجباری پاک کردن خویش یا قتل و پاک کردن هر تمنای خطرناک و دگراندیش خطرناک. جهان مدرن شروع رهايي از احساس گناه و يا قبول گناه و بيرون شدن از بهشت به عنوان پيش شرط بلوغ انساني دانست. اگر جهان شرمسار شرقي مي خواهد مرتب بگويد كه او پدر يا برادر را بقتل نرسانده است و يا فقط يك لحظه گول حوا وشيطان را خورده است و به گناه خويش واقف است، با اين حال هر چه هم خويش و ديگري را تا سرحد مرگ مي شويد و يا شلاق مي زند اما باز پاك و بيگناه نمي شود. او اسير دور باطل گناه و طغيان عليه گناه و بيگناه شدن مي ماند. او گرفتار جنگ اخلاق و وسوسه می ماند و اسير كفتمان همپيوند اهريمن و اهورامزدا، فرامن اخلاقي يا اين و آن وسوسه گر مي ماند، بجاي انكه با عبور از اين دور باطل و قبول فرديت و اميال خويش، با دگرديسي به من مدرن و تنانگي مدرن به قدرت نوين خويش دست يابد. ازینرو نیز هم فرمانهای اخلاقی و پدر اخلاقی او جبار است و با احساس گناه حسابش را می رسد و هم وسوسه هایش جبار هستند و او نمی تواند به «من مدرن» یا در حالات والاتر به« سوژه ی منقسم مدرنی» تبدیل شود که دیگر اسیر این دور باطل خدای جبار و وسوسه جبار نیست. دو جباری که همانطور که لکان در مقاله «کانت با ساد» می گوید دو روی یک سکه و همپیوند با یکدیگر هستند.

 

 چه برسد به اینکه این انسان در  بحران مدرن و گرفتار هراسهای سنتی حتي خطاي نگاه مدرن و من متفاخر مدرن و عقلاني را ببيند و او را پشت سر بگذارد و از سوژه قائم به خویش و حاکم بر تمنا به «سوژه تمنامند، تنانگی تمنامند و نمادین» تبدیل شود. زيرا موضوع اصلي اين است كه اصولا قتلي اوليه صورت نگرفته، پدري به قتل نرسيده و بهشتي از دست نرفته است كه ما بخاطرش مثل انسان سنتي احساس گناه بكنيم، يا مثل إنسان مدرن و مثل داستان «توتم و تابوی» فرويد بخواهيم ضرورت اين قتل پدر و سپس قبول ناممكني گرفتن جاي او را ببينيم و حال فقط طرفدار فرديت، واقعيت عيني، قانون و دموكراسي شويم، يا بخواهيم يك بهشت فرامدرن يا ژنتيكي بيافرينيم . بلكه مي بينيم كه در اين قبر مرده اي نيست و هر انچه ما مي گوييم، که جهان نمادین ما نه بدور قتل يا قانون و ضرورتي بلكه بدور يك تهي و خلاء ايجاد مي شود. ازينرو هيج تعبير جديدي از عشق يا علم يا ايمان نمي تواند با تصوير يك عشق و علم يا قانون اوليه سنجيده و ارزشيابي شود. زيرا اورژينالي و اصلي در ميان نيست. همه كُپي از يك ديگري رونوشت و از كُپي دیگر، يك روايت نوين و گرفته از روايتهاي ديگر و در يك شبكه ي بينامتني يا زنجيره وار هستند. هر کدام امکانی از امکانات دیگر هستند، یقینی در پیوند با یقین و روایات دیگر و بدون حقیقت و اصلی نهایی و معیاری نهایی. اینجا اصلی و پایه ای اولیه وجود ندارد که بایستی دوباره پیدا شود. اینجا پدری نیست که آنطور که فروید می پنداشت به قتل رسیده باشد. یا بقول لکان: « قبر موسی برای فروید همان اندازه خالی است که قبر عیسی مسیح برای هگل. ابراهیم راز خود را بهیچیک از آن دو افشاء نکرده است.1»

 

بزبان ديگر آنچه در اصل انسان سنتي و حتي انسان مدرن از ان مي ترسد، رودررو شدن با اين «هيچي مركزي و محوری» زندگيش است و اينكه فرداصبح از خوا ب بلند شود و هيچ دليل يا ضرورت بزرگ و جهانشمولی نباشد كه به او بگويد چرا بايد بلند شود، چرا باید سر كار برود يا عشق بورزد. ديدن اين خلاء و هيچي يا لمس اين «مرگ و غیبت خدا»  آنقدر خطرناك است كه آدم سنتي ترجيح مي دهد لااقل اسير احساس گناه باشد و با اين اميد زندگي بكند كه روزي اين پدر جبار و ديكتاتور یا دیگری خطرناک و ناپاک را مي كُشد و صاحب همه خوشيها و بيگناهيها مي شود. يا ترس از همين هيچي است كه باعث مي شود انسان مدرن امروزي دودستي به پارمانها و حقايق كوچكش و حساب بانكيش بچسبد، با انكه  بحرانهای مدرنش به او مرتب نشان مي دهند كه ديگر حتي بانكها و متاروايتها یا مصرف فراوان نيز نمي توانند به او دلخوشي يك جهان و زمين امن زير پا را بدهند. يا دیگر نمی تواند حتی با حضور يك دشمن مشترك و مرگ او به احساس قوي بودن و امن بودن دوباره دست يابد.

 

از این چشم انداز مهم نیز می توان به فیلم جدید و قوي "زرو دارك ترتي"  از کاترین بیگلو نگریست که موضوعش جستجوی ده ساله بن لادن و سرانجام قتل او در پاکستان است. زیرا در این درگیری میان یک ذهن سنتی چون «بن لادن» با جهان مدرن می توانیم هر دو موضوع و معضل بالا را ببینیم (البته بن لادن باوجود سنتی بودن یک «پدیده مدرن» است. مدرنیت یا مدرنیزاسیون گرفتار و بحرانزده ی شرقی یا اسلامی است). اینکه چگونه بن لادن می خواهد جهان عرب را از وجود «ناپاک غرب و مدرنیت» پاک بکند و به «اصل پاک اسلام» بازگردد و ازینرو محکوم به شکست و مرگی رقت بار است. همانطور که او تمام وقت به حالت مضحکانه و همزمان هولناک از امکانات مدرن و سرمایه ی مدرن استفاده می کند و باز به سرمایه داری و جهان مدرن فحش می دهد.

 

از طرف دیگر ما  در قالب فیگور اصلی فیلم یعنی مامور سیا «مایا»  معضل جهان مدرن را می بینیم. مایا تمامی هم و غمش را و زندگیش را ده سال صرف دستگیری و قتل بن لادن می کند و به قول خودش می خواهد دیگر امریکای بزرگش چنین «ناامنی و ضربه ای نبیند. اما حال در صحنه ی پایانی فیلم و وقتی جسد بن لادن را می بیند و با هواپیمای اختصاصی قرار است به نزد اوباما برود و جزییات حمله و قتل را به آنها نیز هر چه بیشتر بگوید، وقتی که خلبان هواپیما از او سوال می کند که «به کجا پرواز بکند»، او نمی تواند جوابی بدهد. زیرا او در این مدتی که تمام وقت بدنبال جستجوی دشمن بزرگ بوده است، در واقع «خانه و کاشانه» خویش را از دست داده است. نه تنها زندگی شخصی او فدای این جستجوی دشمن بزرگ شده است و حال دوباره با «خانه و زندگی خالی» خویش روبرو می شود، با «تهیگی و هیچی هولناک» نهفته در زندگی انسانی روبرو می شود، بلکه حتی تمامی آنچه افتخار تمدن خویش و دموکراسی می دانست، در این جستجوی هولناک، در شکنجه ی زندانیان برای بدست آوردن اطلاعات و پشت پازدن به بقیه موازین دموکراسی، بشدت ضربه خورده است. زیرا این شکنجه های زندانیان و اینکه گویی این زندانیان هیچ حق انسانی ندارند، در واقع «بخش تهی، تاریک، یا ضعف و کمبود» در مفهوم «دموکراسی» مدرن و هر مفهوم دیگر را نشان می دهد. ازینرو در این لحظه ی پیروزی ما در نگاه او  بیشتر «غم و پوچی و وحشت» می بینیم. زیرا حال با مرگ دشمن بزرگ، او و آمریکا دوباره با « بخش تهی و خالی و کمبودهای» زندگی و جامعه ی خویش، با «هیچی ماهوی یا نهفته» در زندگی فردی و جمعی روبرو شده و می شوند. با معضل و کمبود نهفته در مفهوم حقوق بشر مدرن و دموکراسی مدرن روبرو می شوند که کافیست بگویی یک نفر تروریست و جانی و بنابراین «انسان نیست» تا این حقوق در مورد او حذف و زیرپا گذاشته شود. یا به خاطر یک خطر حال حقوق شهروندی زیر پا گذاشته شود و شهروندان براحتی مورد استراق سمع قرار بگیرند. یا افراد حقوق شهروندی خویش را بخاطر در لیست قرمز قرار گرفتن از دست بدهند. ازینرو این پیروزی به معنای دستیابی به یک امنیت نو نیست و جهان بعد از بن لادن باز هم «ناامن و تهی و خطرناک» است.  زیرا زندگی در اصلش همیشه بخشا «ناامن و غیر قابل کنترل» است و بدون هیچ اصل یا پایه نهایی و محکم است. . حال بایستی بنابراین چه غرب یا شرق دوباره دشمنی بیابند و بازی قدیمی را تکرار بکنند و یا سرانجام به دیدار عمیقتر  با «کمبود یا ضعف و نیاز خویش به دیگری» تن بدهند.

