رفتن به محتوای اصلی

حکومت دینی خلفای اموی (۴۱ - ۱۳۲ ه‍.ق)
31.03.2023 - 11:38

حکومت دینی خلفای اموی (۴۱ - ۱۳۲ ه‍.ق)

حسن بن علی پس از پدر به امامت (در دیدگاه شیعیان) و خلافت (در دیدگاه سنی‌ها) مشغول شد؛ ولی پس از مدت کوتاهی قرارداد صلح با معاویه را پذیرفت و به سود معاویه از خلافت کناره‌گیری کرد. حسن بن علی سنگر دیگری برگزید: در دانشنامه‌ی اسلام آمده است، حسن در مدینه از زنی به زنی دیگر می‌رفت به‌طوری‌که به او لقب «اَلْمِطلاق» (بسیار طلاق‌دهنده) داده بودند. تعداد زنان او را شصت یا هفتاد یا نود نفر و تعداد مُتْعه‌های (ازدواج موقت یا صیغه) او را سیصد تا چهارصد نفر نوشته‌اند.[1]

با پایان خلافت حسن بن علی و قرارداد صلح او با معاویه، خلافت راشدین جای خود را به خلافت امویان داد.

پس از محمد، در عمل، هرگز اقتدار مذهبی مورد قبول همه‌ی مسلمانان وجود نداشت. خلفای راشدین تا حدودی اقتدار سیاسی و مذهبی داشتند. پس از پایان حکومت خلفای راشدین و شرو ع خلافت امویان، عملاً این اقتدار از بین رفت و جانشینی دینی و سیاسی دو مسیر جداگانه را طی کردند. هرچند عده‌ای اعتقاد دیگر داردند ولی این اعتقاد تاثیری بر واقعیت تاریخی ندارد. امویان بدون داشتن اقتدار دینی، حکومت دینی برپاکردند. (درست شبیه جمهوری اسلامی در ایران)

در دوران امویان، مسلمانان در سراسر ایران قدرت مطلق بودند. آنها سیاستی بغایت خشن داشتند و همه جا به شدت موالی و عجم را تحقیر می‌کردند. بزرگ‌زمینداران و امیرزادگان ایرانی مسلمان شدند و این نومسلمانان در گردآوردن خراج و غارتِ فرودستان، پادویی مسلمانان جهادگر می‌کردند.

حکومتی به‌نام خدا ولی به‌کام خلفا و پادوهایشان، در ظاهر خداپرستی قهار ولی در عمل زرکیشی آزمند شکل گرفت. به اینهمه سالوس، ریا، تجمل، اسرافکاری، تبعیض، نژادپرستی، خویشاوندسالاری و ستم مسلمانان با مقاومت گسترده‌ی نظری، سیاسی و نظامی در سراسر امپراطوری خلفای اموی پاسخ داده شد.

نوشته‌اند که وقتی قتیبه بن مسلم سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را دوباره فتح کرد،  همه کتابها، آثار هنری و فرهنگی ایرانیان را از میان برد. ابوریحان بیرونی، در کتاب «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» در مورد بربریت و ایران‌ستیزی این سردار مسلمان می‌نویسد:

وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هر کس را که خط خوارزمی می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی‌دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتاب‌هایشان همه بسوزانید و تباه کرد»[2]

در کتاب «تاریخ بخارا» اثر محمد بن جعفر النَرشَخی داستان گرویدن مردم بخارا به اسلام را می‌خوانیم. جهادگران مسلمان برای ارشاد و گرویدن مردم به اسلام در خانه‌های آنها مسقر شدند:

