خامنهای و ولادیمیر پوتین دستان همدیگر را گرفتهاند و با خوشحالی به هم لبخند میزنند. شادی چهره هر دو موضوعی نیست که به این راحتی از چشم ناظران دور بماند. هر دو رهبر با مشکلات قابل توجهی در کشورهایشان روبهرو هستند و متهمند که با سیاستهایشان کشورهایشان را منزوی کردهاند.
حالا هر دو با رضایت کامل کنار هم ایستادهاند و در گفتوگوی علنی کوتاهشان، از تایید مواضع همدیگر کم نمیگذارند. آیتالله خامنهای در این مسیر تا جایی پیش میرود که به طور ضمنی از حمله روسیه به اوکراین حمایت میکند و عملا موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران را در قبال جنگ اوکراین نقض میکند.
و بار دیگر این نگرانی در افکار عمومی ایران بازتاب پیدا میکند که ایران به کشوری تحت سلطه روسیه تبدیل شده است. سابقه تاریخی روابط روسیه با ایران، این کشور را در کنار بریتانیا به کشوری تبدیل کرده که هنوز قضاوتها دربارهشان به یک بدبینی عمیق درآمیخته است.
به همین دلیل نیز در تمامی این سالها که روز به روز بر نزدیکی روابط تهران و مسکو افزوده شده، بخشی از افکار عمومی ایرانیان به آن روی خوشی نشان نداده است. این مساله حتی به یکی از دغدغههای طیفهای مختلف مخالفان نظام «جمهوری اسلامی» نیز تبدیل شده و در تبلیغات سیاسی، روحانیون حاکم (و در راس آنها، شخص علی خامنهای) متهم هستند که «کشور را به حراج گذاشتهاند».
سلطه کشورهای دیگر بر ایران یا قراردادهای یکجانبه، بخشی مهم از تاریخ دو قرن ایران بوده و «استقلال» کشور از جمله خواستههای قدیمی نخبگان سیاسی. نظام «جمهوری اسلامی» مدعی است که در تاریخ مدرن کشور، نخستین نظامی است که این خواسته را عملی کرده و مستقل از قدرتهای خارجی تصمیم میگیرد.
به همین دلیل نیز بخشهایی مهم از قانون اساسی جمهوری اسلامی به اصولی اختصاص دارد که برای حفظ همین استقلال طراحی شدهاند؛ از ممنوعیت احداث پایگاه نظامی کشورهای خارجی و استخدام شهروندان کشورهای دیگر در ارتش گرفته تا تاکید بر «نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری» به عنوان یکی از ستونهای هفتگانه سیاست خارجی.
اما سران جمهوری اسلامی همواره متهم بودهاند که همین قانون اساسی را در مواردی کلیدی مانند آزادیهای شهروندان زیرپا گذاشتهاند و هرگز آن را به شکل کامل اجرا نکردهاند. آیا برای اصول مرتبط با سیاست خارجی نیز همان اتفاقی افتاده که برای اصول مربوط به آزادیهای سیاسی و مدنی رخ داده؟ آیا ایران بعد از سالها شعار «استقلال»، به زیر سلطه روسیه رفته است؟
«ایران زیر سلطه روسیه است»
سلطه یک کشور بر کشوری دیگر، ویژگیهایی مهم در روابط بینالملل دارد و برای کسانی که معتقدند روسیه بر ایران سلطه پیدا کرده، در میان همین ویژگیهای نظری، نشانههایی برای استدلال وجود دارد. یکی از مهمترین این ویژگیها، نحوه تصمیمگیری و میزان اختیار عمل بازیگران در ساختار بینالمللی است.
اعمال سلطه با کنترل اختیار عمل کشورهای دیگر نیز به اشکال مستقیم و نهادینه شده (مانند دوران شغال عراق توسط آمریکا) محدود نیست. موانع ساختاری که اختیار عمل کشورها را محدود کند میتواند به سلطه بیانجامد؛ وضعیتی که اتفاقا جمهوری اسلامی ایران در سطح حکمرانی جهانی از منتقدان آن است.
در واقع نظام حاکم بر ایران خود قبول دارد که مفهوم «استقلال» به شکل حداکثری و همهجانبه در دنیای امروز ممکن نیست و ساختار بینالمللی فعلی، دست و پایش را برای پیگیری هرآنچه که میخواهد، بسته است. آنچه در تبلیغات جمهوری اسلامی «نظام سلطه» توصیف میشود، اشاره به همین محدودیتهاست.
از همین زاویه، رابطه ایران و روسیه و میزان اختیار عمل تهران در برابر مسکو نیز به محدودیتهایی ساختاری پیوند خورده که کنترل آنها به کلی از دست ایران خارج است. این روزها دیگر حاکمان روسیه برای تعیین صدراعظم و نخستوزیر ایران تصمیمی نمیگیرند، اما این بدان معنا نیست که منویاتشان در سطح کلان تصمیمگیری در ایران نادیده گرفته میشود.
هیچ کشوری علاقهمند نیست که وارد قراردادهای تجاری ناعادلانه شود و از سطح درآمدهایش به نفع کشورهای دیگر بکاهد. یا اینکه در سیستم بینالمللی تصمیماتی بگیرد که نشاندهنده وابستگی باشد و به اعتبار بینالمللی کشور ضربه بزند.
نقض سیاست خارجی جمهوری اسلامی در قبال جنگ اوکراین که برخلاف تاریخچه رفتارهای این نظام در برابر جنگهای مشابه نیز هست، آخرین نمونه از این دست رفتارهاست که درباره مبنای سیاست خارجی ایران به پرسشهایی مهم دامن میزند.
