رفتن به محتوای اصلی

شمه اي از تاريخ و فلسفه يارسان (اهل حق)
08.02.2013 - 18:07

 دیدار مجدد بعداز 26 سال ازشهر تاریخی آمد یا دیاربکر کردستان ترکیه و شرکت دراولین کنفرانس آئینی علویان درروزهای دوم و سوم فوریه 2013 خود شادی آور بود. درواقع من بعد از 26 سال بار دیگر به شهر نامدار آمد آمدم. در سال 1986 میلادی درست بعد از واقعه خطر ناک چرنوبیل در شوروی سابق و شش سال بعد از آخرین کودتای نظامی در ترکیه که هنوز آثار حکومت نظامی مطلق در این شهر محو نشده بود و همه جا حتا در روزها نظامیان با اسلحه در خیابانها قدم می زدند، به عنوان توریست دیدن نموده بودم. جو آن روز با امروز آسمان تا زمین فرق می کرد. در واقع شهر آمد هم وسعت اش و هم جمعیت اش حدودا چهار برابر شده بود. در آن روزها حتا کردی صحبت کردن در خیابان یا در ملاء عام جرم بود، اما امروز عکس و پوستر خوانندگان کرد در مغازه ها آویزان است و آهنگهای موزیک کردی درهمه جاشنیده می شود و فروشندگان به زبان کردی بامراجعه کنندگان حرف می زنند و روزنامه ها مانند آزادی ولات رسما دفتر انتشار و پخش دارند.

دولت ترکیه با رهبر پ. کا. کا. که روزی این سازمان را تروریست و افراطی می دانست و هنوز رسما این تهمت برداشته نشده، مذاکره می کند. در همین شهر صدها هزار نفر در مراسم تشییع جنازه سه زن قهرمان کرد که در پاریس ترور شدند، شرکت نمودند. در این شهراولین کنفرانس علویان کرد، ترک وعرب توسط شهردار جوان کرد، سازماندهی شده بود و دو روز ادامه داشت که در آن بین دویست تا سیصد نفر از علاقمندان شرکت نموده بودند.

در این کنفرانس وزیر سابق فرهنگ اقلیم کردستان، پروفسور دکتر جلیل جلیل از وین و برخی ازرهبران سرشناس علویان وشهردار دیاربکر(آمد) شرکت داشتند که بنده مطالب زیر را در رابطه با تاریخ و فلسفه یارسان به زبان کردی به عرض حضار رساندم.

 

خانمها و آقایان محترم شرکت کننده در این کنفرانس،

 

ضمن سپاس ازدعوت کنندگان وستایش فراوان برای تشکیل این کنفرانس مهم فرهنگی و آئینی در این شهر قدیمی کردستان. همانطوری که همه احتمالا آگاه هستید نام این شهرفرهنگی تاشکست شاه اسماعیل اول صفوی ازسلطان سلیم اول عثمانی درسال 1514 میلادی "آمد"بوده و از آن ببعد به دیاربکر تغییر نام داده است. در واقع آن گونه که اشاره شد، من این دومین بار است که افتخار آمدن به شهر تاریخی آمدرا دارم. آرزو می کنم روزی فرارسد که همه انسانها با هرملیت، فرهنگ وآئینی بتوانند درکنارهم باحقوق برابر و در یک سیستم دمکراتیک به زندگی خویش ادامه دهند.

بحث برسر پیدایش آئینهای اقلیت درچار چوب اسلام است. بدیگر سخن دراین کنفرانس بوجود آمدن باورهای به تناسخ روح یا دونا دون است که من کوشش می کنم به سهم خود در مورد پیدایش و تاریخچه یارسان مطالبی ارائه نمایم. در واقع پیدایش اسلام در سال 621 میلادی تحولاتی درکشورهای "جهان سوم " وبویژه خاور میانه و نزدیک بوجود آورد که منجر به شکل گیری و زنده شدن دیگر آئینهای غیر اسلامی، از جمله آئینهای با باور به دونا دون یا تناسخ روح، شد. دونا دون واژه ترکیست و لاتین آن ری اینکار نایشن است. در واقع آئین های با اعتقاد به دونا دون ریشه ای در بودائیسم قبل ازمیلاد مسیح و مانی گری و مزدکیسم آئین زرتشتی دوران ساسانیان پیش از اسلام دارد.

آئینهای معتقد به دونا دون متعدد هستند از صوفی ئیسم و دراویش گرفته که بخشی از اسلام اند، تا قزلباش، علوی، بگتاشی، نصیری، دروزها، اهل حقها و ایزدیهارا در بر می گیرد. من این آخریهارا از نظر تاریخی و باور شاخه هائی از اهل حق (یارسان) می دانم.

آن طور که اشاره شد،در این کنفرانس و در حضور شما بحث برسر تاریخ یارسان یاهمان اهل حق (کاکه ای) است. لایق ذکر است که بنده برای اولین بار در تاریخ هفتصد ساله این آئین، کتابی زیرنام "نگاهی گذرابه تاریخ وفلسفه اهل حق(یارسان)" بزبان فارسی و بامقدمه ای به زبان انگلیسی و آلمانی، نگاشته ام که در سال 1999 در چاپخانه باران و انتشارات کتاب ارزان در سوئد منتشر شده است و همچنین مختصری از تاریخ این آئین به زبان آلمانی در کتاب دیگرم زیر نام یک سال حکومت خود مختار در مهاباد، معروف به جمهوری کردستان، به زبان آلمانی، در دانشگاه برمن به چاپ رسیده و منتشر شده است. و خلاصه دیگری در کتاب جیبی "ادیان جهانی" که توسط خواننده سر شناس ناصر رزازی از فارسی به زبان کردی لهجه سورانی ترجمه شده و در چاپخانه ارس در اربیل، اقلیم کردستان، در سال 2010  میلادی منتشر گردیده است. دراینجا می خواهم با استناد به کتب آئینی و نوشته های دیگر در طول تاریخ هفتصد ساله نوشتاری آن، مختصری از تاریخ و فلسفه اهل حق (یارسان) را برای شما حضار محترم، بدست دهم.

 

آئین اهل حق (يارسان) و پايه عقيدتى و فلسفی آن

ريشه اعتقادى آئین يا فلسفه اهل حق (يارسان) كه به فلسفه "سر مگو" نيز معروف است که برخی از افراطیون هنوز بدلیل نا آگاهی و فرار از پاسخ به پرسشهای منطقی برسرمگو بودن آن تأکید می ورزند، بر مي گردد به آغاز گسترش اسلام در ايران و مقابله ايرانيان با اعراب غالب بر اين سر زمين. آن طور که تاریخ به ما می گوید؛ دیلمیان شمال ایران، کردها و لرها بیش از چهارصد سال دربرابر اعراب و آئین جدید آنها مقاومت کردند و نمی خواستند فرهنگ بیگانه را بپذیرند. یکی از انگیزه های پیدایش آئینهای باور به دونا دون یا تناسخ روح بهمین دلیل بود که آئین اهل حق یکی ازآنها است و آن برفلسفه دونا دون استوار است. فلسفه تناسخى بودائيزم هند و آسياى ميانه درآئین اهل حق (ياری) از اصول محوريست.

از آنجائيكه اهل حقان اعتقاد دارند، كره زمين حيات بخش و مكان زندگى انسانها، قبل از انجماد بشكل امروزيش ميليونها سال بصورت مايع مذاب بوده است و ازذرات نورخورشيد یا بیگ بنگ، همان انفجار "در" بوجود آمده، بنابراين مهر ياخورشيد را مقدس مى دانند و سجده مي كنند. بهمين دليل بعضى از محققان، پيروان اهل حق (يارسان) را خورشيد پرست ناميده اند. مساوات و برابرى و راستى و درستى دراين آئین دقيق ازنظرات مزدك سرچشمه می گیرد و همين هم باعث گرديده كه دانشمندان خاورشناس در جستجوى ريشه هاى اين آئین و ديگر آئینهای اقليت در دورانهاى دور بوده و هستند. با اين توصيف بنده بر اين باورم كه بر خلاف بعضى ادعاهاى رايج، نه فقط آئین یاری بشكل امروزيش، بلكه اكثر آئینهای ديگر كه درخاورميانه بوجود آورده شده اند ازجمله ايزديها، بگتاشىیها، نصيريها، علویها وغيره، قبل ازپيدايش اسلام وجود نداشته اند. البته تأثیر گذاری آئینهای قبل برآئینهای بعد غیرقابل انکاراست. مثلا: "یاری چوار چیوه ن باوری و جا + راستی و پاکی، نیکی و ردا" این گفته سلطان سهاک بنیان گذار نوشتاری آئین یاری از پندار نیک، گفتارنیک و کردار نیک زرتشت گرفته شده است. البته برخی بنا به نوشته های دفتری (دست نویس ها) آن رانیستی بجای نیکی بکار می گیرند که بنظر من نیستی به قافیه سروده نمی خورد ومفهوم آن خود در آوردی است. این یک بحث واژه شناسی است و نمی توان سلیقه ای آن رابیان نمود و باید به مفهوم گفته بنیانگذار آئین توجه جدی کرد.

بنابراين همانگونه كه در پيش اشاره شد، پيدايش مرام و مسلك اهل حق (يارسان) در اصل برمي گردد به آغازگسترش و استقرار اسلام در سر زمين هاى خاورميانه. بنيان گذاران و گروندگان به اين آئین تا اواخر قرن چهارم هجرى قمرى مسلك خودرا سينه به سينه از نسلى به نسل ديگر منتقل مي كرده اند و بدليل تحت فشار قرارگرفتن ازطرف اعراب مسلمان حاكم، راه بسيار دشوار و نا هموارى را مى پيمودند. قابل ذكر است كه پس از تسلط كامل اعراب مسلمان بر خاور ميانه، بخش عظيم و نا آرامى از ميان پيروان معتقد و مبارز آئینهای اقليت بوجود آمده نيز درصفوف مقدم جنبشهاى اجتماعى- آئینی ضد سلطه بيگانگان نظير؛ گروهاى معينى ازسياه جامگان، اسحاق ترك، سنباديان، راو- نديان، سپيد جامگان، سرخ جامگان، قرمطيان و صوفيگرى، دراویش و غيره قرار داشتند.

آئين و مكتب اهل حق (يارسان) از اوايل قرن پنجم هجرى به بعد (آغاز ضعف خلفاى عباسى)، در لرستان و كردستان يعنى ولايات تحت حاكميت امير نشينان كرد، مانند حسنويه بن حسين بارزيكانى و پسرش بدر و سلسله فضلويان یا هزار اسپان؛ كه هر دوى اين سلسله ها نسبت به آئین حاكم تعصب چندانى نشان نمي دادند، و نيز سلسله آل بويه ديلمى كه خليفه وقت اسلام در بغداد را زير نفوذ خود داشتند، بطور نسبى از جامه سريت مطلق خارج شده و مبلغين آن با بشارت حضور خداوند برروى زمين (در قباى انسان) پا بعرصه تبليغ علنى نهادند و پيروان فراوانى نيز بآن گرويدند، كه شاعر وارسته و نامدار، باباطاهر عريان همدانى، آنگونه كه اهل حق ها اعتقاد دارند، از جمله پيشروان و ذات داران اين آئین شده است.

 

محدوده جغرافيائى پيروان اهل حق

 

همانگونه كه درپيش اشاره شد، سرزمين لرستان وكردستان بويژه مناطق گوران نشين زادگاه آئين و مسلك اهل حق بشكل امروزي اش است. بنيانگذاران و رهبران اين آئین بدون استثنأ يالر و ياكرد بوده اند واكثر پيروان یارسان ازقبايل گوران (بخشی ازكردستان) هستند و بعلاوه اين آئين هنوز هم در ميان  قبايلى از مردم لرستان مانند دلفانها و غيره رواج دارد ومراسم وآداب اعتقادى اهل حق (یارسان) براى آنان ازقديم باقى مانده است.

امروزه یارسان ها به سراسر منطقه خاورميانه از هندوستان و پاكستان و افغانستان تا مناطق كردستان جنوبى (عراق)، ولايات موصل و حلبجه و سليمانيه و کلار و كردستان شمالى (تركيه)، ولايات اورفا وحكارى و وان ودرسيم ومناطق شكاك وماكو در آذربايجان (ايران) و همچنين شهرهاى بزرگ مانند بغداد پايتخت عراق وتهران پايتخت ايران وشهر بزرگ و آذرى نشين تبريز و سراسر منطقه غرب و جنوب غربى ايران محل سكونت اهل حقها هستند. آنچه كه به آمار جمعيت اهل حق مربوط مي شود، تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد، در تاريخ پيدايش اين آئین هيچگاه آمار دقيقى از تعداد پيروانش بدست داده نشده است. بهمين دليل هنگاميكه بحث برسر آمار مردم اهل حق بميان مى آيد، الزاما بايد به تخمين وحدس وگمان تكيه نمود. برهمين مبنا صاحب نظران تعداد جمعيت پيروان آئین اهل حق را حدود 2،5 تا 3 ميليون بر آورد كرده اند و باز هم تا آن حدود كه اطلاعات در دست است، اين ارقام نيز در هيچ كتابى يا نوشته اى رسما درج نگرديده است. اما با اين توصيف، بنده براين باورم كه امروزه فقط در ايران بيش از 2،5 ميليون نفر پيرو آئین اهل حق، زندگى مي كنند. اين رقم را بسادگى ميتوان از روى آمار جمعيت شهرها و دهات و قبايلى كه اكثريت باتفاق آنها اهل حق (يا بغلط على الهى خوانده می شوند) هستند، بدست آورد. باحتمال زياد پيروان اهل حق و كاكه اى درعراق، تركيه، ارمنستان شوروى سابق و ديگر نقاط خاور ميانه حدودا بيش از يك ميليون و نيم هم بايد باشند. آنهم آمار دقیقی در دست نیست. برای مثال اگر آماری در اقلیم کردستان آزادانه گرفته شود، احتمالا عده ای خودرا زیر نام سرمگو پنهان کرده و مسلمان جا بزنند. همین کاری که علیه وزیر سابق روشنبیری کاک سید فلکدین کاکه ای کرده اند و اورا تهدید به مرگ نموده اند. که چرا آئین کاکه ای را افشاء کرده است؟! در صورتی که ایشان افشآء نکرده اند، بلکه سلطان سهاک 700 سال پیش آن را بشارت داده اند. سلطان سهاک در دفتر مقدس اهل حق (یارسان-کاکه ای) در جم بیا و بس (در جمع عهد و پيمان یاری) گفته اند:                  وست او پرديور          آشكار كردن دين

 سرمشق سلطان آشكار و يارى          نيكان و بدان او رو ديارى            .

بنا به اين سروده، سلطان سهاك كه ادعاى دارا بودن ذات خدائى برروى زمين را داشت، به پرديور نقل مكان كرده و آشكارا بتبليغ آئین یارسان-کاکه ای پرداخته است. در اصل هدف او نيز علنى نمودن دين يارى و يارسان بوده كه بقول دفتر مقدس، آنروز نيكوكاران و بدكاران را در "جم بيا و بس" از هم تفكيك نموده است. سلطان سهاك مي كوشيد با انگشت گذاشتن بر نقاط ضعف حكما و صاحبان مال و قدرت، فقرا و نداران را بدور خود جمع نمايد. بشارت علنى "برادرى و برابرى" در جم يارى، يكى از اين شعارهاى فقير پسند بود كه روز بروز بر تعداد گروندگان به مكتبش مى افزود. حالا اگر برخی سادات و دفتر نویسان منافع خودرا در خطر می بینند و یا افراطی گرائی می کنند، باید آنها را افشاء نمود.

نظرى به تحقيقات محققين خارجى در باره آئين اهل حق

 

موضوع تحقيق علمى جامعه شناسى و آئین شناسى، حداقل در خاورميانه عمر چندان درازى ندارد، يعنى درواقع تنها در دو قرن اخير است كه توجه دانشمندان آئین شناس و ملت شناس اروپائى وآمريكائى به جنبشهاى اجتماعى و آئینى اين منطقه جلب گرديده است. بدون شك تحقيقات انجام شده دانشمندان در اين دو قرن در زمينه مكتب تناسخ روح و انسان خدائى و صوفيگرى بويژه در اسلام، شايان توجه است. از جمله كارهاى با ارزش؛ به عنوان نمونه كتاب لوئى ماسينون دانشمند فرانسوى، درباره انسان خدائى منصور حلاج، كه يكى از پيشروان صوفيگرى بوده و اهل حقها و ايزديها نيز او را از ذات داران مي دانند، لايق تجليل است.

قابل ذكر است كه از اوايل قرن نوزدهم محققين و سياهان و مأمورين دولتى دگرى؛ مانند >مكدونالد كنيير< نويسنده مقاله اهل حق درسال١٨١٣ ميلادى، >راولينسون< مقاله قبايل گوران (اهل حق) درسال١٨٣٩ميلادى، >گابينو< مقاله دكترين اهل حق در سال ١٨٥٩ ميلادى گزارشاتى درباره اهل حق ارائه داده بودند كه اينان خود انگيزه و مشوق اصلى براى تحقيقات بعدى شدند. درمجموع تقريبا كليه كارهاى اين محققين برآن محور استوار است كه اهل حق را بخشى از اسلام معرفى كرده اند که این تئوری درست نیست.

 

نظرى به تحقيقات محققين داخلى و بعضى از رهبران اهل حق

 

از اوايل نيمه دوم قرن بیستم باين سوى كارهاى ديگرى در باره اهل حق (روايتى و علمى) بزبانهاى كردى، فارسى، فرانسه، انگليسى و آلمانى توسط محققين بومى انجام گرفته است. بنظر من از ميان همه اينها، كار با ارزش دانشمند كرد نژاد آقاى دكتر محمد مكرى سفيركبير سابق ايران بعد از انقلاب در مسكو، مستند ترين و قابل اعتماد ترين تحقيق است، كه بزبان كردى گورانى و فرانسه منتشر گرديده است. اگرچه استاد بزرگوار، بدليل امكانات زياد و تسلط برزبان كردى گورانى و اطلاع دقيق از آئین اهل حق براى اولين بار در تاريخ هفتصد ساله پيدايش نوشتارى اين آئین، ٢٢١ بند از دفتر سر انجام (دوره داميارى) در سال١٩٦٧ ميلادى و ٢٢٨ بند از متن اصلى <دفتر ديوانه گوره يا دفتر پرديورى> (دفترديوان عالى ياران حقيقت) = كتاب مقدس پيروان اهل حق را در سال ١٩٧٧ ميلادى ترجمه و بچاپ رسانده اند و بدينوسيله كارى بهتر درخدمت علم قرار گرفته است، اما متأسفانه تفسير و استدلال ايشان درباره مرام اهل حق نيز تقريبا نظير بقيه محققين خارجى و معدودى از رهبران شاخه اى از اين مذهب است و بيشتر متأثر از آندسته از مبلغين و روحانيونى است كه كوشيده اند، اين آيين را به اسلام و به شيعه بچسبانند. بعنوان مثال مرحوم حاج نعمت الله جيحون آبادى اوايل قرن چهاردهم (١٢٨٨-١٣٣٨) هجرى قمرى، مولف شاهنامه حقيقت بزبان فارسى، كه خود آقاى دكتر مكرى نيز پيشگفتارى بر چاپ پاريس آن در سال ١٣٤٤ خورشيدى (١٩٦٥ ميلادى) نگاشته اند، و وارث آن مرحوم يعنى فرزندشان مرحوم نورعلى الهى، از آن جمله بودند كه مدعى شيعه بودن اهل حق شده اند. بگونه ايكه مورخين آورده اند، سراسر تاريخ شاهد آنست، كه پيروان و رهبران مذاهب اقليت دراكثر جوامع بويژه درجامعه ايران پس از تسلط اعراب، براى ادامه حيات خويش، هميشه مجبور بوده اند؛ يا عقايد و آيين خود را در ملاء عام انكار كنند و يا آن را با مذهب حاكم لعاب دهند وخودرا بخشى از آن آئین بدانند، كه بدان وسيله ازگزند تهمت، تعقيب، زندان، شكنجه و مرگ در امان بمانند. اگر مرحوم حاج نعمت الله جيحون آبادى و مرحوم نورعلى الهى (مولف كتب قطور برهان الحق و آثار الحق)، سخت كوشيده اند، با استناد به آيات قرآن مجيد، تعلق اهل حق را باسلام و بويژه به شيعه دوازده امامى ثابت كنند، اين مسئله درحيات مذاهب اقليت بويژه در جهان اسلام استثناء نبوده و چنين كار و كوششى هم باعث تعجب نيست.

دليل انحرافى ديگرى كه اكثر باتفاق محققين خاورشناس، اهل حق را شاخه اى از اسلام و شيعه شناخته اند، مسئله تكيه كردن پيروان اهل حق يا <سر مگو> بر برجسته ترين و مردمى ترين شخصيتهاى اسلام بعداز پيغمبر، مانند على بن ابيطالب، سلمان پارسى، حسين بن على شهيد كربلا وغيره مي تواند باشد. دراينجا بايد گفته شود، اگرچه فلسفه  اهل حق از تئورى و تبليغات، مقام الوهيت قايل شدن براى على بن ابيطالب ازطرف رهبران گروههائى از>شيعيان اوليه> مانند عبدالله بن سبا (قرن اول هجرى) بنيانگذار سبائيه وحسن بصرى ازبنيانگذاران صوفيگرى (٢١ -١١٠هجرى قمرى)، متأثر بوده، ولى آن گونه كه از كتب مقدس اهل حق متعلق بقرن هشتم هجرى قمرى دوره <سلطان سهاك> و دوره <شيخ امير زوله اى> (فوت ١١٢٥هجرى قمرى) قرن ١١و١٢هجرى قمرى و دوره <سيدبراكه> گوران معروف بدوره <يرى تنى>، اوايل قرن سيزدهم هجرى قمرى برمى آيد، آئین اهل حق كمترين ارتباط مسلكى با اسلام و شيعه را دارد. قبل ازخاتمه اين مبحث، بايد گفته شود كه در سالهاى اخير صاحبنظران ديگرى در امور مذهب، مطالب ارزنده اى از دفاتر مقدس اهل حق استخراج نموده و بزبان فارسى دراختيار علاقمندان قرار داده اند. ازجمله آنان ميتوان از نوشته هاى آقاى مجيد القاصى، زير عناوين آئين يارى و اندرز يارى و آثار سید کاظم نیک نژاد نام برد.

 

تاريخ پيدايش مذهب اهل حق

همانطور كه در قبل اشاراتى شد، اكثر محققين كوشيده اند با كمك همگونى هائى كه ديده مي شده، از طرفى اهل حق و ايزدى  را به دورانهاى قبل از اسلام مربوط سازند و از نظر تشابه مرامى كه وجود دارد، ريشه مانيگرى و مزدكى براى آنان بيابند و از طرف

ديگر آنرا به اسلام و شيعه امامى ربط دهند. در صورتي كه طبق آيات قرآن و اصول دين اسلام كاملا واضح و روشن است، اگر كسى يكى از دستورات دينى، مانند نماز گذاردن يا روزه گرفتن در ماه رمضان و غيره را انجام ندهد، مسلمان نيست. در حاليكه اهل حقها یا پیروان آئین یاری، نه اينكه نماز پنجگانه و روزه ماه رمضان را بجاى نمى آورند، بلكه به تناسخ روح و به حضور خداوند درجسم انسان بر روى زمين اعتقاد دارند و اصول دین پنج گانه را رد می کنند.

آنگونه كه شواهد تاريخى بما نشان مي دهد، سنگ بناى فكرى و عقيدتى اهل حق در ميان گروههاى غلات كه زير پرچم دفاع ازعلى بن ابيطالب خليفه چهارم و امام اول شيعيان جمع شده بودند، گذاشته شد كه باحتمال زياد اين مسئله هم خارجيان و هم بعضى از شخصيتهاى آئینی از اعقاب رهبران سنتى را براين باور وا داشته كه اين آئین شاخه اى از شيعه باشد. چون اهل حقها تا اوايل قرن پنجم هجرى قمرى داراى دستورات و مراسم مذهبى مدونى نبوده اند و شيعه نيز خود درآن دوران در چارچوب اسلام يك اقليت بود و با هر گروه مخالف و یا انشعابى از اسلام سنتى همراهى مي كرد و بعلاوه، همه اين گروهها از ديدگاه خلفاى اسلام رافضى و ملحد قلمداد مي شدند، بنا بر اين، تشخيص اختلاف مرامى آنها ساده نبود. علاوه براين چون مبلغين اوليه و طلايه داران مرام و مسلك اهل حق، مانند نصير يكى از حواريون على بن ابيطالب و حسن بصرى از صوفيان پيشرو و معروف قرن اول هجرى قمرى ازميان نزديكان امام اول شيعيان برخاسته بودند، بدين ترتيب نظريه شيعه بودن اهل حقها تقويت مي شد. قابل ذكر است كه از انشعابات متعدد بعدى غلات، گروه نصيريه كه امروزه اكثر پيروان آن در سوريه و لبنان زندگى مى كنند، بيشتر بكيش اهل حق امروزى نزديك اند. آنگونه كه كلاوس مویلر بدرستى آورده است؛ نصيريه كه شامل دو گروه يا فرقه مهم شمسيه وقمريه هستند (مانند اهل حق امروزى) اعتقاد دارند كه ذات خدا دروجود على بن ابيطالب بوده است. لوئى ماسينون وبراون درتحقيقاتشان نزديكى على الهی ها يا اهل حق هارا با نصيريان تأييد مى نمايند. بنا بنوشته كلاوس مویلر همانجا صفحات ٥٧-٥٨، دركتاب مقدس المجموع  متعلق به نصيريان، برحفظ اسرار تأكيد شده است.

 

چهار مرحله تاريخى رشد آئين اهل حق

تاريخ اهل حق از پيدايش اسلام تا بامروز را ميتوان به چهار مرحله معين تقسيم نمود كه هر مرحله اى داراى ويژگى هاى خاص خود است. طبق آئين اهل حق كه در دفاتر مقدس آورده شده از پيدايش جهان و انسان تا بامروز فقط پنج مرتبه ديوان عالى ياران حقيقت يعنى حضور خداوند با همه ملائك مقربش برروى زمين (دوره كامل تناسخى) تشكيل گرديده است. دوبار درمرحله شريعت (دوره آدم ودوره على بن ابيطالب)، يكبار در مرز مابين مراحل طريقت و معرفت (دوره شاه خوشين) و دوبار در مرحله حقيقت (دوره سلطان سهاك و سيد براكه گوران). آن گونه كه دفترهاى حقيقت بما مي گويند:                                                                             خداوند از روز الست تا روز ابد يا باصطلاح آخرزمان ١٠٠١ بار در جسم انسان برروى زمين ظاهر خواهد گرديد كه در هزارويكمين ظهور آخرين ديوان عالى ياران حقيقت تشكيل وپس از سنجش باصطلاح ثواب و گناه مخلوقات در ادوار واجسام گونا گون، جهان بحال نخستين خويش بازگردانده خواهد شد. در اينجا بوضوح تأثير پذيرى فلسفه دورانى زروا نيزم، كه در بطن آئین زردشت در دوران ساسانيان رشد يافت، ديده مي شود. قابل ذكر است كه در كل، فلسفه مذاهب برپايه تئورى زندگى دورانى يا بزبان اروپائى  سيركل

 

 

وييو آف لايف(+) مانند زوروانيزم و اهل حق، يا تئورى زندگى از الست تا ابد (خطى) لينيآر وييو آف لايف (+) مانند  مسيحيت و اسلام استوار است، كه تئورى تناسخ روح يا <رى اينكارنايشن> (از جمله متعلق به گروه اول، يعنى زندگى دورانى است. ___________________________________________________________

 (+) zyklischen Weltbild = cyrcli6 view of life ( Inkarnaionsglauben)

 (+) linearen Weltbild = linear view of life

 

آغاز تاريخى مرحله نخست (از دوره على بن ابيطالب)

دوره يا مرحله اول از زمان على بن ابيطالب تا طلوع دوره شاه خوشين يا مبارك شاه

اوايل قرن پنجم هجرى قمرى را دربر مي گيرد، كه اين دوره را از نظر فلسفه اعتقادى، مرحله طريقت نامند.

على بن ابيطالب(٥٩٨ -٦٦١ميلادى برابر٤٠هجرى قمرى، شهادت) امام اول شيعيان و پسر عمو و داماد پيغمبر اسلام اولين كسى است، در عالم اسلام، همانگونه كه در پيش اشاره شد، اهل حقها اورا داراى ذات خدائى مي دانند. بهمين دليل به پيروان اين مذهب على الهى هم گفته اند. پيروان اهل حق مطالب افسانه آميز چندی هم دارند.

 

آغاز تاريخى مرحله دوم

دوره دوم از شاه خوشين شروع شده و به دوره سلطان سهاك قرن هفتم و هشتم هجرى قمرى ختم مي شود كه اين دوره را در فلسفه اهل حق، مرحله معرفت گويند. دوره شاه خوشين مصادف بود با حكومتهاى غزنويان و سلجوقيان در ايران و اين دو سلسله هردو ترك بودند و تعصب خاصى نسبت باسلام نشان مي دادند. با اين وصف، همان گونه كه در پيش ذكر شد، مناطق كردستان و لرستان از همان ايام اوليه تسلط اعراب و خلفاى اسلام بر امپراتورى ايران تا حمله مغول، از مناطقى بودند كه تعصبات مذهبى، كمترين اثرى داشت. در واقع اين مناطق به مركز فعاليت و تبليغ صوفيان و دراويش اهل طريقت تبديل شده بود. در چنين شرايط زمانى و مكانى، شاه خوشين (شاهباز سفيد) لرستانى يا مبارك شاه، متولد در سال ٤٠٦ هجرى قمرى (١٠١٤ م.) يعنى ٣٦٦ سال پس ازشهادت على بن ابيطالب و مرگ يا غيبت در سال٤٦٧ هجرى قمرى برابر با ١٠٧٤ميلادى، بر خاست و مدعى مقام خدائى بر روى زمين شد. همانطور كه مسيحيان معتقدند، كه مسيح از مادر باكره متولد شده، اهل حقها نيز، طبق دفاتر مقدس باور دارند كه بعضى از پيشروان مذهبشان از جمله شاه خوشين و بابا يادگار، از مادران باكره بدنيا آمده اند.

 

آغاز تـاريخى مرحله سوم

دوره سوم، از ظهور سلطان سهاك در پرديور و تشكيل <جم بيا و بس> يا ديوان عالى ياران حقيقت، تا شروع دوره سيد براكه گوران اوايل قرن نوزدهم ميلادى، كه سراسر اين دوره را آغاز مرحله حقيقت گويند، شامل مي شود. آنچه كه از اشارات در دفاتر مقدس مذهبى بر مى آيد و عوامل و علايم تاريخى بما مي گويند، فاصله بین شاه خوشین و سلطان سهاک حدودا دو قرن يا بيشتر مي توانسته باشد.

ظهور سلطان سهاك (٦٧٠-٨٠٣  هجرى قمرى برابر ١٢٧٠-١٤٠٠ ميلادى)و

<درفاصله هجوم اول مغول به سركردگى چنگيز و هجوم دوم به فرماندهى هولاكو به ايران، يعنى در سال ٦٣٧\١٢٣٨، ركن الدين خورشاه اسماعيلى، براى جلب كمك دول اروپائى برضد مغولان خونخوار، هيأت سفارتى به اروپا فرستاد. ولى اروپا غافلتر و متعصب تر از آن بود كه به اين تقاضاى خردمندانه پاسخ دهد. به گفته ماتيوس پاريس، ملل اروپائى سفيران اسماعيلى را به سردى تمام پذيرفتند و به پيشنهادهاى آنان كوچكترين توجهى نكردند. هيأت سفارت ديگرى نيز به همين منظور به دربار هنرى سوم پادشاه انگلستان رفت. ولى اين هيأت نيز توفيق نيافت. زيرا اسقف وينچستر، پس از شنيدن  خبر ورود سفارت گفت: <بگذاريد كه اين سگان يكديگر را پاره كنند و نسل يك ديگر را براندازند. آن وقت ما بر ويرانه هاى شهرهاى ايشان آئين كاتوليك را بنيان مى نهيم. دراين صورت دنيا يك شبان و يك گله بيشتر نخواهد داشت.>

 اين جملات فوق نشانگر آنست كه اروپائيان و رهبران مذهبى كليسا نه فقط از افكار باز پس گرفتن بيتلهم غافل نمي شدند، بلكه در اين آرزو بودند كه كليساى كاتوليك را در سراسر خاور زمين ايجاد نمايند، آنهم بر خرابه هاى سرزمين <سگانى< كه يكديگر را پاره پاره كنند! در هر صورت در آن زمان رهبران كليسا بهر نحوى حاضر بودند حتى با بخشى از هار ترين اين خاورزمينيها، كه خود، آنها را سگان مى ناميدند، پيمان دوستى ببندد، تا اينكه قادر باشند، بخش ديگر آنها را نيز كه از نظر مذهبى رقيب خطرناك ترى بودند، از ميدان بدر كنند. بهمين دليل آنان با تمام قوا كوشيدند، حكام ايلخان مغول و بعد هم گوركانيان را كه بر ايران تسلط يافته بودند، با خود همراه سازند. در اين ميان چون مغولان دغلباز فقط به حاكميت و سلطه خويش بر سر زمينهاى مغلوب مى انديشيدند، بنابراين از رقابت و دشمنى بين مسيحيان اروپائى و مسلمانان خاورميانه اى، براى دست يابى باهداف خود حد اكثر استفاده را مي كردند. آنان درهر مقطع زمانى كه لازم مي ديدند و با سياستشان مي خواند، گاه مسلمان مي شدند و گاه مسيحى. اين نيز بستگى داشت به نقاط ضعف و قوت حكمرانان وقت و ميزان قدرت طرف مقابل. در مجموع مغولان مي كوشيدند از طرفى مسلمانان را در موضع ضعيفى نگاه دارند و از طرف ديگر به مسيحيان توسعه طلب نيز ميدان فعاليت چندانى ندهند. بدينصورت دراين سده ها، سرزمينهاى خاورميانه و آسياى صغير ميدان تاخت و تاز وجدل حاكمين جبار و فاتح مغول و مسيحيان اروپائى و روم شرقى و بالاخره مسلمانان عرب و غير عرب شده بود. از آنجائيكه اكثر خلقهاى ايران و ازجمله خلق كرد از تسلط پانصد ساله اعراب و دين تازه و تحميلى آنان، دل خوشى نداشتند و مغولان و جانشينان آنهارا نيز غاصب و سلطه گر مي دانستند، بنابراين درجنگ وجدلهاى برسرقدرت اين غاصبين شركت نمي كردند و براى دورى از تاخت و تازها اغلب به كوهاى صعب العبور پناه مى بردند. بدين ترتيب مي توان گفت؛ ازحمله و تسلط مغول تا پايان حاكميت تيمور گوركانى، دوران گوشه گيرى و بى تفاوتى جمع فراوانى ازمردم درمحفلهاى دراويش بود و مناطق كوهستانى آذربايجان و كردستان بهترين و مناسبترين امكانات دورى از جنايتهاى مغول و ديگر سلطه گران را عرضه مى نمود. در اين ميان مكاتب صوفيگرى و دراويش روز بروز توسعه مى يافت و رشد مي كرد. از جمله مردمان كرد و آذرى گرايش ويژه اى باين مكتبها نشان مي دادند. يكى از دلايل اين رشد روز افزون را هم مي توان ضعف روحانيون متعصب مسلمان در آن مقطع زمانى دانست. زيرا اين روحانيون كه بهربهانه اى عليه دگرانديشان فتوا مي دادند وحكم بقتل صادر مي كردند، دراين ايام، بدليل در گيريهاى متعدد با ايلخانان و مسيحيان و غيره كمتر فرصت سركوب و تحت تعقيب قرار دادن دراويش را بدست مى آوردند. بنابر اين زمينه براى  فعاليت دراويش  بطور نسبى گسترش مى يافت.

افزايش چشمگير گروندگان بمكتب صوفيگرى، خود بدراويش روحيه اى تازه مى بخشيد، تا جائيكه آنان در بعضى موارد علنا روحانيون متعصب مسلمان را به بحثها و مجادله مذهبى فرا مي خواندند. از جمله مي توان از مجادله و مباحثه دراويش با شيوخ اهل سنت دودان نام برد. در واقع اين عصر، يعنى دوران پس از غيبت يا مرگ بابا سرهنگ یکی از ذات داران و پيشگوئى هاى تولد سلطان سهاك بعنوان ناجى يا خدا بر روى زمين، مصادف بود با حمله دوم ايلخانان مغول برهبرى هولاكوخان (٦١٥-٦٦٣ هجرى قمرى برابر ١٢١٦-١٢٦٤ميلادى) و استقرار حاكميت آنان در ايران و بنا بهمين روال مي توان گفت، كه زمزمه تبليغ مجدد مذهب اهل حق و بعد هم تدوين دستورات و قوانين دينى آن توسط سلطان سهاك در فاصله بين افول ايلخانان و آغاز تسلط گوركانيان به رهبرى تيمور لنگ (٧٣٦-٨٠٧ هجرى قمرى برابر ١٣٣٥-١٤٠٤ ميلادى) بر ايران آنروزى بوده است. بديگر سخن، پس از فاجعه وحشت آور يورش مغولان و آرامش گورستانى در سرزمينهاى خاورميانه در فاصله سالهاى ٧٠٠-٧٧٠ هجرى قمرى برابر ١٣٠١-١٣٦٩ م.، سلطان سهاك فرزند شيخ عيسى برزنجه اى در كوههاى اورامان كردستان، مكتب اهل حق و قوانين و دستورات مذهبى آن را بشكل امروزيش، پايه گذارى و تدوين نمود. چه بسا انتخاب منطقه كوهستانى اورامان از طرف سلطان سهاك براى تبليغ آئين اش، به دليل همين عوامل ذكر شده فوق بوده است.

از آنجائيكه در كتب تاريخى بدلايل گوناگون بشرح پيدايش سلطان سهاك و بنيانگذارى مذهب اهل حق توجهى نشده، بنابراين بايد فقط به اسناد مذهبى و روايات و اقوال بزرگان اين مذهب بسنده نمود. علاوه بر بى توجهى مورخين بسرنوشت اهل حقان، در اينجا براى نوشتن تاريخ اين مذهب با مشكل ديگرى نيز روبرو مي شويم و آن سرمگو بودن اين آئين و حفظ اسرارى است كه پيروانش بندرت مايل به فاش آن بوده اند. آنگونه كه در پيش اشاره شد، تعليمات و قوانين و فلسفه مذهبى و شرح تاريخى اهل حق تا مدتها امكان نوشته شدن بدست نياورده بوده. بهمين دليل معتقدين موظف و مجبور بوده اند آنهارا آنگونه كه از بنيانگذاران و رهبران دينى خويش شنيده اند، حفظ كنند و در محدوده كوچك پيروان، از نسلى به نسل ديگر منقل نمايند. بدون شك در نقل و انتقال شفاهى اين تعليمات مذهبى و شرح تاريخى آن در قرون متمادى اختلافات و تغييراتى در اصل مطالب بوجود آمده اند. نمونه هاى مشخص تاريخى و اعتقادى از جمله در شيوه بيان بعضى داستانهاى اعتقادى و تفاوت در برخى از نوشته ها درباره تاريخ اهل حق، اختلاف در ذكر تاريخها و جابجائى مكانى و زمانى شخصيتهاى مذهبى فراوانند. بعنوان مثال، ظهور باباسرهنگ را كه قبلا ذكرش رفت، اوايل قرن چهارم هجرى يعنى پيش از دوره شاه خوشين آورده اند، ولى بطوريكه از مجموعه دفاتر دوره سلطان سهاك بر مى آيد، بابا سرهنگ خود بيارانش توصيه كرده بوده كه از مكان موعود دور نشوند، زيرا كه او بزودى در قباى سلطان سهاك ظهور خواهد نمود. پس بنابراين در نوشته هاى مذكور بطور يقين اشتباها باباسرهنگ را قبل از دوره شاه خوشين ذكر كرده اند. چراكه طبق دفاتر فوق دوره بابا سرهنگ بترتيب بعداز دوره شاه خوشين و بابا نائوس و بابا جليل آمده است. آنطور كه در پيش ذكر شد، متأسفانه بدليل اينكه تا دوره سلطان سهاك مكتب اهل حق فقط شفاها تبليغ و ازنسلى به نسل ديگر رسيده و رهبران مذهبى امكان بجاى گذاشتن نوشته اى از خود را بدست نيآورده اند، لذا بدينوسيله خود بخودى زمينه براى ارتكاب به اشتباهاتى چند فراهم شده است. 

قابل ذكر است كه كتب مقدس اديان بزرگ نيز سالها پس از مرگ يا غيبت آورنده آنها برشته تحرير درآمده اند. مانند انجيل عيسى مسيح كه گويند حدود صد سال بعد از مصلوب شدن او جمع آورى شده و يا قرآن مجيد كه در دوره خلافت عثمان يعنى بيش از سى سال پس از مرگ پيغمبر اسلام جمع آورى و تدوين گرديده است كه بنا باقوال و بعضى منابع هم در انجيل و هم در قرآن مجيد جابجائيهائى رخ داده و حتى گويند كه برخى از مطالب حذف شده اند. منتها در اينجا مي شود يك فرق كلى بين اديان بزرگ و مذاهب بوجود آمده بعد از آنها قايل شد. در آن زمانها از طرفى اديان ماقبل مسيحيت و اسلام به عنوان نمونه دين موسى و دين زردشت كه با شعارهاى مردمى بميدان آمده بودند، ولى چون بعدها حامى قدرتهاى حاكم و سركوبگر شدند و دركنار آنان قرارگرفتند، ديگر به تدريج جذبه و محبوبيت خودرا در ميان معتقدين، از دست مي دادند و به مراتب ضعيف و ضعيف تر مي شدند. ازطرف ديگر ظهور عيسى مسيح در اوج شدت برده دارى و گلادياتورى و ظهور محمد پيغمبر اسلام درمحيط جغرافيائى كه دختران را زنده بگور مي كردند، نه اينكه با آوردن مكتب وايده هاى نو، خيلى زود درميان همين توده هاى مأيوس و مردم تحت ستم جا باز كردند، بلكه با استفاده از تجربيات تلخ پيشينيان خود، بمحض قدرت گرفتن، با خشونت هرچه تمامتر عليه مخالفين و دگرانديشان وارد عمل شدند و حتى حق نفس كشيدن از آنان را  صلب نمودند. بدين سبب اديان و مذاهبى كه بعد از مسيحيت و بويژه بعد از اسلام بوجود آمدند، براى عرضه كردن مرام و مسلك خود با مشكل فراوان، از جمله تحت پيگرد قرار گرفتن و سركوب خشن و در يك كلمه با مشكل مبارزه مرگ و زندگى مواجه مي شدند. بهمين دليل هم، بعضى از اين مذاهب همانند اهل حق تا بامروز نيز موفق نشده اند، دستورات و قوانين مذهبى و كتب مقدس خودرا رسما منتشر نمايند و اين خود مي تواند يكى ديگر از دلايل همسان نبودن نوشته ها و نظرات باشد. در واقع اگر  قسمتى از بخش عهد عتيق دفاتر مقدس اهل حق يعنى مجموعه اى از دفترهاى ديوانه گوره، چهل تن، دوره داميارى و غيره كه گويا درعهد خود سلطان سهاك نگاشته شده اند، پس از قتل او بدست مسلمانان سنتى، بوسيله جا نشينانش  بكوهى از كوههاى دالاهو بنام سرانه برده نمي شد و از دستبرد مخالفين محفوظ نمى ماند، امروزه مي بايستى به همان نقل قولهاى شفاهى بسنده مي شد كه بدون شك دامنه اختلافات مي توانست بمراتب وسيع تر از آنچه كه هست، باشد.

تازه اوايل قرن نوزدهم يعنى آغاز مرحله چهارم، آن نوشته هاراكه تا آن زمان نزد معتقدين حفظ گرديده بوده، همراه كلامها و نوشته هاى تكميلى توسط ياران سيد حيدر دول دالانى معروف به سيد براكه گوران جمع آورى و از روى آنها نسخه بردارى شده و در خفا در اختيار هواداران قرار گرفته است. البته عامل ديگر را در نشر نيافتن اين كتب مذهبى مي توان در بى سوادى و عقب نگهداشته شدگى مردمان جوامع اهل حق و غيره ديد.

در اينجا لازم مى آيد كه قبل از شرح تاريخى دوره سلطان سهاك و دوره هاى بعدى از روى اين نسخه از دفتر مقدس و دفاتر <دوره يرى تنى>، نظرات برخى از وقايع نگاران  اهل حق و غير اهل حق در باره تاريخ ظهور سلطان سهاك و پيدايش مكتب اش آورده شود. - دكتر محمد مكرى خاورشناس مشهور كرد، درمقدمه اى بركتاب شاهنامه حقيقت تاريخ منظوم پيران اهل حق نوشته حاج نعمه الله مجرم مكرى جيحون آبادى، تصحيح و چاپ در سال ١٣٤٤ خورشيدى برابر ١٩٦٦ ميلادى در باره دوره سلطان سهاك چنين نوشته اند:

"قرن هشتم هجرى مناطق كردنشين بين ايران و عراق عرب حاليه شاهد صحنه ديگرى در تاريخ اين آيين است. سلطان اسحق (يا سلطان سهاك) كه اورا مقنن و مجدد آيين حقيقت توان دانست، مناطق اورامان و جوانرود و گوران و كوههاى دالاهو را كه براى پيشرفت تبليغ مرام خود مناسب تر مي ديد برگزيد و با گروهى از ياران كرد زادگاه خود برزنجه و ديه هاى شهرزور را پشت سر نهاد و در محلى از اورامان بنام پرديور در حوالى ديه شيخان در شمال رودخانه سيروان رحل اقامت افكند. سلطان سهاك نه تنها گروندگان زيادى در ميان ايلات و مردم ديه ها يافت و اسرار حقيقت را بعامه مردم بيشترى بيآموخت، بلكه با ايجاد هم آهنگى و مكتب واحدى در ميان تمام مجامع اهل حق كه تا آن زمان پراكنده و ازهم بى خبر بودند  توفيق يافت. از كارهاى مهم او بناى <خاندانها>، اتحاد آداب و مراسم <جوز سر شكستن>، <در جمع يارى نشستن>، وظايف <پير و دليل> و جز آن مى باشد."

تولد سلطان سهاك در سال٦٥٠ شمسى برابر ٦٧٠ هجرى قمرى يعنى سال ١٢٧٠ ميلادى مي توانسته باشد و كشته شدنش نيز بسال ٨٠٣ هجرى قمرى برابر ١٤٠٠ ميلادى بر مي گردد، كه بنا به حساب حدودا ١٣٠ سال عمر كرده اند.

