رفتن به محتوای اصلی

تحليلي از تحولات آتي در مصر و منطقه بالاتر از خطر!
04.03.2013 - 15:59

 اوضاع مصر خوب نيست و آنچه بر نگراني ها مي افزايد، آن است كه رو به بحراني شدن مي رود و چيزي كه آن وضعيت وخيم را خطرناك تر مي سازد، آن است كه اخوان المسلمين اصلاً متوجه مسائل اساسي كشور نيست، و بدنبال بسط قدرت اش است؛ اخوان المسلميني كه هر چه زمان مي گذرد، بيش از پيش كنترل دولت را در تصميم گيري ها از مرسي مي گيرد و متأسفانه مرسي براي راه حلي جهت سردرگمي هايش به اخواني ها پناه برده است و آگاه نيست كه جملگي به درون چه چاهي مي روند. ماجراي تحولات مصر به ميزان سردرگمي تمامي بازيگران اش غيرقابل پيش بيني نيز هست و استعداد آن را دارد تا دامنه اي از بهترين تا بدترين سناريوها براي انقلاب مصر به وقوع بپيوندد.

آمريكا كماكان از شرايط خاورميانه كمترين اطلاعات درست و قابل اتكا را دارد و به سبب كسب اطلاع از طريق متحدان اش در منطقه، با بازي سازمان هاي امنيتي متحدان اش در منطقه، بازي مي خورد و همچون كارتر در انقلاب 57 ايران سردرگم است و اميدوارم كه اوباما همچون كارتر زماني به اشتباه اش پي نبرد، كه كار از كار گذشته باشد. آنچه در مصر اميدوار كننده است، ارتشي است كه تقريباً دست نخورده است و آنچه اين اميدواري به ارتش را كمرنگ مي سازد، آن است كه ارتش مصر به دهان فرماندهان آمريكايي نگاه مي كنند و اگر تا بدين حد در تصميمات بدان ها اعتماد كنند، زماني متوجه مي شوند كه حالا به جز خودشان روي كسي نمي توانند حساب باز كنند، كه همچون نظاميان ايران در سال 57 با تأييد آمريكايي ها اعلام بي طرفي كردند و چيزي نگذشت كه به جوخه هاي مرگ سپرده شدند و نه تنها كشور از دست رفت كه انقلاب نيز توسط طيفي از اسلاميون كه به نيروهاي امنيتي متكي بودند، دزديده شد.

اخواني ها كه قبل از اين توسط كشورهاي عربي حمايت مي شدند، پس از دسته گل هايي كه در مصر به آب دادند و تيم هايي از آنان در ساير كشورها به جرم فعاليت هاي شبه كودتايي دستگير شدند، تنها راه را براي تأمين جاه طلبي هايش از طريق ايران ديده اند؛ اما مشكل بزرگ شان آن است كه به جز اخواني هايي كه با تيم امنيتي ايران همكاري دارند، ساير اسلام گرايان و حتي اخواني ها، به سبب عملكرد سياستمداران ايران در مصر و خاورميانه در طول اين سال ها، ديدگاهي بسيار منفي نسبت بدان دارند و دفاع حكومت ايران از جانيان اسد در مقابل بهار عربي در سوريه نيز حسابي غوز بالاي غوز براي دولت جديد مصر شده كه طي بهار عربي به قدرت رسيده است. با اين همه، برخلاف سياسيون، تيم هاي امنيتي بسيار عملگراتر از آن هستند كه هيچ ايدئولوژي و آرماني مانع از فرصت طلبي هاي شان شود و اين چيزي است كه در همكاري هاي تروريست هاي سني هاي مختلف با نهادهاي امنيتي ايران شيعي به كرّات به ثبوت رسيده است. اخواني ها برخلاف آنچه كه به منتقدان و جامعه جهاني وانمود مي كنند كه فاصله شان را با ايران حفظ كرده اند، بدنبال يك رابطه پنهاني امنيتي با نهادهاي امنيتي ايران هستند، تا بتوانند در مصر قدرت را از دست نهادهاي امنيتي و ارتش درآورند و آن گاه همچون رهبران 57 ايران كه در پاريس وعده هاي گل و بلبل مي دادند، پس از كسب جايگاه هاي قدرت، وقيحانه زير وعده هاي قبلي بزنند و معترضان و هر كسي را كه با اينان مخالف باشد، ضد انقلاب عنوان كنند و از دم تيغ بگذرانند. همين امروز نيز جسته و گريخته از سخنگويان اخواني مي شنويم كه تا از عملكردشان انتقاد مي شود، منتقدان را ضد انقلاب يا وابستگان حكومت سابق مي خوانند و تو گويي مردم نيز مثل خودشان فراموش كرده اند كه آنان از شركاي حكومت سابق و از مخالفان انقلاب بودند، آن هم زماني كه اميدي به پيروزي انقلاب نمي رفت، و انقلابي دوآتشه شدند، وقتي كه مبارك كنار رفت!

با اين همه، آنچه اين ارتباط از نوعي ديگر بين ايران و مصر را اكنون كم اقبال نشان مي دهد، كمك هاي مالي است كه كشورهاي ثروتمند منطقه به اخواني ها قطع كرده اند، و اخواني ها با چراغ سبز مقامات ايراني، اميداورند كه بتوانند از آن طريق كسري هايشان را جبران كنند. فقط بد شانسي شان آن است كه زماني به ايران روي آورده اند كه ايران علاوه بر تحريم هاي شديد بين المللي و شرايط بحران اقتصادي، همين حالا نيز تقريباً تمامي هزينه هاي جنگ اسد را دارد پرداخت مي كند؛ از حقوق نظاميان و وابستگان اسد تا تأمين سلاح و مايحتاج ضروري. و هر چه زمان مي گذرد، اين بحران سوريه و تحريم هاي شديدتر جهاني، از همين حالا زنگ هاي خطر را در ايران به صدا در آورده است و به جز كساني كه از فرط گيجي عفيون يا مُرفين توان ديدن واقعيات را ندارند و در هپروت سير مي كنند، بقيه صدايشان در آمده و برخي كه حواس شان جمع تر است، از همين حالا چمدان ها را بسته اند و يا در مي روند و يا آماده اند كه كوچكترين صدايي بلند شود تا بزنند به چاك و با سرمايه هاي دزديده از مردم، در خارج بقيه زندگي شان را خوش بگذرانند. در عين حالي كه گذشت زمان بحران در ايران را مي تواند به امواجي از يك بهار ايراني بدل كند، آستانه اي كه بتوان تشخيص داد تا بحران هاي متعدد داخلي منتهي بدان شود، از چنان فرصتي برخوردار نيست كه بتوان به عنوان يك سناريوي قوي روي آن حساب باز كرد؛ چون اسرائيل پيش از آن آستانه، خط قرمزي دارد كه ايران از آن مي گذرد و قبل از اين كه بحران هاي دروني فرا رسند، اسرائيل ناگزير به حمله اي نظامي است كه مي تواند تمام معادلات منطقه اي و حتي جهاني را بر هم زند.

در اين شرايط پيچيده حاكم بر منطقه و مصر، اوباما دلش را روي كلي گويي هاي تلفني كسي (مرسي) خوش كرده كه از منظر اخواني ها يك فرصت و پله است براي رسيدن به جاه طلبي هاي يك قرن اخيرشان (همان گونه كه بازرگان براي پيروان خميني بود) و اگر زياد مخالفت كند، يك پرونده امنيتي برايش درست مي كنند و به مخالفان مي دهند تا حذف شود! مهم تر از آن، اوباما متوجه نيست كه روي وعده هاي مرسي و اخواني ها همان قدر مي تواند حساب كند، كه كارتر توانست روي وعده هاي خميني پيش از تصاحب جايگاه هاي قدرت در ايران حساب كند و اگر بخواهد بيش از اين مانع از دخالت ارتش مصر در مقابل جاه طلبي هاي اسلام گرايان شود و به جاي كمك به اپوزيسيون مصر، آن ها را به خويشتن داري دعوت كند، بايد منتظر يك شوك همچون انقلاب دزدي ايران در سال 57 در مصر نيز باشد. توصيه مقامات آمريكايي به اپوزيسيون مصر مبني بر شركت در انتخابات، خود حكايت از عدم شناخت شرايط دارد. اينك مسأله اصلي اصلاً انتخابات در مصر نيست، بلكه تخريب بخش بزرگي از فرايند دموكراسي توسط تيمي است كه به همگان وعده سالم بودن انتخابات را مي دهد تا از تخريب هاي گذشته است بر عليه فضاي دموكراسي طفره رود؛ قانون اساسي را يك طرفه و بدون حضور ديگران نوشته، در حالي كه در ابتدا كابينه اي از طيف هاي مختلف تشكيل داده بود، به سرعت جاي شان را با اخواني ها عوض كرده و خطرناك تر از همه، ديكتاتوري اكثريت بر اقليت را با دموكراسي عوضي گرفته است. به صراحت به پرزيدنت اوباما بگويم، اگر نمي تواند مفيد واقع شود و حاصل تصميمات و وعده ها و صبرهاي مردم مصر، همان شود كه آمريكا طي يك دهه در عراق كرده (و آن را تحويل ايران داده)، همان بهتر كه آمريكايي ها اقدامي نكنند و اين گونه كمك كردن كه منجر به بي عملي اپوزيسيون و تثبيت قدرت توسط اسلام گرايان شود، كمك نكنند بهتر است و عطاي اش را به لقاي اش بخشيديم، و ما به كمك ارتش مصر كه مدافع دموكراسي در كشور مصر است تا مانع از كودتاي يك طيف سياسي بر عليه ساير جريان هاي سياسي مصر شود، خود به خوبي مي دانيم كه چگونه حساب انقلاب دزدها را كف دست شان بگذاريم.

پرزيدنت اوباما براي آن كه خيلي سردرگم نشود، جهت شناخت اسلام گرايان خاورميانه، يك راه آسان تر هم دارد كه اگر خيلي دقيق نيست، اما در طول اين نيم قرن در منطقه مبتني بر واقعيات است و با تجربيات متعدد ثابت شده است؛ آن كه نسبت قابل اعتماد يافتن وعده هايي كه اسلام گرايان به اوباما و دولت اش و هر كس ديگري مي دهند، نسبتي معكوس با طول ريش شان دارد كه هر چه بلدتر باشد، غيرقابل اعتمادترند. القاعده اي ها و طالبان كه ريشي از همه بلندتر دارند، آنقدر حرف شان حرف نيست كه خودشان روي حرف شان حساب كنند (چه رسد ديگران) و در حالي كه با شما توافق كردند كه قرارداد صلح امضاء مي كنند، در همان جلسه ممكن است تصميم شان عوض شود و خود را با شما منفجر كنند! سلفي ها كه اندكي ريش كمتر دارند، دين خودشان را چنان مربوط به ديگران مي دانند كه، اگر كسي فيلمي در آن سوي جهان بسازد، براي خود احساس مسئوليت مي كنند كه تعدادي را در اين سوي جهان بكشند (به همين راحتي)!! عجيب است كه سلفي ها با وجود آن كه با القاعدده اي ها در مباني ايدئولوژيك اختلافات اساسي دارند (مثل دخالت در سياست، كشتار مردم عادي و غيره)، اما تا كمي ريش شان بلندتر مي شود كه به القاعده اي ها مي رسد، سلفي ها ناگهان طالباني و القاعده اي مي شوند!

اخواني ها و اسلام گرايان ايراني با وجود اين كه از دو جامعه كاملاً متفاوت با تاريخ و پيچيدگي هاي فرهنگي گوناگوني مي آيند، اما آنان را بسيار شبيه هم خواهيد يافت، چون طول ريش كم و بيش يكساني دارند. آنان با ريشي كمتر از سلفي ها، تا قبل از رسيدن به قدرت، نقاب يك دموكرات مذهبي به چهره دارند، ولي واي به حالتان اگر شمشير قدرت را از بالاي سرشان دور كنيد، آن گاه چهره واقعي شان را به شما نشان خواهند داد و منتظر هم نمي مانند تا شما از ايشان انتقاد كنيد كه چه شد اعمالتان خلاف وعده هاي تان است، بلكه خود وقيحانه و با قيافه اي حق به جانب، شما و ديگران را به خلف وعده متهم مي كنند و هر آنچه كه نسيه ديگران را بدان محكوم مي كنند، خود نقد انجام مي دهند و حتي فرصت دفاع نيز به ديگران نمي دهند و كاري به سرتان مي آورند كه به همان سلفي ها رضايت دهيد؛ چون اگر آنان نادان اند، اينان رندانه خود را به "خريت" زده اند و اگر خطر نزد آنان تعصب است، نزد اينان شيادي و رياكاري است و نه تنها با خلق خدا كه با خدا نيز!!!

اسلام گرايان ميانه رو را هم كه خودتان مي بينيد، ريش اندكي دارند و چنان كه در ائتلاف سوريه مي بينيد، برخلاف نگراني هايي كه ديگران از آينده سوريه دارند، از طول ريش شان پيداست كه چندان جاي نگراني نيست و كم و بيش مي توان روي شان حساب كرد؛ لااقل بيش از وعده هاي صلح طلبانه دولتمردان اسرائيلي در طول اين شصت و اندي سال. در اين ميان، اسلام گرايان ترك كه اصلاً ريش ندارند، خودتان مي بينيد كه تقريباً روي تمامي قول هايشان به عنوان يك انسان مسئول مي توانيد حساب باز كنيد (لازم به ذكر است كه اين مقياس ها در خاورميانه صادق است و قابل تعميم به آمريكا و نقاط ديگر جهان نيست).

البته، اسلام گرايان ايراني يك استثناء هم دارند و آن آخوند حكومتي ايران است، كه ميزان ريش شان بسته به جامعه و "جهت باد" و به خصوص "جهت باد مناسبي" كه در جريان آن قرار مي گيرند، مي تواند كاملاً متغير باشد و آنان استعداد آن را دارند تا به سرعت در هر جامعه اي به همان رنگ و شكل و متراژي درآيند كه متداول است، اما از رياكاريشان اندكي كاسته نخواهد شد؛ درجاتي نيز كه كسب مي كنند، برحسب مطالعات (و البته به علاوه مزخرفات) حوزوي و تأليفات و تدريس هايشان نيست، بلكه تنها به ميزان "دو دره كردن" ديگران بستگي دارد و بس، و به همين سبب، عمدتاً جهشي ارتقاء مي يابند و مثلاً از روضه خواني يك شبه مرجع تقليد مي شوند و اگر ديديد، روزي يكي از آنان با تمام وجود فرياد برمي آورد كه به داد اسلام و مسلمانان و مظلومان و غيره برسيد، بايد قبول كنيد كه خيلي به او فشار آمده و اصل ماجرا آن است كه يا دكان اش (دكانداري ديني اش) را تخته كرده اند و يا بازارش كساد شده است و دنبال مشتري مي گردد (و خداي نكرده سوءتفاهم نشود كه اگر يك ملاي حكومتي ايراني را اتفاقاً مظلوم و صاف و صادق يافتيد كه با ديگران فرق مي كند، بلكه تنها در مقابل رقباي ديگر كم آورده و كافي است عرصه را باز كنيد تا ببينيد كه چه شناگر قابلي است) و هر چه كه نيز به شما مي گويند، درست عكس اش، اعتقاد واقعي شان بوده و بدان عمل خواهند كرد؛ چون در تمام طول زندگي در حال "تقيه" –البته با تأويل شيعي- هستند (چيزي كه هرگز مشاوران كارتر به او گوشزد نكردند) و براي فتواهايي نيز كه مي دهند، هيچ گاه نبايد پرسيد كه مثلاً كي اسلام از ترور و كشتار چشم بسته مردم گفته يا كجاي قرآن آمده است، چون مسائل پيش پا افتاده اي همچون ترور و جان آدميزاد كه سهل است، از نسبيت عام انيشتين تا پرواز آپولو 13 و از معماري اسلامي تا كشف قاره آمريكا توسط "كريم پوست كلفت" (كسي را كه استكبار جهاني به خاطر كتمان اصليت ايراني و به خصوص مسلمان اش، با نام جعلي كريستُف كلمب مي نامند!) همه در قرآن آمده (به استثناء "لائیک" که آنقدر زشت است که حتی نام اش در قرآن نیامده و اندر کرامات آقایان همان بس که کاشف به عمل آوردند، جنگ آخرزمان، جنگ "حق" بر علیه "لائیک" است!؟) و غربي ها زودتر در آن يافتند و به پيشرفت رسيدند، اما ما در جستجوي هزاران باره قرآن كوتاهي كرديم و عقب افتاديم و اگر چيزي را در قرآن نمي بيني، چشم بصيرت نداري و آنقدر بايد بگردي تا عاقبت اعتراف كني، كه ديدي!! مهمتر از همه، چيزي را هم كه به آنان سپرده باشيد، زماني مي توانيد پس بگيريد كه مرده باشند (تازه اگر وراث شان، آخوند حكومتي ايران نباشند)!

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.