رفتن به محتوای اصلی

فدرالیسم آری، ناسیونالیسم هرگز!
09.03.2013 - 05:12

اگر یک سرزمین دارای ساختار مردم سالار باشد گرداندن کارهای هر بخش از آن سرزمین نیز به دست مردم همان بخش از آن سرزمین خواهد بود، در رژیم های خودگردان مردمی، مردم هر بخش از کشور کارگزاران آن بخش را برمی گزینند و کارگزاران نیز در برابر مردمی که آنها را برگزیده اند پاسخگو هستند و اگر مردم از آنها ناخشنود شوند می توانند آنها را برکنار کنند، در این شیوه از کشورداری که پیشرفته ترین روش کشورداری در سرتاسر جهان است همه دارائی ها و دستمایه های یک سرزمین در همه جای آن پخش می شوند و همه بخش های یک کشور هماهنگ باهم پیشرفت می کنند، به این شیوه از کشورداری خودگردانی مردمی (فدرالیسم دموکراتیک) گفته می شود، رژیم های دیکتاتوری با ویژگی هائی که دارند هرگز با کشورداری با روش خودگردانی مردمی سازگار نیستند و دو روش را به جای خودگردانی مردمی (فدرالیسم دموکراتیک) برای کشورداری در سرزمین های گوناگون به کار می برند:

یک روش انباشتن هست و نیست یک سرزمین در پایتخت و گرداندن کشور با گماشتگانی است که از سوی رژیم دیکتاتوری برای کار در بخش های گوناگون یک سرزمین به کار گماشته می شوند، استانداران، فرمانداران، شهرداران و ..... همگی از سوی کانون کشوری که رژیم دیکتاتوری آن را می گرداند به کار گماشته می شوند، در این گمارش ها گزینش و خواست مردم جائی ندارند و در این روش کسانی که به کار گماشته می شوند تنها کوششی که می کنند خرسند نگهداشتن دیکتاتور است تا آنها را از کار برکنار نکند و خرسند بودن و خرسند نبودن مردم برای چنین گماشتگانی یکی است! دیکتاتور نیز دست این گماشتگان را برای هر گونه دزدی و مفت خواری و رشوه خواری و باندبازی و دست درازی به ناموس و جان و دارائی مردم و بهره برداری های دیگر از پستی که به آن رسیده اند باز می گذارد! هم اکنون رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران با این روش کشورداری می کند!

به روش دوم بومشاهی و یا ملوک الطوایفی و یا فدرالیسم دروغین گفته می شود، در این روش در بخش های گوناگون یک سرزمین به جای یک دیکتاتور چند دیکتاتور فرمانروائی می کنند! در هر یک از بخش های این سرزمین دیکتاتوری که آن بخش را می گرداند با خودکامگی می تواند فرمانروائی کند و در برابر مردم آن بخش از سرزمین پاسخگو نیست و تنها در برابر دیکتاتور بزرگ که بر سرتاسر آن سرزمین چیره شده است پاسخگو است! در زمان های گذشته رژیم های پادشاهی با این روش کشورداری می کردند و پادشاهان کوچک در سرزمینی که بر آن چیره بودند فرمانروائی خودکامه داشتند و تنها در برابر شاهنشاه (امپراتور) که شاه شاهان بود پاسخگو بودند و کاری که برای او می کردند دادن باج و گردآوری سرباز برای نبرد با سرزمین های دیگر بود.

در زمان کنونی رژیم های دیکتاتوری که نام رژیم خود را فدرال گذاشته اند با این روش کشورداری می کنند! و گرچه در زمان کنونی رژیم های بومشاهی نیز نام خودگردان یا فدرال را به روی خود می گذارند اما خودگردانی مردمی با رژیم بومشاهی هیچ پیوندی ندارد و فدرالیسمی که کارل هاینریش مارکس فیلسوف نامدار آلمانی در برخی از نوشته هایش آن را نکوهش می کند رژیم بومشاهی آلمان در زمان پادشاهی خاندان هوهنزولرن و رژیم هائی همانند آن رژیم است نه خودگردانی مردمی! رژیم شوروی پیشین نمونه ای از رژیم هائی است که هم با کمونیسم دروغین و هم با فدرالیسم دروغین گردانده می شد! همچنان که چیزی به نام کمونیسم در رژیم شوروی پیشین یافت نمی شد و به روی سرمایه داری دولتی نام کمونیسم گذاشته شده بود چیزی هم به نام دموکراسی هنگام فرمانروائی رژیم شوروی پیشین در آن سرزمین یافت نمی شد که فدرالیسم آن نیز بر پایه دموکراسی باشد! فدرالیسمی که در سرزمین شوروی پیشین دیده می شد چیزی مانند کشورداری رژیم های بومشاهی بود نه ابزاری برای مردم سالاری!

نمونه ای از رژیم های خودگردان مردمی را می توان در آمریکا دید، آمریکا از گرد آمدن پنجاه استان خودگردان (فدرال) برپا شده است، در همه این استان ها مردم کارگزاران استان را برمی گزینند و کارگزاران نیز در برابر مردم پاسخگو هستند، نمونه دیگر جمهوری خودگردان (فدرال) آلمان است، در کشورهای دیگری مانند کانادا، سوئیس، دانمارک نیز با روش خودگردانی مردمی کشورداری می شود، در همه کشورهائی که با روش خودگردانی مردمی گردانده می شوند گزینش و خواست مردم شالوده کار است اما در رژیم هائی مانند رژیم شوروی پیشین که با روش بومشاهی یا فدرالیسم دروغین گردانده می شوند شالوده کار گزینش و یا خواست مردم نیست و شالوده کار برنامه و خواسته رژیمی دیکتاتوری است که با نام خودگردانی رژیمی را بر پایه فدرالیسم دروغین پابرجا نگهداشته است!

خودگردانی مردمی برابر با دیوارکشی های ناسیونالیستی نیست!

از سوی دیگر در کشورهائی که با روش خودگردانی مردمی (فدرالیسم دموکراتیک) گردانده می شوند بوم گرائی (ناسیونالیسم) و ابزارهای آن مانند نژادپرستی و زبان پرستی جائی در بخشبندی های یک سرزمین ندارند، پنجاه استان آمریکا هرگز با دیوارکشی های ناسیونالیستی و نژادپرستی و زبان پرستی برپا نشده اند و چیزی به نام بوم گرائی در هیچ کجای آمریکا یافت نمی شود، در آمریکا و بر پایه ساختار آن آمریکائی کسی است که در درون مرزهای کشور آمریکا زندگی می کند و شناسنامه آمریکائی دارد و زبان و نژاد نشانه برتری هیچکس بر دیگری نیست و همه نژادها و گویشوران به همه زبان ها دارای حقوق برابر هستند، همه بخش های آمریکا خودگردان (فدرال) هستند اما این خودگردانی با دیوارکشی های ناسیونالیستی کوچکترین پیوندی ندارد، در آمریکا نژادهای سیاه و سپید و زرد و دو رگه و چند رگه دارای حقوق برابر هستند و نژادپرستی و زبان پرستی و ناسیونالیسم جائی در این کشور ندارند، سیاه پوستی به نام باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا رسید و سیاه پوستان و زردپوستان و دو رگه ها و چند رگه ها در آمریکا به هر پستی می توانند برسند و برگزینند و یا برگزیده شوند، زناشوئی همه نژادها با همدیگر در کشور آمریکا صد درصد آزاد است و برای بودن از این نژاد و آن نژاد و یا دو رگه بودن و چند رگه بودن از زناشوئی کسی جلوگیری نمی شود.

اما اگر در آمریکا به جای خودگردانی مردمی دیوارکشی ناسیونالیستی در بخشبندی پنجاه استان آن کاربرد داشت چه می شد؟ در آن هنگام ده ها میلیون سیاه پوست آمریکائی باید در بخشی از آمریکا گرد می آمدند و میان آنها و دیگران دیوارکشی می شد! کسانی هم که نژاد آنها آنگلوساکسون است باید در بخش دیگری گرد می آمدند و میان سپیدپوستان و سرخپوستان و زردپوستان و سامی ها و دو رگه ها و چند رگه ها و ..... نیز دیوارکشی می شد! گذشته از اینها برای به هم نخوردن بافت ناسیونالیستی استان هائی که شالوده بخشبندی در آنها دیوارکشی های ناسیونالیستی و ابزارهای آن مانند نژادپرستی و زبان پرستی بودند باید از زناشوئی نژادهای گوناگون جلوگیری می شد! و در آن هنگام زناشوئی چیزی مانند جفت گیری جانورانی مانند گاو و گوسپند برای بهبود نژاد می بود و عشق میان زن و مرد و ارزش های والای معنوی جائی در زناشوئی نمی داشت! و اگر زن و مردی از نژادهای دیگر باهم زناشوئی می کردند یا باید کشته می شدند و یا باید رانده می شدند! روشن است که با این دیوارکشی های ناسیونالیستی آمریکا هرگز نمی توانست کشوری توانمند باشد و سرانجام برای ویژگی های پنداری پلید و اهریمنی و زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم کار به جنگ میان بخش های گوناگون آمریکا می کشید و آمریکا تکه پاره شده و از نقشه جغرافیا پاک می شد! به ویژه که بخش هائی از آمریکا مانند استان آلاسکا و استان هاوائی بسیار دورتر از خاک بنین آمریکا هستند!

در کشور جمهوری خودگردان (فدرال) آلمان نیز که بر پایه فدرالیسم دموکراتیک گردانده می شود ناسیونالیسم در بخشبندی استان های آن جائی ندارد و آلمانی کسی است که در درون مرزهای آلمان زندگی می کند و شناسنامه آلمانی دارد، میلیون ها تن از سراسر جهان به آلمان آمده و پس از گرفتن شناسنامه آلمانی در آلمان زندگی می کنند و آلمانی به شمار می روند و نژادپرستی جائی در آلمان ندارد، زناشوئی نژادهای گوناگون در آلمان نیز آزاد است، برای نمونه اگر دختری آلمانی به فرانسه برود و عاشق پسری فرانسوی شود و آن پسر فرانسوی هم عاشق آن دختر آلمانی شود و پس از دلدادگی و مهرورزی، این دو تن بخواهند باهم زندگی کرده و زن و شوهر شوند پس از زناشوئی نه دولت آلمان دختر آلمانی را برای چنین ازدواجی تیرباران خواهد کرد و نه دولت فرانسه پسر فرانسوی را برای چنین ازدواجی با گیوتین گردن خواهد زد! در زمان فرمانروائی آدولف هیتلر ناسیونالیست در آلمان این چنین نبود و اگر کسی می خواست با کسی دیگر پیمان زناشوئی ببندد باید شناسنامه پدربزرگ و مادربزرگش را می آورد تا روشن شود که از نژاد ژرمن است!

همچنین نباید فراموش کنیم که برای گمارش کارگزاران در یک سرزمین اگر شالوده به کار گرفتن و به کار گماشتن کارگزاران بوم گرائی و یا نژادپرستی باشد شایسته سالاری جای خود را به نژادسالاری و تبارسالاری خواهد داد! و یکی از بزرگترین زمینه های به شکست رسیدن و نابودی همه رژیم های ناسیونالیستی در همه تاریخ و همه جهان جایگزین شدن شایسته سالاری با نژادسالاری و تبارسالاری و دودمان سالاری در چنین رژیم هائی است! در رژیم های خودگردان مردمی چون گمارش بر پایه گزینش مردم و گزینش مردم بر پایه کردار و شایستگی نامزدهای پست های گوناگون است کارگزاران یک سرزمین برای شایسته بودن و کاردان بودنشان برگزیده می شوند اما هر کجا ناسیونالیسم و ابزارهای آن مانند نژادپرستی شالوده کارها باشند شایستگانی که از نژادها و تبارها و دودمان های دیگر بوده و یا دو رگه و چند رگه باشند جائی در میان کارگزاران آن سرزمین نخواهند داشت! و این چنین است که شایستگان کنار گذاشته خواهند شد و ناشایستگان تنها و تنها برای بودن از این نژاد و آن نژاد به کار گماشته خواهند شد!

خودگردانی مردمی در ایران آینده چگونه باید باشد؟

تا اینجا روشن شد که رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه با ویژگی هائی که همه رژیم های خودکامه در همه جهان و همه تاریخ داشته اند هرگز با مردم سالاری و یکی از کارآمدترین ابزارهای آن که همانا کشورداری با روش خودگردانی مردمی است نمی تواند سازگار باشد! و روشن است که برای از میان رفتن هزاران تیره روزی و بدبختی ایرانیان و رسیدن به کشورداری با روش خودگردانی مردمی نخستین کاری که باید انجام داد ریشه کن کردن رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه است که با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی در سده بیست و یکم بر ایرانیان تیره روز فرمانروائی می کند! پس از نابودی رژیم گدایان مفت خور آخوندی و پرتاب لاشه پلشت آن به زباله دان تاریخ است که می توان امیدوار بود رژیمی مردمی بر سر کار آید که با خردورزی کشورداری کند نه با روضه خوانی و نوحه خوانی و دعانویسی و استخاره و زوزه کشی های آخوندی!

هم اکنون رژیمی در ایران بر سر کار است که ساختار آن با روش یاد شده در پادش است! استانداران در هر استان از سوی حضرت آیت الله العظمی دیکتاتور و یا کارگزاران وی به کار گماشته می شوند و خواست و گزینش مردم در این میان جائی ندارند! از اینها گذشته استاندار در برابر نمایندگان ولی فقیه در هر استان توان چندانی ندارد و استاندار تنها در برابر دیکتاتور و نمایندگان گماشته شده او پاسخگو است و در برابر مردم پاسخگو نیست! نماینده ولی فقیه هم که امام جمعه کانون هر استان است همه کاره همان استان است و استاندار جز پیاده کردن فرمان های حضرت آیت الله العظمی دیکتاتور کار دیگری نمی کند! همه بخش های رده بالای دستگاه دادگستری رژیم ولایت فقیه مانند دیوان عالی کشور و دیوان عدالت اداری و دادسرا و دادگاه انتظامی قضات نیز در تهران جای گرفته اند! اگر رشوه خواری و باندبازی و پارتی بازی و قانون های ناکارآمد به جای مانده از زمان شترچرانی را نادیده بگیریم برای پیگیری یک پرونده در دادگستری رژیم ولایت فقیه مردم ایران ناچارند صدها کیلومتر و چندین بار به تهران بروند و بیایند!

اگر شیوه کشورداری در ایران خودگردانی مردمی باشد در همه استان های ایران انجمن استان پس از گزینش نمایندگان آن از سوی مردم آن استان برپا خواهد شد و همزمان با گزینش نمایندگان انجمن استان استاندار نیز با گزینش مردم برگزیده خواهد شد، نمایندگان انجمن شهر و انجمن بخش و انجمن روستا و همچنین شهردار و بخشدار و کدخدا نیز از سوی مردم برگزیده خواهند شد، دادگستری هر استان نیز بدون پیوستگی با پایتخت کار خواهد کرد و بالاترین دستگاه دادرسی در هر استان دیوان دادرسی استان خواهد بود و بخش های دیگر دادگستری نیز همگی گسسته از پایتخت خواهند بود، درباره همه کارهای درون استانی در هر استان انجمن استان که نمایندگان آن از سوی مردم برگزیده شده اند برنامه ریزی خواهد کرد و پیاده کننده این برنامه ها استاندار خواهد بود، با این روال استاندار در برابر مردم پاسخگو خواهد بود و اگر مردم از کارکرد استاندار ناخشنود شوند نمایندگان انجمن استان می توانند او را بازخواست کرده و یا از کار برکنار کنند.

روشن است که در این شیوه شالوده کار گزینش مردم و فرهنگ تک میهنی (انترناسیونالیسم) است نه ناسیونالیسم و ابزارهای آن! برای نمونه در این ساختار برای کشورداری آذربایجانی به چه کسی باید گفته شود؟ در این ساختار مردمی که در بخشی از کره زمین که آذربایجان نام دارد زندگی می کنند و یا مردم باشنده در آذربایجان از هر نژاد و گویشوران به هر زبان آذربایجانی نامیده می شوند، این مردم شاید ترک، پارس، عرب، کرد، ارمنی، آشوری و ..... باشند و به زبان های گوناگون سخن بگویند، با این شناسه از آذربایجانی بودن اگر ده پسر تبریزی به تایوان بروند و با ده دختر تایوانی زناشوئی کنند و آن دختران تایوانی به آذربایجان بیایند و در آذربایجان زندگی کنند آن دختران زاده شده در تایوان نیز آذربایجانی هستند و با این شناسه از آذربایجانی بودن اگر ده دختر تبریزی با ده پسر انگلیسی زناشوئی کنند و آن پسران انگلیسی به آذربایجان بیایند و در آذربایجان زندگی کنند آن پسران زاده شده در انگلستان نیز آذربایجانی هستند و با این شناسه از آذربایجانی بودن فرزندان دو رگه و چند رگه چنین کسانی نیز آذربایجانی هستند، در این ساختار چیزهائی مانند نژادپرستی و تبارسالاری که از ابزارهای زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم هستند جایشان را به انسان دوستی و شایسته سالاری خواهند داد.

اگر فدرالیسم دستاویزی برای دیوارکشی های ناسیونالیستی شود چه خواهد شد؟

اما اگر فدرالیسم به جای آن که ابزاری برای مردم سالاری باشد دستاویزی برای دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم ایران باشد چه خواهد شد؟ برای نمونه به جای شناسه انترناسیونالیستی از آذربایجانی بودن که درباره آن سخن گفته شد به چه کسی آذربایجانی گفته خواهد شد؟ آن هنگام آذربایجانی به کسانی گفته خواهد شد که نژاد آنها از نژاد ترکانی است که پدران و مادرانشان از سرزمینی به نام ترکستان یا ختا در شمال باختری چین که امروز بخشی از کشور چین به نام سین کیانگ است به بخشی از کره زمین که آذربایجان نام دارد کوچ کرده اند و به زبان ترکی سخن می گویند! با شناسه ناسیونالیستی از آذربایجانی بودن پارس ها و عرب ها و ارمنی ها و آشوری هائی که در آذربایجان زندگی می کنند آذربایجانی نیستند چون نژاد آنها از نژاد ترکان سرزمین ختا نیست! و با شناسه ناسیونالیستی از آذربایجانی بودن کسانی مانند: سیداحمد کسروی تبریزی، سیدجعفر پیشه وری، سیدمحمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) ، سیدمیرآرمان سیدعلینژاد عالی نسب (آرمان عالی نسب) و ..... هیچ کدام آذربایجانی نیستند چون از دیدگاه دانش تبارشناسی (علم الانساب) سیدها عرب هستند و عرب ها یا باید گورشان را از سرزمین آذربایجان گم کنند و یا باید کشته شوند و لاشه آنها سوزانده شود تا نژاد ترکان ختائی با نژادهای دیگر آلوده نشود!

و با شناسه ناسیونالیستی از آذربایجانی بودن زناشوئی آن دختران تایوانی که از آنها یاد شد با آن پسران تبریزی ناشدنی است! و اگر زناشوئی رخ داد یا باید آن دختران تایوانی از شوهران تبریزیشان جدا شوند و گورشان را از آذربایجان گم کنند و به تایوان بازگردند و یا باید کشته شوند و لاشه شان سوزانده شود تا نژاد ترکان ختائی با نژادهای دیگر آلوده نشود! و با شناسه ناسیونالیستی از آذربایجانی بودن زناشوئی آن پسران انگلیسی و آن دختران تبریزی که از آنها یاد شد ناشدنی است! و اگر زناشوئی رخ داد یا باید آن پسران انگلیسی از زنان تبریزیشان جدا شوند و گورشان را از آذربایجان گم کنند و به انگلستان بازگردند و یا باید کشته شوند و لاشه شان سوزانده شود تا نژاد ترکان ختائی با نژادهای دیگر آلوده نشود! و با شناسه ناسیونالیستی از آذربایجانی بودن فرزندان دو رگه و چند رگه چنین کسانی نیز آذربایجانی نیستند و باید کشته شوند و لاشه آنها سوزانده شود تا نژاد ترکان ختائی آلوده نشود! البته آذربایجان نمونه است وگرنه در سرتاسر ایران دستاویز کردن فدرالیسم برای دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم در همه ایران چنین خواهد کرد!

شاید این پرسش پیش بیاید که اگر فدرالیسم دستاویزی برای دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم ایران باشد پس شهرهائی که دو بومی یا چند بومی باشند چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟ باز هم نمونه از آذربایجان می آوریم: با شناسه ناسیونالیستی از آذربایجانی بودن در شهرهائی مانند اورمیه و نقده و مهاباد و بوکان و اشنویه و پیرانشهر و ..... که کمابیش بخشی از آنها ترک و بخشی از آنها کرد هستند باید جنگی برای کشتار کردهائی که با این شناسه آذربایجانی نیستند درگیرد و ترک ها و کردها تا می توانند همدیگر را بکشند و در این کشاکش برای آدمکشی هر گروه از ناسیونالیست ها که بهتر و بیشتر توانست بکشد شهرهای اورمیه و نقده و مهاباد و بوکان و اشنویه و پیرانشهر و ..... از آن او خواهد بود! در این میان برای برنده شدن در کشت و کشتارهای ناسیونالیستی هر گروه از ناسیونالیست ها از کشورهای دیگر یاری خواهند خواست و پس از باز شدن پای کشورهای فرامرزی به ایران کشوری به نام ایران از نقشه جغرافیا پاک خواهد شد! (مانند یوگوسلاوی) و سرانجام ناسیونالیسم و اندیشه های ناسیونالیستی چون در همه جهان و همه تاریخ باورمندانش را به شکست رسانده است نابودی نهائی نیز برای ناسیونالیست ها خواهد بود! و پس از آن که در نبردهای بی برنده ناسیونالیستی میلیون ها تن کشته و زخمی و آواره شدند از نو سخن از یکپارچگی ایران با ساختاری مردم سالار و خودگردان و بدون نژادپرستی و بر پایه تک میهنی گفته خواهد شد!

چه کسانی فدرالیسم را ابزار دیوارکشی های ناسیونالیستی میان ایرانیان می نامند؟

دو گروه خودگردانی را ابزاری برای دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم ایران می نامند، یک گروه ناسیونالیست های ایرانی هستند که مانند همه ناسیونالیست ها در همه تاریخ و همه جهان در پی دستاویز و یا دستاویزهائی برای دیوارکشی میان خودشان و دیگران هستند و فدرالیسم نیز مانند نژادپرستی های ناسیونالیستی و زبان پرستی های ناسیونالیستی دستاویزی برای چنین کسانی برای دیوارکشی های ناسیونالیستی است! روشن است که خودگردانی مردمی (فدرالیسم دموکراتیک) آن چنان که گفته شد هیچ پیوندی با دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم یک سرزمین ندارد، گروه دوم برخی از سازمان های سیاسی گرفتار بیماری دنباله روی از مردم کوچه و خیابان (پوپولیسم) هستند که دچار خودباختگی شده و هنگامی که از خودگردانی سخن می گویند تنها شالوده ای که از آن برای برپائی ساختار فدرالی یاد می کنند دیوارکشی های ناسیونالیستی میان پارس و ترک و کرد و عرب و ..... است! با دیدگاه چنین کسانی که ناسیونالیست هم نیستند به جای آن که خودگردانی ابزاری برای پیشبرد مردم سالاری باشد ابزار دست ناسیونالیسم و دیدگاه های ناسیونالیستی می شود!

کسانی که ناسیونالیست نیستند و نمی توانند باشند مانند برخی از سوسیالیست ها و چپ گراها اما در گردابی به نام پوپولیسم گرفتار شده اند همان سخنانی را می گویند که ناسیونالیست ها می گویند! چنین کسانی که گرفتار پوپولیسم هستند هرگز نمی توانند با روشی که در پیش گرفته اند رهبری مردم را در دست بگیرند و سرانجام یا زمینگیر می شوند و یا راه نان به نرخ روز خوردن (اپورتونیسم) را در پیش می گیرند! مگر آن که از راهی که می روند برگردند و از هر چیزی که رنگ و بوی زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم را داشته باشد دوری کنند، چنین دوستانی بهتر است بدانند که پان پوپولیسم از پان های ناسیونالیستی نیز زیانبارتر است! سرانجام بر همه دلسوزان و خردمندان است که با کار فرهنگی پیگیر و پیوسته و دنباله دار برای ریشه کن کردن پنداری پلید و پلشت و اهریمنی و دوزخی و زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم در چهره هائی مانند آریاپرستی و پارس پرستی و ترک پرستی و پان های رنگارنگ دیگر بکوشند، سخن کوتاه: فدرالیسم آری، ناسیونالیسم هرگز!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.