
شانزدهم آذر ۱۳۳۲، چهار ماه پس از وقوع کودتای ننگین و آمریکایی - انگلیسی محمدرضاشاه، روزی است که شناسنامهٔ تاریخی جنبش سرفراز دانشجویی ایران در رزمگاه اعتراض به شاه مستبد کودتا، در آن صادر شده است. شانزدهم آذر در تاریخ سرزمین ما به حق به نام دانشجو و جنبش دانشجویی ماندگار گشته است، جنبشی که از سرآغاز شکلگیریاش همواره ستون فقرات جنبش آزادیخواهی، برابریطلبی و عدالتپژوهی و پشتیبان همهٔ جنبشهای متنوع موجود در میهنمان بوده و مانده است. جنبش آزادیخواهی، برابریطلبی و عدالتپژوهی ایران مزین به نام دانشجویان و دانشآموختگان بیشماری است که با حضور خود در صحنهٔ سیاسی - اجتماعی - فرهنگی کشور و با پویندگی، جسارت، شجاعت، صداقت، رفاقت، از خودگذشتگی، فداکاری، قهرمانی، پاکبازی و جانباختگی، میهن ما را گامهای بسیار بزرگی به پیش بردهاند. همچنین جنبش دانشجویی ایران موجد و نیروبخش شکلگیری جنبش سیاسی دانشآموزی در ایران نیز بوده و مانده است.
در جنبش جاری و پرتوان «زن، زندگی، آزادی» نیز دانشجویان شجاع ایران با حضور پررنگ خود در گسترهٔ میهن موجب قوامبخشی و گسترش این جنبش شدهاند.
آزادیخواهی، برابریطللبی و عدالتپژوهی در ایران مدیون جنبش دانشجویی است. جنبش ما، فداییان خلق ایران نیز برخاسته و تکوینیافته از جان و قلب امواج نخستین جنبش دانشجویی و هستی و موجودیت خود را مدیون آن است.
در روز تاریخی شانزدهم آذر، هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به نام و از سوی همهٔ اعضاء و نیروهای سازمان، فرارسیدن روز دانشجو را صمیمانه و رفیقانه به همهٔ دانشجویان ایران، به همهٔ مبارزان جنبش سیاسی دانشجویی، به همهٔ آزادیخواهان و برابریطلبان و عدالتپژوهان ایران تبریک میگوید! ما نام و یاد هزاران هزار دانشجویی را که در صد سال گذشته، از جان و دل و جوانی هر چه داشتهاند در طبق اخلاص خدمت به مردم و میهن مشترکمان گذاشتهاند، بزرگ میداریم و پیمان تاریخی خود را با نام و یاد آن رفقا، دوستان و عزیزان و با رزمندگان خستگیناپذیر این جنبش جاودانهٔ تاریخی تازه میکنیم!
نطفههای تشکیل جنبش دانشجویی در ایران در همان سالهای آغازین تأسیس دانشگاه بسته شد. به این معنا که کنکاشها و تلاشهای آزادیخواهانۀ مردم ایران پس از جنبشهای استبدادستیز و آزادیخواهانهٔ پیشین و به ویژه فرازوفرودهای انقلاب مشروطه بستر و خاستگاه تازهای یافته بود. جامعۀ روشنفکری ایران، پس از پشت سر گذاشتن تجربۀ انقلاب مشروطه و گذر از بحرانها و جنگهای داخلی و قبیلهای، اکنون خود را تحت سلطۀ پادشاه دیکتاتوری میدید که تحت لوای تجددخواهی با توسل به خشونت و در راستای تجددزدایی سیاسی از مؤلفههای مشروطیت یکی پس از دیگری کاسته بود، و دانشگاه بالاترین ظرفیت جذب و بازتاب این نارضایتیها را داشت.
در کنار تکوین و قوامیابی جنبش دانشجویی، همچنین نقش دانشجویانی که از اواخر دورهٔ سلطنت قاجاریه و نیز در دورهٔ حکومت پهلوی اول به خارج از کشور اعزام شدند، نیازمند تأکید است. این دانشجویان که از جملهٔ برجستهترین و شناختهشدهترین آنان رفیق دکتر تقی ارانی است، در انتقال دستاوردها و مباحث، اندیشهها و برنامههای محافل، گروهها و جنبشهای آزادیخواه و چپ و سوسیالیستی و اشاعهٔ آن در میهن ما نقشی تعیینکننده و ارزنده داشتند. رضاشاه از همان آغاز به مقابله با این رویکرد پرداخت و با دستگیری، شکنجه و زندانی کردن فعالین چپ سوسیالیست، مذبوحانه در صدد حذف این اندیشهها برآمد. اما حتی قتل حکومتی دکتر ارانی در زندان و به دستور رضاشاه نیز نتوانست او را به مقاصد خود برساند.
در فاصلهٔ ۱۳۱۳ که رضاشاه دانشگاه تهران را تأسیس کرد تا ۱۳۲۰ که از ایران تبعید شد، دو نکته مانع از حرکت جدی جنبش دانشجویی میشد؛ نخستین بدون تردید اختناق و استبداد مطلق و خشن شاهی و دیگری تعلق طبقاتی دانشجویان بود که با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران عموماً از خانوادههای مرفه جامعه بودند. این دو عامل از سویی مانع سیاسی شدن تحرکات دانشجویی میشد و از سوی دیگر مانع از پیوند آن با مطالبات طبقات و اقشار فرودست جامعه.
علاوه بر آن اعتراضات دانشجویان در دورهٔ آغازین فاقد سازماندهی و تشکیلات معمول دانشجویی بود و آنچه آنان را به حرکت وامیداشت، بیزاری از دولتهای بیگانه به ویژه انگلستان و روسیه بود. دانشجویان، رضاشاه را دست نشاندۀ انگلیسیها میدانستند.
با اخراج رضاشاه از ایران در سال ۱۳۲۰ و ترک خوردن آن استبداد مطلق تمامی جامعۀ روشنفکری و صحن اجتماعی کشور دچار تحول شد. فضای باز و غیر قابل کنترل جامعه به لحاظ سیاسی و امنیتی همچنان که بستر انتقادات گسترده از استبداد و حکومت و استبداد رضاشاه و خاندان و برگزیدگانش را در روزنامهها و نشریات کشور فراهم ساخت، در جنبش دانشجویی ایران نیز موجب تحرکهای تازه و نیرومندی شد. این فضا از سویی جهتگیریهای سیاسی و طبقاتی متعددی در دانشگاه پدید میآورد و از دیگر سو متقابلاً موجب تأثیر دانشگاهیان در بطن طبقات اجتماعی میشد. احزاب و سازمانهای سیاسی موجود در کشور نیز گرایشها و بخشی از فعالیتهای سیاسی خود را به دانشگاه و میان دانشجویان و استادان انتقال دادند. از «حزب تودۀ ایران» که نخستین تشکیلات دانشجویی را در دانشگاه تهران تأسیس کرد تا نحلههای مختلف نهضت ملی، در قالب انجمنها و سازمانهای صنفی دانشجویی و عمدتاً با کارکرد سیاسی، به تدریج فضای دانشگاه و به تبع آن فضای جامعه را تغییر دادند.
در چنین روندی جنبش دانشجویی ایران با وجود کمشمار بودن دانشجویان، بدل به یکی از نیروهای مؤثر در تحولات و رویدادهای سیاسی - اجتماعی کشور، از جمله فعالیتهای منجر به شکلگیری دولت ملی دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت شد؛ و بدیهی بود که شکست این نهضت و پیروزی کودتا فضای مبارزات دانشجویی را منقلب کند. از این منظر آنچه شانزدهم آذر ۳۲ را رقم زد و در ردیف رویدادهای مهم مبارزات دانشجویی جهان قرار داد، ترکش بغض خونین جامعهای خشمگین و سرخورده از کودتای آمریکایی - انگلیسی ۲۸ مرداد بود.
پس از وقوع کودتا، سازمانهای سیاسی تشکیلدهندهٔ جبههٔ ملی، تحت نام «نهضت مقاومت ملی» به مقاومت سیاسی پرداختند و تظاهرات و اعتصابهای پراکندهای را در دانشگاه تهران و بعضی محلات و بازار آغاز کردند. از جمله تظاهراتی که در ۱۶ مهر و ۲۱ آبان، در اعتراض به محاکمهٔ خائنانۀ دکتر مصدق برگزار شد. حولوحوش این وقایع، دولت کودتا اعلام کرد روابط ایران و بریتانیا که در زمان نخستوزیری مصدق قطع شده بود، از سر گرفته خواهد شد و همچنین ریچارد نیکسون، معاون ریاست جمهوری وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد. جامعۀ ایران، به ویژه فضای دانشگاهی، این خفت را نمیتوانست بپذیرد. در ۱۴ آذر به سفارش نهضت مقاومت ملی، دانشجویان فعال از چپ تا ملی به سخنرانی در کلاسها پرداختند و ناآرامی به تمامی دانشگاه تهران را فراگرفت. دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشكی و داروسازی در دانشكدههای خود، تظاهرات سنگین و پرشوری علیه رژیم كودتا برپا كردند. رژیم با تمام قوا متوجه دانشگاه شد و تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. روز ۱۵ آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه كشیده شد و مأموران انتظامی، در زدوخورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی كردند.
صبح روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ گارد برای اولین بار وارد صحن دانشگاه شد تا فریاد مخالفان را در گلو خفه کند. در یکی از كلاسهای درس دانشكدهٔ فنی، چند تن از دانشجویان در اعتراض به حضور مأموران گارد، آنها را به سخره میگیرند و مأموران شاه در پاسخ، به دانشجویان بیسلاح شلیک میکنند. رفیق مهدی شریعترضوی، ۲۱ ساله، عضو «سازمان جوانان حزب تودۀ ایران»، رفیق مصطفی بزرگنیا، ۱۹ ساله عضو کمیتهٔ مرکزی «سازمان جوانان حزب تودۀ ایران» و احمد قندچی، ۲۰ ساله از حامیان «جبهۀ ملی ایران» در صحن دانشگاه کشته میشوند.
فردای آن روز سیاه در جو خفقان و نفرت و وحشت، نیكسون به دانشگاه تهران آمد و از دست قاتلان دانشجویان «دكترای افتخاری حقوق» دریافت کرد.
رژیم پس از کودتای ۱۳۳۲ و سرکوب سازمانهای سیاسی اپوزیسیون و پشت سر گذاشتن اصلاحات آغاز دهۀ چهل، با توهم تسلط کافی بر محیط دانشگاهها، بر امکانات تحصیلی و رفاهی در دانشگاهها افزود و ضمن افزایش تعداد دانشجویان، در ادارۀ دانشگاه نیز تغییراتی به وجود آورد. در این زمان هرچند کوچکترین اعتراضی علیه رژیم مانند گذشته تحمل نمیشد، اما در برخی دانشگاهها، انتخابات نمایندگان دانشجویان، امکان برخی حرکات صنفی و دانشجویی را فراهم آورد که زمینهای برای ایجاد پیوند میان دانشجویان و حرکات جمعی فراهم میکرد. همزمان و بهموازات چنین گشایشهای محدودی جنبش دانشجویی تحولی تازه را تجربه میکرد. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج کشور در آغاز دههٔ چهل شکل گرفت و برخی از سازمانهای دانشجویان سوسیالیست و چپ دانشگاه تهران نیز به عنوان ناظر به آن پیوستند.
عدم وجود اعتماد لازم نسل جدید دانشجویی به سازمانهای سیاسی گذشته، بیتوجهی جبههٔ ملی به عنوان تنها تشکیلات سیاسی قانونی به روحیات و خواستهای این جوانان و در عین حال تأثیرپذیری از مبارزات دانشجویان انقلابی در اروپا و آمریکای جنوبی از نیمۀ دوم دهۀ چهل بسترساز شکلگیری نیرو و نگاه تازهای در دانشگاههای ایران گردید. جنبش دانشجویی در این دوران چهرهای چپ داشت. روند تکوین نسل بنیانگذار جنبش فداییان خلق و بنیانگذاری جنبش ما، محصول این دوره از فعالیت جنبش دانشجویی ایران است.
این جنبش جدید با متانت و درایت سیاسی بینظیری حدود پانزده سال بار مبارزۀ سیاسی احزاب سیاسی را، که حکومت پادشاهی محمدرضا پهلوی هیچگونه امکانی برای برآمد برایشان باقی نگذاشته بود، بر دوش گرفت و به مرجع مورد اعتماد مردم تبدیل شد و نقش بارزی در مبارزه با دیکتاتوری شاه و پیروزی انقلاب ایفاء کرد.
فردای انقلاب بهمن حضور قوی جنبش دربرگیرندهٔ نیروهای چپ و غیرمذهبی در دانشگاهها برای حکومت مذهبی تمامیتگرای برآمده از انقلاب و استبداد در حال شکلگیری، قابل تحمل نبود. در چنین شرایطی بود که «انقلاب فرهنگی» برای سرکوب دانشجویان و محرومیت نیروهای چپ از تحصیل و تدریس در دانشگاهها آغازشد. از ۲۹ فروردین تا اول اردیبهشت ۱۳۵۹ پس از سخنرانی و فرمان خمینی برای «پاکسازی» دانشگاهها، طی حملهای چهار روزه به دانشگاهها در سراسر ایران دهها دانشجو کشته، زخمی و زندانی شدند. دفاتر دانشجویی در تمام دانشگاهها برچیده و رئیسجمهور وقت، آقای ابوالحسن بنیصدر وارد دانشگاه تهران شد و فاتحانه در آن سخنرانی کرد. پس از این سرکوب، دانشگاههای ایران به مدت سه سال تعطیل شدند.
سه سال کار فشرده از سوی «شورای انقلاب فرهنگی» لازم آمد تا دانشگاهها بازگشایی شوند. فیلترهای زیاد در پذیرش دانشجو و استاد، ایجاد سهمیههای گزینشی از درون نهادهای حکومتی، با هدف پرکردن دانشگاهها از طرفداران نظام، اقداماتی در جهت اعمال سلطه بر محیط دانشگاهی بودند. همچنین انجمنهای اسلامی به منظور کنترل دانشجویان در پیوند با نهادهای امنیتی تشکیل شدند.
اما تلاشهای نظام ولایی برای تسلط بر دانشگاه نیز همانند حکومت پیشین شکست خورد و از همان اوایل دهۀ ۷۰ جنبش دانشجویی یک بار دیگر ایفای نقش خود را پی گرفت. این جنبش در ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ اولین برآمد گستردهٔ خود را بروز داد و یک بار دیگر برای دفاع از آزادی پا به میدان گذاشت. در این میان، بسیاری از اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویی در نقشی خلاف آنچه که باید بر عهده میگرفتند، در کنار سایر دانشجویان به یورش به فضای کمی باز شده، اعتراض کردند. خیزشی گسترده که سرکوبی شدید و لگامگسیخته را به دنبال داشت. حکومت ولایی بار دیگر و این بار در دورهٔ ریاستجمهوری آقای محمد خاتمی نیز به سرکوب خونین برآمد جنبش دانشجویی پرداخت.
پس از آن، در سال ۸۸ و در جریان شکلگیری «جنبش سبز»، که در اعتراض به کودتای انتخاباتی هستهٔ سخت قدرت شکل گرفته بود، دانشگاه یک بار دیگر تمام قد در حمایت از آن به پاخاست و بار دیگر مجبور به تحمل هزینههای سنگینی مانند ستارهدار شدن، تعلیق، زندانی و اخراج از دانشگاه و مهاجرت شد. پس از سرکوب خونین و گستردهٔ جنبش سبز نیز جنبش دانشجویی از مبارزهٔ خود فرونکاست و در تمام این دوران فعالان آن با فشارهای حکومتی و محرومیتهای متوالی جاری از حقوق صنفی، شهروندی و تحصیلی خود مواجه بودهاند.
در تمام چهار دهۀ گذشته همهٔ تلاشهای جمهوری اسلامی برای تسلط بر دانشگاهها بیثمر ماندهاند. در شرایطی که سازمانها و احزاب چپ و آزادیخواه مخالف جمهوری اسلامی، با سرکوب شدید از صحنه رانده شدهاند، دانشگاه به مثابه یک سنگر آزادیخواهی، عدالتجویی و برابریخواهی همواره در صف جنبشهای مردمی ایستاده است. جنبش دانشجویی بار دیگر با همان متانت و درایت سیاسی بینظیر بار مبارزۀ سیاسی احزاب سیاسی را، که اینبار حکومت ولایی جمهوری اسلامی، برخلاف تمام وعدههای فریبکارانۀ بنیانگذارش، هیچگونه امکانی برای برآمد برایشان باقی نگذاشته، بر دوش گرفته و به مرجع مورد اعتماد مردم تبدیل شده است و نقش بارزی در مبارزه با دیکتاتوری ولایی جمهوری اسلامی ایفاء میکند. قریب هفت دهه مبارزه و تحمل هزینههای سنگین ثابت کردهاند که محیطهای دانشجویی در حضور نسل جوانی که شور زندگی در سر دارد و در پی شناخت بیشتر خود و دنیای اطراف خود و تغییر آن در راستای آزادی و انسانیت و عدالت اجتماعی است، محیطی نیست که با دستور و یا سرکوب و تلقین، از پرسوجو و کنکاش دور داشته شود.
بر چنین زمینهای است که اکنون در جنبش «زن، زندگی، آزادی» دانشگاه به یکی از فعالترین کانونهای مبارزه تبدیل شده است. گستردگی این حضور به حدی است که دانشگاههای آزاد نیز که طی سالیان گذشته حضور کمرنگتری در مبارزات دانشجویی داشتند، همراه و همگام با سایر دانشگاهها به صف اعتراضها پیوستهاند. دانشجویان در کنار پافشاری بر خواستههای خود از جمله آزادی دانشجویان و اساتید دستگیر شده، لغو مجازاتهای تحصیلی، برچیدن نهادهای امنیتی دانشگاهها و برچیدن تفکیک جنسیتی، یکپارچه در حمایت از خواستههای سیاسی و اجتماعی اعتراضهای اخیر ایستادهاند.
آری! پس از شانزده آذر خونین ۱۳۳۲ نیز دانشجویان از پا ننشستند، آنقدر مبارزه کردند و در کنار، در میان و گاه پیشاپیش مردم ایران، از جان و امنیت و هستی خود هزینه پرداختند تا کودتاگران مرداد ۱۳۳۲ را در مقابل پیروزی بهمن ۱۳۵۷ به زانو در آوردند. اما دریغ و درد! حکومتی که این پیروزی را مصادره کرد، آنقدر شانزدهم آذر برای دانشگاه و دانشجویان برساختهست که پس از گذشت ۶۹ سال از آن جنایت و آن کودتا و ۴۳ سال پس از این پیروزی و این «انقلاب»، نامهای آن سه ستاره امروز فقط آغازگر سلسلهای بلند از جانباختگان است.
از تمامی دانشجویان آزادهای که در مبارزهٔ پیگیر خود در راه آزادی، برابری و عدالت؛ در راه بهروزی مردم و استقلال، سرفرازی و آبادانی میهن جان بر سر پیمان گذاشتند، به بزرگی یاد میکنیم! از جنبش سرفراز دانشجویی دیرپای میهن تقدیر میکنیم و بر آن ارج مینهیم!
بر سر پیمان دیرین خود با جنبش دانشجویی ایران ماندهایم! و شعار ماندگار آن را رفیقانه تکرار میکنیم: «اتحاد! مبارزه! پیروزی!»
چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ (۷ دسامبر ۲۰۲۲ میلادی)
هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید