
آقای واحدی!
در ویدیویی به تاریخِ دوم بهمنماه ۱۴۰۱ که به بهانهی واکنش به منتقدان آقای رضا پهلوی، و عملا در راستای نادیدهانگاری یا کوچکانگاری منتقدان ایشان در یوتیوب منتشر کردهاید: با پیشفرضها، پیشفهمها و پیشطرحهایی به جنگ منتقدان میروید که خود، ابزار و چهارچوب نظری شما برای وارونهسازی حقایق را شکل میدهد. پا را فراتر نهاده، و در راستایِ مشروعیتزدایی از دیگران و مشروعیتبخشی به جریانی خاص جورچین خود را میچینید، کاری که هیچکدام از جریانات و احزابی که نام میبرید، تاکنون نکردهاند. هم فرضیههایتان قابل تایید نیست، هم اطلاعات و شناخت شما کافی نیست، و هم طرحهایتان همهپسند و قابل قبول نیست.
آزادی در ذهن تبلور مییابد و در عین باز نمود می شود. تا زمانی که با چکشِ انتقاد از انقیادِ دیوارهای ذهنیتی رها نشوید، و نظریات خود را در گفتگویی برابر، آزادانه و بدون اجبار به محک سنجش نزنید، نظریات شما، شخصی بوده و تعمیمپذیر نیست. شما حق دارید با درک و تعبیر خود از آزادی، دموکراسی و ضرورتهای اینجا و اکنونی، هر روز بهدنبال فرد و شخصی برای تحققبخشی به آرمانهایتان بگردید، و پس از پیدا کردنِ قبلهی آمالتان، تلاش خود را برای توجیه او بهکار ببندید. تا اینجا مهم نیست زیرا تشخیص یا نظر شماست! و فردا روز، در نهایت میگویید اشتباه کردم؛ اما نمیتوانید از جایگاه همگان و حتی به عنوان اکثریت سخن بگویید زیرا سنجه و دادهای برای اثبات آن ندارید.
شما بدون هیچ مستندات و پارامتری، پیشاپیش میزان محبوبیت و اقبال عمومی را مصادره میکنید، در دوگانهای جبههی حق و باطل را مشخص میکنید، و بدتر از آن، این مقایسه را حول اشخاص و افراد انجام میدهید نه پیرامون یک برنامهی سیاسی شفاف که اصول و امریست مستقیما با جامعه، حوزهی عمومی و سرنوشت همگانی مربوط است. شما اعلام میدارید که آقای پهلوی محبوبترین شخص در میان سایرین است آنهم با قاطعیت -فارغ از اینکه شما هیچ مبنایی برای اثبات فرضیهی خود ندارید- آیا شهرت و محبوبیت، معقولیت و مقبولیت را هم فیالنفسه در خود دارد؟ آیا تحقق مشارکت موثر، تصمیمگیری جمعی و وفاق عمومی بهمثابهی اصولی از دموکراسی، بر مبنای برنامهای مشخص ممکن است یا حول یک شخص؟ در راستایِ همین فرضیهی ناقص، آیا تمامی خواستههای یک جامعهی استبدادزده که با ستمها و نابرابریهایی چند بعدی و چندلایه روبروست، میتواند از طریق تنها یک شخص نمایندگی و مطالبه شود؟ آیا شما به ضرورتِ پاسخگویی و کنترل قدرت از طریق قدرت(تفکیک قوا، قانون اساسی، مکانیزمهای بازستانی قدرت) معتقد هستید؟
آیا بر مبنای آرای عمومی، تشخیصِ -به قولِ رژیم- ۹۸درصدی در آری به جمهوری اسلامی ایران! در ۵۸ درست بود؟ اگر خروجیِ رای مردم در آینده سلطنت مطلقه باشد، آن را میپذیرید؟ دموکراتیکترین ساختارهای سیاسی دنیا -با احتساب نظامهای سلطنتی هم که نقشی صرفا تشریفاتی دارند- بر چه مبنایی استوار شدهاند، آیا قوانین اساسی و نهادهایی برای تثبیت و تضمین دموکراسی ندارند؟ آیا میتوانید عناصر مشارکت، برابری، شفافیت، عمومیت و پاسخگویی را از آنها بگیرید و هنوز مدعی باشید دموکراتیک هستند؟ جمهوری اسلامی خود را نظامی دموکراتیک معرفی میکند، آیا چنین ساختار و انتخاباتی را آزادانه و منصفانه میدانید؟ اینها پرسشهاییست که بایستی از خود بپرسید و دیگران را از پاسخهایتان مطلع سازید.
شما در دقیقهي پنجمِ ویدیوی خود آشکارا در مورد مسیح علینژاد و خودتان میگویید: «مسیح کارِ عادیِ خودش را انجام میدهد، کار رسانهای میکند، نشنیدم هیچکدام از کارهایش مجانی باشد، مثل کارهای من. کارهای من هم مجانی نیست». صداقتِ شما ستودنیست اما چهکسی و بابتِ چهچیزی به شما پول میدهد؟ آیا به شما حقالزحمهای در ازای روشنگری پرداخت میشود یا در جهتِ دفاع از جریانی خاص پول میگیرید؟ زیرا در هرکدام از این دو صورت، منظور و محتوای سخنان شما متفاوت با دیگریست. در دقیقهی هفتم میگویید: «مسیح از یک مصاحبه با شاهزاده خودش را مطرح کرد» همچنین در ادامه میگویید: «حامد اسماعیلیون که تازه سهماه، چهارماه است در کارهای سیاسی وارد شدهاند» و سازماندهی راهپیماییهای برلین و تورنتو ربطی به ایشان ندارد. این جملات را مبنای استدلال خود قرار میدهید که این اشخاص کاری نکردهاند، سیاسی نیستند، جایگاهی ندارند و مثالهای آقای مهتدی غلط است. پس چرا آقای پهلوی بهدنبالِ ائتلاف توییتری با همین شخصیتها بود؟ مگر میشود آیندهی مردمان یک سرزمین را به دست افراد غیرسیاسی سپرد؟ سابقهی سیاسی خانم نازنین بنیادی و آقای علی کریمی کجاست!؟ یا خانم گلشیفته فراهانی؟ یا تمام سلبریتیهایی که به ایشان وکالت دادند؟ نمیشود یا استانداردهای دوگانه به جنگ حقایق رفت!
بعد به احزاب کرد اشاره میکنید که: «هیچ نسبتِ مستقیمی بین کردها و احزاب کردی نمیبینم». سپس به احزاب میتازید که این احزابی را که به قولِ شما «به رخِ به آقایِ پهلوی میکشید، دچار انشعابات داخلی شدهاند و سالهاست که فعالیت خاصی ندارند!» بعد میافزایید: «اشاره میکنند به یک اعتصابی که اخیرا با دعوت احزاب کرد انجام شد، ما همه این اعتصاب را تشویق کردیم!»، بله شما کف میزدید زمانیکه احزاب کرد سازماندهی میکردند و مردم کردستان به خودسازماندهی مشغول بودند. شما طوفان مجازیتان را راه میانداختید که در خیابانهای کردستان طوفانی به راه افتاده بود. سپس، برای اثبات ادعای خود، باز هم از نگاهی بالا به پایین، پیشنهاد میدهید «از الان فراخوانی برای دو تا سه هفتهی دیگر از سوی احزاب کرد یا حامد اسماعیلیون صادر شود تا بدانیم وزن سیاسی شما چقدر است؟» و میافزایید: «حامد را شاخ کردن در مقابل کس دیگری کار درستی نیست!»، «اینها تِست است تا برخی دچار توهم نشوند یا کجفهمی ما برطرف شود، بعد از آن ما مینشینیم!».
نخست، بهتر است شما جایگاه خود را مشخص کنید که در چه مقام یا از طرف چه کسانی، این صلاحیت را دارید، برای آنهایی شرط بگذارید و نسخه بپیچید که به اندازهی عمر شما سابقهی فعالیت سیاسی دارند، با هزاران عضو و جانباخته و زندانی، و تشکیلاتی به عمق، پهنا و درازای شهرها و روستاهایِ کردستان تا دلِ اروپا! قبل از اظهار نظر مطالعه و تحقیق کنید، این نخستین و آخرین فراخوان این احزاب نبوده است. بعد از انقلاب، در پی حضور و فراخوان همین احزاب، کردستانِ ایران یکسال و نیم را به تنهایی در مقابل جمهوری اسلامی مقاومت کرد و چراغ این مقاومت را تاکنون نیز روشن نگاه داشته است. در اردیبهشتماه سال ۸۹ و در پی اعدام ۵ زندانی سیاسی، در نتیجهی فراخوان همین احزاب و فعالین مدنی، اعتصابات عمومی و گستردهای به انجام رسید. در شهریورماه ۹۷ و در اعتراض به اعدام رامین حسینپناهی، زانیار و لقمان مرادی و حملهی موشکی به مقر حزب دموکرات، و در پی فراخوان همین احزاب و جریانات، اعتصاب کمنظیری در بیشتر شهرهای کردستان برگزار شد. از سایر اعتصابات و اعتراضات، پویایی و همبستگی داخل مردم کردستان بگذریم که اشاره به تمامی آنها به صلاح نیست؛ در همین اعتراضات اخیر، نخستین فراخوان اعتصاب به دنبال قتل حکومتی ژینا (بیستوهشتم شهریور) از سوی این احزاب، متعاقبا چندین اعتصابِ دیگر، و در اعتصابِ نهمِ مهرماه هم مشخصا در محکومیت حمله به مقرهایشان، فراخوان صادر شد. فراخوانی گستردهتر هم برای سوم آذرماه بهطور سرتاسری برای ایران، میتوانید به بروندادِ آنها مراجعه کنید. کردستان تقریبا در دوماه نخست آغاز اعتراضات، بهطور مداوم و روزانه در اعتصاب بود. در کنار بلوچستان، بیشترین سهم را از شهدای اخیر داشت و به نسبت جمعیت بیشترین شمار بازداشتیها را. کجاست انصاف و شرافت کاری-حرفهای شما؟ مگر در همین ایام نبود که آقای رضا پهلوی فراخوان سوگواری و عزای عمومی صادر کرد و سپاه را حامی ملت معرفی میکرد، در حالیکه گلولههایشان بر سینهی مردمان حاشیه مینشست؟
بر میزان مقبولیت و نقش وحدتبخشِ پروژهها و برنامههای آقای پهلوی اشاره کنیم، نشاید که همهچیز را یکطرفه و با سوگیری قبولاند. مگر ایشان از سال ۱۳۹۲ سخنگو و بعدا ریاست شورای ملی ایرانیان را برعهده نداشت، چرا در سال ۱۳۹۶ از ریاست این شورا کناریگیری کرد؟ چرا نتوانست دایرهی همبستگی را وسیعتر یا تقویت کند؟ بروندادِ ققنوس چه بود؟ مگر از اختلافات درونی و ریزشهای داخلی فرشگرد خبر ندارید؟ دستاوردهای پیمان نوین با آن حمایت گستردهی رسانهای چه شد؟ چند درصد از شعارهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بازتاب و بازنمودِ وزن سیاسی ایشان و طرفدارانش بود؟ راستی! میدانید نام این حزب جدید، از کدام حزب ایران نوین گرفته شده است؟ یکی از دو حزب دولتی که در سال ۱۳۴۲ و در حکومت سلطنتی محمدرضا پهلوی تأسیس شد و در اسفند ۱۳۵۳ به دنبال صدور فرمان شاه برای ایجاد حکومت تکحزبی، در حزب رستاخیز ادغام شد. «محمدرضا شاه در سال 1353، تصمیم به انحلال احزاب سیاسی دولتی «مردم»، «میلیون» و «حزب ایران نوین» گرفت چراکه گمان میکرد با انحلال این احزاب و تاسیس حزب واحد و فراگیر میتواند از بروز بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جلوگیری کند و -جانشینش بدون مواجه با مشکل جدی به سلطنت برسد-»[1].
خودتان به روشنی پاسخِ خود را میدهید: «اینکارها به وحدت ضربه میزند، وقتی کسی تلاش بکند چیزی را به نام خودش مصادره کند!» و میگویید: «وقتی این احزاب اعلام اعتصاب کردند من هم که از دو روز قبل تلاش کردم، مثلا صد نفر، یا اصلا ۱۰ نفر» به خاطر من شرکت کردند، پس، کار مشترک و عمومی بود. چگونه است بر همین اساس و مبنا شما نقش تمامی احزاب، گروهها و اشخاص را انکار میکنید، گویی تمامی این اقدامات خودجوش بوده یا توسط جریان خاصی انجام شده است. اگر مشترک و عمومی بوده، قابل مصادره برای هیچکس نیست. شما در هیچکجای سخنانتان به قدرت سازماندهی اشارهای نمیکنید و مدام بر مرجعیت و محوریتِ فردی اتکا میکنید، آیا این خود دلیلی بر ناتوانیِ تشکلیابی و سازماندهی در این جریانات خاص نیست؟
از دقیقهی ۱۲ تا ۱۴ میگویید: «با اعتماد میگویم، در میان اپوزیسیون، ایشان شناختهترین شخصیت هستند»، «این خودخواهی است که بگوییم شمایی که ۲۰ درصد مقبولیت داری بیا دنبال منِ یکدرصدی برای اینکه وحدت ایجاد شود!»، «کسانی معتقدند با تحت فشار قرار دادن دیگران میتوانند افراد را به دنبال خود بکشانند»، این معروفیت را از کجا آوردهاند؟ پاسخ میدهید: «شاهزاده اگر احترامی دارد به دو جهت است: یکی خودش به عنوان یک شخصیت دموکرات و رفتاری که کرده، یکی هم نوستالژی پشت سر ایشان. یک سابقه و سبقهای دارد. سرمایهای که از دوران پدر و پدربزرگشان پشت سر دارند. یعنی ایشان وارث آن تاریخ است... دستاوردی که مردم از رضا پهلوی دیدهاند پکیجِ خانوادهی پهلوی است ... و اگر قرار است میراثداری از آن خانواده باشد بهترین فرد ایشان هستند».
فرض را بر دموکرات بودن آقای پهلوی میگذاریم؛ اما کسانی که در خیابان هستند و هزینه دادند، جوانان و نوجوانانی هستند که تجربهی حاکمیت جمهوری اسلامی را دارند، از کجا تجربهی زیسته یا پکیج دستاورهای رژیمهای پیشین را دیدهاند؟ ما از مقایسه و سابقهی سلطنت پهلویها میگذریم که همانگونه یکی گمان میبرد با کشف حجاب زمین را بهشت میکند، اکنون و دیگری با زورِ روسری مردم را به بهشت میفرستد. به یک کودتا و دو انقلاب در این دوران نیز نمیپردازیم، در کجای دنیا توانایی مدیریت، کارآمدی، و راهبری بر اساس ژنتیک و موروثی بودن مسجل میشود؟ در کدام جامعهی مدرن و دموکراتیک، مشروعیت سنتی بر مشروعیت عقلانی و قانونی ارجحیت دارد؟ با چه متری شما طرفداران ۲۰درصدی ایشان را در مقابل یکدرصدیها قرار میدهید؟ گیرم این فرضتان هم درست باشد، در حکومت آیندهی مورد وثوقِ شما، تکلیف این به قول شما یکدرصدیها چه خواهد شد؟ نادیده میگیرید یا حذف و انکار میکنید؟
پیکانِ سیاهانگاریِ سابقهی احزاب کرد را به سمتِ انشعابات داخلی میچرخانید. انگار خبر از تجدید وحدت آنها ندارید یا نمیخواهید بیان کنید. میگویید: «احزابی که من نمیدانم چند درصد جامعهی کردستان را نمایندگی میکنند و چند درصد جامعهی ایران را، و کسانی که خود درگیر انشعاب هستند و نتوانستند اتحاد کنند، چهطور میتوانند در جامعهی ایران اتحاد برقرار کنند؟». جدای از اینکه کردها و بلوچها این اتحاد را از درون خیابانها و با شعارهای وحدتگرا تکثیر کردند، ما هم حق داریم بگوییم شخصی که نتوانسته یک تشکل یا سازمان موفق تاسیس کند، یا حتی سلطنتطلبان و هواداران خود را متحد و کنترل نماید، چگونه به نماد همبستگی و اتحادِ مردمِ متنوع و متکثر ایران تبدیل میشود؟ شما در گفتههایتان آشکارا با این گزاره مشکل دارید: «کسی که میخواهد کاری کند باید نتیجهی فعالیتهایش مشخص باشد»، اگر معیار شما اعتماد عمومی، میزانِ سازماندهی، حضور خیابانی، اعتصاب عمومی، نتیجهی فعالیت، کارآمدی، عملکرد و توانایی نیست، پس دقیقا چیست؟ اندوختهی تاریخی و اعتبار خانوادگی؟ اکثریت توییتری؟ امضاهای دیجیتالی؟
کجاست عرصهای که باید وزنِ سیاسی احزاب و افراد را بسنجیم؟
آقای واحدی!
هنوز روح این انقلاب را درک نکردهاید. این تقلا و پافشاری بر روی شناساندن رهبریتی فردی، نه تنها سازنده نیست بل مخرب است. این اصرار به پایگاه و سرمایهی اجتماعی آقای پهلوی هم خدمتی نخواهد کرد. دموکراسی باید حقوق و مطالبات همگان را فارغ از تمایزات تامین کند. کارنامه و عملکرد دیگران، شفاف، مشخص و آزموده شده است. متاسفانه این انتخابِ آقای پهلوی یا مشاوران و اطرافیانش بود که برای تحمیلِ اراده یا شایدم مصادرهی پیشدستانه، به وکالتنامههای مجازی متوسل شوند -که کل درصد آن هم نسبت به جمعیت ایران، مشخص است-. ما نیستیم که به گفتهی شما باید تست شویم، بلکه آقای پهلوی و طرفدارانشان هستندکه باید وزنِ سیاسی خود را نشان دهند. پیشنهاد میکنیم برای سالگرد ۲۲ بهمن که سالگرد سقوطِ رژیمِ پیشین است، فراخوانی برای یک اعتراض یا اعتصابِ نصفِ روزه بدهند تا پایگاه اجتماعی، قدرت سازماندهی و میزان مشروعیت و مقبولیت ایشان را در کف خیابانها بسنجیم، بلکه کجفهمی ما برطرف شود. ما به فراخوان ایشان در خارج از کشور هم قناعت داریم، جایی که بیشترین تعداد از هوادارانشان مقیم هستند.
حقایق و مشکلات را همانگونه که هست ببینید. این استدلال که ج.ا بدتر از رژیم سابق است، پس تنها راهحل عقبگردی چهاردههای است، بازی با زندگی نسلهای آینده و خاک در چشم مردم پاشیدن است. مشکل مردم شیوهی حکمرانییست نه چهرهی حکمرانان. وزنکشی مقولهای برای زورآزمایی و هماوردیست نه همدلی و همکاری. مردم ایران برای آیندهای روشن و تجدید پیمان، بیشتر از حزب ایران نوین، به قرارداد اجتماعی نوین نیاز دارند. دموکراسی مفهومیست که بایستی ابتدا آن را درک کنید سپس به خودتان اجازه دهید تا در مورد آن سخن بگویید!
[1] یزدانیمقدم، سهراب. بیگدلی، فاطمه. ۱۳۹۸. حزب رستاخیز از آغاز تا فرجام(۱۳۵۳-۱۳۵۷). تاریخ پژوهی. ۷۶
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
دیدگاهها
درخواست
متاسفانه بخش ویرایش را در بروزرسانی جدید نیافتم. نویسنده آقای امید طاهری است. لطفا ضمن راهنمایی در چگونگی امکان ویرایش، شما مرحمت فرموده و آن را تصحیح کنید. با سپاس
جناب سهراب گرامی که این متن…
جناب سهراب گرامی که این متن را انتشار داده اید لطفا توجه کنید:1_نویسنده ا.طاهری طبیعتا امیر طاهری روزنامه نویس معر وف نیست و ا. طاهری باید یک نام مستعار باشد 2- انتشار مقالات با نام مستعاردر ایرانگوبال که علیه اشخاص حقیقی وحقوقی افشاگری کند ممنوع است . 3_ لطفا نام واقعی نویسنده را بنویسید و در غیر این صورت مقاله حذف می شود
(بدون موضوع)
اقای واحدی چرا دروغ می بافی …
اقای واحدی چرا دروغ می بافی ؛ شما حتی زحمت خواندن نامه لیلی گلستان را به خود نداده اید که نوشته است از انجا که از اینستگرام سر در نمی اورد ویک دیوثی شیطنت کرده و ان پست علیه خانم شنهاز تهرانی گذاشته است . اینکه خانم گلستان معذرت خواهی نکرده است ، کاملا درست است و لی از انجا که صد ها نفر به او اینستگرام من و تو فحش جنسیتی داده اند ؛ دلخور بود و نه از خانم تهرانی طلبکار نبوده است بلکه دلخور از فحاشانی که به او فحش رکیک داده بودند دلخور بود .
افزودن دیدگاه جدید