هر باری اهل بخارا مسلمان شدندی و باز چون عرب بازگشتندی ردت آوردندی و قتیبه بن مسلم سه ‌بار ایشان را مسلمان کرده بود باز ردت آورده کافر ‌شده بودند، بار چهارم قتیبه حرب کرده شهر بگرفت و از بعد رنج بسیار اسلام آشکارا کرد و مسلمانی اندر دل ایشان بنشاند. بهر طریقی کار بر ایشان سخت کرد و ایشان اسلام پذیرفتند به ظاهر و به باطن بت‌پرستی می‌کردند. قتیبه چنان صواب دید که ‌اهل بخارا را فرمود يك نیمه ‌از خانه‌های خویش به عرب دادند تا عرب با ایشان باشند و از احوال ایشان باخبر باشند تا به ضرورت مسلمان باشند. بدین طریق مسلمانی آشکارا کرد و احکام شریعت بر ایشان لازم گردانید و مسجد‌ها بنا کرد و آثار کفر و رسم گبری برداشت و جِد عظیم می‌کرد و هر که در احکام شریعت تقصیری کردی عقوبت می‌کرد و مسجد جامع بنا کرد و مردمان را فرمود تا نماز آدینه آورند تا اهل بخارا را ایزد تعالی ثواب این خیر ذخیره آخرت او کناد.

در کتاب تاریخ گردیزی[3] در باره عملکرد سردار مسلمان دیگر به نام یزید بن المهلب می‌خوانیم:

پس سلیمان‌بن عبدالملك، خراسان یزید بن مهلب را داد، دیگر باره و یزید پسر خویش مخلد را به خلیفتی خویش به خراسان فرستاد و یزید خود بر اثر او بیامد، هم ‌اندر سنة سبع و تسعین (۶۷) و وکیع ‌بن ابی ‌سود را بگرفت و کارداران قتیبه بن مسلم ‌را شکنجه‌های بسیار کرد وخواسته‌های ایشان بستد و مال بسیار از آن روی‌ جمع کرد و از مرو سوی‌ گرگان رفت، اندر سنة ثمان و تسعین (۶۸)، از راه نسا، ازجا نب دژ آهنین و گرگان بگشاد وچون ‌بازگشت گرگانیان دیگر مرتد شدند. پس یزید بن المهلب دیگر باره لشکر بساخت و به گرگان رفت. ‌مردمان گرگان اندر کوه گريختند و یزید از پس ایشان اندر کوه‌ شد و دوازده هزار مرد از ایشان بکشت و سوگند خورد که تا بخون گرگانیان آسیاب نگرداند و آرد نکند بدان آسیاب و از آن نان نپزد و بدان نان چاشت نکند از آنجا نرود و چون مردم ‌همی کشتند خون‌هایشان همی بفسرد و از جا نمی ‌برفت. پس یزید را گفتند، بفرمود تا آب افکندند و آسیاب بگشت و آرد کردند و از آن آرد نان پختند تا او بخورد و سوگند خویش‌ راست کرد و شش‌ هزار برده از گرگان بگرفت و همه را به بندگی ‌بفروختند و فتحنامه نوشت، سوی سلیمان ‌بن عبدالملك، به فتح گرگان و گفت: «این‌ولایت را از گاه شاپور ذوالاکتاف کس نگشاد و کسری پسر هرمز و عمر بن الخطاب و هر کس قصدکردند برهمه بسته‌بود، کس را دست بدین ولایت نرسید واکنون امیر المومنین را گشاده گشت.»

در جای دیگر تاریخ گردیزی. روزگار مردم اصطخر را این گونه توصیف می‌کند:

و بعد از آن عثمان بن عفان، عبدالله عامر بن کریز را والی گردانید، پس ابوموسی اشعری به پارس آمد و قصد اصطخر کرد، در سال بیست و هشتم از هجرت و در آن وقت، ماهک در اصطخر بود و در میان ایشان صلح پیوست و عبدالله بن عامر، از آنجا به اعمال جور رفت و شهر جور را حصار می‌داد، در میانه، خبر رسید کی مردم اصطخر عهد بشکستند و عامل او را بکشتند و چندان توقف نمود کی جور را بستند، در سال سی‌ام از هجرت، و سوگند خورد، کی چندان بکشد از مردم اصطخر کی خون براند. به اصطخر آمد و به جنگ بستد. پس حصار در آن و خون همگان مباح گردانید و چندانک می‌کشتند، خون نمی‌رفت تا آب گرم بر خون می‌ریختند، پس برفت و عدد کشتگان کی نام‌بردار بودند، چهل هزار کشته بود، بیرون از مجهولان و اول خلل و خرابی کی در اصطخر راه یافت، آن بود و این فتح در سال سی و و دوم بود از هجرت.

ابن بلخی در «فارس نامه» روشن می‌کند که کشتار مردم اصطخر چگونه به گرویدن مردم به دین مبین اسلام در زمان حضرت علی کمک کرد. آوازه‌ی کشتار و قتل عام، برده‌گیری و تجاوز، آتش‌زدن و ویرانی از همه مردم، مسلمانانی صاف و مخلص ساخت:

پس حادثه‌ی امیرالمومنین عثمان افتاد و نوبت به خلافت امیرالمومنین علی علیه الصلوات و السلام آمد. ولایت عراق و پارس جمله به عبدالله بن عباس رضی الله عنهما سپرد و در آن فتور، مردم اصطخر، دیگر باره، سر برآوردند و غدر کردند. عبدالله بن عباس لشکر آنجا کشید و اصطخر به قهر بگشاد و خلایقی بی‌اندازه بکشت و چون این آوازه به دیگر شهرهای پارس افتاد، هیچ کس سر بر نیارست آوردن، جمله صافی و مستخلص ماند و هر روز اسلام ایشان زیادت می‌شد، تا همگان، بر گذشت روزگار، مسلمان شدند.[4]

جنبش‌های دوران اموی

جهادگران مسلمان با خشونت و قساوتی که در باور هیچ انسانی نمی‌گنجد سرزمین‌های آباد و پرنعمت همسایه را که مردمان سخت‌کوش، منضبط و فرهیخته با سده‌ها سال رنج و تفکر ساختند، با شمشیر تصاحب و چپاول کردند. غارتگران و جهادگران مسلمان بر سر تقسیم غنائمی که بدون.ساعتی کارکردن بدست آوردند، سخت به جان هم افتادند. هر دسته عده‌ای از مردم را هم بسیج کردند. درگیری‌های بین خاندان‌ها، قبیله‌ها و طوایف مسلمان بر اختلاف‌های نظری، اخلاقی یا انسانی استوار نبود. همه‌ی درگیرهای آنها برای تقسیم ثروت، قدرت، زنان، بردگان و غنائم بود، از عمر و علی گرفته تا حسن و معاویه، یا حسین و یزید، از امویان تا عباسیان. فضائلی که به آنها نسبت داده می‌شود را بعدها کسانی که منافع مادی در ادامه حیات این فرقه‌ها داشتند، روحانیون، مفسران و متکلمان جعل و تدوین کردند.

ستم و تعرض امویان همه‌جانبه بود، از اینرو جنبش های ضد اسلامی و ضد خلافت دوران اموی از تنوع ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی زیادی برخوردار بودند. از آنجایی که ظلم و ستم بیشتر متوجه موالی و غیر عربها بود، موالی و غیر عربها بویژه ایرانیان در مبارزه علیه امویان حضور فعال و خواسته‌های اجتماعی روشن داشتند.

یکی از جنبش‌های نیرومند دوران امویان خوارج بودند. مسلمانان عرب،‌ نژادپرست بودند. به برتری و امتیاز قریش عقیده داشتند. اما خوارج، این امتیاز و برتری را نمی پذیرفتند. آنها عده زیادی را بسیج کردند و درد سر جدی برای امویان فراهم کردند. خوارج با تاکید بر برابری مسلمانان در سال ۶۵ هجری، در خوزستان، سیستان، بصره، مدائن، فارس، کرمان، عراق، حجاز، ارمنستان و آذربایجان پایگاه جدی پیدا کردند و با خلیفه جنگیدند و برخی از این خوارج به تبلیغات عباسی پیوسته و به آنها کمک کردند. در سال ۷۷ میان خوارج اختلاف افتاد و دو دسته شدند و به جان یکدیگر افتادند و بدست حجاج سرکوب شدند.

