فیلم «فایت کلاب» بزرگترین بیماری دوران معاصر را که مردانگیزدایی از مردان است، روایت میکند. این فیلم، پادزهر این بیماری را در فلسفهی نیچه و مفهوم «ابرمرد» جستجو میکند. شخصیت اصلی این فیلم مرد مصرفگرای آشنای دوران معاصر است که زندگیش تماما صرف جمعآوری مال و منال و خرید میشود. جامعهی برابریطلب پستمدرن او را به کل اخته کرده و او را بیانگیزه، تنبل و میانمایه ساخته. بیمعنایی موجود در زندگیش باعث شده نتواند هدف مشخصی برای زندگی خود تعریف کند. زندگی او شامل رویدادهای بیاهمیت است که بین خرید و کار در اداره تقسیم می شود. این مشکلات باعث میشود شخصیت فیلم به بیخوابی مبتلا شده و برای رهایی از این مشکل به گروهی از مردان که از سرطان بیضه رنج میبرند پناه ببرد، مردانی که به معنای واقعی کلمه اخته شده یا میشوند. این فضا به شخصیت فیلم این امکان را میدهد که با بدبختی دیگران حس خوشایندی کند. اگرچه این رهایی دیری نمیپاید و با ورود زنی به نام «مارلا»، فقدان مردانگی خود او یادآوری میشود. او دوباره بیخواب شده و دچار اختلال شخصیت چندپاره میشود. «تایلر دردن» در اینجا وارد میشود که در واقع نیمهی سرکوب شدهی شخصیت اصلی است. تایلر نماد میل سرکش برای احیای مردانگی و غلبه بر پوچی زندگی است. تلاش تایلر برای هدایت نیمهی دیگر شخصیت خود به سمت مردانگی و احیای آن، متأثر از فلسفهی نیچه است. نیچه مرگ مسیحیت در اروپا را تهدیدی جدی میداند که طی آن بیمعنایی زندگی انسان را در چرخهی بیپایان مصرفگرایی اسیر میکند. شخصیت اصلی فیلم نیز در چنین جهانی زندگی میکند. جهان پستمدرنی که در آن اکثریت آدمیان همچون اعضای یک گله یکسان میشوند و ارزشهای آنها ضعف و ناتوانی است و قربانی بودن را قداست میشمارند. این اکثریت ضعیف در حسد و کینهی خود نسبت به ابرمردانی که به خلق مشغولند، سعی در نابودی فردیت آنها میکنند و برآنند که آنها را نیز به عضویت تودهی بیشکل خود درآورند و کابوس برابریطلبانهی خود را محقق کنند.
این متن ترجمهی نسبتا آزاد از بخشهای نخست نقد و تحلیل فیلم «فایت کلاب» است. نقد کامل را میتوانید در این فیلم یوتیوب ببینید
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید