رفتن به محتوای اصلی

باغ های معلق
18.01.2012 - 15:14

میانِ تُندبارِ ناگهان بوران

که سرما دوزخ افروزد ز دهلیزی به دهلیز

و تن ریزد همه برگ

نه بامِ خانه ای پیدا وُ پنهان برزن وُ در

به راهِ تیره ی لغزنده هول انگیز

که چشم اندازهایش در نظر نیست

به زندان وُ گرفتارِ حصارند

معلق باغ های بیقراری

رها در زمهریر وُ خلوتِ تاریکِ تنهایی

درختان را لباسی نیست بر تن

سکوتی سهمگین وُ سینه سوز از غم

به هر سو می رَوی بُن بست وُ دارست

حدیثِ رنجِ زنجیرست وُ جان پژمرده ناژو

صدا گم کرده ره پنهان بُوَد دست

زمین زین حادثه در سوگ وُ نالان

چنانچون مادری جویای فرزند

پریشان کرده گیسو آسمان هم

به دل واگویه دارم من:

مرا با این معلق باغ های بیقراری

هزاران اُلفتِ دیرینه پیوند

کنونم مویه وُ مویِ سپیدست.

حضورِ زندگی با من سخن داشت:

جوان بودیم وُ دنیا خانه مان بود

کجا اندیشه ای بی خان وُ مان بود

کنارِ ما وُ با ما بود آتش شکلِ همدم

ولی اکنون تو گویی ریشه ها نیز

به چنگِ دیوِ بادست

سخن از دردِ بی درمانِ بیدادست

درین جا هرچه می جویی وُ می بینی

نگونسار وُ غریب وُ داغدارست

ـــــــــــــــــــــــ

ناژو = سرو، صنوبر، کاج

2012-01-18

http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.