رفتن به محتوای اصلی

فمینیسم وصلح: آیا زنان صلح خواهند یا برتری طلب؟
09.04.2022 - 07:50

فمینیسم وصلح: آیا زنان صلح خواهند یا برتری طلب؟ 

شهلا عبقری 

۱۶ فروردین ۱۴۰۱ | 05-04-2022 

 برخورد هایی که از طرف مردان به جنبش فمینیسم میشود، من را وا داشت که یکی از مقالاتی راکه چندین سال پیش در مورد صلح خواهی زنان نوشته ام، باز بینی کرده و دوباره منتشر کنم. به ویژه آنکه بسیارانی وقتی از فمینیسم صحبت میکنند، این پدیده را "زن سالاری" و یا "مرد ستیزی" می انگارند. 

مقاله زیر نگاهی تحقیقی در زمینه فمینیسم و صلح خواهی است که نشان دهد که آیا واقعا زنان فمینیست، خواهان صلح اند و یا برتری طلب؟ 

 

جنبش فمینیسم، یک پروسه جهانی است وتاریخی طولا ی و پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. این جنبش از اواسط قرن هفده، بصورت کوشش هایی برای نقد وضعیت زنان و احقاق حقوق آنان شروع شد. امروز فمینیسم نظریه ای مدرن و پویاست که پیوسته در آن تولید نظری صورت می گیرد و هیچ حد و مرزی ندارد و نقطه مرکزی آن نفی سلطه بر زنان است. در طول دویست و اندی سال که از تاریخ جنبش فمینیستی در جهان گذشته، نشانه های برتری طلبی زنان بندرت دیده شده است. در اواخر قرن هفده، ایدئولوژی خانه نشینی بر این باور بود که زنان موجوداتی برتر، اخلاقی تر و عفیف تر هستند و نباید به معایب جهان مردان آلوده شوند، بنابراین جایگاه زنان در خانه است تا فضایل خاص آنان خفاظت شود(۱). 

 

در سال ۱۸۴۸ خانم الیزا استنستون اعلام داشت که "مرد از نظر همه فضیلت های اخلاقی فرودست تر از زن است نه به دلیل سرشتش، بلکه آموزش غلط باعث آن شده است. مردان بدنبال خودخواهی خود سرشت اخلاقی زنان را پرورش داده اند، اما هیچ توجهی به نواقص اخلاقی خود نداشته اند. در نتیجه اکنون زنان از فضایل برتر برخوردارند (۲)". جین فروهاک در همان زمان اعتقاد خود را به این ترتیب مطرح کرد که "زنانگی غریزی زن والاترین اخلاقیات اوست که جامعه در حال حاضر به آن نیاز دارد تا با افراط گریهای مردانه که همه جا در قوانین ناعادلانه و نابرابر دیده میشود مقابله کند(۳)." جنبش ترقی خواهی سال ۱۸۹۰، تاکید بر فضایل اخلاقی زنان را به عنوان جایگزینی برای گناهان مردان در نطر گرفت و از آن بعنوان یکی از محوری ترین عقاید طرفداری کرد. مرزنی لیور در کتاب 'در باب سپهر و نفوذ زنان، ۱۸۹۴' نوشت: ” زنان با تلقی ای که من از آنان دارم به عنوان نیمه برتر بشریت همراه با سرشتی ظریف تر و حساس تر ازمرد و با سازمانی پالوده تر و معنوی تر باید نگهبان اخلاق عمومی باشند(۴)". شارلوت گیلمن بمنظور تاکید بر برابری زن و مرد بر این عقیده بود که با وارد کردن زنان به عرصه عمومی، فضایل زنانه به بیرون از خانه گسترش می یابد و همه مشکالت سیاسی با ورود ارزش های زنان به جامعه حل خواهد شد. او در کتاب "جهان ساخته ی مردان" با بررسی تاریخ جنگهای جهان نشان میدهد که مردان بودند که با بوجود آوردن جنگها مشکلات ِ فراوانی را براي جوامع بشری فراهم کرده اند. او بر این باور بود که مساله ی جنگ و مشکلات حاصله از آن تنها با ورود زنان به دنیاي سیاست و شکل داد ِن جامعه حل خواهد شد (۵). 

 

اولین جرقه های جنبش صلح خواهی از ابتدای قرن هیجده شروع شد و افرادی چون ماریا وستون و لکریا مات که از فمینیست های اولیه بودند در آن فعال شدند.  آنها رد خشونت و جنگ را با تاکید روی تساوی زنان ترکیب کردند. در خلال  قرن ۱۹ و ۲۰، بسیاری از زنان جوامع دوستدار اصلاحات و حقوق زنان، مساله صلح و عشق را به زنان مرتبط میدانستند و اعتقاد داشتند که مردان هم باید به این نوع عقاید بپیوندند. سازمان های زنان از سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۵ بطور کلی قبول کرده بودند که ارتباط و نزدیکی بین جنبش حق رای و صلح وجود دارد و برای اینکه بتوان خواستار حق رای بود باید ضد جنگ نیز بود. آنان بر این باور بودند که چون مردان در طول تاریخ اکثرا از جنگ و خشونت برای حل معضلات جوامع استفاده کرده اند و از آن تاثیر گرفته اند، اگر در مصدر کار باشند خشونت و جنگ در جوامع از بین نخواهد رفت. آنها معتقد بودند که با گرفتن حق رای، زنان که نیمی از نژاد بشری هستند و هرگز در جنگ بعنوان یک مسئول اصلی شرکت نکرده اند، بخاطر نقش مادرانه ای که دارند و همیشه ضد جنگ بوده اند، می توانند وارد بخش سیاسی و تصمیم گیری شوند و خواهند توانست جامعه را بسوی راه حلهای بدون خشونت و نهایتا صلح سوق دهند(۶). 

 

نخستین حزب صلح زنان در سال ۱۹۱۵ بوسیله جین آدامز تشکیل شد. این حزب قدیمی ترین حزب صلح زنان بود که امروز نیز با نام لیگِ بین المللی زنان برای صلح و آزادی فعالیت می کند. مؤسسین این حزب اعتقاد داشتند که زنان خواستار صلح هستند زیرا نقش فیزیولوژیکی آنان بعنوان مادر و به وجود اوردن زندگی به آنان نقشی طرفدار زندگی میدهد. اما، برعکس، مردان در شرایطی آموزش دیده اند که کمتر عشق و افکار صلح دوستانه در آنها تقویت میشوند (۷). 

 

با شروع جنبش جدید فمینیستی در سال ۱۹۶۰ شکافی در ارتباط بین صلح و فمینیسم سالهای پیشین بوجود آمد. فمینیست های جدید روز بروز در ارتباط بین صلح و فمینیسم اعتماد خود را بیشتر از دست دادند. هر چند بسیاری از فمینیست ها هنوز اعتقاد داشتند که مردان تمایل به خصومت و خشونت دارند، اما آنها دیگر مطمئن نبودند که نقش مادری زنان می بایست آنان را بسوی عدم خشونت سوق دهد. از طرف دیگر آنها دیگر اطمینان نداشتند که زنان بایستی اخلاق صلح سازی را بعنوان بیان حقیقی انسان دوستی خود دنبال کنند. آنها فکر می کردند که ممکن است داشتن چنین اعتقادات و طرز فکری باعث شود که زنان قربانی و مطیع خشونت های مردان گردند. بر پایه چنین استدلالی آنها مطرح میکردند که زنان باید بیاموزند که چگونه با خشونت مردان مفابله کنند و اگر لازم باشد با آنها به ستیز بپردازند. با استفاده ی این نوع از خشونت متقابل در برابر مردان حتی بعنوان دفاع از خود آخرین رشته های ارتباط بین فمینیسم و صلح تهدید به گسستگی شد(۸). در مقابل این نگرش فمینیسم رادیکال که می توان از خشونت متقابل حداقل بعنوان دفاع از خود در برابر خشونت مردان استفاده کرد، صلح خواهان جنبش زنان، عقاید صلح دوستانه خود را در خطر دیدند و حالتی دفاعی بخود گرفتند. این شرایط آنها را مجبور ساخت که ارتباط بین فمینیسم و عدم خشونت را دو باره تعریف و از آن حمایت کنند تا بتوانند در مقابل فرضیه فمینیسم های رادیکال که بی عملی و قربانی شدن زنان را در این رابطه بیان می کردند، مقاومت کنند. هر چند اشاعه فمینیسم رادیکال در سالهای ۱۹۷۰ تا حدودی فمینیسم صلح را تضعیف کرد، اما پاره هایی از آن باقی ماند که دوباره شدت و قدرت یافت. در کتاب "دوباره بافتن تور زندگی: فمینیسم و عدم خشونت"، پام مک آلستر توضیح می دهد که فمینیسم در راهی از جنبش صلح مبارزه می کند که ترکیبی والاتر از خاتمه خشونت و فمنیسم رادیکال بیابد و دید جدیدی از انسان دوستی و دنیای بدون جنگ را برای آیندگان به ارمغان بیاورد(۹). خود آگاهی زنان در جنبش صلح سالهای ۱۹۶۰ - ۱۹۷۰ باعث شد که شدت تبعیض جنسیتی در رهبری مردانه جنبش صلح تشخیص داده شود. زنان در سازمان های صلح، سنت مردسالارانه و اینکه زنان هنوز تحت سلطه مردان هستند را بوضوح دیدند و دریافتند. آنان دیدند که انتظار میرود که زنان فقط خرده کارهایی را مانند ماشین نویسی و دفترداری را انجام دهند و مردان به تصمیم گیری و کارهای اساسی بپردازند. 

 

آگاهی از تبعیض جنسیتی در جنبش صلح باعث شد که بسیارانی از این جنبش به جنبش فمینیستی بپیوندند و انانی که در این جنبش باقی ماندند سعی نمودند که تبعیض جنسیتی را در میان رهبری مردانه مورد انتقاد قرار دهند و کوشیدند که ایده تساوی شراکت زنان و مردان را در رهبری مطرح کنند. در این شرایط بود که زنان در سال ۱۹۸۰ دست به تشکل های جداگانه ای زدند که پیوند فمینیسم و صلح خواهی را در بطن خود داشت و این شروع جنبشی شد که آنرا فمینیسم صلح طلب یا صلح خواه می نامند. یکی از راههایی را که فمینیسم صلح خواه برای ارتباط فمینیسم و صلح مطرح میکرد این بود که نشان دهد، خشونت مردان به زنان در خانه یا در خیابان، در میدان جنگ نیز ادامه می یابد. برای بسیاری از مردان خشونت در میدان جنگ جدی و مهم بود و در صورتیکه خشونت نسبت به زنان در خانه امری خصوصی بنظر می آمد و آنها نمی توانستند رابطه این دو خشونت را در یابند. فمینیست های صلح طلب اما اعتقاد داشتند که هر دو نوع خشونت از یک طرز فکر مردسالارانه است که بر می خیزد و قبول کردن زنان بعنوان قربانی و مردان بعنوان متجاوز زمینه آموزشی است که به بروز خشونت مردان در میدان های جنگ منجر میشود. مرد سالاری ارتباطات جنسیتی را به ارتباطات قدرت، یعنی به ارتباط بین غالب و مغلوب تبدیل می کند. 

 

در توضیح فمینیسم صلح طلب دلایل متفاوتی آورده میشود. بعضی بررسی های تحقیقی بر اساس دیدگاه های صلح خواهانه نشان میدهد که بطور کلی فرقی اساسی میان زن و مرد از این منظر وجود ندارد، اما زنان فمینیست صلح طلب تر هستند و با مردان فرق دارند(۱۰). تحقیقات دیگری بیان میدارد که زنان در مورد برخورد به مسائلی چون جنگ، صلح و خلع سلاح لیبرال تر هستند. اما این از تفاوت های جنسی ریشه نمی گیرد(۱۱). گروهی از زنان فمینیست، صلح طلب بودن زنان را در مقابل جنگ طلب بودن مردان قرار میدهند و بر این باورند که زنان، بر اخلاق مراقبت و اخلاق مسئولیت تاکید دارند و مردان، اخلاق عدالت یا اخلاق مبتنی بر حقوق را مورد توجه قرار میدهند. آنان معتقدند که چون برای زنان حفظ حیات، یک وظیفه طبیعی و ذاتی است، صلح طلبی و آن دسته از فضایل مدنی که به پیشبرد صلح کمک می کند برای آنان برتری پیدا می کند و آنان را صلح طلب می سازد(۱۲). برخی از فمینیست ها معتقدند که ریشه صلح طلبی زنان در تفاوت زیست شناختی میان زنان و مردان است و گروهی از اینان با وجود تاکید بر تفاوت نوع نگرش زنان و مردان نسبت به جنگ و حفظ حیات، استدلالات فرهنگی تفاوت میان زنان و مردان را جایگزین استدلال زیست شناختی می کنند و باور دارند که تقسیم کار در جامعه بر مبنای جنسیت، زنان را به فعالیتهایی از قبیل مراقبت و پرورش کودکان و نگهداری از سالمندان و غیره وا میدارد و در نتیجه عواطف و احساسات بشر دوستانه را در آنان تقویت می کند(۱۳)  

 

فمینیست های صلح طلبی هم هستند که زنان را در نگرش آنان به جهان، با مردان متفاوت میدانند و تاکید دارند که این نگرش متفاوت لزوما سرچشمه گرفته از تفاوت ذاتی یا زیست شناختی میان زنان و مردان نیست بلکه به جامعه پذیری آنان بستگی دارد. زنان از ابتدای توّلد می آموزند که منافع جمعی را جایگزین نفع شخصی کنند و همیشه همه چیز را در ارتباط با یکدیگر ببینند(۱۴). پسران بدلیل اینکه با مادران هم جنس نیستند دارای شخصیتی مستقل و خشن می شوند. تجلیل و ستایش از جنگ در فرهنگ مردانه می تواند نشانه ای از خشن بودن مردان باشد(۱۵). 

 

نانسی هارک ساک بیان میدارد که جنگ و خشونت در مردان از نظر روانی تثبیت شده است و جنگ طلبی تاکیدی بر مردانگی آنان است(۱۶). علاوه بر دلایل صلح خواهی زنان از نظر تفاوتهای ذاتی، آموزشی و یا بینشی، تعداد زیادی از فمینیست های صلح طلب تاکید میورزند که باوجود مشارکت نداشتن زنان در تصمیم گیری در باره جنگ و یا عدم شرکت مستقیم آنان در بیشتر جنگها، این آنان هستند که بیش از همه قربانی جنایات مختلف مانند بی خانمانی، تجاوز، اسیری و شکنجه در مقیاس های بالا میشوند و از نظامی گری دولت ها رنج می کشند. بنابراین عمدتا زنان هستند که علیه جنگ و نظامی گری به پا می خیزند و آن را مساله جنسیتی می پندارند(۱۷). فمینیسم صلح خواه در سالهای اخیر به مر حله ای رسیده است که خود را از سایر جریان های صلح خواهی در سه زمینه زیر متمایز میسازد(۱۸ و ۱۹): 

۱ - در مقابل سیاست سنتی جهانی، که صلح را فقط عدم وجود جنگ کشوری و لشکری تعریف می کند، فمینیسم صلح خواه، صلح واقعی را نه فقط عدم جنگ بلکه رسیدن به اهداف مثبت فرهنگی و اجتماعی اعلام می دارد. در این زمینه، به ایده های لیبرالی بیشتر تاکید میگردد، تا جامعه ای اخلاقی بر پایه ارزشهای تمامی افراد آن جامعه بر پا گردد. 

۲ - محققان صلح خواهی، صلح منفی را نبود جنگ تعریف می کنند در حالیکه، محققان فمینیست صلح خواه، با گنجاندن خشونت بر پایه تبعیض جنسیتی، نژادی و مذهبی بر زنان، بچه ها و مردان، تعریف صلح منفی را دگرگو ن میسازند. در این تعریف. جنگ در هر جامعه ای می تواند شامل خشونت گسترده علیه زنان، کودکان و اقلیت ها نیز بشود. 

۳ - مهمتر از همه، فمینیست های صلح خواه تعریف صلح را به صلح مثبت گسترش میدهند. صلح مثبت، عدم خشونت ساختاری را مقرر می دارد. چون خشونت ساختاری بسرعت می رود که نمونه مشخص خشونت جامعه باشد، فمینیسم صلح خواه توجه به این نوع خشونت را یکی از مهمترین عوامل در راه رسیدن به صلح می داند. 

 

آنچه در مشحصه فمینیسم صلح خواه بیان گردید، نشان میدهد که این فمینیسم در تکامل تاریخی بیشتر از انواع دیگر فمینیسم به باور فمینیسم لیبرال نزدیکی دارد. در فمینیسم لیبرال، مبارزه فمینیسم برای پیگیری برابری حقوق سیاسی و اقتصادی برای قشرهای گوناگون زنان در جوامع است. فمینیست های این گروه بر این  باورند که جامعه و قانون، حقوق، نقشها و امتیازات را به مردان میدهد و انها را نیروی مسلط جامعه میسازد و بر این اساس نقش و رفتار زنان را شکل میدهد. بنابراین میتوان با تغییر قوانین و ساختارهای بوجود آمده تسلط مردان را از بین برد تا زنان به طور برابر بتوانند در ساختارهای تصمیم گیری اجتماعی، سیاسی و رهبری حضور و نقش فعال پیدا کنند(۲۱). 

 

امروز محققان فمینیست به این نتیجه رسیده اند که برابری جنستیی زنان و مردان با صلح ارتباط مستقیم دارد و پیش شرط ضروری صلح پایدار است. 

در سال ۲۰۰۰، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۱۳۲۵ "زنان ، صلح و امنیت" را به تصویب رساند که موفقیتی برای جنبش زنان و فمینیسم صلح خواه بود و برای نخستین بار در تاریخ، این سند مشارکت زنان را برای پیشگیری از جنگ و برقراری صلح الزامی میداند(۲۱). قبل از تصویب این قطع نامه، در سطوح محلی و بین المللی به زنان گفته میشد که "صلح مقوله ای مشکل است و مساله زنان نیست". هر چند که شواهد مذاکرات غیر رسمی زنان نشان داده بود که حضور زنان در مذاکرات صلح، پایداری صلح را افزایش میدهد. 

 

پس از تصویب این قطعنامه تلاش برای مشارکت زنان در پیشگیری از جنگ و مذاکره برای صلح افزوده گردیده است، اما متاسفانه مراحل اجرای این قطعنامه بسیار به کندی پیش میرود و زنان در بیشترین مذاکرات صلح حضور نداشته اند و مشارکت آنان میان ۱ تا ۲ درصد است(۲۲). 

 

قبول ارزش هایی مانند توانایی، مهارت و مدیریت زنان برای پیش گیری از جنگ و بوحود آوردن صلح، آغازی برای حضور زنان در مذاکرات و تصمیم گیریهای کلان در باره صلح است که خاتمه جنگ و صلح پایدار را به دنبال خواهد داشت. 

 

پژوهش های دو دهه اخیر در مورد به رسمیت شناختن زنان بعنوان نیروی صلح ساز نشان میدهد که محرکها و عواملی که زنان را رویاروی با خشونت میسازد آنان را صلح ساز میسازد و مشارکت زنان در مذاکرات برای پیش گیری از جنگ و برقراری صلح پایدار لازم است(۲۳ و ۲۴). 

 

پژوهش های فمینیستی که خلاصه ای از آن در بالا گفته شد، نشان میدهد که فمینیسم صلح خواه به دنبال برتری خواهی نیست و به همین دلیل است که می تواند مهره مهمی در ایجاد صلح پایدار باشد. 

 

منابع 

۱ - حمیرا مشیرزاده ، ۲۰۰۲ ، از جنبش تا نظریه اجتماعی ، تاریخ دو قرن فمینیسم تهران نشر شیرازه ، ص ۷۶ 

۲ - Schnier, M., 1972, Feminism: The Essential Historical Writings. New York: Random house. P. 107 

۳ - Cott, N.F, 1978, The Grounding of Modern Feminism. New York: Yale University  Press. P. 19 

۴ - Sinclair, A., 1965, The Better Half. New York: Harper and Row. P. 4 

۵ - Gilman, C., (1972[1903] ), The Home. Urbana: University of Illinois Press. P. 173 

۶ - Reuther, R., 1983, Feminism and Peace. Georgia: Christian Century. P. 771 

۷ - Addams, J., 1965, Newer Ideals of Peace. In The Social Thought of Jane Addams. Indianipolis: booksMerrell 

۸ - .Millett, K., 1974, Flying. Knopf: Sphere books 

۹ - McAlister, P., 1982, Reweaving the Web of Life: Feminism and Nonviolence. New Society 

۱۰ - Shea, J., 19991, Argument on American Politics. CA: Pasific Grove Press. P. 73 

۱۱ - Day, C. L. and Hadley C. L., 1997, The Importance of Attitudes Towards Women’s Equality. Social 

Science Quarterly P.674 

۱۲ - Snitow, A., 1989, A Gender Diary . In A. Harris and Y. King, eds., Rocking the Ship of the State. 

Westview Press. 

۱۳ - McGlen, N. E. and Sarkee M. R., 1983 Assay in Feminist Theory, NJ: Little Field Adams. P. 4 

۱۴ - Reardon, B., Woman’s Vision OF Peace: Image of Global Security. In Turpin and Lorentzen, The 

Gender New World Order. New York: Routledge. P. 212 

۱۵ - Chodorrow, N., 1978, The Reproduction Mothering Psychoanalysis and the Society of Gender. 

Berkely: University of California Press. 

۱۶ - Hartscokck, N., 1983, Difference and Domination in the Women’s Movement. In Lessinger and 

swerdlow, eds. P. 157 

۱۷ - Turpin, J. and Lorentzen, L.A., 1996, The Gender New World order. New York: Routledge, P. 2 

۱۸ - Peace Feminism in International Relations, 

۲۰ - دمحم حبیبی تبار،صلح در گفتمان فمینیسم--2021 -۸۳۸۸ 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

هوشنگ اسدی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.