
"انتقاد از خود: مقایسه دو جانشین: ایتالله منتظری و شاهزاده رضا پهلوی"
مقایسه ایتالله منتظری و رضا پهلوی به عنوان کسانی که به سنت سیاسی خودشان انتقاد کردهاند آموزنده است.
زمینهای که هردوی آنها را وارد به عمل و انتقاد به سنت خودی میکند واقعیتهای سختی است که در نظامهای مربوط به آنها رخ داده و آنها را، به اجبار و یا اختیار، وارد موضعگیری کرده است.
رضا پهلوی مجبور است در مورد ماهیت استبدادی نظام پدرش نظر بدهد و آقای منتظری باید در قبال اعدامهای دستجمعی ۱۳۶۷ موضع بگیرد. هر دوی آنها وضع قابل مقایسهای داشتند چون یکی از مهمترین مسئولیتهای حکومتی بدوش آنان بود.
یکی ولیعهدی نظام شاهنشاهی و دیگری قائممقامی رهبر جمهوری اسلامی. هر دو آنها باید زمانی عالیترین مقام مملکت را به عهده میگرفتند.
در این شرایط، هر دو وادار شدند که به نظام خودشان و سنت سیاسی خودشان انتقاد کنند. شاید بتوان گفت که، با فراز و نشیبی، هر دو نفر در انتقاد خود صریح و شفاف بودهاند و از مهمترین مشخصههای نظم سیاسی خود عیبجویی کردهاند.
اما در مقام مخاطره پذیری، پیچیدگی معادله و شجاعت در عمل، اقدام منتظری قابل مقایسه با موقعیت رضا پهلوی نیست. آقای پهلوی در حالیکه دیگر هیچ منسب حکومتی ندارد در انتقاد به نظام شاهنشاهی، وجود حکومت غیر دمکراتیک، سانسور و شکنجه را میپذیرد.
اما منتظری در حالیکه یکی از عالیترین مقامهای کشوری را به عهده دارد، بیمهابا، به اعدامهای دستجمعی اعتراض میکند و آنرا جنایت مینامد.
هر دو نفر هم شکلاند از این نظر که انتقاد به سنت خود را از عالیترین سطح جریان سیاسی انجام میدهند و مشکلی که دارند جمع کردن این انتقادها با دیگر مسائل حیاتی نظام مورد تاییدشان است، یکی در ضرورت دفاع و حفظ رژیم اسلامی و دیگری نظام سلطنتی.
تاثیر این موضعگیری هم کاملا متفاوت است. در مورد منتظری، وی مقام عالی خود را از دست میدهد. از عرش به فرش و از قائم مقامی به حصر میرود.
در اینجا مصلحت بزرگتری که زمینه انتقاد منتظری را فراهم میکند باید به عنوان معیار تعیین کننده اقدام وی مورد نظر قرار بگیرد. میتوان اقدام منتظری را به معنای تلاش برای باز کردن راه آینده و احقاق حقوق قربانیان نظام دانست.
اما او با پارادوکس سختی روبرو است. آیا باید سکوت کرد تا به قدرت رسید و در مقام حکومت اصلاح نظام را دنبال کرد و یا اینکه باید حقیقت را علیرغم هزینه بیان کرد. بنظر میرسد که منتظری مصلحت را در بیان فوری موضوع دانسته است.
رضا پهلوی نیز با نوعی پارادوکس هم شکل مواجه است. بیان شکستهای نظام پهلوی میتواند او را در نظر هواداران نظام سابق (بخصوص آنهاییکه برداشتی رمانتیک از حکومت پهلوی دارند) تضعیف کند.
صحنه سیاسی نیازمند رهبران نیرومندی است که بتوانند طرفداران خود را به پیش ببرند و نه اینکه زخمها و شکستهای قدیمی را شعار کنند. با این حال، رضا پهلوی میتواند امیدوار باشد که با انتقاد محتاطانه پایگاه خودش را در میان طرفدارانش حفظ کند و حتی پایگاههای جدیدی را هم بدست بیاورد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید