
برخی رسانهها خبر دادند که دولت اسرائیل قصد دارد ندا امین را به علل امنیتی از کشورش اخراج کند و در همین رابطه بحث دوباره در برخی رسانهها از جمله، و به ویژه، در کلاپهاوس راه افتاد که به چرایی و چگونگی این منظور و برخی حواشی آن نظر داشت. ندا امین از روز حضورش در رسانه ها زنی پر حاشیه بوده است. آنگونه که اطلاعات در دسترس به ما میگویند، وی زمانی در ترکیه بوده و ظاهرا در آن جا چند مقاله، به زبان انگلیسی، برای یکی از روزنامه های اسرايیلی نوشته است. همین سبب میشود تا جان خویش را از سوی جمهوری اسلامی در خطر ببیند و تقاضای پناهندگی به اسرايیل بدهد و پس از این تقاضا هیاهوی بسیاری از نیروهای مترقی مطبوعاتی در اسرائیل سبب قبول پناهندگی ندا امین میشود و ویزای ورود را از دولت پیشین اسرئییل دریافت میکند. اما هنوز پای ندا امین به آنجا نرسیده بود که هیاهوی تازه ای برپا میکند و شماری را هم در این سوی آب، یعنی اروپا و آمریکا، با کُر خود برپا کرده همآوا میکند. هیاهوی اینبار او بر این مبنا بود که وی آزادی در آنجا ندارد و این برخلاف حقوق بشر و شهروندی است. چرا که مدام تحت نظر و در خفا مانده است و همچو اسیر بسر میبرد. به همبن خاطر قصد ترک کشور اسرائیل را دارد. اما مهمترین ماجرای ندا امین شرکت او در بدنام کردن روحالله زم بود. از اینجا به بعد ما با یک عمل امنیتی سرکار داشتیم و از حقوق بشر و هیاهوی برای مطرح شدن دور گشتیم. چرا که شرکت او در این عمل امینتی مسجل و سلامت ادعای ژورنالیستی و مخالفت ش با جمهوری اسلامی پرسشبرانگیز میشد. موضوع از این قرار بود که ظاهرا روح الله زم با یکی از افسران امنیتی اسرائیل در گفتگو برای دریافت کمک مالی از برای برپایی یک تلویزیون در اروپاست. این گفتگو که میبایستی مخفی و پنهان از دید نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و چه بسا از چشم عموم بوده باشد، یکباره توسط ندا امین در جهت رسوا کردن روح الله زم در معرض همگان قرار گرفت و به قول معروف سبب رسوایی نخست زم شد. و این پیش از ماجرای علنی شدن ماجرای دوربین کارگذاشتن و ضبط کردن گفتگوهای زم و نیروهای امنیتی بود. متاسفانه این ضربه جدی امنیتی زم را هوشیار نکرد. یادم می آید گفتگوی تصویری زم و افسر امنیتی اسراییل را من در یکی از پستهای ایرج مصداقی دیدم و همان موقع برخلاف آقای مصداقی به ماجرا به دیدهی شک نگریستم و این شک را با یک حاشیه نویسی ذکر کردم. در آن هنگام پرسشی که بسیاری از جمله من و خود روحالله زم را به خود مشغول داشت این نکته ی ظریف بود که اگر این یک گفتگو با نیروهای امنیتی اسرائیل بوده، چرا باید خانم ندا امین بدان دسترسی داشته باشد؟ کسی که تازه دیروز از راه رسیده و ظاهرا از ترس جانش پناهندهی به اسرائیل شده با نیروهای امنیتی اسرائیل چه رابطهای دارد؟ مگر ندا امین از اعضای نیروهای امینتی اسرائیل است؟ تنها وقتی روحالله زم را با حیله و همراهی نیروهای امینتی به عراق کشیدند و اعدامش کردند، معلوم شد که حتی آن افسر امنیتی اسرائیل هم دروغین بوده و یکی از برادران امنیتی رژیم جمهوری اسلامی با زم گفتگو کرده است. و احتمالن ندا امین به نحوی در برپایی ماجرا و یا در علنی کردن آن یا چه بسا در هر دو مورد نقش اصلی را داشته است. یادم می آید که «پیمان عارف» همان وقتها در معرفی و تمجید نقش مثبت ندا امین با من سخن گفت! (؟) شاید این نمونهها و بسیاری دیگر که ما از ان خبر نداریم، سبب شد که نیروهای امینتی اسرائیل نقش خانم ندا امین را در آنجا برنتابند و او را محترمانه از کشورشان اخراج کنند. حالا ندا امین در یک برنامه تلویزیونی اسرائیلی بسیار ابراز تاسف کرده و نگران بازگرداندنش به ایران است. در ماجراهای امنیتی لایه های بسیار وجود دارد که افراد عادی همچو من که دسترسی به اسناد ندارند، تنها بخشی از اطلاعات را دارند. از همین رو باید هنوز منتظر باشیم تا ببینیم فرایند داستان ندا امین چگونه خواهد یافت. آیا ندا امین برای هر دو سوی نیروهای امنیتی خدمت میکرده یا فقط برای جمهوری اسلامی؟ ایا جمهوری اسلامی با رفتن ندا امین به ایران او را قربانی زدودن نشانههای امنیتی خواهد کرد؟ یا برای مدتی به حاشیه رانده خواهد شد تا آبها از آسیاب بیفتد؟ باید دید اهمیت وی برای نیروهای امنیتی رژیم تا حد جدی بوده است و چشم و ذهن او تا کجای سقف امینتی رژیم اشراف داشته است! آنگونه که آشنایان ندا از حضور او در ترکیه خبر میدهند، وی نه از دانش خوبی برخوردار بوده و نه قلم و زبان درخوری داشته است. اما از همه جالبتر مدتها با شیرین نجفی همکار روحالله زم همخانه بوده است! نیروهای امنیتی کار خودشان را میکنند و دنبال منافع و چه بسا در مواردی به فکر بده بستان هوشمند خود هستند و ما را با این امور کاری نیست. اما آنچه مرا بر آن داشت تا نگاهی بدین ماجرا داشته باشم، ارتباط ندا امین با پروندهی روحالله زم بوده است. قتل روح الله زم توسط رژیم تا حدود زیادی سبب شد که اصل عمل سیاسی و بیدقتی فاحش امنیتی روحالله زم و سادهانگاری و توهمات سیاسی وی از سوی بسیاری نادیده گرفته شود و مرگش او را عزیزتر از پیش کند. این بیماری ما ایرانیهاست. افشاگریهای بعدی اما نه تنها پای بسیاری از جمله و به ویژه افرادی چون شیرین نجفی، فخرآور و نیکفر را به میان کشید، بلکه افرادی چوت مهدی خزعلی و حتی احمدی نژاد را که برخی خبرهای سوخته و حاشیهدار را غیر مستقیم در اختیار روحالله زم میگذاشتتند، به میان آورد. البته اینها تا حدی هم متوجه روحالله زم میشود که تا چه اندازه تصور نادرستی از مقولهی کار سیاسی بدان وسعت و امینتی داشته است. چطور هم خانه بودن ندا امین با شیرین نجفی را نمی دانسته است (؟). چطور به اخبار رسیده و به سرمنشا و مقاصد امنیتی و غرضالود آن شک نمی کند (؟) چگونه ماجرای افشای گفتگو با «افسر امنیتی» او را هوشیار نمی کند. چطور وقتی همهی گفتگوهایهای ضبط شده توسط دوربین های امنیتی و پرسش های امنیتی را میبیند، باز آگاه از دام امنیتی نمیشود. چطور ماجرای کمک مالی سیستانی را باور میکند و از همه مهمتر به حیاطجلوت رژیم گام می گذارد. اینها از جنایت رژیم در قربانی وی نمی کاهد اما از هوشیا و درایت او در کار سیاست بسیار میکاهد. اما ما باید از قتل و کاستیهای روحالله درس لازم را بگیریم و با چشم باز به حضور نیروهای امنیتی از نوع سوسمارهای لانه کرده در میانمان، از پرستوهای لانه کرده بر بامهایمان و حتی به برخی پناهندههای دو آتشهی کاذب بنگریم و تا حد ممکن خود و جان جنبش معترض را از این نوع جماعت دور بداریم. ۱۴ یونی ۲۰۲۲
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید