رفتن به محتوای اصلی

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش پنجم)
19.05.2013 - 16:44

نهضت ملی شدن صنعت نفت

بدون تردید در مورد جنبش ملی شدن صنعت و منابع نفت ایران و رهبری این جنبش، دکتر محمد مصدق بیش از سایر جنبش های ایران نوشته شده است. بسیاری از موضع راست یا چپ به او تاخته اند،بسیاری او را ستوده اند و او را قهرمان ملی نامیده اند. هر کسی در چهارچوب نظرگاه ایدئولوژیکی خاص خود این رویداد را می کاود و به تحلیل آن می پردازد. گرایشات مذهبی تا زمانی که با مصدق در پیوند و اتحاد بودند، او را تایید و پس از آن او را تکفیر میکنند. از نظرگاه حزب توده ایران، مصدق در رسیدن به هدف های مطرح شده به اندازه کافی رادیکال نبود. سلطنت طلبان او را متهم میکنند که در فکر کودتا و تغییر سلطنت بوده است، و او را انسان فرصت طلبی ارزیابی میکنند. هواداران جبهه ملی، بزرگش می بینند و تا حد تقدس او را می ستایند. ملی شدن نفت بدست او و یارانش برای مدتی محدود محقق شد. هر چند در این مدت نفتی فروخته نشد، روایت مبارزه مردم ایران به رهبری دکتر مصدق برای کسب حقوق ملی و استقلال ایران در یک مقاله کوتاه نمی گنجد، حتی باز گویی خلاصه تمام وقایع، حجمی بیش از یک کتاب قطور را شامل میشود. من تلاش دارم، با این شرح مختصر نگاهی دیگری به این جنبش داشته باشم.

دارسی  و نفت مسجد سليمان

 ویلیام ناکس دارسی در سال 1901 (1280-1279 شمسی)امتیاز اکتشاف، استخراج، پالایش و فروش نفت ایران را از مظفرالدین شاه گرفت. گروه تحقیقاتی دارسی 6 سال در ایران جستجو کرد و درست زمانی که یاس و ناامیدی جویندگان را فرا گرفته بود، در مسجدسلیمان، مکانی که اکنون در مرکز شهر واقع است،به نفت رسیدند.  در تاریخ ۲۶ مه ۱۹۰۸ و در عمق ۳۶۰ متری از زمین میدان نفتون، در مسجدسلیمان، مته حفاری، آخرین لایه را شکافت و نفت، با فشار بسیار زیاد، از زمین فوران کرد... چاه شماره یک، در مسجد سلیمان،  همچنان پا برجاست. گر چه نفتی از آن استخراج نمیشود. اهمیت نفت در ابتدا برای طرف ایرانی ناشناخته بود. مایع سیاه و چربی که بوی بدی میداد. کسی چه میدانست که ایران به جایی خواهد رسید که %80 بودجه کشور را از راه فروش نفت و گاز تامین کند. مصدق در مجلس شانزدهم یک نطقی دارد که گویا وضعیت امروز ما را بیان میکند. او میگوید" کشوری که امروز عایدیش از صادرات غلات و گوشت تامین میشود، به مسیری میرود که گندم و گوشتش را از خارج باید وارد نماید." این سخنان در بیش از 60 سال پیش نتیجه درایت او در درک روندی بود که کشور در آن سیر میکرد. در ادامه بحث،  ابتدا سیر قرارداد های نفتی را بازبینی میکنیم و در ادامه به تحولات  سیاسی پیرامون آن می پردازیم.

در مورد این امتیاز دو نکته را از ابتدا باید روشن کرد، اول اینکه این امتیاز به شخص ویلیام دارسی داده شده و نه به دولت انگلیس، و دوم اینکه مدت آن 60 سال بوده که طبق فصل 15 قرارداد پس از پایان مدت امتیاز، کلیه زمین ها و دارایی های شرکت به ایران تعلق میگرفت. یعنی اگر رضاشاه به این قرارداد کاری نداشت،در سال 1961(1340-1339 شمسی) این امتیاز عملا بپایان رسیده و ایران مالک نفت و مناطق نفتی و کلیه ابزار تولید و پالایش نفت میشد. پای انگلیس بعنوان یک کشور، بعد از سال 1913 (1292-1291 شمسی)که صادرات نفت شروع شد، به ماجرا باز شد. دولت انگلیس با درک اهمیت نفت ایران برای امپراتوری در سال 1914(1293-1292 شمسی) با خرید %56 درصد از سهام  شرکت دارسیٍ، سهامدار اصلی شرکت شد.  چرچیل تاکید دارد، بدون نفت ایران، پیروزی انگلیس در جنگ اول جهانی امکان پذیر نبود(نقل به مضمون).امتیاز دارسی در زمان رضا شاه با اندکی تغییر با یک قراداد الحاقی تمدید شد. فقط چند دهه بعد، پس از علنی شدن اسناد وزارت خارجه آمریکا مشخص شد رضاشاه مبالغ بسیار زیادی از بابت این قرارداد الحاقی دریافت نموده است. منظور شرکت انگلیسی نفت این بود که امتیاز دارسی را در عمل بوسیله قرارداد الحاقی " گس – گلشائیان" برای مدت 60 سال دیگر در اختیار نگه دارد. طبق قرارداد جدید، شرکت نفت از ارائه اجباری بیلان سالانه به وزارت دارائی ایران معاف گردید و سهام شرکت و مالکیت کلیه ابزار تولید آن پس از پایان قرارداد نه به ایران بلکه به انگلیس تعلق میگرفت. واردات شرکت هر چه باشد، معاف از مالیات و گمرکات ایران بود و صادرات نفت هم شامل مقررات گمرکی ایران نمی شد.  در ازای هر تن نفت صادراتی 6 شلینگ هم سهم ایران میشد، که نسبت به قرارداد قبلی 2 شلینگ بیشتر  شده بود. این قرارداد بایست در مجلس مورد تصویب قرار میگرفت تا اجرایی شود. در سال 1328 شرکت نفتی ایران و انگلیس با دولت ساعد وارد مذاکره شد. مجلس از تصویب این قرارداد خودداری نمود. ساعد استعفا داد. حسن علی منصور، نخست وزیر بعدی هم در تصویب آن ناکام ماند. تا اینکه سپهبد رزم آرا نخست وزیر شد. مجلس  بررسی قرارداد را به کمسیون نفت، تحت ریاست دکتر محمد مصدق واگذار نمود. کمیسیون اعلام نمود قرارداد دارسی و قرارداد الحاقی را به رسمیت نمیشناسد.  بحث تندی که بین مصدق و رزم آرا در مجلس در گرفت زمینه را برای ملی کردن صنعت نفت و قیام مردم آماده نمود. طرح ملی شدن صنعت نفت چند روز پس از ترور سپهبد حاجی علی رزم آرا در اسفند 1329 به تصویب رسید. آنچه اتفاق افتاد گواه اینست که ترور رزم آرا بر رادیکال شدن جو موجود آنزمان افزود. در چنین جوی حتی محافظه کاران مجلس هم به ملی شدن صنعت نفت رای مثبت دادند. جو سیاسی حاکم بر ایران چنان ضد انگلیسی و ضد استعماری شده بود که هیچ کس نمی خواست بعنوان دوست انگلیس شناخته شود. آمریکا هم  در ابتدا، به امید یافتن سهمی از نفت ایران به پروژه ملی شدن صنعت نفت یا خارج شدنش از انحصار انگلیس، نگاهی مثبت داشت، بشرطی که این نفت از کنترل آنها خارج نشود.

پایان جنگ دوم جهانی و آغاز جنگ سرد

چند سال از جنگ جهانی دوم می گذشت، اما جهان پس از جنگ چگونه میبایست باشد. مدتی پیش از پایان جنگ، در کنفرانس یالتا، روزولت رئیس جمهور آمریکا در مورد سیستم سیاسی آینده در فلیپین که ارتش آمریکا مشغول آزاد سازی آن بود، به سؤال استالین پاسخی داد که آینده جهان را شکل می داد. روزولت تمایلی به انتخابات برای تعیین شکل و محتوای سیستم حکومتی فلیپین نشان نداده و گفت" هر کس هر جا را فتح کند، پرچمش را در آنجا به اهتزاز در خواهد آورد."  شوروی هم  در همه اروپای شرقی چنین کرد، البته نمی توان انکار کرد که ارتش شوروی و سیستم سوسیالیستی آن کشور در ابتدا بدلیل آزاد کردن کشورهای اروپای شرقی از اشغال آلمان ها در میان مردم مورد احترام و پر طرفدار بودند. اما تاثیر یالتا در انتخاب راه سوسیالیستی برای این کشورها غیر قابل انکار است. سوسیالیست شدن همه کشورهای اروپای شرقی بدون توافقات کنفرانس یالتا و حضور ارتش شوروی در آن مناطق غیر قابل تصور است.  شکی نیست که، مارشال تیتو در یوگسلاوی رای می آورد، ولی باور ندارم که این اتفاق در آلمان شرقی هم بدون دخالت شوروی ممکن میشد. از همان ابتدا، ماجرا های برلین به رویارویی متفقین منجر شد. و در پی آن رفته رفته جنگ دیگری آغاز شد، جنگی که به جنگ سرد معروف شده است. البته درجه سرمای آن اغلب دچار نوسان می شد و همیشه به یک اندازه "سرد " نبود. بدنبال استقلال هند(1947 میلادی،1326-1325 شمسی) که حکومت جدید آن گرایش چپ داشت، پیروزی حزب کمونیست چین بر  جبهه ملی (کومینگ تانگ 1949 میلادی،1328-1327 شمسی)، اعلام جمهوری دموکراتیک در شمال شبه جزیره کره و  شمال ویتنام،  تاسیس جمهوری های دموکراتیک در سرتاسر اروپای شرقی و شرق آلمان، اوضاع به ضرر جهان سرمایه داری و به نفع سوسیالیسم در حال تغییر بود.  در فلیپین آمریکایی ها به سختی موفق به سرکوب پارتیزانهای کمونیست شدند. در ترکیه و یونان نیز درگیری مسلحانه بین حکومت های استبدادی و چریک های کمونیست در جریان بود. حتی در اروپای غربی هم پس از پایان جنگ، گرایش سوسیالیستی در مردم کشورهای جنگ زده بخصوص در ایتالیا و فرانسه به  شکل فراگیری به چشم میخورد. این موارد در سایر کشورهای اروپای غربی هم قابل ذکر است. آمریکایی ها برای نجات  " دنیای آزاد"  دست بکار شدند.  ابتدا دکترین ترومن و پس از اثبات ناکارآمدی آن، طرح مارشال را برای بازسازی اروپا  آغاز کردند. ارسال کمک های بلا عوض، وام های دراز مدت، صدور سرمایه و تکنولوژی و در موارد بیشماری دخالت مستقیم با پول و نفوذ و خرید گسترده رای ( مثلا انتخابات ایتالیا)  و سرکوب قهرآمیز جریانات چپ (ترکیه و یونان) از ویژگی های استراتژی آنان بود. در آغاز دهه 50 آمریکا به بهانه مبارزه با خطر سرخ از تمام حکومت های فاسد و استبدادی جهان حمایت میکرد. حتی در کره وارد جنگی شد که 2 میلیون قربانی بر جای گذاشت.  33000 سرباز آمریکایی در این جنگ کشته شدند. این مسئله حتی به خود آمریکا هم کشیده شد. سناتور مک کارتی با ایجاد فضای ضد کمونیستی در آمریکا، بسیاری از هنرمندان و روشنفکران را به دادگاه کشید. بسیاری از آنها به زندان محکوم یا به تبعید رفتند. چارلز چاپلین به جای حضور در کمیسیون تحقیق،به تبعید خود خواسته رفت و هرگز برای زندگی به آمریکا باز نگشت. آمریکا برای مبارزه با جنبش های آزادیبخش که اغلب رنگ و بوی سوسیالیستی داشتند، نیازمند پشت جبهه ای قابل اعتماد و بدور از انتقاد بود. شکل گیری اردوگاه کشور های سوسیالیستی و کمک آنها به این جنبش ها، باعث ایجاد ارزیابی جدیدی در تضاد های جهانی و تاثیرش بر استراتژی و تاکتیک احزاب کمونیستی جهان شد. مقابله دو اردوگاه و شکوفایی انقلاب های رهایی بخش، مولفه اصلی دهه های بعد از جنگ دوم جهانی شدند.

"جنگ سرد" اما با حرارت زیاد در سراسر جهان دنبال می شد. انگلیس بدلیل مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ در بسیاری از جبهه ها مجبور به عقب نشینی شده بود. بزرگترین استعمار گر جهان کم کم ناگزیر بود در سیستم استعماری خود عقب نشینی نماید. هند پس از مبارزه مردم، تحت رهبری گاندی و جواهر لعل نهرو، استقلال خود را باز یافته بود. این تلاش در سایر مستعمرات  کشورهای اروپایی در آفریقا و آسیا در جریان بود. در فلسطین، یهودیان در سال 1948 (1327-1326 شمسی)کشور جدیدی را اعلام کرده بودند، همه حکام عرب و مسلمانان سایر کشورها در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا، با آن که بیشترشان تحت نفوض انگلستان و فرانسه بودند با اسرائیل از در مخالفت در آمدند. اسرائیل با پشتبانی مستقیم آمریکا و اروپا به حیات خود ادامه میداد. دشمنی با اسرائیل تاثیر زیادی در رشد افکار ملی و ضد امپریالیستی در منطقه داشت. خطر جنگ خاورمیانه را تهدید می کرد. در چنین شرایطی که خطر رویارویی مستقیم آمریکا و شوروی دنیا را بسوی خطر جنگ سوم جهانی پیش میبرد، کنترل منابع انرژی ، برای جهان سرمایه داری امری حیاتی محسوب میشد. در آن دوران شرکت نفت ایران و انگلیس دومین صادر کننده نفت جهان، بزرگترین تامین کننده منابع نفت انگلستان و نیروی دریایی اش، آن هم با تخفیف ویژه و سرچشمه سود سرشارِی برای اقتصاد جنگ زده بریتانیا محسوب می شد. اگر چه آمریکا به منابع نفتی ایران وابسته نبود، ولی نمی توانست خارج شدن نفت ایران از کنترل جهان سرمایه داری را بپزیرد. اولا به این دلیل که نفت ایران میتوانست بر قیمت جهانی بازار نفت تاثیر گذارده و توسعه اقتصادی بریتانیا  و جهان سرمایه داری را متاثر نماید. دوما چنین جنبشی می توانست به سایر کشورها هم سرایت کرده و برای همه جهان سرمایه داری مشکل ساز شود. پس مشکل ملی شدن صنعت نفت ایران به مسئله کنترل بر منابع انرژی جهان و به معضل جهان سرمایه داری در جنگ سرد تبدیل شد. بدون شناخت این قطعه از پازل، که کامل کننده تصویری واقعی در دشمنی انگلیس و امریکا با نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است، تحلیل روند حوادث دوران نخست وزیری دکترمصدق غیر ممکن است. دیگر فقط مسئله، دعوا بر سر حدود سهم ایران یا سهم انگلیس از  درآمد نفت نیست. هر گونه توافقی، بدون حق کنترل نفت ایران برای امپریالیسم جهانی غیرقابل قبول بود. در مقابل برای دکتر مصدق، و همراهانش، ملی شدن صنعت نفت به معنی کنترل دولت و ملت ایران، بر ثروت ملی اش و به معنای استقلال ایران بود. پس هیج راهی بجز سرنگونی دکتر مصدق و جایگزینی آن با یک دولت "دوست"  که  کنترل نفت ایران را از دست سرمایه داری جهانی خارج نکند وجود نداشت، فقط چگونگی این سرنگونی مورد بحث بود. هر چه بود نفت ایران برای ثبات جهان سرمایه داری و در کشاکش  اردوگاه امپریالیستی در مقابل اردوگاه سوسیالیستی باید در کنترل کامل سیستم سرمایه داری جهانی باقی می ماند.  به این ترتیب، یک بار دیگر ایران در کشاکش تندبادهای جهانی گرفتار آمد که خود در ایجادش نقش چندانی نداشت.

  از نخست وزیری تا کودتا

دکتر محمد مصدق، در یک خانواده اشرافی، در تهران بدنیا آمد. پدرش از خاندان مستوفیان آشتیانی(ایل بختیاری) و مادرش نوه عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه بود. از کودکی به خدمت دربار در آمد. در اولین انتخابات مجلس از میان اشراف اصفهان کاندید و انتخاب شد، ولی بدلیل پائین بودن سنش(زیر 30 سال) به مجلس راه نیافت. مدتی بعد به فرانسه رفت، حقوق خواند و از دانشگاهی در سوئیس دکترا گرفت. پس از بازگشت به ایران در مشاغل مختلف دولتی فعالیت نمود. از جمله به عنوان والی آذربایجان و فارس، وزیر مالیه و وزیر خارجه در خدمت کابینه بود. در زمان تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی، نماینده مجلس و جزء اندک مخالفان این جابجایی بود. سال آخر دوره رضاشاه را در حبس خانگی بسر برد. در مجلس چهاردهم، مبتکر طرح عدم واگذاری امتیاز به دول خارجی در زمان اشغال نظامی ایران بود. با دخالت دربار و قوام به مجلس پانزدهم راه نیافت. در مجلس شانزدهم، مسئول کمسیون نفت، و مسبب ملی شدن صنعت نفت ایران در اسفند 1329 شد، و از اردیبهشت  1330 تاکودتای 28 مرداد 1332 نخست وزیر ایران بود. با اینکه وزیر خارجه آمریکا، در سال 2000 (1379-1378 شمسی)به دلیل شرکت سازمان سیا در کودتا و سرنگونی دولت دکتر مصدق عذرخواهی نمود، هنوز هستند کسانی که کودتای 28 مرداد را قیام ملی علیه کمونیستها و رهبرانشان می دانند. از طرفی  بسیاری از مذهبی ها هم مصدق را به دلیل عدم تمکینش از آیت الله کاشانی تکفیر میکنند. جبهه ملی، نهضت آزادی او را می ستایند. و چپها بدلیل عدم مقاومت جدی و بسیج مردمی در مقطع کودتا او را نکوهش می کنند.

مصدق در یک برنامه ایی هماهنگ توسط  نیروهای آمریکا، انگلیس، عمال ایرانی شان، نظامیان وفادار به سلطنت، و با همکاری برخی از روحانیان از جمله آیت الله کاشانی، آیت الله بهبهانی و آیت الله بروجردی سرنگون شد. از گروه همکاران اولیه او در زمان کودتا چندتایی بیشتر با او باقی نمانده بودند. خلیل ملکی بارها به او تذکر داد " آقا این راهی که شما میروید به جهنم ختم خواهد شد و ما تا آنجا هم شما را دنبال خواهیم کرد". عدم تمایل به حزبیت و تشکل از ویژگی هایش بود. چه بسا با یک تشکیلات حزبی میتوانست با کودتا مقابله کند. مصدق در پافشاری روی اعتقاداتش با انگلیس در افتاد. حمایت دربار را که نداشت، دشمنی آنان را  نیز به جان خرید. به حزب توده با داشتن توان بسیج توده ها  و پتانسیل مقاومت متشکل و سازماندهی شده نزدیک نشد، و نهایتا با رد هژمونی طلبی ملایان (بخصوص آیت الله کاشانی) روابطش با آنان نیز تیره گشت، چندانکه در 28 مرداد نه تنها به یاریش نشتافتند، که از کودتاگران پشتیبانی و  تشکر هم نمودند. تکیه او، اما همواره بر ملت ایران بود. ملتی که در حساسترین لحظه ها کمکی به او نکرد و نمیتوانست بکند، زیرا زمانی که دکتر میتوانست و میبایست کوششی به متشکل کردن طرفدارانش در میان ملت بکند، از آن دریغ نمود. در مدت، زمامداریش، در عین داشتن قدرت و حکومت، حتی یک نفر از مخالفینش، اعدام نشدند. در خاطراتش مینویسد، او اصلاح گری بود که میخواست شاه سلطنت کند و نه حکومت. میخواست کشور بوسیله مردم و نمایندگان واقعیشان اداره شده و صاحب ثروتهای خدادادیش باشد. بنابراین اولین دولتش این هر دو وظیفه را در دستور کار قرار داد. ابتدا خلعیت از شرکت نفت ایران و انگلیس و در پی آن اصلاح قانون انتخابات.  در انتخابات مجلس پانزدهم، با دخالت قوام و ارتش در انتخابات رای نیاورد. این تقریبا یک عادت شده بود که دولت طیفی از طرفداران حکومتی را به مجلس بیاورد و هر لایحه ای را که میخواست به تصویب برساند. مثلا شاه با تغییر قانون اساسی، اجازه انحلال مجلسیان را کسب کرده، حق انتخاب وزیر جنگ را بدون نظرخواهی از نخست وزیر بخود اختصاص داده بود، و این روند از نظر دکتر مصدق غیر قانونی بود. مصدق پرنسیب های مشروطه طلبان اولیه را داشت. انقلابی و ساختار شکن نبود، معتقد به قانون بود و متکی به دموکراسی .

انگلیسی ها و دوستان ایرانی شان برای رفع "مشکل" مصدق، چند سناریو را در نظر گرفته بودند. اول اقدام قانونی، از طریق مجلس، دوم اعلام شکایت حقوقی در مراجع بین المللی ، (شورای امنیت و دادگاه لاهه) . سوم، کودتا یا ترور و اگر  ترور یا کودتا موفق نشد، با ایجاد بی ثباتی و تضعیف کردن و نهایتا به پیشواز جنگ بروند و با اشغال جنوب ایران کار را فیصله دهند. برای اینکه دیر نشود و آنها همه این "آپشن ها" را روی میز داشته باشند به تدارک همزمان تمام سناریو ها پرداختند. از آنجایی که بیشتر کابینه های ایران چند ماه بیشتر دوام نمیآوردند، اولین گزینه، کناره گیری یا برکناری او از طرق قانونی بود. با سران ایلات بختیاری و قشقایی تماس گرفته شد، ظاهرا آنها قابلیت تجهیز ده هزار نیروی نامنظم را داشتند تا در صورت لزوم دست به شورش بزنند، سپس شبکه نیروهای آمریکایی و انگلیسی با برخی از فرماندهان ارتش تماس گرفته و آنها را در جریان عملیات علیه کمونیستها و دکتر مصدق قرار دادند. طرح هایی هم برای ترور در نظر گرفتند که در 25 اسفند 1330 علیه دکتر فاطمی و در 9 اسفند 1331 علیه دکتر مصدق به اجرا در آمد، اما موفق نبودند. در صورت شکست تمام این کوشش ها، می بایست راسن وارد ماجرا شوند. لذا انگلیس، بجز ناوگانش در خلیج فارس اقدام به ارسال چندین رزم ناو دیگر نمود. محاصره دریایی ایران آغاز شد. رقتی تلاش آنها در مجلس نتیجه نداد، به شورای امنیت شکایت کردند. مصدق به نیویورک رفت و آنجا برای آنها روشن کرد که طرح دعوا در شورای امنیت، قانونی نیست، زیرا دعوا  از نظر حقوقی بین دو دولت نبوده، بلکه بین ایران و یک شرکت ایرانی-انگلیسی است. انگلیس آنگاه به دادگاه لاهه متوسل شد. در آنجا هم دادگاه را باخت. در داخل، انتخابات مجلس هفدهم در حوزه هایی که گمان تقلب و دخالت ارتش در آن میرفت باطل اعلام شد. از شهر های اصفهان، فارس ،مشهد، خوزستان، کردستان و لرستان و چند حوزه دیگر نماینده ای در مجلس حضور نداشت. مجلس با 80 نماینده کار خود را آغاز کرد. مصدق رای اعتماد گرفت. با حذف سرلشکر زاهدی از وزارت کشور و آیت الله کاشانی از ریاست مجلس، او بخشی از نیرو هایش را از دست داد. آنها به مخالفینش پیوستند.

البته دکتر به همکاری آمریکا در طراحی توطئه علیه خودش اعتقاد نداشت، در خاطراتش هم اثری از چنین نگرشی دیده نمیشود، و این اشتباه در محاسبه دامنه فعالیت دشمنان، به ضررش تمام شد. اگر چه سفارت انگلیس بعنوان مرکز توطئه تعطیل و رابطه دیپلماتیک با انگلیس بعد از قیام 30 تیر  قطع شد، ولی از آن پس ستاد عملیات سرنگونی دکتر در سفارت آمریکا تشکیل جلسه می داد. مصدق خطر نظامیان وابسته را درک میکرد، لذا 133 نفر از بزرگان نظامی غیر قابل اعتماد را  اجبارا باز نشسته کرد.  ماجرای معروف به قیام 30 تیر در راستای پای بندی او به  ارکان مشروطه، مبنی بر اینکه، "شاه باید سلطنت کند نه حکومت" شکل گرفت. دکتر تصمیم گرفت حق دولت برای انتخاب وزرا را تثبیت نماید، و از شاه تقاضا نمود وزیر جنگ را دولت انتخاب کند. با مخالفت شاه، مصدق استعفاء داد و قوام با تهدید به سرکوب، برای چند روز نخست وزیر شد. مردم به خیابانها آمدند(قیام 30 تیر ). حزب توده به سازماندهی بزرگترین تظاهرات تهران تا آنزمان در حمایت از مصدق و علیه قوام اقدام نمود. آیت الله کاشانی  که تا این زمان هنوز از مصدق حمایت میکرد  از مردم خواست با تظاهرات، از مصدق پشتیبانی کنند. مصدق مجددا نخست وزیر شد و پست وزارت جنگ زیر نظر خودش قرار گرفت و نیز نام وزارت جنگ را به وزارت دفاع ملی تغییر داد.

 پس از 30 تیر ، موضع حزب توده در مورد مصدق تغییر نمود. ابتدا تصور می کردند دکتر مصدق، آمریکا را در مقابل انگلیس نمایندگی میکند، و فقط میخواهد دست آمریکا را در نفت ایران باز نماید یا بعبارتی نفت ایران را از انحصار انگلیس خارج کرده و به آمریکا هم سهم دهد. اما پس از قیام 30 تیر، سیاست حمایت از دکتر مصدق را برگزیدند. به موازات حمایت حزب توده از مصدق اختلاف در خود جبهه ملی اوج می گرفت. آیت الله کاشانی، خود را سهیم در پیروزی دکتر میدانست تا حدی که، سهم خود را بیشتر از خود مصدق در جنبش ارزیابی می کرد، مدام در تمام کارهای دولت دخالت داشت، تا آنجا که خود و پسرانش بیش از 1000 سفارش برای این و آن به وزارتخانه ها و ادارات فرستاده بودند. مصدق مخالف چنین مداخله هایی بود. کم کم بین او و کاشانی اختلاف افتاد. در استمرار مسیر مقابله با توطئه های دیگر انگلیس مصدق تصمیم به انحلال مجلس گرفت. دکتر اعتقاد پیدا کرده بود که دربار و انگلیس تا آن لحظه، رای 30 نماینده از مجموع 80 نماینده حاضر را خریده بودند و اکثریت جبهه ملی در مجلس بسیار شکننده است. بسیاری از دوستان دکتر باانحلال مجلس به مخالفت برخاستند. وحدت در جبهه ملی دیگر عملن وجود نداشت. همین ماجرا و بعدا رفراندم که در قانون اساسی ایران پیش بینی نشده بود، زمینه را برای ضربه نهایی به دکتر محمد مصدق آماده نمود. توطئه کنندگان برای ضعیف جلوه دادن دولت، هر روزه گروهی از اوباش و چاقوکشان تهران را به آشوب و بلوا وامیداشتند. در راس این بینظمی ها شعبان بی مخ و طیب با هدایت ملایانی نظیر آیت الله بهبهانی و آیت الله کاشانی که حالا به مخالفین مصدق تبدیل شده بودند، قرار داشتند. در این میان فدائیان اسلام، کاملن، بر ضد مصدق و در خدمت سلطنت، و امپریالیسم، فعال شده بودند. ترور دکتر فاطمی یکی از اقدامات آنها بود. برای بی ثبات و بی توان نشان دادن دولت آنها سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی تهران را دزدیدند، شکنجه کردند و کشتند. میخواستند ثابت کنند دولت قادر به حفظ امنیت، حتی برای رئیس پلیس خودش هم نیست. آیت الله کاشانی از متهمان این ترور، زاهدی و بقایی حمایت میکرد. امروزه با انتشار برخی از اسناد مشخص شده چه کسانی پول دریافت میکردند، چه مقدار  و توسط چه کسانی پرداخت میشده است. برادران رشیدیان در بازار تهران از جمله عواملی بودند که ملاها و اوباش و گروهی از خبرنگاران و روزنامه ها را تغذیه میکردند. آنها ماهانه 10000 پوند بین سیاسیون و روزنامه نگاران و ملایان تقسیم میکردند. گروه نظامیان کودتا چی توسط سرهنگ ستاد، اخوی و  ویلبر آمریکایی سازماندهی میشدند. انگلیسی ها، افراد زیادی در بین نظامیان ایران داشتند، مانند تیمسار تیمور بختیار، تیمسار ارفع، سرهنگ فرزانگان... و

 با اینکه بخشی از بزرگ ارتش داران(133 نفر) اجبارا بازنشست شده بودند، باز امریکایی ها می توانستند نیروهای  نظامی  کودتا را بدون پرداخت یک دلار سازماندهی کنند. چهره بیرونی کودتا تیمسار سرلشکر بازنشسته فضل الله زاهدی بود. رابطه با دربار از طریق ارنست پرون دوست دوران کودکی شاه، شاهپور رپورتر( مامور ام آی 6 که بعد از کودتا لقب "سر" گرفت پسر اردشیر ریپورتر )، سرهنگ روزولت مامور سیا، و سفیر آمریکا  آقای هندرسون برقرار می شد. قرار شد کودتا در 25 مرداد 1332 اجرا شود. حزب توده از طریق یکی از اعضای سازمان افسران( سرهنگ ستاد سیامک) از ماجرا با خبر شد. آنها مصدق را در جریان گذاشتند و تشکیل جلسه اضطراری دادند. به جز حزب، جواهر لعل نهرو، نیز در چند تلگراف، برنامه انگلیس مبنی بر کودتا را به دکتر مصدق اطلاعداده بود. دکتر مصدق این هشدارها، را جدی نگرفت.  یکی از انتقادات به  حزب، بی عملگیشان در مقابله با کودتا بود. آنها با اینکه از کودتا با خبر بودند، حتی با تحرکشان کودتا را در 25 مرداد به شکست کشاندند، روز 28 مرداد، منتظر عکس العمل دکتر مصدق ماندند و خود مستقلا اقدام به بسیج نیرو ها، مسلح نمودن آنها و سایر اقدامات ضروری و پیشگیرانه نکردند. حزب که پس از قیام 30 تیر به ملی بودن حرکت دکتر مصدق پی برده بود، پس از آن، به دنباله روی افراطی از وی پرداخت. حزب فاقد برنامه مشخص و استراتژی و تاکتیک مدون، در ارتباط با تحولات جاری در ایران بود. ظاهرن این مسئله میتوانست، پیامد اختلافات جدی درون کمیته مرکزی، بین جناح راست و چپ از یک سو و درگیری ها، و جنگ قدرت، در درون حزب کمونیست اتحاد شوروی، پس از مرگ استالین، بین خروشچف و مولوتف از سوی دیگر باشد. همچنین همزمان با تدارک کودتا در ایران، شوروی نیز درگیر، فرونشاندن اعتراضات و اعتصابات، گسترده، در آلمان شرقی بود. این اعتراضات هفته ها ادامه داشت.

اولین تحرک کودتاچیان در شب 25 مرداد با دستگیری سرهنگ نصیری که حکم عزل دکتر مصدق را آورده و قصد بازداشت او و اعضای کابینه را داشت،  با شکست روبرو شد. در ستاد کودتا، اما سرهنگ روزولت تهدید میکند، "هر کس از شکست سخنی بگوید خودم او را میکشم" فعالیتها  ادامه می یابد.  در ادامه طبق برنامه، اراذل و اوباش با همکاری نزدیک فواحش و روسپی ها در پوشش حمایتی ارتش و شهربانی در تهران تظاهرات میکنند. دکتر تظاهرات را ممنوع کرده از ارتش میخواهد بر این امر نظارت کند و ارتش دخالت نموده در روز 28 مرداد 1332،نیروی زمینی با حمایت واحد های زرهی تانک به خانه دکتر مصدق، ساختمان رادیو، و شهربانی و مراکز مهم دیگر حمله کرده و مقاومت نیروهای وفادار به دولت را در هم میشکند. حزب توده صبح روز 28 مرداد پیام کوتاهی از دکتر مصدق دریافت می کند مبنی بر اینکه، همه چیز تحت کنترل است. حزب، منتظر  می ماند، عصر همان روز، مصدق در تماس تلفنی با دکتر کیانوری میگوید، کنترل از دستش خارج شده و حزب اجازه دارد هر کاری که صلاح میداند در مقابل کودتا انجام دهد. اما دیگر برای بسیج نیروها دیر شده بود. خطوط تلفنی قطع شده، و حکومت نظامی اعلام شده بود، راه های ارتباطی حزب با سازمان جوانان، اتحادیه های کارگری بسته شده بود. حزب میبایست همچون 25 مرداد به بسیج نیروهایش دست می زد. حزب پیشاهنگ می باید خود را برای چنین روزی آماده میکرد. سازمان افسران حزب در سراسر ایران حدود 500 عضو داشت. در کمیته مرکزی حزب جناح راست، عملا با هر گونه اقدام مستقیم حزب برای تصاحب قدرت سیاسی مخالف بود. مصدق روز 29 مرداد خود را به نیروی های کودتا تسلیم کرد. در میان اعضای دولت فقط وزیر خارجه او دکتر فاطمی پس از یک ترور ناکام دیگر،  این بار به وسیله شعبان جعفری به اعدام محکوم میگردد. دکتر مصدق هم در دادگاه نظامی محاکمه، و علی رغم دفاع حقوقی قابل قبول و رد اتهاماتی همچون تلاش برای سرنگونی سلطنت و خیانت، بجرم سرپیچی از فرمان "عزل مولوکانه" به سه سال حبس انفرادی و پس از آن به تبعید دایمی در روستای کوچکش احمدآباد محکوم میشود. دکتر محمد مصدق در روستای احمدآباد درحالی که در حبس خانگی بسر می برد درسال 1345 فوت نمود. سایر اعضای دولت او بجز دکتر فاطمی وزیر خارجه، محکوم به حبس هایی تا 3 سال شدند. همزمان با جلسات محاکمه دکتر در دانشگاه تهران توسط دانشجویان توده ای و طرفداران نهضت مقاومت ملی( ائتلافی از گروه های جبهه ملی در مقابله با رژیم کودتا) تظاهراتی انجام گرفت. اوج این تظاهرات، همزمان بود با ورود ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا، در روز 16 آذر 1332  در دانشکده فنی دانشگاه تهران، که با تیراندازی گارد به کشته شدن 3 دانشجو بنامهای احمدقندچی، شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا و اشغال دانشکده منجر شد. بعدها 16 آذر به بزرگ داشت این حرکت شجاعانه از طرف کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، بعنوان روز دانشجو نامگذاری شد. بزرگداشت این روز در داخل و خارج از ایران از آن روز تا کنون به بر پایی حرکت های اعتراضی علیه اختناق و استبداد، تبدیل شده است.  جنبش دانشجویی ایران در فقدان آزادی احزاب و اپوزیسیون واقعی، به منبع و محور اصلی مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی تبدیل شد. تمام حساسیت حکومت گران ایران در ارتباط با دانشگاه ها از این ویژگی منحصر بفرد جنبش دانشجویی ایران سرچشمه می گیرد. پس از کودتا، بیشترین فشار  رکن دوم ارتش، شهربانی، و ژاندارمری، روی نابودی حزب توده متمرکز می شود. حزب هنوز از طریق چاپخانه مخفی خود، به انتشار نشریات خود می پرداخت. در حزب ابتدا طرح هایی مبنی بر دفاع مسلحانه یا به عبارتی قهر انقلابی در مقابل قهر ضد انقلابی مطرح میشود، اما تمام این طرح ها در کشاکش اختلافات بین جناح های درون حزبی در حد تئوری باقی می ماند

 در سال 1333، بخشی از رهبری حزب(دکتر بهرامی، مهندس علوی، دکتر یزدی، نادر شرمینی، امان الله قریشی از کمیته مرکزی) و  سازمان افسران آن لو میرود. تعداد زیادی از افسران و رهبری حزب به اعدام و حبس های دراز مدت محکوم می شوند. خسرو روزبه در 1336 دستگیر و یک سال بعد در حالی که از جزب، ایدئولوژی و مبارزاتش در دادگاه دفاع نمود به اعدام محکوم و تیرباران شد. تشکیلات حزب در تهران و بسیاری از شهرستانها یکی پس از دیگری ضربه خورده، و نابود میشوند. باقی مانده رهبری راهی خارج از کشور می شوند. آخرین آنها کیانوری و جودت در سال 1335 ایران را ترک می کنند.

حزب بعد از پیروزی کودتا با توجه به فشار بیش از حد عوامل کودتا(ادارات سیاسی نیروهای مسلح، و همکاران مذهبی آنها) و یاری انگلیس و امریکا به کودتاچیان، قدرت بازدارندگی و مقابله  با کودتا را نداشت. در سالهای بعد، بیشتر فعالیت حزب در خارج از کشور،  عمدتا در کنفدراسیون دانشجویی و رادیو پیک ایران متمرکز می شود. تلاش حزب برای احیای تشکیلات در ایران بارها به دلیل نفوذ ساواک (سازمان امنیت ایران) در ارکان حزب ناکام میماند.  باقی مانده حزب در ایران نیز زیر ضربات ساواک دوام نمی آورد. حزب پس از کودتا، علی رغم مقاومت دلاورانه بسیاری از کادر های دستگیر شده، قدرت مقابله و توان رزمندگی خود را  بتدریج از دست داد، تا جایی که در سالهای بعد بجز نام، اثری از حزب توده در ایران باقی نمانده بود.  

در ایران پس از کودتا، اصل ملی شدن نفت در ظاهر پذیرفته شد. امینی وزیر دارایی دولت کودتا که در دولت مصدق هم وزیر بود با نمایندگان شرکت به توافق رسیدند. قرار شد،  کنسرسیومی از شرکت نفت انگلیس %40، شرکت های آمریکایی%40، توتال فرانسه %6 و رویال داچ شل هلند%14 برای مدت 25 سال کلیه امور نفت ایران را از اکتشاف تا فروش بعهده بگیرد. اساس این قرارداد بر پایه 50-50 استوار بود. به هر حال کنترل نفت ایران، عملن، در دست امپریالیسم جهانی باقی ماند. قرارداد کنسرسیوم تا انقلاب 57 همچنان معتبر بود. تمامی اعضاء جبهه ملی سابق این قرارداد را مخالف اصل ملی شدن صنعت نفت دانستند. پس از کودتا، روابط ویژه ایی بین ایران و آمریکا بوجود آمد. اولین چشمه این نزدیکی، پرداخت 60 میلیون دلار کمک بلاعوض به دولت کودتا بود که 15 میلیون آن قبل از ثبت بودجه هزینه شد. معروف است که این 15 میلیون بین شاه، زاهدی و سایر کودتاچیان تقسیم شده بود. آمریکا، تبدیل به بزرگترین طرف تجاری ایران و تامین کننده اصلی تجهیزات نظامی برای ارتش ایران شد.  ایران در تحکیم روابط با آمریکا و انگلیس به پیمان نظامی سنتو متشکل از عراق، ترکیه، پاکستان و انگلیس پیوست. از کودتا به بعد تا زمان انقلاب،انتخابات مجلس شورا هم، تحت کنترل حکومت بود و مجلس نمایش مضحکی از به به و چه چه گویانی بود که با تایید رسمی حکومت و زیر نظر مستقیم ساواک انتساب می شدند.

 --------
 

بخش های پیشین: 

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش اول)
 http://www.iranglobal.info/node/17967

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18180

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش سوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18404

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش چهارم)
http://www.iranglobal.info/node/18621

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش پنجم)

http://www.iranglobal.info/node/18917

ادامه دارد..

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ویژه ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.