در سال ۶۶ هجری قمری،  مختار که خود یکی از جهادگران خونخوار تاریخ است با استفاده از نارضایتی موالی، شیعیان را علیه خلفای اموی بسیج کرد. در این بسیج بسیاری از مردم از چاله امویان به چاه عباسیان افتادند و جان خود را در جنگِ قدرت رهبران، امامان و خلفای مسلمان از دست دادند.

جنبش شعوبیه واکنشی دیگر بود به حکومت دینی جابرانه‌ی امویان و تحقیر مسلمانان غیرعرب که در قرن اول هجری شکل گرفت و تا اوایل قرن پنجم ادامه یافت. این جنبش در تضعیف هر دو خلافت اموی و عباسی موثر بود.

واژه «شعوبیه» برگرفته از آیه قرآن است:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (حجرات، آیه ۱۳). هان اى مردم همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريده‏ايم و شما را به هيئت اقوام و قبايلى در آورده‏ايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد، بى‏گمان گرامى‏ترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست، كه خداوند داناى آگاه است‏.

مسلمانان عرب برای خود فخر، شرف، آزادی و بزرگواری می‌دیدند و به دلاوری، جوانمردی، مهمان‌نوازی و سخن‌وری خودستایی می‌کردند و همه اقوام مسلمان جهان را خوار می‌شمردند. در روزگار امویان چندان این برتری را که مسلمانان عرب مدعی بودند به رخ‌ها کشیدند که مایه رنج، ملال و شورش مردم گشت. از این رو اندک اندک، این اندیشه در خاطر مردم پدید آمد که این دعوی مسلمانان عرب، و این رفتار تحقیرآمیزی که نسبت به غیر عرب‌ها دارند، با آیین قرآن سازگار نیست. قرآن به صراحت می‌گفت که «ای مردم، ما همه شما را از مردی و زنی آفریدیم و شعبه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را (بدان) بشناسید»  و تأکید می‌کرد که «گرامی‌تر شما در نزد خداوند آن کس است که پرهیزگارتر باشد» و پیغمبر نیز گفته بود: «عربی را بر عجمی هیچ برتری نیست الا به پرهیزکاری». درین صورت، آن دعوی‌ها و۰خودستایی‌ها که مسلمانان عرب می‌کردند ناروا بود و اساس نداشت. از این رو مردم طاقت آن خواری‌ها نیآوردند و آن دعوی‌ها را آشکارا رد و انکار کردند. گفتند مسلمانان عرب را بر دیگر اقوام جهان هیچ مزیت نیست.

کسانی که برتری اعراب را رد می‌کردند به اهل تسویه مشهور شدند، و چنین دعوی‌ها را به زیان مسلمانی می‌شمردند. اما شعوبی‌ها ار اهل تسویه فراتر رفته به تحقیر و سرزنش مسلمانان عرب پرداختند. گفتند و دلیل آوردند، که عرب‌های مسلمان را نه تنها هیچ مزیتی بر دیگر اقوام نیست بلکه خود از هر مزیتی عاری هستند. بعدها نام شعوبی بر اهل تسویه هم اطلاق شده است.

شعوبی‌ها در تمام سرزمین‌هایی که مسلمانان تصرف و چپاول کردند و بیش از پیش در میان فرودستان طرفدار یافتند. امیران، زمینداران، ثروتمندان، دبیران و دولتمردان مرفه، نومسلمان و پادوی مسلمانان عرب و شریک روباه گونه‌ی غارت گرگ‌های اعراب مسلمان شدند و روزگار را بر کشاورزان و روستاییان سیاه کردند.

کشاورزان و روستاییان، به ویژه در نقاط دور افتاده ایران بیش از دیگران دستخوش جور و بیداد عرب‌های مسلمان بودند. مالکان و اقطاع‌داران از یک سو بر آنان ستم می‌کردند، باج‌گیران و کارگزاران از سوی دیگر مال و خواسته آن‌ها را به غارت می‌بردند. از این جهت بود که آن‌ها، بیش از سایر طبقات با افکار شعوبی همزادپنداری می‌کردند. نوشته‌اند که «در میان شعوبیان، آن‌ها که بیشتر بدخواه عربانند و بیشتر به آنان کینه می‌ورزند، اوباش نبطی و برزگران و روستاییان ایرانی می‌باشند؛ لیکن بزرگان و اشراف ایرانی که دارای مقام ارجمندند، دین را شناخته‌اند و شرف را عبارت از نسب خود می‌دانند». [5]

در نقل قول بالا نَبَطی یعنی عوام الناس و لحن توهین‌آمیز خطاب به توده‌هاست، که کینه و نفرت نگارنده را به مردم نشان می‌دهد. انتقاد شعوبی‌ها فقط به اعراب ختم نمی‌شد، آنها به قرآن، اسلام و مسلمانان نیز انتقادات جدی داشتند. یکی از تحریف‌های تاریخنگاران مسلمان کاهش و خلاصه‌کردن انتقادات بنیادی اهل تسویه و شعوبی‌ها به اسلام و مسلمانان، به انتقاد به اعراب است.

انقراض امویان

بنی امیه پس از مرگ هشام بن عبدالملک ضعف شدند و نظم سپاهی خوبی نداشتند. بربرها در غرب و ابومسلم خراسانی در شرق بنی امیه را تحت فشار گذاشتند و شورش های زیادی شروع شد و ابو مسلم به سفاح کمک کرد که خلیفه شود و مروان دوم به مصر گریخت و کشته شد و خلافت به عباسیان رسید.

احد قربانی دهناری

۱۰ فروردین ۱۴۰۲ - ۳۰ مارس ۲۰۲۳

 

[1]  Veccia Vaglieri, Laura (1986). "Hasan b. Ali". Encyclopaedia of Islam. Vol. 3 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill.

به خاطر دارم که وقتی کودک بودم همراه پدرم برای نماز به مسجد ده می‌رفتم. آخوند روستا بارها در باره تعداد زنان حضرت محمد و امام حسن روضه خواند. در یکی از روضه‌ها، یکی از بستگان من با صدای بلند از میان شنوندگان، پرسشی از آخوند پرسید که هر چند معنی آنرا آن زمان درک نمی‌کردم و بعدها معنی آن‌را فهمیدم، ولی پرسش به یادم ماند. او پرسید آقا عمو (آخوند را در ده ما این گونه خطاب می‌کردند) ما یک زن داریم همیشه کمردرد دارم. کمر این معصومان عزیز از چه جنسی بود؟ کمر نبود، فنر کامیون داف آلمانی بود؟

[2]  ابوریحان بیرونی (۱۳۹۲). آثارالباقیه عن القرون خالیه. مصحح پرویز اذکایی. تهران: نشر نی. ص ۴۸.

[3]  گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود (۱۳۶۳). تاریخ گردیزی. به کوشش به تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی. تهران: دنیای کتاب.

[4] فارس نامه ابن بلخی (۱۳۷۴). تهران: بنیاد فارس شناسی. ص ۲۷۶.

[5] رسائل البلغاء. اختیار و تصنیف محمد کردعلی. الطبعه الرابعه ۱۹۵۴ لجنه التألیف. کتاب العرب فی الرد علی الشعوبیه ابن قتیبه، ص ۲۷۰

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

احد قربانی دهناری

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.