ســـالام دوســـلار
lachin
24.06.2022 - 07:23
عنوان مقاله:
کلفت فیلیپینی, نوکر آمریکایی, تفکر چاه چمکرانی شاه شاهان شاهنشاه آریا مهر.
ســـالام دوســـلار... در زمان شکوفایی پهلوی دوم که از دروازه های تمدن بزرگ می گذشتیم, شاه شاهان در کتاب معروف خود ( ماموریّت برای وطنم ) این چنین مینویسد که دست خمینی و خامنه ای را از پشت
میبندد. .........................................
کمی بعد از تاجگذاری پدرم دچار حصبه شدم و چند هفته با مرگ دست به گريبان بودم و اين بيماری موجب ملال و رنجش شديد پدر مهربانم شده بود. در يكی از شبهای بحرانی كسالتم مولای متقيان علی عليهالسلام را به خواب ديدم كه در حالی كه شمشير معروف خود ذوالفقار را در دامن داشت و در كنار من نشسته بود، در دست مباركش جامی بود و به من امر كرد كه مايعی را كه در جام بود بنوشم. من نيز اطاعت كردم و فردای آن روز تبام قطع شد و حالم به سرعت رو به بهبودی رفت.طی همان سال، دو واقعه ديگر برای من رخ داد كه در حيات معنوی من تأثيری بسيار عميق بر جای نهاد. در دوران كودكی تقريباً هر تابستان همراه خانواده خود به امامزاده داود میرفتيم. برای رسيدن به آن محل، ناچار بوديم كه راه پر پيچ و خم و سراشيب را پياده و با اسب طی كنيم. در يكی از اين سفرها كه من جلو زين اسب يكی از خويشاوندان خود كه سمت افسری داشت، نشسته بودم ناگهان پای اسب لغزيده و هر دو از اسب به زير افتاديم. من كه سبكتر بودم با سر به شدت روی سنگ سخت و ناهمواری پرت شدم و از حال رفتم. هنگامی كه به خود آمدم، همراهان من از اينكه هيچگونه صدمهای نديده بودم، فوقالعاده تعجب میكردند. ناچار برای آنها فاش كردم كه در حين فرو افتادن از اسب، حضرت ابوالفضل فرزند برومند حضرت علی ظاهر شد و مرا در هنگام سقوط گرفت و از مصدوم شدن مصون داشت. سومين واقعهای كه توجه مرا به عالم معنی بيش از پيش جلب نمود، روزی روی داد كه با مربی خود در كاخ سلطنتی سعدآباد قدم میزدم. در آن هنگام ناگهان مردی را با چهره ملكوتی ديدم كه بر گرد عارضش هالهای از نور مانند صورتی كه نقاشان غرب از عيسیبن مريم میسازند، نمايان بود. در آن حين به من الهام شد كه با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبرو هستم. مواجهه من با امام آخر زمان چند لحظه بيشتر به طول نينجاميد كه آن حضرت از نظر ناپديد شد و مرا در بهت و حيرت گذاشت.
ماموریت برای وطنم|محمدرضا پهلوی
دوستان.... آدم واقعآ تعجب میکند شاهی که مولای متقيان علی عليهالسلام , حضرت ابوالفضل فرزند برومند حضرت علی , و
بلاخره با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبرو میشود و شفا می یابد, پس چطوری این این اشخاص دینی در زمانی که شاه شاهان به سرطان خون مبتلا شده بودند , شفایش ندادند؟ جوابش خیلی ساده است..
در زمان شکوفایی اقتصادی کلفت های فیلیپینی در ایران, حضرت امام قائم دوباره به خواب شاه می آید به شاه میگوید که من از استخدام کلفت های فیلیپینی زیاد راضی نیستم. ولی شاه میگوید که چون ما میخواهیم به ( ژاپن دوم تبدیل بشویم ) ما به اقتصاد کلفت های فیلیپینی احتیاج داریم. و بدین سان حضرت امام قائم شاه را به سرطان خون مبتلا کرد که در آتش جهنم بسوزد. ولی از نظر بعضی ها , این شعله های جهنم را عوضی میگیرند و خیال می کنند که نور در قبرش میبارد. خلاصه دوسلار چه به دردسر تان بیاورم آللاه آتازوا رحمت ایله سین..آمین.
کمی بعد از تاجگذاری پدرم دچار حصبه شدم و چند هفته با مرگ دست به گريبان بودم و اين بيماری موجب ملال و رنجش شديد پدر مهربانم شده بود. در يكی از شبهای بحرانی كسالتم مولای متقيان علی عليهالسلام را به خواب ديدم كه در حالی كه شمشير معروف خود ذوالفقار را در دامن داشت و در كنار من نشسته بود، در دست مباركش جامی بود و به من امر كرد كه مايعی را كه در جام بود بنوشم. من نيز اطاعت كردم و فردای آن روز تبام قطع شد و حالم به سرعت رو به بهبودی رفت.طی همان سال، دو واقعه ديگر برای من رخ داد كه در حيات معنوی من تأثيری بسيار عميق بر جای نهاد. در دوران كودكی تقريباً هر تابستان همراه خانواده خود به امامزاده داود میرفتيم. برای رسيدن به آن محل، ناچار بوديم كه راه پر پيچ و خم و سراشيب را پياده و با اسب طی كنيم. در يكی از اين سفرها كه من جلو زين اسب يكی از خويشاوندان خود كه سمت افسری داشت، نشسته بودم ناگهان پای اسب لغزيده و هر دو از اسب به زير افتاديم. من كه سبكتر بودم با سر به شدت روی سنگ سخت و ناهمواری پرت شدم و از حال رفتم. هنگامی كه به خود آمدم، همراهان من از اينكه هيچگونه صدمهای نديده بودم، فوقالعاده تعجب میكردند. ناچار برای آنها فاش كردم كه در حين فرو افتادن از اسب، حضرت ابوالفضل فرزند برومند حضرت علی ظاهر شد و مرا در هنگام سقوط گرفت و از مصدوم شدن مصون داشت. سومين واقعهای كه توجه مرا به عالم معنی بيش از پيش جلب نمود، روزی روی داد كه با مربی خود در كاخ سلطنتی سعدآباد قدم میزدم. در آن هنگام ناگهان مردی را با چهره ملكوتی ديدم كه بر گرد عارضش هالهای از نور مانند صورتی كه نقاشان غرب از عيسیبن مريم میسازند، نمايان بود. در آن حين به من الهام شد كه با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبرو هستم. مواجهه من با امام آخر زمان چند لحظه بيشتر به طول نينجاميد كه آن حضرت از نظر ناپديد شد و مرا در بهت و حيرت گذاشت.
ماموریت برای وطنم|محمدرضا پهلوی
دوستان.... آدم واقعآ تعجب میکند شاهی که مولای متقيان علی عليهالسلام , حضرت ابوالفضل فرزند برومند حضرت علی , و
بلاخره با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبرو میشود و شفا می یابد, پس چطوری این این اشخاص دینی در زمانی که شاه شاهان به سرطان خون مبتلا شده بودند , شفایش ندادند؟ جوابش خیلی ساده است..
در زمان شکوفایی اقتصادی کلفت های فیلیپینی در ایران, حضرت امام قائم دوباره به خواب شاه می آید به شاه میگوید که من از استخدام کلفت های فیلیپینی زیاد راضی نیستم. ولی شاه میگوید که چون ما میخواهیم به ( ژاپن دوم تبدیل بشویم ) ما به اقتصاد کلفت های فیلیپینی احتیاج داریم. و بدین سان حضرت امام قائم شاه را به سرطان خون مبتلا کرد که در آتش جهنم بسوزد. ولی از نظر بعضی ها , این شعله های جهنم را عوضی میگیرند و خیال می کنند که نور در قبرش میبارد. خلاصه دوسلار چه به دردسر تان بیاورم آللاه آتازوا رحمت ایله سین..آمین.