وز وز مور و ملخ اینهمه که در باد است
سبب آنست که چون لانه شان بر باد است
بعضی پس مانده های مفت خور شاه الهی های درمانده لس آنجلسی، بطور مذبوحانه شازده گویان به تکدی افتاده، خواهان نصب دیکتاتور تازه نفسی در مسند قدرت اند. اینان به زعم خود فکر میکنند، گویا با نشاندن نیمچه دیکتاتورهای شاه الهی بر مسند قدرت با تمرکز"فارسیت" که آن را در پشت واژه "ایرانیت" از نظر نهان میدارند، با شعارهای دهن پر کن و ارتجاعی( تمامیت خواهی و تمرکز گرائی) دو مرتبه در صدد اند شمیشیر دامکلوس سرکوب و خفقان را بالای سر مردم ایران نگه دارند. اینان فکر میکنند اگر به هدف شوم خود نایل شوند، اداره مملکت دوباه به همان پاشنه سابق خواهد چرخید. دوباره همان شیلان بیلان ها، عیش ونوش های آنچنانی، ریخت و پاش های میلیونی، بچاپ به چاپهای بی حساب، اختلاسهای کلان، دارائی های نجومی باد آورده و تاراج ثروتهای عمومی بدست عده ای اوباش شروع خواهد شد. از سوی دیگر سرکوبهای سیاسی، بگیر و به بندها، زندان و خفقان، شکنجه و اعدام، و زور گوئی های روزمره در سراسر کشور مثل زمان خاندان منحوس پهلوی دوباره در دستور کار قرار خواهد گرفت.
اینان گوئی هنوز که هنوز است با افکار ارتجاعی در دالانهای پارینه سنگی عصر ظلمت بسر میبرند و گوئی بکلی عقل خود را باخته، از قطار دمکراسی و مدنیت جا مانده اند، انگار در بیراهه های عزلت، آرزوهای مالیخولیائی شان بر باد رفته است، و گویا تنها با اقتدار یک سیستم مستبد و سرکوبگر در ایران، دو مرتبه عرق موهوم و تکبر بر باد رفته خود را باز خواهند یافت، از این رو بی وقفه در تلاشند همانند لمپنهای سر کوچه از سر استیصال با نثار دشنامهای وقیحانه بدیگران، تن خویش را با گنداب دهانشان غسل داده، با توسل به شیوه های لمپنیزم، در تکاپویند بلکه در گستره ظلمتگاه ذهنشان فرج امیدی حاصل شود.
اینان که در ظاهر از دمکراسی دم میزنند، در ممالک غربی و اروپائی از دولتهای مذبور و اولیای امور خواهان بر گزاری کلاسهای تدریس به زبان مادری(فارسی) برای فرزندانشان هستند. اما همین عناصر گستاخ و دیکتاتور سالهاست زبان میلیونها هموطن عرب، زبان میلیونها هموطن بلوچ، زبان میلیونها هموطن کرد، زبان میلیونها هموطن ترکمان، زبان بیش از سی میلیون از هموطنان آذربایجانی را در وطن خویش قدغن کرده اند.
آری، مردم ایران با چنین عناصر گستاخ، راسیست و دیکتاتوری روبرو هستند. راسیسمی که موجودیت زبانی، فرهنگی، اتنیکی بیش از هفتاد درصد ایرانی غیر فارس را انکار میکند. پدیده ای که در قرن حاضر در هیچ جای جهان بجز ایران نظیرش موجود نیست! به دیگر سخن این پس مانده های پر رو، سمج و راسیست که مثل موریانه سالیان سال است که از پیکر جامعه ایران ارتزاق نموده مثل انگلهای ریز و درشت خود را پشت لحاف "ایران" و"ایرانیت" پنهان نموده اند، و جالب است که با ادعاهای کاذب و مضحک، خود را مالک جغرافیای موسوم به ایران تلقی کرده با واژه "غسل تاریخی" برای خود مثل دفترچه سهمیه بسیجی، اوراق مالکیت صادر میکنند، که گویا صاحب ایران اند.
اینان قبل از اینکه برای خود مجوز مالکیت صادر کنند، بهتر است در آئینه تاریخ نگاه دقیقی به سر و صورت خود بیفکنند، تاریخچه ماجرای اسکانشان را در زمان امپراطوریهای سلاطین سلسله تیموریان، سلسله افشاریشان، سلسله غزنویان، سلسله سلجوقیان، سلسله صفویان، سلسله پادشاهان قاجار در ایران را مروری کرده خاستگاه خود را به یاد آورند، بعد برای خود شناسنامه مالکیت صادر نمایند. در ضمن این را نیز آویزه گوششان کنند که بمصداق مطلب زیر از پیرهن شازده، برای فاطی تومان کؤینک نمیشه:
با کینه شاه و شیخ وطن ویرانست
زینهار که این ره، ره آن شیطانست
باحیله گران چه جوئی ره، ای غافل
اینره که تو میروی به فارسستانست

چه باک مرا از دشنام تو موریانه وقتی من ستون های این خاکم.... چه باک مرا از گنداب دهان شما من غسل تعمید را در محکمه تاریخ گرفته ام

شهريارا... بيا که راه بسيار هموار است..!
آه دل مظلوم به سوهان ماند / گر خود نبُرد..بُرنده را تيز کند
چاره کار بسيار آسان است. همه ی اسباب رهايی ما از اين ره گمکردگی و بی آبرويی تاريخی هم در دسترس ليکن کجاست آنکه دلش با زبانش يکی باشد.کجاست آن وجدان بيدار و ذهن هشيار و کو آن مسئوليت شناسی و از همه مهم تر هم بقول پيشنيان.. کجاست اصلآ ديگر آن اِرق ملی روزگار پهلوی...
میشود حدس زد که بزودی شهريار ی در ميان ما ظهور خواهد کرد. برآمدن او هم با يک رخداد بسيار کوچک و ای بسا اتفاقی خواهد بود. آوازه شهرت و رشد محبوبيت وی هم در ميان اين مردم دلزده از همه کس
.. بسيار بسيار باشتاب و حتا شايد به ناگهان و برق آسا

به به! چشم مردم روشن! شازده مسئول اعمال پدرش محمد رضای معدوم نیست! او حتا مسئول عمکرد دزدی، چپاول، قتل و کشتار جنایتکارانه سلسله پهلوی هم نیست! او فقط مالک ثروتهای باد آورده، مالک جزایرخصوصی، مالک قصرهای میلیونی، مالک ثروتهای کلان و وارث تخت و تاج موهوم پدر معدمش محمد رضای مخلوع است. که از ترس مجازات بدست مردم، در گرما گرم انقلاب، دم روی کولش گذاشته جیم شد. خنده دار اینکه بعضی ها با افکار تاریک و قرون وسطائی هنوز تصور میکنند که جغرافیای موسوم به ایران همانند چل و پنج سال پیش است، و گویا فردی که در نوزده سالگی ایران را ترک گفته بعد از 44 سال اقامت دایم در خارج، حالا در سن 63 سالگی هوس پادشاهی بر سرش زده میل دارد به ایران بازگشته بر پشت مردم پالان نهاده سوار شود؟! لطفا موقع عزیمت چاقوی ذبحش را فراموش نکند! زیرا مردم گل بدست در فرودگاه منتظرش هستند. زیرا خودشان شاه شدن را دوست ندارند، میخواهند مقام معظم شاه الهی صلوات الله علیه و صلم، در معیت امدادهای غیبی، در کنف حمایت حضرت عج الله تعالی فرجه و شریف نایب بر حق آقا امام زمان در آستانه تشعشعات چاه مبارک جمکران، به یاری ائمه اطهار اعوزبالله من الشیطان الرجیم، معظم الله، شاه شاهان، بزرگ آرتش داران، خدای خدایگان، بر تخت سلطنت جلوس فرموده، مثل ابویش با انوار مشعشع و الطاف بیکران ملوکانه اش ما را بسوی دروازه های تمدن بزرگ، دروازه تمدن میدان غار، دروازه تمدن حصیر آباد، دروازه تمدن حلبی آبادها رهنمون کرده، مایع سعادت دنیوی و بشارت اخروی گردد. (آمین دئیه ن دیل لال اولماسین!) یا باب الحوایج.
در ضمن از قلم نیفتد که شاهزادگان و نواده گان احمد شاه قاجار نیز اخیرا، با همین ادعا پیام داده اند: "کسی هوس پادشاهی نکند. اگر قرار باشد کسی در ایران شاه شود، چنین حقی مال ماست!"

از کرامات شیخ ما این است شیر را نخوده گفت شیرین است برای مثال رضا پهلوی و همسرش یاسمین پهلوی اموال مسروقه ای را که از محمدرضا پهلوی به جای مانده بود به طور غیرقانونی تصاحب کرده اند در صورت برقراری یک سیستم سیاسی دموکراتیک در ایران آنان باید مورد محاکمه قرار بگیرند و پاسخگو باشند
یعنی رضا و یاسمین پهلوی باید جوابگوی عمکرد محمد رضا پهلوی باشند اورین...اورین...بعدا تو همون سیستم دمکراتیک خلقی اونهایی که بانگ می‌زند تا اموال امپریالیسم رو به نفع خلق قهرمان مصادره کنند باشون چکار میکنند

استاد ارجمند جناب آقای بابک آزاد.
با سلام و روز بخیر، جنابعالی در صحبت ویده ئوئی خود به یک موضوع خیلی مهم و سرنوشت سازی اشاره کرده اید. البته سالیان سال است که نخبگان و سیاستمداران آزربایجان بطرق مختلف در این خصوص به اپوزیسیون رنگانگ ایرانی این مسائل را گوشزد کرده هشدار داده اند که قبل از فرو پاشی چاره ای اساسی بحال این مملکت بشود، ولی پان ایرانیستهای تمرکز گرای شاه الهی لس آنجلسی در کنار بخشی از اپوزیسیون سازشکار که در خفا برای بقای رژیم دیکتاتور تهران به بهانه اصلاح آن سکوت اختیار کرده و با آن همراه شده اند، و با تاسف با بستن چشم و گوششان به این معضل اساسی مملکت را بسوی تحکیم دیکتاتوری سوق میدهند، تا شاید به زعم خود دوباره یک نوچه دیکتاتور شاه الهی را بجای رژیم در مسند قدرت نصب کرده مثل سلسله معدوم پهلوی (پدر و پسر پالانی) دو مرتبه با تحکیم سیستم چپاول و سرکوب، به غارت ثروتهای عمومی دست یازند.
اینان که به خیال خود، خویشتن را مالک جغرافیای موسوم به ایران میدانند، و دیگر ملیتهای ایران را در حاشیه بحساب می آورند، و دائما به دیگر ملیتهای غیر فارس به دیده تحقیر مینگرند و راسیسم و خود بزرگ بینی، عظمت طلبی، اسطوره پرستی دروغین و حس خود برتر بینی نسبت به دیگران، چشمشان را کور و (دومبه دوار) کرده و دائما از تمایز دیگران حرف میزنند، و از تعریف ویژگی و ماهیت تیره، و هویت قومی خود پرهیز میکنند، در صورتیکه خود جزئی از اقلیت های ایران بحساب می آیند، و تعجب در این است که از قبول این واقعیت تاریخی تفره رفته آنرا انکار میکنند، با تاسف ما با یک چنین پدیده گستاخ، متکبر و خود خواهی روبرو هستیم. کسانیکه موجودیت خود را در کنار انکار و نابودی زبان و فرهنگ و هویت دیگران تصور میکنند. اکنون این سئوال که خود از کجا آمده اند، به کدام تیره قومی و گروه مصطلح در جامعه تعلق دارند. بحث این مطلب نیست. در فرصتهای بعدی به ریشه قومی و کوچ اینان به جغرافیای موسوم به ایران در زمان فرمانروایان سلاطین تورک بطور مفصل خواهیم پرداخت.
لکن در این مختصر بجاست به موضوع کوتاهی از نویسنده ارجمند جناب آقای ابراهیم رشیدی به اسم ( رقص فارسی کجاست) اشاره کنم که مصداق همین موضوعست. ایشان در این مورد میفرماید:
" تلویزیون ایران از اتحاد و همدلی ملیت‌های ایران اعم از کرد، ترک، لر، عرب، بلوچ و... می‌گوید ولی اصلاً نامی از ملیت فارس به میان نمی‌آورد. این شیوه در همه کتاب‌هایی که با موضوع اقلیت‌های ملی ایران نوشته شده‌اند نیز به وضوح دیده می شود. کتاب منازعات قومی در ایران؛ نوشته سیدرضا صالحی‌امیری، اقوام ایران را بلوچ، عرب، ترکمن، کرد و آذری می داند. کتاب قومیت و قومگرایی درایران؛ نوشته حمید احمدی نیز تنها به سه منطقه بلوچستان، کردستان و آذربایجان پرداخته است. ملیت فارس در کتاب تحولات قومی در ایران: علل و زمینه‌ها؛ نوشته مجتبی مقصودی نیز غایب است. فصلنامه مطالعات ملی که بخش ثابتی با عنوان ایرانشناسی را به معرفی فرهنگ‌ها و ملیت‌های ایران مانند لر و ترکمن و... اختصاص داده بود، فارسها را معرفی نکرد. فصلنامه مطالعات راهبردی نیز با وجود آنکه مقالات خوبی در این زمینه منتشر می‌نمود فارس را جز اقوام ایرانی نمی‌دانست. چرا؟
... قدرت تمایلی به شناساندن و معرفی خود ندارد و نمی‌خواهد خود را همردیف دیگران و موضوع بحث و بررسی قرار دهد. میل دارد تا دیده نشود و در حالیکه دیده نمی‌شود همه را ببیند. این خصیصه قدرت است که دیگران را بر اساس تفاوت‌هایی که با خودش دارد دسته‌بندی می کند و از تعریف خودش به عنوان یکی از همان پدیده‌ها سرباز می‌زند.
عبارت رنگین‌پوست همیشه گروه‌های غیرسفید را مدنظر دارد در حالیکه سفید نیز رنگ پوست گروهی از انسانهاست و بایستی سفیدپوستان نیز در کنار سیاه و زرد به عنوان گروهی از رنگین‌پوستان شناسانده شوند. سفید خودش را فاعل این شناخت میداند نه یک رنگ. جنس مذکر نیز خود را محور و رکن گونه انسانی میداند و جنس دیگر را به دلیل تفاوتی که با خودش دارد جنسیت محسوب میکند و هنگام بحث در مورد گونه مذکر از عبارت جنسیت استفاده نمی‌کند و جنسیت صرفا جنس مونث را مدنظر دارد.
در مقابل عباراتی مانند شعر ترکی، رقص کردی، لباس عربی و موسیقی بلوچی الفاظی مانند موسیقی ایرانی و فرهنگ ایرانی وجود دارد که نخواسته خود را موسیقی و فرهنگ فارسی بنامد و موجودیت خود را زیر نام ایران مخفی کرده تا دیده نشده و همگان را ببیند و خود را معادل تمامیت ایران جا زند. پیش شرط لازم برای اتحاد همه اقلیت‌های ملی ایران پایین آوردن آنهایی است که از بالا گروه‌های دیگر را نظاره میکنند تا همگی در یک ردیف و هم شان با یکدیگر اتحاد را زمزمه کنیم."

امام می‌آید با صدای نوح با طیلسان و تیشه ابراهیم با عصای موسی با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشت‌های سرخ شقایق را می‌پیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد می‌کند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمی‌گوید. دیگر کسی به در خانه خود قفل نمی‌زند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمی‌دهد، مردم برادر هم می‌شوند و نان شادی‌شان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم می‌کنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صف‌های نان و گوشت، صف‌های نفت و بنزین، صف‌های مالیات، صف‌های نام‌نویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند می‌زند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند... بله موافقم ..دشمن واقعی همه ما جهل و نادانی است غلبه بر هیولای نادانی فقط با عبور از شیادان ممکن خواهد بود و گرنه بعد از چهل پنج سال مردم هم شاح را دیدند هم شیخ را

ilanin aginada , qarasinada lenet. اولا مجاهدین یک فرقه مذهبی « سکت مذهبی » است یعنی وقتی به حقوق اولیه اعضا خودش احترام نمیگذارد چگونه به حقوق ملل غیر فارس میخواهد احترام بگذارد . دوما یک سوال ساده از مجاهدین و شما مدافعین جدید مجاهدین ، نظر مجاهدین نسبت به ٢١ آذر و حکومت ملی آذربایجان چیست ؟ سوما خود مختاری و حکومت فدرال پیش کش مجاهدین نظر مجاهدین راجع به تحصیل بزبان مادری چیست ؟ چهارم در بهار سال ١٣٦٦ که صحبت کردن بزبانهای غیر فارسی در کرکوک و پایگاه های اطراف قدغن شده بود « آنموقع هنوز پایگاه اشرف نبود » آیا مجاهدین حاضرند از این قتل عام فرهنگی عذر خواهی بکنند ؟؟ پنجم آیا مجاهدین از ریاست جمهوری مریم رجوی و نخست وزیری مسعود رجوی منصرف شده اند یا اینکه شما مدافعین جدید مجاهدین به ریاست جمهوری مریم خانم و نخست وزیری آقا مسعود راضی شده اید یاد آوری میشود که یکی از وظایف مسعود رجوی در برنامه ارائه شده مجاهدین منتخب کردن کلیه وزرا و سران کشور میباشد یعنی خودمختاری و فدارالیزیم نای نای بند ٧ برنامه دولت جمهوری دموکراتیک اسلامی : ٧- مسئولیت تشکیل دولت موقت و تعیین وزرا بر عهدهٌ‌ آقای مسعود رجوی نمایندهٌ‌ سازمان مجاهدین خلق ایران است.‌این دولت مطابق برنامه و وظایف مبرم دولت موقت و سایر مصوبات شورا عمل خواهد نمود.

ادم باید خیلی امیدوار باشد که روی دو کارت سوخته سیاسی پلی برای هدف تجزیه طلبانه خود بزند.
مجاهدین و فدایی ها هردو جریانی ضد ایرانی وضد ملی هستند،که برای قدرت با شیطان هم متحد میشوند. نه مجاهدین که فدایی ها باوری به تقسیم قدرت در ایران ندارند .در همان سال ۵۷ رجوی از شهردار شدن در تهران را رد کرد و فدایی ها به دنبال ان سید بی وطن رفتند.این یک خیال باطل است که نوه های لنین و محمد روزی بقدرت برسند و سند (استقلال ) استان های ایران را به شما بدهند.نمونه روشن ان هرج و مرج اکنون در کردستان عراق در برابر چشم ماست.در تاریخ امده است که تحمل استبداد بهتر از هرج و مرج در کشور است.امید وارم که روزی همین اخوند ها با دولت یهود اشتی کنند تا همگان بدانند این شعار ها واین سینه زنها ابزار خارجی دولت یهود بودند. یادتان هست که رادیو پیک چگونه خفقان گرفت؟
سعادت مردم ایران فقط در گرو حکومت قانون و انتخابات ازاد است و نه در گرو تسلط گروهی تروریست وادمکش چپی و دینی است.

@esedsadig8658
för 1 sekund sedan
kiminin evveli kiminin sonu , vay o adamin haline ki Xalqin mucahitlerine bel baglaya. مجاهدین خلق و احترام به حقوق ملتهای غیر فارس !!! تشکیلاتی که به حقوق انسانی و روابط زن - مرد احترام نمیگذارد و رهبر تشکیلات در یک جلسه تمامی زن شوهر ها را مطلقه اعلام میکند و زنها و مرد ها از آن تاریخ حق تماس با هم را با فرمان مسعود رجوی از دست میدهند آیا نزدیک شدن به یک چنین تشکیلاتی ننگ و عار نیست وانگهی آنهائی که پتانسیل حرکت ملی آذربایجان خوب درک نکرده اند و در شک و ابهام بسر میبرند همین ها امروز در فکر اتحاد خود با مجاهدین هستند و هیچ ربطی به حرکت ملی آذربایجان ندارند . شعار آزادلیق عدالت میللی حوکومت مشت محکمی است بر دهان تمامیت گواه های گوناگون از جمله تشکیلات شونیستی مجاهدین خلق .