
خیلی ناسیونالیست هستید و از امروز نگران فردای تجزیهٔ ایرانید؟
محمد علی اصفهانی
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
خیلی ناسیونالیست هستید و از امروز نگران فردای تجزیهٔ ایرانید؟ من ناسیونالیست نیستم، ولی مثل شما با تجزیهٔ ایران و حتی با فدرالیسم و اینجور چیز ها هیچ میانهٔ خوبی ندارم.
اما نگرانی من، نه از بابت آنهایی که شما تجزیهطلبان مینامیدشان، بلکه از بابت موقعیتی است که گرایشهای تجزیهطلبانه، و حتی گرایشهای فدرالیسمخواهانه ـ در وجه غالب خود ـ پاسخ های عکسالعملی به آن هستند.
و بقای ج.ا بقای این موقعیت است.
ـــــــــــــــــــــــــ
میهندوستی، الزاماً معادل یا مترادف ناسیونالیسم نیست.
وقتی که از ناسیونالیسم می گوییم، باید توجه داشته باشیم که تجزیهطلبان هم دقیقاً ناسیونالیست هستند.
ناسیونالیسم، فقط ناسیونالیسم میهنی نیست. ناسیونالیسم، ناسیونالیسم قومی هم هست.
به عبارتِ شاید دقیقتر، اگر من و شما میهن را متشکل از یک دولت واحد و یک ملت واحد و یک سرزمین واحد میدانیم، تجزیهطلبان هم، مثل ما میهن را همین میدانند، و اصلاً به همین دلیل است که خواهان تجزیه، و برپایی دولت واحد در سرزمین واحد برای ملت واحد خودشان هستند!
ـــــــــــــــــــــــــ
همانطور که پیش از این نوشتهام (۱) بی توجهی به مسایل خاص الخاص پارهیی مناطق ایران با فرهنگ های محلی متفاوتشان در متن فرهنگ مشترک ملی، فضایی به وجود آورده است که چهار گروه کلی، با چهار انگیزهٔ کاملاً متفاوت، و چهار پاسخ کاملاً متفاوت، درگیر آن هستند:
گروه اول:
ج.ا با انگیزهٔ ترسانیدن مردمان از عواقب سرنگونی خودش، و متهم کردن این و آن به تجزیهطلبی به منظور سرکوب هرچه بیشتر.
گروه دوم:
خود اهالی آن مناطق، با انگیزهٔ بیان ستمهای مضاعفی که تحمل کرده اند و دارند تحمل میکنند.
در میان این گروه، ناسیونالیسم قومی، همیشه امکان قابل توجهی برای نشو و نما، و همچنین مطرح کردن خود به عنوان ناجی داشته است و خواهد داشت.
گروه سوم:
ناسیونالیستهای دو آتشهٔ میهنگرای گاه شوونیست، و گاه متعصب، و گاه مصلحتی و قلابی.
اینها تعدادشان کم نیست، و ج.ا که بیوطنترین بیوطنان، و دشمنترین دشمنان هویت ایرانی است، در میان این گروه، زمینِ بازی خوب و مناسبی برای خود یافته است و توپ را با پای تعدادی از اینها، به سمت دروازهٔ مطلوب نشانه میگیرد.
گروه چهارم:
کسانی که دل در گرو رهایی مردم دارند، و نه آنچنان ساده و خوشبین هستند که گمان برند که خطر تجزیه اصلاً فاقد اهمیت است و دستکم در شرایط فعلی نباید به آن توجهی داشت و نیرویی برایش گذاشت، و نه آنچنان نادان هستند که ترسی که گروه اول، یعنی ج.ا و شرکا، سعی در القای آن دارند، بتواند در عزمشان برای پیشبرد خیزش انقلابی جاری و پایان دادن به نظم و نظام ج.ا خللی وارد کند.
به منظور اجتناب از طولانی شدن مقالهٔ حاضر، به جای واکاوی بیشتر این مبحث معین، خواننده را به کل مقالهٔ مورد اشاره، ارجاع میدهم.
ـــــــــــــــــــــــــ
آنچه اما این روز ها، می تواند خطر تجزیه و یا حتی متلاشی شدن میهن ما را جدیتر از پیش مطرح کند ماجراجویی های مشترک طالبان افغانی و طالبان ایرانی است از سویی، و پارهیی تغییر و تحولات منطقهیی که زمینهیی را برای دخالتهای بعضی کشور های دیگر همسایه، به خصوص جمهوری آذربایجان (به نیابت از دیگران) فراهم ساخته است و می سازد از سوی دیگر.
طالبان افغانستان که مجهز به الاغ و قاطر و اسب و درشکه و دوچرخه و موتور گازی و پشم و ریش توانسته بودند در ظرف چند ساعت دوباره در افغانستان به حاکمیت برگردند، اینبار تکیهزده بر سلاحهای پیشرفتهٔ بهجامانده از ارتش آمریکا، خواب «خراسان بزرگ» را میبینند، و طالبان ایران که نه عرضهٔ آنها را دارند و نه شعور تشخیص شرایط را، یا با توجه به همذاتی خودشان و طالبان افعانستان معتقدند که این یک مشکل خانوادگی و جزیی است، و یا احیاناً با یک محاسبهٔ مطلقاً اشتباه گمان میبرند که یک جنگ محدود با افغانستان میتواند توجهها را از شرایط درونی ایران منحرف کند و مردم را هم پشت سر آنها به صف کند.
در این میان، حرف کسانی که معتقدند که آمریکا به طمعِ از میان رفتن سلاحهای باقیماندهاش در افغانستان، از چنین جنگی بدش هم نمیآید و حتی خواهان آن است، گرچه چندان منطقی نیست، شاید تا حدودی قابل تأمل باشد.
جو بایدن که طالبان را دوباره به جان مردم افغانستان (و ایران و منطقه) انداخته است، و روسیه را قدم به قدم به سوی باتلاق جنگ اوکراین هدایت کرده است، برخلاف ظاهر آرام خود، بسیار حسابگر و دقیق و برنامهریز است، و بر خلاف ترامپِ نسبتاً ضد سیستم، کاملاً داخل سیستم قرار دارد و پاسدار و نگاهبان آن است.
ـــــــــــــــــــــــــ
شرارتهای ذاتی و تنشآفرینیهای ج.ا به علاوهٔ جاهطلبیهای حاکمان جمهوری آذربایجان (مورد حمایت همسایهٔ دیگر ما ترکیه) هم زمینهٔ مناسبی برای اسراییل فراهم آورده است که در صورتی که واقعاً مایل باشد خواهد توانست از جمهوری آذربایجان به عنوان ابزاری در درگیری با ج.ا استفاده کند، و حتی وظیفهٔ یک جنگ نیابتی را هم به آن بسپارد.
اما به نظر نمیرسد که اسراییل، علاوه بر استفاده از جمهوری آذربایجان در موارد دیگر ـ در حال حاضر ـ تمایلی به آنچنان جنگ نیابتییی هم داشته باشد و به چنان امکانی فکر کند.
سفر رضا پهلوی به اسراییل، به دعوت یکی از مهمترین و کلیدی ترین وزیران کابینه که به صورتی چشمگیر و شبانه روزی در آن سفر همراه رضا پهلوی بود، نشانهٔ دیگری از عدم تمایل اسراییل به آنچنان جنگ هایی است، و بیشتر میتواند پیام اسراییل به آمریکا و غرب باشد مبنی بر همسویی خود با آنها در مورد ایران، و تشویق و تشجیع آن ها به حمایت هرچه بیشتر از رضا پهلوی.
نامهیی که آن دوازده نمایندهٔ سوپر راست و سوپر مرتجع پارلمان اسراییل، بلافاصله پس از پایان سفر رضا پهلوی نوشته بودند و خواهان تجزیهٔ ایران و الحاق آذربایجان ایران به جمهوری باکو شده بودند، به نیت تضعیف رضا پهلوی، و خنثی کردن اثرات سفر او، و با قصد بر هم زدن میز نوشته شده بود.
و این، کاری بود شبیه کار بخشی از نئوکانها و اوانجیلیستها و لابیگران صنعت سلاح و فرماندهان سابق و اسبق جنگ و کسانی دیگر از جناح های نامتعارف امپریالیسم، که فعلاً از دایرهٔ حاکمیت کنار زده شده اند، علیه رضا پهلوی به نفع مجاهدین.
اینها در ملاقاتهای پی در پی و کنفرانسهای متعددِ برنامهریزی شده توسط مجاهدین، یک محور اصلی سخنانشان حمله به رضا پهلوی است، و هر بار با مطرح شدن هرچه بیشتر او، بر میزان حملات خود به او میافزایند و آشکارا نشان میدهند که در تقابل با جناح های متعارف حاکم، برای آیندهٔ ایران چه میخواهند و چه نمیخواهند.(۲)
ـــــــــــــــــــــــــ
دو موضعگیری، یکی موضعگیری رضا پهلوی، و یکی موضعگیری رهبر مجاهدین، در ماجرای حملهٔ ۳۰ اردیبهشت به یک برجک مرزبانی در سراوان و کشته شدن سه سرباز وظیفه و دو استوار دوم:
رضا پهلوی:
«تروریستهایی که جوانان مرزبان ایرانی را در سراوان به قتل رساندند، روی دیگر سکه جمهوری تروریست اسلامی هستند که جوانان بلوچ را اعدام میکند و به قتل میرساند. با خانوادههای سربازان جانباخته میهن، عمیقا همدردی و این اقدام تروریستی را شدیدا محکوم میکنم.»
رهبر مجاهدین:
«بچه شاه بهتر از این نمیتوانست همدستی شیخ و شاه و همدردی خود را با پاسداران نظام ثابت کند.»
«وقتی قاسم سلیمانی سقط شد، عامدانه سکوت کرد. حالا برای عوامل تحتامر خامنهای ضحاک دل میسوزاند و آنها را "سربازان جانباختهٔ میهن" میخواند.»
ـــــــــــــــــــــــــ
(...)
بر گردیم به اول مقاله، و به این که بهجای جنگ و دعوا به راه انداختن بر سر فردای نیامده و تکلیف تجزیهطلبان موهوم یا غیرموهوم در آن روز، و بهجای خود را وارد منازعات در همتنیده و ریشه در ریشه دوانیدهیی کردن که با جنگ و جدال در وسط معرکهٔ امروز، و در گرماگرم نبرد مشترک همگانی و فراگیر جاری با ج.ا قابل حل نیستند، به این بیاندیشیم که:
اگر ج.ا باقی بماند، با همین رفتار های تا کنونی خود، خطر تجزیه و تلاشی ایران را هر لحظه بیشتر و بیشتر، و نزدیکتر و نزدیکتر می کند،
و بنا بر این:
در صورت پرداختن ما به یکدیگر بهجای پرداختن به ج.ا، هم تمام عواقب خطر تجزیه و تلاشی احتمالی ایران را باید تحمل کنیم، و هم تمام جنایاتی را که تا کنون، و از تاکنون تا پایان کار ج.ا بر مردم رفته است و خواهد رفت را.
در صورت غیاب اراده و حضور فعال و جهتدهنده و تعیینکنندهٔ مردم، هم خطر تجزیه، و هم خطر جنگ و هم خطر متلاشی شدن ایران در پی دخالت خارجی و یا در پی فروپاشی ج.ا در یک فراشد خود به خودی بر اثر غلبهٔ نیروی مرگ بر نیروی حیات در این لاشهوارهٔ رو به تجزیه و اضمحلال، وجود دارند.
چشم فروبستن بر خطر تجزیه، دردی را درمان نمی کند، ولی از بیم این خطر، به خطری بزرگتر، به خطری که این خطر در دل آن است که نطفه بسته است و رشد کرده است و رشد خواهد کرد، یعنی به خطر ادامهٔ حیات ج.ا تن دادن و صفوفی که در مرحلهٔ کنونی باید هرچه بههمپیوستهتر و بزرگتر و همگامتر باشند را به بهانهٔ احتمال حضور تجزیهطلبان موهوم یا غیر موهوم در آن از هم گسستن دردی بر دردی میافزاید.
یکی از تضمین های نسبی اجتناب از جنگ داخلی و تجزیه و هرج و مرج، در امروز ایران و در فردای ایران، همبستگی مردمیِ سراسری پیرامون یک نهاد رهبری کننده است.
و از آنجا که نهادی در آن سطح وجود ندارد، دستکم باید به یک نهاد هماهنگ کننده فکر کرد.
چنین نهاد هماهنگ کنندهیی اما نمی تواند با انتظار نقاط اشتراک حد اکثری از یکدیگر داشتن شکل بگیرد. (۳)
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
(۱) در باب تمامیت ارضی، و تب ادواری نگرانی از تجزیه ـ به همین قلم ـ ۱۲ بهمن ۱۴۰۱
http://www.ghoghnoos.org/aak/230201.html
(۲) در این باره، از جمله می توان به بخشهایی از سه مقالهٔ زیر مراجعه کرد:
ـ مراقب آلترناتیوسازی امپریالیستی بودن به معنای مبارزهٔ ضد امپریالیستی نیست ـ به همین قلم ـ ۷ خرداد ۱۴۰۱
http://www.ghoghnoos.org/aak/220528.html
ـ و چند کلمه هم در بارهٔ منشورها و پیمانها و برنامهها ـ به همین قلم ـ ۹ اسفند ۱۴۰۱
http://www.ghoghnoos.org/aak/230228.html
ـ و حالا در فاصلهٔ میان دو طوفانِ پیش از رنگین کمان ـ به همین قلم ـ ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
http://www.ghoghnoos.org/aak/230402.html
(۳) ده قدم تا آخرین نبرد ـ به همین قلم ـ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸
http://www.ghoghnoos.org/aak/190514.html
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
نمک نشناس ها!
آقای اصفهانی بزرگوار،
پرسیده اید «خیلی ناسیونالیست هستید و از امروز نگران فردای تجزیهٔ ایرانید؟». جواب من بله است. دلیل می خواهید؟ به این هایی نگاه کنید که زیر مقاله شما شلوغ بازی راه انداخته اند و به جای تشکر و قدر دانی از شما به خاطر مقاله ای که در دفاع از این ها و امثال این ها نوشته اید هرچه بر قلم های پر از کینه و نفرتشان جاری شده است را با بی اخلاقی و اسائه ادب و گستاخی تمام نثار شما کرده اند.
در میانشان یکی هم پیدا نشده است تا دوستانش را نصیحت کند و بگوید این رفتار شما زشت است و نمک نشناسی است و ممکن است به حساب همه ما گذاشته شود!
شما آمده اید در دفاع از این ها و امثال این ها و سرزنش ما مقاله نوشته اید ولی این نمک نشناس هاجوابتان را اینطوری می دهند.
جرم شما؟ به ساحت جمهوری آذربایجان اهانت کرده اید و به اسب علی اف گفته اید یابو! صد جای مقاله نوشته اید جمهوری آذربایجان و یک جای مقاله گناه کبیره مرتکب شده اید و آن کشور را با عنوان پایتختش نامیده اید.
چند بار هم موضوع را توضیح داده اید و یکی از دوستان هم یک بار توضیح داده است و این ها انگار اصلا نمی توانند چهار تا جمله را از رو بخوانند!
با شما که برای دفاع از این ها و امثال این ها مقاله نوشته اید این کار را می کنند، اگر یک وقت ما به حرف شما عمل کنیم و با این ها متحد شویم با ما چه خواهند کرد؟
آقای اصفهانی بزرگوار،
من از علاقمندان شما هستم و کار های شما را بسیار دوست دارم و تا حالا از شما خیلی یاد گرفته ام، ولی اجازه بدهید این دفعه به توصیه شما عمل نکنم و ناسیونالیست بمانم.
در ادامه ماستمالی یک ناسیونال شونیست،
دشمنی ناسیونال فاشیستها با تورکهای دو طرف رودخانه ارس پایانی ندارد. تسلط هزار ساله سلسلههای تورک به بخش بزرگی از بین النهرین (خاورمیانه امروز و شامل ایران امروز) و آسیای مرکزی، همواره موجب نوعی احساس تحقیر همراه با خشم در ملیت فارس بوده است. این را در کتابهای درسی دوران پهلوی و رژیم فاشیستی اسلامی حاکم و آثار ایدئولوگهای هر دو رژیم به وضوح میتوان دید. تورکها همواره یک کابوس برای ملیت فارس بوده اند. آنها راه چاره پوشاندن ترس خود از ملیت تورک و حس تحقیر مزمن خود را در تحقیر سیستماتیک ملیت تورک در کلیت آن, توسط تمامی امکانات در دست، از کتابهای درسی تا تلویزیون، سینما، اینترنت، کتابهای ایدئولوگ هایشان، جوکها یشان ، .... میدانند.
آقای اصفهانی، جمهوری آذربایجان در مدت کمتر از سی سال بعد از استقلال خود سطح فقر در کشور را از ۴۵% امروز به زیر ۵% رسانده است ( برای تائید آن منابع زیادی در اینترنت وجود دارد) چیزی که در رژیم اریامهری شما بیداد میکرد و در رژیم فاشیستی حاکم فاجعه است. حال امثال شما باید به نمایندگی از ملیت فارس به توهین و بافتن اراجیف علیه جمهوری آذربایجان و ترکیه و دیگر ملتهای تورک ادامه دهند. احساس حقارت ملیت فارس را پایانی نیست.
راه و چاره ای برای خلاصی از دیکتاتوری
آقای محمد علی اصفهانی همانطور که درکامنت قبلی نوشته ام - در رابطه با برخورد ناهنجار شما به جمهوری آذربایجان باید بگویم یا در خط و خطوط رژیم ایران هستی یا تحت تاثیر سیاست رژیم برای مثال استفاده از اصطلاح جمهوری باکو به جای جمهوری آذربایجان و یا استفاده از کلمات و اصطلاحهای رژیم ایران مثل - جاهطلبیهای ابلهانهٔ دیکتاتور نادان جمهوری آذربایجان و اینها همگی ن........ . خوب اگر من بجای جمهوری و یا دولت ایران از جمهوری تهران یا فارسستان استفاده کنم عکس العمل شما چه میشود ؟ و در ضمن فردی که دست به تحلیل شرایط حاکم میزند فکر نمیکنم به این سادگی که شما ادعا کرده اید غرضی نداشته باشد و فرق جمهوری آذربایجان را با جمهوری باکو نداند خلاصه اینکه حالا چه قبول بکنی چه نه این اعتراضات به نوشته تو و امثال تو خبر از یک آگاهی بخش هائی از تورکها را نسبت به مسائل را نشان میدهد و گویای این است که تازمانیکه حق و حقوق ملل غیر فارس حل نشود راه و چاره ای برای خلاصی از دیکتاتوری نیست .
برخورد های عکس العملی
حالا خودم بهتر متوجه آنچه در آغاز مقالهٔ حاضر نوشته ام می شوم.
نوشته ام:
«اما نگرانی من، نه از بابت آنهایی که شما تجزیهطلبان مینامیدشان، بلکه از بابت موقعیتی است که گرایشهای تجزیهطلبانه، و حتی گرایشهای فدرالیسمخواهانه ـ در وجه غالب خود ـ پاسخ های عکسالعملی به آن هستند.
و بقای ج.ا بقای این موقعیت است.»
میبینیم که بقای ج.ا تا کجا باعث ایجاد برخورد های عکس العملی در پاره یی از هموطنان ما شده است. وگرنه، فکر نمی کنم که یک ایرانیِ حتی به قول بعضی ها «هویت طلب»، در شرایط عادی، جمهوری آذربایجان را یک جمهوری ایده آل یا دموکراتیک بداند، چه رسد به این که نسبت به آن، نوعی احساس غیرت و حمیت و تعصب داشته باشد.
کل مقالهٔ من از آغاز تا پایان، علیه تفکری نوشته شده است که مردمان بعضی نقاط ایران که خواهان حقوق برابر با مرکز نشین ها هستند را با عناوینی مثل «تجزیه طلب» محکوم می کند. علیه تفکر همان هایی که در این مقاله از آن ها به عنوان «ناسیونالیستهای دو آتشهٔ میهنگرای گاه شوونیست، و گاه متعصب، و گاه مصلحتی و قلابی» یاد کرده ام.
تنها یک بخش مختصر در این مقاله، به جمهوری آذربایجان اشارهیی گذرا دارد و در آن هم جا به جا از عنوان «جمهوری آذربایجان» استفاده شده است. فقط در قسمتی برای آن که دو بار پشت سر هم و چسبیده به یکدیگر نام آذربایجان تکرار نشود، بدون هیچ قصدی، برای جمهوری آذربایجان در کنار نام آذربایجان ایران، کلمهٔ «جمهوری باکو» را گذاشته ام که نمی دانستم بعضی ها تا این اندازه به ان حساس هستند!
کسی که به اصل مقاله مراجعه کندمتوجه این مسأله میشود.
اگر میخواستم به جای «جمهوری آذربایجان» از عنوان «جمهوری باکو» استفاده کنم، این کار را در جملههای قبلی هم میکردم. حال آن که همه جای دیگر این مقاله نوشته ام «جمهوری آذربایجان».
این همه حساسیت واقعاً جز در محدودهٔ همان «برخورد های عکس العملی»، قابل توضیح نیست.
دوستی در یکی از کامنت ها (کامنت اول) توضیحاتی در بارهٔ نقش آتشافروزانهٔ ج.ا علیه جمهوری آذربایجان نوشته بودند که چون آن را منطقی یافتم، بی درنگ، شرارت های ج.ا را هم به قسمت مربوط به «جمهوری آذربایجان» در اصل مقاله اضافه کردم، و پاسخی هم برای ایشان نوشتم و از ایشان تشکر کردم.
انصافاً و و جداناً شیوهٔ برخورد بعضی از دوستان آذری یا ترک یا تورک (حالا بر سر این کلمه ها هم یک عده مجادله نکنند ـ برای من هر سه کلمه یکسانند و هر کس مطابق نظر خود میتواند یکی از این سه را به کار ببرد) در برخورد با این مقاله، غیر منطقی و غیر قابل فهم است.
بله؛ من به «آذربایجان بزرگ» که بخواهد آذربایجان ایران را جزئی از کشور جمهوری آذربایجان کند اعتقادی ندارم. اگر کسی به چنان چیزی معتقد است حق دارد که در این مورد با من موافق نباشد. بدون فحش و اتهام و داد و بیداد البته.
من به عنوان یک انسانگرا، اساساً به مرزهای جغرافیایی، به نژاد، به قوم، به ملیت، و به اینجور چیز ها در برابر موجود واحدی به نام انسان، اصالت نمی دهم. اما تا زمانی که مرز های جغرافیایی در میان همهٔ کشور های دنیا وجود دارند و جهان وارد مرحلهٔ بی مرزی نشده است، حاضر نیستم کشوری دیگر، بخشی از کشوری به نام ایران را وارد مرز های خودش کند و بعد هم میان خودش و ایران مرز جغرافیایی جدیدی ترسیم کند.
همین نظر را در مورد تجاوز احتمالی ایران به کشور های دیگر هم دارم. فرقی نمیکند.
دوستانی که می خواهند نظر مرا در مورد موضوع مورد بحث بدانند، می توانند به مقالهٔ دیگر من «در باب تمامیت ارضی، و تب ادواری نگرانی از تجزیه» که لینک آن را در قسمت رفرانس همین مقالهٔ حاضر گذاشته ام، و در سایت ایران گلوبال هم منتشر شده است مراجعه کنند.
پان ترک هستند یا سایبری؟
بعضی ها واقعاً بی پرنسیپ هستند. من شمردم و دیدم که آقای صفهانی در چند سطر بسیار مختصری که در باره جمهوری آذربایجان نوشته اند سه بار از "جمهوری آذربایجان" اسم برده اند و فقط یک بار در جایی که ممکن بود آذربایجان ایران با جمهوری آذربایجان اشتباه شود و هردو درست کنار هم آمده اند نوشته اند جمهوری باکو که هیچ توهینی هم نیست و کاملاً مشخص است که کسی که طی چند سطر مختصر سه بار از "جمهوری آذربایجان" استفاده می کند حساسیتی روی این اسم ندارد.
تعصب و کوته بینی تعداد بسیار کمی از پان ترک های دو آتشه را نباید به حساب آذری های ایران گذاشت. آذری های ایران حتی اگر خواهان خودمختاری یا فدرالیسم هم باشند باز خودشان را ایرانی می دانند نه تبعه جمهوری آذربایجان.
واقعا آدم به عنوان یک آذری از این همه تعصب احساس شرم می کند.
حتی پان ترک ها هم معمولا این طور برخورد نمی کنند. من حق دارم فکر کنم که یکی دو نفر از این کامنت نویس ها از عوامل جمهوری اسلامی و ارتش سایبری باشند که وظیفه بدنام کردن آذری ها را دارند.
نادانی و تبهکاری.. جمهوری باکو و یا جمهوری آزربایجان..
ســـالام دوســـلار...
آقای محمد علی اصفهانی...برتولت برشت سخن مشهوری دارد که میگوید (( کسی که حقیقت را نمی داند نادان است و اگر کسی حقیقت را می داند ولی دروغ می پندارد , تبهکار است)) .
در کینه نامه ای که نوشته اید از یک کشوری بنام « جمهوری باکو » استفاده کردید. مجبور شدم به لیست کشورهای که سازمان ملل متحد به عنوان (( کشور های مستقل این سازمان )) هستند, رجوع بکنم. متاسفانه من کشورمستقلی با نام « جمهوری باکو» پیدا نکردم. خوشبختانه یک کشوری پیدا کردم که اسمش (( جمهوری آزربایجان )) است و پایتختش شهر « باکو» .فکر میکنم تنها اسم این کشور تیغی می ماند که به چشم پان ایرانیست های رنگارنگ, شونیست های دری زبان, کمونیست های وطنی , انترناسیونالیست های کارتن خواب های ایرانی که ازصبح تا شب با داس و چکش کار میکنند ولی پولی برای (( بربری )) ندارند, فرو رفته است. آنچه که مسلم است, این است که شما با استفاده از کلمه (( جمهوری باکو )) نشان می دهید که شما یا با نداستن اسم (( جمهوری آزربایجان )) , نادان هستید , و یا اگر اسم جمهوری آزربایجان را می دانید ولی بخاطر باورهای سیاسی و اجتماعی و پروپاگاندا ,اسم این کشور را ( جمهوری باکو ) می نامید, تبهکار هستید. ولی خودمانی باشد, از استفاده از سخنان برتولت برشت من فکر میکنم این دو صفت شامل شما میشود. پیش به سوی اتحادیه کشور های تورک منطقه , «« تـــوران»» . سیز ساغ , من سلامت
تکمله
ضمناً حالا که فرصتی پیش آمده است، این را هم توضیح بدهم که درست است که بر مبنای شواهد (شواهدِ تاکنونی)، همانطور که در مقاله آمده است، به نظر نمی رسد که اسراییل، در حال حاضر، به یک جنگ نیابتی فکر کند، اما قطعاً اسراییل نخواهد گذاشت که ج.ا به سلاح اتمی دست بیابد و یا خیلی به آن نزدیک شود.
اسراییل، در صورت لزوم، از بمباران و منهدم کردن مراکز اتمی ج.ا، استفاده خواهد کرد، نه از جنگ مستقیم رو در رو و یا جنگ نیابتی.
با توجه به فجایعی که بر اثر تشعشعات اتمی و عوارض دیگرِ آن بمباران و انهدام احتمالی رخ خواهند داد و تا نسلها و نسلهای آیندهٔ ایران را درگیر خود خواهند کرد، یکبار دیگر، و علاوه بر همهٔ موارد دیگر، باید به خودمان و دیگران یادآوری کنیم که هیچ خطری نگران کنندهتر از خطر ادامهٔ بقای ج.ا، برای ایران، برای مردم ما، برای منطقه، و برای جهان وجود ندارد.
مردم ایران، با هیچ کشوری، کوچک یا بزرگ، در جهان گلوبال معاصر سر جنگ و جدال ندارند، و نظام آیندهٔ ایران ـ اگر از دل مردم برآمده باشد ـ سیاست خارجی خود را بر مبنای قواعد سیاست موازنهٔ منفی، مدیریت خواهد کرد.
قسمتی از بخش پایانی مقاله را دوباره با هم بخوانیم:
« چشم فروبستن بر خطر تجزیه، دردی را درمان نمی کند، ولی از بیم این خطر، به خطری بزرگتر، به خطری که این خطر در دل آن است که نطفه بسته است و رشد کرده است و رشد خواهد کرد، یعنی به خطر ادامهٔ حیات ج.ا تن دادن و صفوفی که در مرحلهٔ کنونی باید هرچه بههمپیوستهتر و بزرگتر و همگامتر باشند را به بهانهٔ احتمال حضور تجزیهطلبان موهوم یا غیر موهوم در آن از هم گسستن دردی بر دردی میافزاید».
پاسخ و سپاس
دوست عصبانی اما گرامی، جناب دومان تورک اوغلی!
شرارت و تنش آفرینی، در ذات و در سرشت و در نهاد ج.ا است، و از آنجا که از بدیهیات به حساب میآید، الزاماً همیشه و در همهٔ اجزا و پاراگرافهای یک مقاله، مورد اشاره قرار نمیگیرد.
بله؛ بدون هیچ تردید و الّا و امّایی، رفتار ها و فتنهانگیزیهای ج.ا که همین حالا هم، کینتوزانه، تعدادی از اهالی بیگناه جمهوری آذربایجان را با اتهامات واهی و متداول و همیشگی خودش زندانی کرده است، در ایجاد موقعیت کنونی سهم عمدهیی دارد، و در وخیمتر کردن روابط متشنج، در آینده نیز سهم عمده یی خواهد داشت.
همانطور که می بینید، بخش مربوط در مقاله را به صورت زیر تغییر داده ام:
«شرارتهای ذاتی و تنشآفرینیهای ج.ا به علاوهٔ جاهطلبیهای حاکمان جمهوری آذربایجان (مورد حمایت همسایهٔ دیگر ما ترکیه) هم زمینهٔ مناسبی برای اسراییل فراهم آورده است که در صورتی که واقعاً مایل باشد خواهد توانست از جمهوری آذربایجان به عنوان ابزاری در درگیری با ج.ا استفاده کند، و حتی وظیفهٔ یک جنگ نیابتی را هم به آن بسپارد.»
«اما به نظر نمیرسد که اسراییل، علاوه بر استفاده از جمهوری آذربایجان در موارد دیگر ـ در حال حاضر ـ تمایلی به آنچنان جنگ نیابتییی هم داشته باشد و به چنان امکانی فکر کند.»
با سپاس
احقاق حقوق ١٠٠ در ١٠٠ ملل
آقای محمد علی اصفهانی شما میفرمائید من ناسییونالیست نیستم منتها نوشته اید عین جمله شما - حتی با فدرالیسم و اینجور چیز ها هیچ میانهٔ خوبی ندارم. یعنی شما طرفدار یک دولت حاکم مرکز گرا هستید و ما طی حاکمیت مرکز گرای شاه - شیخ دیده ایم که چه بلائی بر سر ملل غیر فارس آورده شده و هر خواست ملل غیر فارس تحت عنوان امنیت ملی سرکوب شده . خوب من به دیدگاه شما احترام میگذارم منتها بنظر من تنها راه ماندگاری ایران یا احقاق حقوق ١٠٠ در ١٠٠ ملل ساکن است یا ادامه رژیم با ابعاد بسیار سخت و سنگین دیکتاتوری که در نهایت با فلج شدن اقتصادی - اجتماعی باز راه به از هم پاشیدن خواهد گذاشت . ولی در رابطه با برخورد ناهنجار شما به جمهوری آذربایجان باید بگویم یا در خط و خطوط رژیم ایران هستی یا تحت تاثیر سیاست رژیم برای مثال استفاده از اصطلاح جمهوری باکو به جای جمهوری آذربایجان و یا استفاده از کلمات و اصطلاحهای رژیم ایران مثل - جاهطلبیهای ابلهانهٔ دیکتاتور نادان جمهوری آذربایجان و اینها همگی نشان میدهدکه شما مهره نیابتی رژیم در جنگ سیاسی رژیم ایران بر علیه جمهوری آذربایجان هستید .
.... یک ناسیونال فاشیست
توهین محمد علی اصفهانی به رئیس جمهور آذربایجان نشان از ////////// یک ناسیونال فاشیست دارد. او عملا بر خلاف مضمون مقاله خود یک متحد واقعی رژیم فاشیستی اسلامی حاکم در ایران است. توطئههای اشکار رژیم حاکم بر علیه جمهوری آذربایجان را ناسیونال فاشیستها نباید ببینند.
۱- تشکیل گروههای نیابتی فاشیستی اسلامی ضد جمهوری آذربایجان مثل گروه حسینییون.
۲- حمله تروریستی برنامه ریزی شده رژیم حاکم به سفارت جمهوری آذربایجان.
۳- ترور مقامات دولتی جمهوری آذربایجان مثل نماینده مجلس آذربایجان.
۴- تهدید نظامی جمهوری آذربایجان با تمرکز نیروهای نظامی خود در مرز آذربایجان و اجرای مانوورهای نظامی جهت ارعاب.
۵- ممانعت از برقراری صلح پایدار بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان.
آیا جمهوری آذربایجان غیر از دیپلماسی مصالحه عمل دیگری در رابطه با رژیم فاشیستی اسلامی حاکم یا ایران انجام داده است. اما ابلهان ناسیونال فاشیست قرار نیست واقعیتها را ببینند
افزودن دیدگاه جدید