همانطور كه در پيش ذكر شد، متأسفانه در خصوص مذهب اهل حق و تاريخ پيدايش آن در منابع تاريخى بندرت مطالبى آورده شده. بنا بر اين تنها منبع مستند همان دفاتر مقدس اهل حق است كه شرح دوره هاى مختلف ظهور پيشروان اين مذهب و بويژه دوره سلطان سهاك را آورده است.

در اينجا منظور از <قزلباشان اهل حق> بخشى از همان دراويش پيروان سلطان سهاك بودند كه بعد از قتل او بجنبش علويان صفوى گرويدند.

ازهمان اواسط قرن نهم هجرى قمرى تا دوره تناسخى كامل بعدى يعنى تا دوره سيد براكه گوران (مرحله چهارم) قرن نوزدهم، شخصيتهاى صاحب ذات ديگرى ازجمله  عالى قلندر (تولد در سال ٨٣٨ هجرى قمرى)، سيد اكابر ملقب به خاموش (متولد سال ٨٤٤ هجرى قمرى)، ايل بگى جاف (٨٩٨-٩٦١ هجرى قمرى)، خان آتش و خان الماس در قرون يازدهم و دوازدهم (١٠٧٢-١١٣٨ هجرى قمرى)، شاه هياس بساكانى (متولد ١١٢٥ هجرى قمرى)، سيد فرضى در قرن دوازده هجرى قمرى و شاگرد بسيار معروفش شيخ امير زوله اى (فوت درسال ١١٢٥ هجرى قمرى) ظهور كرده اند و اكثرا آثارى نيز از خود بر جاى گذاشته اند كه ما در اينجا همانند دوره هاى ناكامل، فقط باشاراتى چند به زندگى مهم ترين از آنها، بسنده مي كنيم. زيرا از طرفى چون مدارك و اسناد تاريخى و حتى مذهبى خيلى كمى در باره اين دراويش و شخصيتهاى مذهبى وجود دارد و از طرف ديگر چون در سالهاى اول بعد از انقلاب فضاى بازترى براى نشر كتب و ديگر مطبوعات، بدست آمده بود و با استفاده ازاين فضا و امكانات مطالبى هم درخصوص  بزرگان اهل حق انتشار يافته و توضيحاتى درباره دراويش برجسته و پرچمداران اهل حق نيز داده شده، بنا براين ديگر لزومى به تكرار مجدد ديده نمي شود. در اينجا از جمله كتب انتشار يافته مي توان از<بزرگان يارسان> بقلم آقاى صديق صفى زاده بوره كه اى و <سر سپردگان> بقلم آقاى سيد محمد على خواجه الدين نام برد كه براى محققين، نه معتقدین، كارهائى با ارزش مي توانند باشند.

 

آغاز تاريخى مرحله چهارم )از دوره سيدبراكه گوران 

موضوعى كه اكنون زير عنوان مرحله چهارم و يا تا بامروز آخرين دوره حضور خداوند بر روى زمين، مورد بحث قرار مي گيرد، با جرات مي توان گفت؛ تا بحال هيچكسى مطلب جامعی تاريخى و تحقيقيى در خصوص آن منتشر ننموده است. تا آنجا كه سواد بنده مي رساند، آنچه محققين و تاريخ نويسان درباره تاريخ و مرام اهل حق آورده اند، محدود مي شود به مطالب كم و بيش ناقصى كه آنهم اغلب فقط تا زمان سلطان سهاك را در بر گرفته است.

متأسفانه خيلى از تاريخ نويسان جدید تحت تأثير نوشته هاى مملو از تضاد مرحوم نور على الهى كه آثارش با كمترين مشكل انتشار يافته، قرار گرفته اند.

در دوران مورد بررسى، يعنى مرحله چهارم تاريخى اهل حق كه اين مذهب در آن نضج مى يافت، و يا بزبان تاريخ از همان غروب قرن هيجدهم و طلوع قرن نوزدهم ميلادى، روحانيون متعصب با غضبى آتشين درسركوب جريانات باصطلاح انحرافى وكفرآميز شديد تر از پيش، وارد عمل شدند. به عنوان مثال، تنور و بازار جدل و مبارزه عليه اصوليون، اخباريون (ميرزا محمد اخبارى)، شيخيون (شيخ احمد احسائى متوفى بسال ١٢٤١ هجرى قمرى) و بعدها بابى (سيد عليمحمد باب اعدام بسال ١٢٦٨ هجرى قمرى برابر ١٨٥٠ ميلادى) و تصوف سخت گرم بود. دراين ايام روحانيون متعصب مذهب رسمى براى مرعوب كردن حكومتگران و حتى گاهى براى وحشت انداختن بميان مردم، مسئله يهودى كشى، ارمنى كشى، شيخى كشى، بابى كشى و صوفى كشى را براه مى انداختند كه متاسفانه كم نبودند از مردم نا آگاه وساده لوح، چه بسا از ترس جان خويش، در اين دگرانديش كشى، بعامل دست حكومتگران و روحانيون متعصب تبديل مي شدند.

  

مراحل تكاملى جهان از ديدگاه اهل حقان )يارسان

در پيش گفته شد كه اهل حقان تكامل انسان را در نزديكى او بخالق خويش مي دانند. در واقع اگر خوب دقت شود در اين فلسفه، روند زندگى و فعاليت انسانى فقط سير صعودى، ترقى و تكاملى نيست، بلكه در آن سير نزولى و تنزل آدمى هم وجود دارد. در كتاب خاكسار و اهل حق در اين زمينه با استناد به فلسفه تناسخ روح آورده شده:)

<اهل حق به تناسخ نزولى و صعودى و حلول و اتحاد اعتقاد راسخ دارند. تناسخ نزولى آنست كه هر فردى در طول ايام حيات مرتكب اعمال زشت گردد، در دور بعدى براى اجراى مكافات گناهان گذشته حتى بصورت حيوانات جلوه گر مي گردد ) مثلا در جلد مار و مگس و ديگر حشرات و جانوران موزى در مى آيد. (تناسخ صعودى آنست كه انسان ..... هر بار كه بدنيا بر مي گردد (مى آيد) نسبت بدور قبل ترقى روحى نصيب وى مي شود>.

برخی از این بحث به دلیل کمی وقت در آن کنفرانس گفته نشده و مطالبی نیز در پرسش و پاسخ به آن اضافه گردیده است. اگر از جانب خوانندگان ارجمند پرسشی مطرح شود، در حد توان در خدمتتان هستم.

آمد (دیاربکر در کردستان ترکیه) روزهای دوم و سوم بوریه 2013   دکتر گلمراد مرادی

Dr.g.moradi41@gmail.com

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.