آیا واقعا در این لحظه که ایران در چنبره تحریم، انزوای منطقهای و بینالمللی و در آستانه فروپاشی احتمالی مذاکرات هستهای، بیش از هرزمان دیگری به روسیه نیاز دارد، رهبر جمهوری اسلامی گزینه دیگری جز همراهی همهجانبه با ولادیمیر پوتین دارد؟ اگر درخواست حمایت ایران از جنگ در مذاکرات سطوح پایین به حکومت ایران منتقل شود، آیتالله خامنهای بین وفاداری به اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی و حمایت از روسیه کدام را انتخاب میکند؟
از اینها مهمتر، وقتی صحبت از قراردادهای بزرگ تجاری و فروش منابع ایران به روسیه در میان است، ایران چه اهرمی برای چانهزنی دارد و تا کجا میتواند به قیمت از دست دادن معامله، به ناعادلانه بودن قراردادها اعتراض کند؟ (شرایطی که در ارتباط با قرارداد ایران و چین نیز از نگاه منتقدان دور نماند.)
موقعیت جمهوری اسلامی ایران در سطح بینالمللی به شرایطی رسیده که داشتن یک حامی قدرتمند مجهز به سلاح هستهای و دارای حق وتوی شورای امنیت، نه فقط یک ابتکار عمل دیپلماتیک ساده، بلکه بخشی کلیدی از مبارزه برای بقاست. روسیه تا امروز، زیر بار چنین حمایتی نرفته. و اگر امروز بپذیرد که چنین نقشی بازی کند، انتظاراتی از تهران خواهد داشت که به شکل قابلملاحظهای میتواند برای میزان آزادی عمل حکومت برای تصمیمات محوری اثر بگذارد.
«ایران زیر سلطه روسیه نیست»
سلطه، وابستگی یا استقلال، مفاهیمی نیستند که معانی ابدی و همیشگی داشته باشند و از تحولات بسیاری اثر میگیرند. به همین دلیل به عنوان نمونه، کشورهای عضو اتحادیه اروپا حاضر میشوند تا بخشی از اختیارات حاکمیت ملی را وانهند و از سطح «استقلال» خود بکاهند، اما همزمان کسی آنها را مستعمره و تحت سلطه توصیف نکند.
در جریان رابطه ایران و روسیه نیز، میزان نفوذ مسکو بر تهران و روشهای تصمیمگیری دو طرف بیارتباط با دورانی که در آن به سر میبریم نیست. ضمن اینکه با یادآوری تجربه تاریخی کشور ایران در دو قرن اخیر، نظریه تحت سلطه بودن ایران با پرسشهایی دشوار روبهرو میشود.
زمانی مهمترین تصمیمات مرتبط با حاکمیت ملی ایرانیان بدون چراغ سبز سفیر روسیه ممکن نبود. اما امروز نه تنها روسیه قدرت قابلملاحظهای برای شکل دادن سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ندارد، بلکه در مواردی (به عنوان مثال برنامه هستهای) تلاش کرده تا از طریق همدستی با «دشمنان» ایران، به خواستهاش برسد.
علاوه بر این، جمهوری اسلامی مدعی است که قوای نظامیاش به کلی از نفوذ خارجی در امان هستند. از مستشاران روس یا حضور نظامی این کشور در ایران خبری نیست. اگر همین امروز روابط ایران و روسیه به کلی قطع شود، ایران همانند سالهای قرن ۱۹ یا دوران دو جنگ جهانی، به کشور ضعیفی که به راحتی میتوان اشغالش کرد، تبدیل نخواهد شد.
نه تنها پیشرفت ایران در توسعه تجهیزات نظامی از پیشرفت فناوریهای نظامی روسیه مستقل است، بلکه حتی در زمینه نیازهایی استراتژیک مانند غذا، سوخت و رشد اقتصادی، جمهوری اسلامی ایران به یک ساختار سیاسی – اقتصادی مستقل از حکومت روسیه تکیه دارد.
به بیان دیگر، ابزارهای مسکو برای کنترل تصمیمات تهران بسیار محدود است و به همین دلیل نیز به عنوان مثال نمیتواند رفتار ایران را در قبال اسرائیل تغییر دهد؛ تحولی که میتواند امتیاز خارقالعادهای برای روسیه به دنبال داشته باشد، اما کرملین راهی برای رسیدن به آن جلوی رویش نمیبیند.
حتی ایدئولوژی «غربستیزانه» جمهوری اسلامی که ظاهرا این روزها یکی از دلایل اصلی نزدیکی دو کشور است، در نگاه روسیه یک سیاست خارجی «انقلابی» و «تجدیدنظرطلبانه» است که هیچ سنخیتی با منافع این کشور ندارد. اگر جمهوری اسلامی اصرار دارد که نظم بینالمللی فعلی، ناعادلانه و غیراخلاقی است، یکی از مهمترین بازیگرانی که از این نظم ناعادلانه سود میبرد، روسیه است.
به بیان دیگر، این کشور قدرت «حامی وضع موجود» است و به شکل اصولی روابطش با رژیمی «انقلابی» در چارچوب ابتکار عملهای تاکتیکی محدود میماند. به همین دلیل نیز مسکو یک روز به قطعنامه تحریم ایران در شورای امنیت رای مثبت میدهد و روزی دیگر، خود را دوشادوش تهران در مقاومت در برابر «غرب» قرار میدهد.
از این منظر، نه تنها ایران تحت سلطه روسیه نیست، بلکه حتی شکلگیری چنین شرایطی به سطحی از تغییرات اساسی در سیاست خارجی و باورهای ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی (reorientation) نیاز دارد که فعلا چشماندازی برایش دیده نمیشود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید