رفتن به محتوای اصلی

چنان علاقه ی به شاه نامه خوانی پیدا کرد که قرآن را در تمچه گذاشت.
08.01.2023 - 07:31

۶۶

پدر بزرگ غریب، قاسم از اولاد ویسی ها تک فرزند آقا شاویس فرزند آقاویس جد همه ی ویسی ها بود . اولادهای چندگانه ی پراشکفت ، قدیم ترین آنها اخلاف شاه نادر : مامتی ها و کاملی ها و اولاد داریوش که بنا به تاریخ دهان به دهان واز نثل به نثل تنها باقی مانده های تاباسی ها بودند و مهاجرین یا ترفقه های بعدی :جومکانی ها و و چند خانواده ی ترک بودند. همه در اوایل که می آمدند به لهجه های مختلف لری حرف می زدند که پس از مدتی تفاوت ها از بین می رفت و با یک زبان و لهجه باضافه اسامی در خت و گیاه و گنجشکان که اکثر آنها را فقط خود پراشکفتی ها به کار می بردند تکمیل می شد. بعضی اسامی گیاه و پرنده برای ولایات دور و نزدیک بخصوص گرمسیری ها و عشایر ناشناخته بود ، قبل از آمدن آنها به نواحی ییلاقی زمان رشد و سبز آنها تمام شده بود ،اصلا اسم گوپلنگ، شمشیرک و گرکوا را نمی دانستند و از پرندگان نه ،تسول، را می شناختند نه جریگاگا را .اما در بین ترکها آنچنان که مسنتر ها می گفتند، کهنسال ترین آنها ،رامی بیگ ، می توانست به زبان ترکی صحبت کند و لی در طی سالها که با هم زبانی صحبت نکرده بود بنا به گفته ی خودش زبانش پر گرفته بود و از از زمانی که پراشکفتی ها به جای رامی بیگ ،رام علی، صدایش زدند زبان ترکی را فراموش کرد و بخش زیادی از خاطرات خود را از دست داد. قاسم بیشتر از آنچه تاباسی ها در نسار پراشکفت باغ و کارگاه‌های خشکبار میوه و تولید شیره و رب انگور به یادگار گذاشته بودند و بیشتر از همه ی ویسی ها، مامتی ها و کاملی ها در پراشکفت درخت کاشت و آبادی ساخت. هیکل قاسم همانند پهلوان های افسانه ای بود ، برای بچه‌ها غولی بود شکست ناپذیر که کندوهای قطور بلوط را روی دوش حمل می کرد. با پای پیاده به دورترین شهرهایی که توانست رفته بود ،از بهبهان تا کازرون و از تنگه های کاروان روی به شیراز و موقع برگشتن یک کوله بار بزرگی از شاخه و نهالهای مختلف درخت که در پراشکفت و دهات اطراف پیدا نمی شدند با خود آورده بود .شبانه روز مشغول صاف کردن زمین ،جمع کردن سنگها و کاشتن نهالها در نزدیکی تقاطع دو رودخانه و سنگلاخ های اطراف بود .برای پاهای درشتی که داشت ، در هیچ دکانی کفشی که اندازه ی پایش باشد پیدا نشد ، با چرم و پشم برای خود گیوه درست میکرد. از سفر های دور و درازی که داشت حرف نمی زد ،همیشه مشغول کاری بود . در همین سفرها سواد خواندن شاهنامه را بدست آورده بود ،البته از قبل توانایی خواندن عربی قرآن را با میر عیسی بدون دانستن معانی یاد گرفته بود. ولی آشنایی با شاهنامه چنان وی را مجذوب کرده بود که در هر فرصتی داستان یا قطعه ای از آنرا با صدای بمی که داشت می خواند .چنان علاقه ی زیادی به شاه نامه خونی پیدا کرد که قرآن را در تمچه گذاشت. از آن به فقط موقعی که می خواست برای کسی دعایی بخواند یا بنویسد سراغ تمچه می رفت. به مرور زمان صحبت معمولی با دیگران شعر مانند قافیه دار بود و بر شکل و وزن شاهنامه حرف می زد. کارهای بزرگ قاسم در پراشکفت علاوه بر ساختن باغ و کاشتن انواع و اقسام درختان جدید کشیدن جوی پر آبی برای کشت بخشی از زمين های ده بود. بعد از کشیدن نهر آب به فکر ساختن یک آسیا ب افتاد که تاثیر بزرگی بر زندگی مردم پراشکفت داشت. ایدهٔ ساختن آسیا ب را در همان سفر هایی که به اطراف داست پرورده بود . سالها گذشت و چون تهیه ی سنگهای آسیا ب کاری غیر ممکن به نظر می رسید نتوانست همراهانی در عملی ساختن طرح خود پیدا کند تا اینکه دو تا از پسرانش بزرگ شدند .

 

سرخس، گذر از رودخانه خشک (1)

اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)

از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)

اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کرده‌اند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)

ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)

بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6

قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)

تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)

چند سال بود که خودم نبودم (12)

اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)

هیچ قاعده‌ای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)

اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)

شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)

رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)

لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)

تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)

من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)

از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)

حکو مت ایران با من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است(22)

مقام مسلمانی در ایران از جایگاه تمساح و افعی جنگل‌های سریلانکا پایین تر رفته بود(23)

کاروان‌ها در راه بودند تا مواد برای کارخانه جنگ ، تولید شهید و عذا و نوحه فراهم‌ کنند(24)

سالها قبل نا خواسته در هنگام بازی های کودکانه در دسته روس‌ها قرار داشتم(25)

مردم آن موقع بنا به خوی طبیعی خود بدون ترس تصمیم گرفته و عمل می‌کردند (26)

آهنگران ده از تکه های آهن و لوله های آبرسانی که از شهرها بدستشان می رسید تفنگ های سر پر(27)

من قربان هستم و ...!(28)

یوری گاگارین سمبل انسان شوروی(29)

آقا به شوروی خوش آمدید !(30)

کانال قراقوم از آمودریا سرچشمه می‌گیرد(31)

این کوه های بلند مانع شنیدن روزه خوانی و زوزه کشيدن آخوند هاست(32)

اینجا کمی شیر شتر میخوریم(33)

آیا شیر الاغ حلال است یا حرام؟34)

سرزمین پر گهر کجا و کی به و برای کی بوده ؟(35)

فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است(36)

اولین تصویر تلویزیون شوروی اتاق خبر بود.(37)

دوبره وی چر(38)

ناامیدی رها کردن هدف و بی عملی است!(39)

پرندگان و گنجشکان روی شاخه های لخت بادام پیر نمی نشستند.(40)

سگ و الاغ زبان همدیگر را علیرغم اینکه صداهای مختلف داشتند می‌فهمیدند.(41)

کندن قبر در زمین نمناک راحت بود.(42)

اعدام افراد بیگناه برای رعب و وحشت و نشان دادن قدرت و ابهت حکومت‌ها ی مرکزی یک قاعده بود.(43)

 توده‌ای‌ها تجربه‌ عبور از مرزها را هم فراموش کرده بودند .(44)

 خمینی، ؛رحمت الهی؛ توسط ایر فرانس به فرودگاه مهرآباد وارد شد(45)

این سالها، سال‌ها ی آوارگی عمومی در کل خاورمیانه بود .(46)

پیامد می خوری و باده نوشی بسته به این است که کی بخورد و با کی بخورد.(47)

پاییز فصل‌ مرگ بود،...(48)

شجاعت خطر کردن وتلاش برای زنده ماندن امید به آینده را در من زنده نگه می داشت!(49)

این آتش به یاد آنها،قربانیان جنگ همیشه روشن است (50)

 گردش دلبران و دلدادگان زیبای زمینی‌ نتیجه پیروزی زندگی و روشنایی بر سیاهی مذهب و محافظان آن بوده‌است.(51)

حکومت اعلیحضرت نظرکرده ،سید ملکالملوک را برای تربیت آخوند و آخوندپروری به شیراز فرستاد(52)

ژاندارمها بسیجی های اعلیحضرت بودند ولی رونق کارشون بیرون مسجد بود(53)

در دوران پیش به سوی تمدن بزرگ، ،مرغهای مصنوعی وارد بازار شد- 54

زندگی من یک داستان کوتاه بیست ودو ساله بود 55

اگر جنگ نشده بود ،انقلاب اسلامی از بین رفته بود!56

صدور دفترچه بسیج یک طرح امنیتی بود.57

سازمان چشم انداز محتمل آینده را حاکمیت فاسیشم می دید 58

 آبجو مثل قرص خواب آور بود!59

من از جاهای دور تاجيکستان به دیدن فامیلم آمده‌ام. 60

مجسمه ی لنین در عشق آباد یک کار هنری و تاریخی است.61

چند بار علیه دشمن بشریت شعار دادم!62

رعوفت اسلامی یعنی مرگ فوری63

شرع برای‌ شعور ،رفاه و آبادانی احکام نداشت 64

سالی که ما را واکسن آبله زدند آخرین سالی بود که قافله ای از پراشکفت به قمشه می رفت.65

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایرانگلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.