 

تنها راه عبور از این بحران و انسداد کنونی نیز برای هر دو، چه جهان شرقی و چه جهان غرب، در یک چیز قرار دارد، در پذیرش «فقدان و کمبود یا هیچی»، در پذیرش نیاز خویش به دیگری و غریبه و ایجاد ارتباطی بر محور کمبود و فقدان یا هیچی و برای همزیستی مشترک سوژه ها و ملتهاست. این توانایی به معنای قبول «قانون یا نام پدر، قبول کستراسیون.2» است، به معنای قبول بهتر کستراسیون توسط شرق و یا به معنای تحول جهان مدرن به درجه نوینی از قبول کمبود و کستراسیون و به جهانی پسامدرنی و چندصدایی است. زیرا «نام پدر یا قانون» به  معنای یک قانون جبار یا سرکوب کننده ی تمناها و تن نیست بلکه به این معناست که من و تو بدانیم ما به هر احساس و تمنا یا تصویر و روایتی یا یقین و باوری که تن بدهیم، این تصویر و راه یا تمنای نهایی نیست و مرتب راه و روایت دیگری از زندگی، از تن، از عشق و غیره ممکن و ضروری است. قانون یا «نام پدر» به معنای پذیرش «واو» در پایان هر جمله یا گزاره است و اینکه هیچ گزاره و یقینی، گزاره نهایی نیست و همیشه ناتمام است.  قانون یا نام پدر به این معناست که همینکه می گوییم من عشق می خواهم، من سکس را اینجور می بینم، من دیگری را اینطوری حس می کنم، یا این حقیقت است، مردانگی یا زنانگی این است، همانزمان قانون یا نام پدر بر ما به حالت این تصویر یا احساس متفاوت ظاهر می شود و می گوید «می دانی که می شود عشق و اندیشه را، جنس و جنسیت و یکایک اینها را طوری دیگر نیز دید و این تفاوت سازی را پایانی نیست».  قانون یا نام پدر به معنای دیدن «راه سوم و تفاوت سازی دائمی» است که بی انتهاست و میتواند شبکه وار شود یا مرتب حالتی نو و معنایی نو یابد.  نام پدر به این حالت است که به من و تو در هر لحظه که احساس تمامیت یا خدایی و کامل بودن می کنیم و دوباره مثل دوران کودکی تصویری از خودمان را در آینه می بینیم و هورا می کشیم که ما این هستیم یا آن، مرد بودن یا زن بودن این است یا آن، حال قانون یا نام پدر در  درون ما بصدا می اید، به حالت شک آگاهانه یا رویای ناآگاهانه و به ما نشان می دهد که این تصویر نهایی دروغین است و یک امکان و نامی از ماست و تصاویر دیگر نیز ممکن است. اینکه هر معنا،تصویر و  تصوری دارای محدودیت و ضعفی است. به ما نشان می دهد که برای هر تحول و یا تمنایی همیشه نیازمند چیز دیگر و  حضور دیگری و غیر هستی  و هستیم. نشان می دهدکه «تمنایت تمنای دیگری است» و هیچگاه کامل و پاک نیستی، نه تو، نه دیگری، نه زندگی یا خدا. ازینرو می توان مرتب روایتی نو از هر چیز، از تن، از عشق، از علم و از ایمان آفرید. قبول نام خدا یا کستراسیون یعنی قبول این کمبود و هیچی محوری و دیدار با یکدیگر به عنوان سوژه ها و ملتهایی تمنامند و نیازمند به یکدیگر، نیازمند به دیگری. زیرا تمنایش، تمنای دیگری است، چه شرق و چه غرب.

 

قبول نام پدر یا قانون نمادین به معنای قبول «ضعف و کمبود و ناکاملی ذاتی» بشری است، ضعفی که پیش شرط قدرت و خلاقیت بشری ماست. قبول کمبودی که حال به تو اجازه می دهد مرتب تصویری دیگر از خودت و دیگری بیافرینی و بازیگر زندگی شوی. ضعف و کمبود و هیچی که پیش شرط توانایی ما به تمناورزیدن، عشق ورزیدن و اندیشیدن است  و اینکه همزمان بگذاریم دیگران نیز به شیوه ی خویش عشق بوررزند، سکس ورزند و بیاندیشیند. یا ایمان داشته باشند. زیرا هیچکس اصل خدا و تن یا  اصل عشق و حقیقت نهایی را ندارد و نمی تواند داشته باشد. اینگونه ما از  مومنان یک جنگ حقایق خیر/شری یا نارسیستی به بازیگران و همبازیان  چالش و جدال سلیقه ها و دائقه ها و روایات دگردیسی یابیم. ازینرو تفاوت میان سلامت و بیماری تفاوت در درجه توانایی به پذیرش این کمبود و نیازمندی بشری خویش است. توانایی در درجه ی رهایی از تصاویر و حقایق مطلق و یا متاروایتها از یکسو و از سوی دیگر رهایی از بهشت نهایی و  کمال نهایی و قبول کمبود و مرز خویش است. به معنای این است که بدانیم و بپذیریم که هر قانون یا واقعیتی و یا روایت و ساختاری قابل تغییر و تحول است. نیازمند تحول مداوم و چالش با دیگری و غیر است. ازینرو به قول لکان «پدر خوب، پدر مُرده و نمادین شده» است وگرنه این پدر به رهبر دیکتاتور و واقعی و هولناک تبدیل می شود و  با پسرکُشی اجازه زندگی به هیچ تحول و امکانی دیگر نمی دهد. ازینرو عبور از دیکتاتوری به سوی دموکراسی به معنای یک شکل دست یابی به این تحول و قانون است و همزمان بدون قبول عمیق و درونی این «کمبود و قانون» هر دموکراسی نو می تواند به یک دیکتاتوری پنهان تبدیل شود، مثل بحران و چالشی  که در بسیاری از کشورهای معروف به «بهار عربی» از مصر تا بقیه شاهدش هستیم.

بنابراین هر چه این توانایی به قبول کمبود و هیچی محوری زندگی والاتر، از آنرو توانایی به تولرانس و رواداری دیگری و دگراندیش از یکسو و از سوی دیگر توانایی به چالش و دیالوگ، توانایی به تن دادن به بازی عشق و قدرت زندگی با همبازیان دیگر بیشتر است. توانایی دگردیسی مداوم از مسیر چالش با دیگری و لمس تمتع و کامجویی نو یا تمنایی نو و قابل تحول بیشتر است.. زیرا هر فردی برای تحولش و تمنایش نیاز به دیگری دارد و هیچکدام کامل نیستند و حتی تصویر و معنایی نهایی از عشق و ایمان یا از خدا وجود ندارد، آنچه است روایت و امکانات قوی یا ضعیف بر اساس درجه قبول کمبود است  و تفاوت در توانایی لمس تمنامندی و تمتع یا هراس از تمنا و تمتع و کامجویی بشری. تفاوت این است. تفاوت در درجه قبول نام پدر یا قانون نمادین، در قبول «هیچی» است. تفاوت در درجه ی قبول تمناهای خویش و نیاز خویش به دیگری و تن دادن به بازی زیبا و تراژیک/کمدی با همبازیان بشری در عرصه های مختلف است. آنجا که این قبول کمبود و نیاز خویش به دیگری خوب صورت نگرفته باشد، آنجا ما شاهد جنگ خیر/شری و نفی فردیت و حضور مومنان یا متعصبان هستیم که برای یک اصل یا آرمان دروغین به جنگ ملحد و دشمن ایدئولوژیک می روند. آنجا که مثل جامعه ی مدرن این تحول در بخشهایی رخ داده است، اما هنوز این من مدرن دارای حالات شدید نارسیستی و متفاخرانه است، آنگاه این «من مدرن» مرتب در یک «درامای مقایسه و جنگ پنهان با دیگری و همسایه» قرار دارد و اینکه همه جا بهتر باشد، پولدارتر یا قویتر باشد و اسیر گفتمان «آقا/بنده» هگلی است. آنجا که اما این تحول و قبول کمبود بهتر رخ داده باشد و فرد به «سوژه ی منقسم لکانی» و به فردیتی منقسم و قابل تحول دست یافته است، آنگاه او هر چه بیشتر تمنامند و قادر به تحول می شود، زیرا نیازش را به دیگری و غیر احساس می کند و اینکه تمنایش، تمنای دیگری و غیر است. آنجا هر چه بیشتر چالش و دیالوگ بوجود می آید و زندگی به یک بازی فانی، تراژیک/کمدی وار یا چندلایه بشری و میان همبازیان و رقیبان زمینی دگردیسی می یابد. همانطور که مرگ همبازی یا رقیب به معنای مرگ تحول خویش و مرگ خویش است. زیرا فرد همان دیگری است. این قانون یا نام پدر است و معنای عمیق کستراسیون و قبول کمبود که به معنای پیش شرط رشد فردیت و گفتمان مشترک قانون/تمنا/فرد در درون و در روابط و گفتمانهای اجتماعی یا سیاسی و غیره است.

ادبیات:

1/ دکتر موللی. مقدماتی بر روانکاوی لکان. ص.79

 2/ کستراسیون در نگاه روانکاوی و لکان به معنای غلط و ایرانی «اخته شدن» نیست. بلکه کستراسیون یا محرومیت از ذکر یک «عمل نمادین» و به معنای درک و پذیرش ناکاملی و کمبود و مرز خویش و دیگری است. همینکه این واژه مهم در فارسی به اختگی برگردانده شده است، نشان می دهد که جامعه ی ما چقدر از دست دادن مفاهیم مقدس و کاملش هراس دارد و هر گونه شک یا تردید و یا قبول امکانات دیگر را به مثابه ی یک «اخته شدن و از دست دادن قدرت» خویش می بیند. اما این یک قدرت «بنیادگرایانه» ی و متعصبانه ی یک مذهبی بنیادگرا یا یک شوونیست ایرانی بنیادگرا یا پان ترک و پان عرب بنیادگراست که بر اساس یک دروغ «وجود اصل و اصالتی پاک» و بر اساس توهم و تمتع نارسیستی استوار است و بناچار فقط خشونت و نابودی می افریند. در حالیکه قبول محرومیت از ذکر و قدرت مطلق، قبول کمبود و کستراسیون به معنای دستیابی به توانایی خلاقیت و چالش و دیالوگ با دیگری و تولید روایات و ساختارهای سالم و قابل به تحول است. فالوس یا «نام پدر» در نگاه لکان اسم دلالت کستراسیون است که در متن با مثالهای فراوان توضیح داده شده است. قانون همان نام پدر است و قبول امکانات و راههای دیگر. قانون پدر نمادین است. زیرا به قول لکان «پدر خوب، پدر مرده و نمادین است». پدر و قانون  یا راهی است که مطلق نیست، خودش را تنها واقعیت و  تنها اصل نمی داند و قادر به تحول است. نگاه لکان با اینکه خواهان بازگشت به فروید است اما در این مباحث با نظریه فروید و تئوری «توتم و تابوی» او تفاوتهایی دارد. زیرا فروید برای حفظ تئوری خویش هنوز باور به یک اصل اولیه و پدر اولیه دارد در حالیکه لکان از این خطا می گذردو  نشان می دهد که حتی این نیز یک خطا و نمادی از حالت وسواسی/ اجباری انسان نویروتیکی است که به خودش چیزی را منع می کند زیرا فکر می کند که این فقط تعلق به پدر یا به خدا یا به قانون و دیگری بزرگ دارد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

داریوش برادری

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.