
"انتقاد از خود در جریانهای سیاسی"
در چند دهه اخیر بسیاری از فعالین سیاسی از طیفهای مختلف فکری از گذشته و کارنامه خود انتقاد کردهاند. محتوای این نقدها بطور کلی، از یک سو، در پشیمانی از رادیکالیسم انقلابی، و از سوی دیگر، در نادیده گرفتن ماهیت استبدادی نظام پهلوی بوده است. این "انتقاد از خود" بر پایگاه اجتماعی این افراد تاثیر گسترده داشته و عموما نه تنها از احترام آنها کم نکرده بلکه به مثابه شهامت و صداقت سیاسی تلقی شده است.
به چند نمونه اشاره کنیم. در طیف سلطنتی، رضا پهلوی در چند نوبت از "تمرکز قدرت در دست" شاه انتقاد کرده و آنرا "اشتباه بزرگ" دانسته است. اردشیر زاهدی (از رجال نظام سابق) درباره حکومت پهلوی گفته "خودمان باعث دردسر شدیم... درد از خودمان" بود. داریوش همایون (قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز) در خاطرات خود گفته که شاه میخواست همه قدرت را در دستش بگیرد و این دستها قادر نبود کشور را اداره کنند.
در طیف مذهبی، شاید ایتالله منتظری دلیرترین نمونه از این شیوه نقد باشد. آنجا که به کمیته ناظر بر اعدام زندانیان سیاسی ۱۳۶۷ گفت "جمهوری اسلامی مرتکب جنایت شده و تاریخ ما را محکوم میکند".
مدتی کوتاه پس از انقلاب، مهدی بازرگان (اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی) گفت "سه سه بار نه بار غلط کردیم که انقلاب کردیم".
در جریانهای دیگر سیاسی نیز همین نوع انتقاد مشهود است. در طیف چپ، روشنفکران شناخته شدهای چون اسماعیل خوئی (شاعر و نویسنده) که زمانی از "قیام خلق علیه رژیم پلید پهلوی و قاطیعت ضد صیهونیستی" دفاع میکرد بعدها نوشت که "نفرین به ما، ما مرگ را سرودی کردیم". هما ناطق (مورخ متجدد سکولار) که در انقلاب ۱۳۵۷، خواستار احترام به "وحدت کلمه" خمینی شده بود بعدها کار خود را "نابخشودنی، جاهلانه و خیانتبار" توصیف کرد.
بررسی این چرخشها و انتقادهای از خود نشان میدهد که پایگاه اجتماعی این افراد بطور کلی و اصولا از آنها حمایت کردهاند. به معنایی پایگاه اجتماعی نیز دستخوش تغییر، تحول و انتقاد از خود بوده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید