
فلسفه به زبان ساده ۸۹
فلسفه ی قرن بيستم ۶
اگزیستانسیالیسم ۲
نظریات مارتین هایدگر
همانطور که در قسمت قبلی اشاره شد، مهمترین شاهکار هایدگر همان کتاب معروف وی یعنی «هستی و زمان» است. اهمیت این کتاب تا بدانجاست که هایدگر را به دو دورهی پیش و پس از این کتاب میشناسد. تبلور افکار وی در دوران نخست منعکس در این کتاب است و دورهی دوم را وی تنها در اظهار نظر در بارهی. دیگران همچو نیچه و سقراط مطرح کرده است.
در این کتاب هایدگر روش «اتمونت هوسرل» را بکار میگیرد و تجربه را اساس کار خود قرار میدهد. اما نکته ی اصلی و معیار هوسرل برای بررسی چه بوده است؟
هوسرل ضمن تایید دکارت معتقد بود اگر میخواهیم ادراکمان را بر پایهی استوار برپا کنیم، باید باور به آگاهی آدمی باور داشته باشیم. از طرفی وی با هیوم هم هم عقیده بود که فهم من از اشیا از طریق وجود من میسر میشود. یعنی از یک سو من به اشیا از راه تجربه ی خویش هویت و معنا میدهم از دیگر سو به نوعی انکار اشیا بدون وجود آگاهی خود را اثبات میکنم. از هین رو هوسرل به نوعی استقلال اشیا از آگاهی انسان را محکوم به شکست میداند. شاید به همین خاطر وی پیشنهاد میکند که در فهم هستی به ورطهس مسائل لاینحلی همچون وجود مستقل موضوعاتِ یا اعیان آگاهی بیفتیم. چرا که اینها چه وجود داشته باشند و چه نه بخشی از متعلقات آگاهی هستند.
جهانِ زیستِ ما
افکار هوسرل به بررسی آگاهی و متعلقات آگاهی منجر به گونه ای تحلیل روشمند تجربه و به «پدیدار شناسی» گشت. چون وی همه چیز را پدیدار میانگاشت. پدپدارشناسی یعنی توصیف یا تحلیل تجربههای آگاهانهی مربوط به آن فعالیت است. برای نمونه فلسفه ریاضیات به مبانی منطقی ریاضیات و ماهیت عدد و برهان و جز اینهاست، در حالی که پدیدارشناسی ریاضیات دربارهی این موضوع در مقام فعالیتی آگاهانه و تجربه های ذیمدخل در انجام دادن آن فعالیت است. از این رهگذر فکری ما نه تنها برای اشیا مادی که برای همه چیز از هنر و دین و علوم گفته تا امور درونی مان از قبیل اندیشه و احساس و خاطره و درد. پس جهان ما چیزی نیست جز همان جمع کل تجربههای ما و زیست بالفعل ما ست. اصطلاح آلمانی «Lebenswelt»/«جهان زیست ما» هوسرل انعکاس گر این نگرش فکری به آگاهی بشر است.
وجود چیست؟
هایدگر این نگرش هوسرل را آموخت اما ر مورد مسائل ویژه ای بکار برد که از نقطه آغاز متفاوتی بدان رسیده بود. وی بدین نتیجه رسید که موضوع محوری فلسفه ی غرب از دکارت به بعد «شناخت» است. در رهیافت دکارتی واقعیت به ذهن و عین، فاعل شناسایی و موضوع شناسایی یعنی نگرنده و نگریسته یا عالم و معلوم تجزیه/تقسیم میشود. از همینجا وی با این نوع نگرش سنتی به امر شناخت انتقاد داشت و بیانکه بداند در کنار متفکرین معاصر خود در آمریکا بود. از همین رو وی مدعی شد که ما وقتی به جهان مینگریم جدا از آن نیستیم بلکه جزء جداییناپذیر آن هستیم. پس راز اصلی همان هستی (وجود) است و نه شناخت. اما به راستی خود وجود چیست؟ چرا عدم به تنهایی وجود ندارد؟
تحلیل هستی
هایدگر میگفت بهترین نحوهی برخورد با مسائل وجود دست زدن به تحلیلی پدیدار شناسانه است. وقتی از وجود خود آگاهایم به راستی از چه آگاهیم؟ و این آغازگر بحث کتاب »هستی و زمان» وی است. به عقیدهی وی هستی ما ذاتا پدید های «جهانآگین» است. دست کم در مورد ما، هستی و گونه ای جهان، جداییناپذیرند. همچنین نمیتوانتسیم این آگاهی را داشته باشیم مگر با این ادراک که چیزی در حال وقوع است که این مستلزم بُعد زمان است. پس وجودی که ما از آن آگتهی داریم ذاتا زمانمند است. یعنی هستی زمان است! عناون کتاب وی از همین نتیجه گیری سرچشمه میگیرد.
خودمان شدن
ما همواره به سوی آیندهای نامعلوم میرویم و همین ما را نگران میکند. اظطراب در رویارویی با مرگ. شاید از همین رو آرزو میکنیم که زندگیمان شالوده و مبنایی متافیزیکی بیابد و همچنین معنایی بیابد. در عین حال یقین نداریم که اینها واقعیت داشته باشد و اگر نداشته باشد همچیز بیمعنا خواهد بود. از همین رو ما سعی میکنیم بدان خود بدان معنایی بدهیم.
معنا بدون خدا
فلسفه چالش نیچه را در عدم وجود خدا و معیار ارزش را پذیرفت. از همینجا اگزیستانسیالیسم سعی داشت در جهانی فاقد هرگونه معنای عینی، و بدون هرگونه مقصود یا هدف ، مبنایی برای ارزشها بیابد. راهایی برای کشف و آفرینش معنا در زندگی گذرای افرادی که باور به حیات بعدی نبودند. حالا دیگر مرکز اصلی چنین افکاری پاریس شده بود. متفکرین این دوره دیگر از هایدگر فاصله میگرفتند. شاخصترین متفکر این دوره و مکان همانا ژان پل سارتر بود که فقط فیلسوف نبود. چرا هم نمایشنامه مینشت و هم رُمان.
9You, Ali Seddighi and 7 others
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید