نمیدانم میشود نام نبرد نهایی بر آن گذاشت یا نه، اما جنسش با آنچه تا حال دیده بودم، فرق می کند؛ با نبرد اصلاح طلب واصول گرا، نبرد انقلابیون و رفرمیستها، رادیکالها و اپورتونیستها. عجیب آن که روش مبارزه لااقل در دنیای مجازی و رسانهها همان شیوههای قبلی است. همان تهمت زنیها، همان فحاشیهای مودبانه یا بیادبانه، همان تحقیر و توهینها. در طی هفتهی گذشته هر وقت نظرم را پای پستی گذاشتم با یکی از همین موارد برخورد کردم؛ یکی گفت ابلهی، دیگری گفت که سطحی هستی چون مرجعت تونل زمان من و تو و سالی تاک است و سومی صاف و ساده گفت مزدوری و معلوم نیست چه قولهایی به تو دادهاند. آدم احساساتیای نیستم که زانوی غم به بغل بگیرم و یا دست بردارم. اصراری هم ندارم که دیگران را هر طور شده با خود همزبان کنم. این را میدانم که امروز بر خلاف گذشته دو جبهه در ایران وجود دارد، نمیدانم هر کدام چقدر طرفدار دارند و کدام پیروز میدان خواهند بود، فقط میدانم متعلق به جبههای هستم که آیندهی ایران را با منافع هیچ کشور، دسته و فرقهای اعم از مذهبی یا چپ و راست گره نمی زند. معتقد به شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران هستم. معتقدم می شود با همهی کشورهای دنیا داد و ستد داشت به شرط آن که معاملهگر دانا، هوشیار و وطن پرست باشد، برایم چین، هند، امریکا و روسیه تفاوتی ندارد. هر کدام در رابطه با ما به منافعمان احترام گذاشت، قدمش روی چشم. از سیاست شعاری که طبقهای را به دیگران ترجیح دهد و آینده را از آن او و فقط او بداند، گریزانم. فکر می کنم همین طبقه محوری ادبیات ما را هم در خیلی جاها زمینگیر کرده. به یک جبهه در جهان که بر حق است و یک جبهه که بر باطل کوچکترین اعتقادی ندارم. آرزو دارم ایران در راهی قدم بردارد که آن را به کشوری قابل زندگی بدل کند. نمی گویم کشوری که در آن عدالت و آزادی مطلق وجود داشته باشد. در آلمانی که من در آن زندگی می کنم هم چنین چیزی وجود ندارد. نه فرصت ها و امکانات برابر تقسیم شده و نه آزادی مطلق داریم، اماکشوری قابل زندگی ست و مهاجرانی که گذارشان به اینجا میافتد، به راحتی ترکش نمیکنند.اگر قرار باشد خودم را در یک کلمه تعریف کنم، لیبرالم. بنابراین حمایتم از شاهزاده رضا پهلوی در این زمان ریشه در شناختم از خود و خواستهایم دارد. خوشحالم که این طیف از مردم ایران که مثل من فکر میکنند، نمایندهای مشهور دارند که بسیاری به خوبی با او و نظراتش آشا هستند. این را هم بگویم که نقشم راچیزی جز یک ایرانی نمی دانم. در پروندهام نه مبارزه ی چشمگیری دارم، نه مقاومتی آنچنانی.حتی خود را فعال مدنی که معمولا زیر اسم آدم به وقت امضا گرفتن می نویسند هم نمیدانم. به هیچ کس هم چک سفید مادام العمر نمی دهم. امیدوارم فرصت مبارزهای تا حد مقدور عادلانه در ایران داشته باشیم و آنکس که اکثریت را داشت، پیروز شود و آن قدر دمکرات باشد که از همهی ایرانیان برای ساختن ایرانی بهتر استفاده کند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید