
نظامیان تا کی می توانند؟
سالروز جنبش مهسا به عرصه ای برای نمایش قدرت سرکوب جمهوری اسلامی در دستگیری بسیاری از نزدیکان پدران ومادران کشته شدگان جنبش مهسا و محاصره خانه ها و قبرستان ها بدل گردید .
بگونه ای که بنوشته یک گزارشگر، فضائی بسیار سنگین تر از حکومت نظامی سال پنجاه وهفت بود.
تمام گذر گاه ها ،میادین ومراکز پرجمعیت در محاصره نیروهای سرکوب مجهز به پیشرفته ترین سلاحها محاصره شده بود .محاصره ای فیزیکی در عرصه میدانی و روانی از طریق هجوم سنگین مجلس فرمایشی! تصویب قوانین کیفری سنگین در ارتباط با امر حجاب ،محدود کردن هر چه بیشتر فعالیت ها اجتماعی ،برقراری جو سنگین امنیتی در تمامی مدارس و دانشگاه ها ، راه اندازی گشت های علنا مختار به تهدید و دستگیری .
تحت فشار قرار دادن مدیران ادارات ،مراکز تحصیلی، اماکن تفریحی ،کافه شاپ ها،مراکزتجاری از طریق نیروهای نظارت برمصوبات هر دم افزون شونده خجالت آور و وقیحانه حکومتی درجهت تحدید آزادی ها فردی! از پوشش لباس گرفته تا موی فرفری مردان و جویدن آدامس تا لاک ناخن خانم .
از تسویه استادانی که بیعت تحفه ارسالی خدا بر زمین را بر نمی تابند بیعت نمی کنند واز کنار مداحان مداح حکومتی نشتسن در مراکز علمی شرم دارند.
آوخ که چه میزان بی شرمی و وقاحت در سیمای این حاکم و حکومتیان که به قول ما آذری زبان ها فرقی با ما تحتشان ندارند خوابیده است! حکومتی که از تقوا و اخلاق سخن می گوید .اما دریده ترین و بی جیا ترین افراد چون حدادیان ها وزاکانی هارا بر مسند استادی می نشاند . خر مهره با گوهر برابر می کند.
خاک در چشم مردم می پاشد .آن هارا به بدترین وجهی تحقیر می کند . معترضان را به شلاق و شکنجه می بندد و از شلیک مستقیم گلوله بر سر و قلب جوانان این سرزمین که زندگی در سایه چنین نابکاران پست وبی مایه را بر نمی تابند ابائی نمی کند.
چنین لشگر کشی و نسق گیری قبل از آن که نشانه قدرت باشد !گویای ترس و هراس رژیمی است که مشروعیت از دست د اده و می داند که هیچ اعتبار اخلاقی و ارزشی در جامعه ندارد واز کودک دبستانی تا پیرمرد وپیر زن باز نشسته مترصد فرصتی هستند تا ریشه چنین جرثومه فسادی را از بیخ بر کنند.
کندن ریشه چنین حکومتی مسلما شکاف در نیروی سرکوب و پیوستن آنها به صفوف اعتراضی مردم را طلب می کند.
حکومت مشروعیت وحمایت مردمی از کف داده ، ناگزیر است برای بقای نه طولانی مدت خود در جزیره ای که دور آن را مردم محاصره کرده اند! برسر نیزه نظامیان تکیه کند. تکیه گاهی که اگر چه بنظر استوار می رسد . اما از درون سخت سست بنیاد است.
نظامیان اگر چه امروزدر لباس نظامی به نیروی سر کوب بدل گردیده اند .اما همین نظامی زمانی که زیر نگاه تحقیر آمیز و خشمگین مردم ، وجاهت خود از دست د اده به خانه بر می گردند و با شرمندگی در کنار دختر و پسر جوانش می نشینند پیش خود چه فکر می کنند ؟
آیا فکر نمی کنند تحقیر به او ولباس او که باید نماد قدرت مردم در حراست از امنیت فردی و میهنی مردم باشد! تا کی ادامه خواهد یافت ؟
تا کی آنها این چنین سرافکنده و شرمساربا داغ ننگ خدمت به این "حکومت کود ک کش" از مقابل چشمان دوست و آشنا از مقابل چشمان اشگبار مادران و جوانان وحتی کودکان این سرزمین عبور خواهند کرد تا بخانه خود برسند ! به مغازه ای بروند در شهر آزادانه گردشی کنند ،در محفل دوستان نظامی وغیر نظامی خود بنشینند!
شرمساری که دامن خانواده ونزدیکان آنها را هم می گیرد .آنچنان که فرزنداشان از انتصاب خود به پدری که لباس نظامی بر تن دارد شرم می کنند وهویت پدر مخفی می نمایند. تا کی دختران وپسران آنهااین سرشکستگی حاصل ازلباس پدر را تحمل خواهند کرد؟
دیدن و کشته شدن دوستان همه محله ای ،هم کلاسی ،هم بازی خود را بدست نظامیانی که پدر نیز در سلک آن هاست باعث فاصله گرفتن فرزندان ازآنها نخواهد شد؟
قضاوت عمومی مردم در باره آنها که خواهی نخواهی شامل خانواده آنها و انزوای فرزندان آنها در جامعه می گردد چگونه در مورد آنها تغیر خواهد کرد؟
چالشی که مسلما روزانه در بین بسیاری از نظامیان چه در درون خود و چه بین هم مسلکان خود وجود دارد.بخصوص این که جای گزین شدن روزانه ،هردون مایه در پیتی بجای کسانی که بهر حال سوادی وحرمتی بین مردم دارند و دستورعمل صادر کردن آن ها و ناگزیری اطاعت از آن ها چنان بار سنگین روحی و فرساینده ای بر دوش این نظامیان می نهد که قابل تصور نیست .
آنها مسلما از خود سئوال می کنند، تا کی این تحقیرو تبدیل شدن به چماق حکومت وسپربلای آن ها شدن ادامه خواهد یافت ؟ چه وقت از دست این نابکاران خلاص خواهد شد؟
سوالاتی که روزانه تکرار می شوند و با اوج گیری نا کار آمدی حکومت ،فشارهای اقتصادی بیشتر بر مردم ، افزونی حرص وطمع روزافزون حکومتیان یک دست شده برای چپاول ،بر ملا شدن بیشتر فساد حاکم بر دستگاه حکومتی و فرماندهان نظامی حلقه های بالای حکومتی که دست در چپاول و سرکوب مردم دارند بیشتر خواهد شد.
محاصره شدنشان بین افکار عمومی و چالش ها و اعتراضات مردمی که باعث بد نامی همه نظامیان می گردد، آن ها به تعین تکلیف با خود،با وجدان خود و ملت خود می کند.
لحظه مرگبار برای حکومت!
رهائیبخش برای آن دسته از نظامیانی که بار سنگین فشار اخلاقی و وجدانی که سال هاست آن ها را در هم می فشرد ه و آن را وادار به تصمیم گیری کرده است را از دوش خود بر زمین می نهند ودر آغوش مردم جای می گیرند.
روزی که قطعا با این وضغت بحرانی ،نا کار آمدی و گسترش دامنه اعتراضات مر دمی زود تر از آنچه که فکر می کنیم خواهد رسید. دیوارآهنی فرو خواهد ریخت و نیروی عظیم مردم دست در دست نظامیان پیوسته به صف مردم،قلعه پوشالی رژیم جمهوری اسلامی را در هم خواهند نوردید.
شب را نهایتی است !
چه میزان قلب یک ملت برای رسید ن به چنین روز شادی بخشی درون سینه بی تابی می کند.
ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
Maryam Salehiدر طی این ۴۴…
Maryam Salehi
در طی این ۴۴ سال بودند و هستند کسانی که در پشت سر این عبا و عمامه ایستاده اند و راهبری می کنند.علت اینکه این انبوه مردان افغانستانی اجازه ورود به ایران را دارند و به آنها کارت ملی داده میشود،خود دلیلی ست برای سیاست روز مبادا!که نظامیان اسلحه به زمین بگذارند و اینها اسلحه بردارند و بدون احساس هم وطن بودن بجان و مال ملت برای نگهبانی از حکومت اشغالگر جنایتکار و طالبان جایگزین شوند.
خمینی یک احمق بالذّات بود.
مجدّدا درووود بر آقای کردی گرامی !
توضیحی در باره مسئله.
معولا من برای طولانی نشدن مطالبم، سعی میکنم مختصر و از چشم انداز پانورامایی در باره موضوعات نظر بدهم. اینه که لازم میبینم در این مورد اندکی بشکافم خرفم را.
در باره ویژگیهای ذاتی و استعدادی انسانها با کاربست مفاهیم «ارزشدهی» باید تفاوت گذاشت. من «خمینی» را به با هوش بودن و ذکاوت آخوندی اشتن اصلا نمیشناسم و قبول ندارم. ولی خامنه ای، ذکاوت و هوش را دارد. این را من در تمام ابعاد نظری و نوشتاری و موضعی و رفتاری اش مدام زیر نظر داشته ام. «ویژگیهای ذاتی و استعدادی بشری» از لحاظ ارزشهای اخلاقی و منشی و فرهنگی بر مقولات «خیر و شرّ» یا «رذالت و کیاست یا «ستم و داد» و امثالهم میچرخند که اعتبار و بی اعتباری آنها به کاربستشان از طرف تک تک انسانها منوط و وابسته است. مثلا پدیده «رندی» را در نظر بگیر. ما پدیده را فی نفسه میدانیم، یعنی چه. ولی در واقعیّت رفتاری انسانها به دو گرایش «رند زرنگ» و « رند زیرک» تقسیم میکنیم. رند زرنگ به انسانی میگویند که در وجود دیگران، نادانیها و بی خبریها و صمیمتها و سادگیها و امثالهم را تمیز میدهد و سعی میکند از آنها به نفع خودش سوء استفاده کند. در نتیجه به او میگوییم، رند زرنگ. ولی رند زیرک به انسانی میگویند که دقیقا همان نادانیها و سادگیها و بی خبریها و فرض کنیم حقّه ها و کلکها و غیره و ذالک را در دیگران تمییز و تشخیص میدهد، ولی سعی میکند که با تمام استعدادی که دارد نه دیگران را به دام اندازد، نه خودش به دام افتد. به این گونه انسانها میگوییم. «رند زیرک».
کلّ حرف من در چند کلام خلاصه میشود:. بین استعدادهای ذاتی و میزان هوش و ذکاوت انسانها با شیوه کاربست آنها در مناسبات انسانی تفاوت بگذاریم تا بهتر بتوانیم هم حریف مقابلمان را بشناسیم. هم اینکه بتوانیم برآورد کنیم که استعدادهای آدمی در چه ابعادی و تحت چه شرایطی میتوانند موثّر یا مخرّب باشند و انسانها به چه دلایل و علّتهایی دگردیسه میشوند و از استعدادهایشان، ابزارهای تبهکارانه میتراشند وقتی که در موقعیّتهای متفاوت قرار میگیرند؟.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
In reply to با یک دست نمیتوان دو تا هندوانه را برداشت. by فرامرز حیدریان
زیرکی خامنه ای
نوشته اید «آئوتوریته شخص خامنه ای به هوش و ذکاوتی آخوندی در طول بیش از چهل و چهار سال آمیخته است که که تا امروز توانسته آن مناسبات را بین خودش و تابعینش حفظ کند.»
تمام نوشته تان را تقریبا می پذیرم بجز یک مورد. در مورد زیرکی خمینی هم بسیار نوشته اند. راستش من با صفت زیرک یا باهوش دادن به کسانی مثل خامنه ای و یا خمینی مشکل دارم. زیرکی و باهوشی را باید از نتیجه کار افراد بیرون کشید. با عرض پوزش میدانم که شما اهل «سخن خشن» نیستید اما ناچارم تصحیح کنم که اسمش ذکاوت و زیرکی نیست. اسمش حرامزادگی و پست فطرتی و بد ذاتی است. حفظ روابط خامنه ای با تابعینش مصداق مثال آب گندیده گودال را پیدا می کند است. روانش شاد آقای خلج همسایه مان. روزی به من و سایر بچه ها نصیحت می کرد و میگفت لات شدن خیلی ساده است. پشت کفش تان را بخوابانید هنگام راه رفتن کفش تان را روی زمین بکشانید و یک چاقوی ضامن دار هم در جیب بگذارید میشوید لات. این آدم بودن و دکتر شدن و مهندس شدن است که سخت بدست می آید و ارزش دارد. حرفش را نه در مورد نگاهش به مشاغل اما در موارد دیگری بسیار بکار برده ام. حقه باز بودن و خائن به مردم بودن کاری ندارد. این خدمت به مردم است که نیاز به فداکاری و همت دارد. هرگز باور ندارم که آخوندی بتواند از عهده شرافتمند شدن برآید اگر نه به احترام خون جوانان ایران هم که شده یک بار درزندگی اش عمامه اش را بخاطر مردم به زمین میزد.
با یک دست نمیتوان دو تا هندوانه را برداشت.
مجدّدا درووود بر آقای کردی گرامی !
موجز و مختصر.
در دنیای اسلامیّت، مسئله بیعت بین خلیفه و سران تابعش، پیوندی عاطفی و منفعتی و تابعیتی است. بعدش، رهبر، به هیچ وجه، جانشین ندارد. آئوتوریته شخص خامنه ای به هوش و ذکاوتی آخوندی در طول بیش از چهل و چهار سال آمیخته است که که تا امروز توانسته آن مناسبات را بین خودش و تابعینش حفظ کند. دیگرانی وجود ندارند که بتوانند، جای او را بعد از مرگش بگیرند. یکی به دلیل فقدان فاصله زمانی و یکی نیز به دلیل هوش و ذکاوت شخصی. در نتیجه، هر کسی که جانشینش شود، خواه مهره ای در دست سپاه باشد، خواه در دست کاست اخانید، در هر صورت، بر بحران مسائل و حادّ شدن ریشه بر افکن، بیشتر می افزاید تا کنترل بحرانها. تا جایی که من در زمینه سازمانهای اطّلاعاتی دنیا و همچنین ایران، مطالعه و بررسی کرده ام. سیستم کندویی سپاه به اندازه سیستم «اس اس در نظام نازیسم و کا.گ. ب. در سیستم کمونیستی و سیستمهای اطّلاعاتی در آمریکا و انگلیس و فرانسه و حتّا سازمانهای مافیایی»، نظاممند و استخواندار و با تجربه نیست؛ بلکه سران سپاه در مناسباتی تکبّری و خودمحوری و جاهلی همچون کوچه مردها با نوچه های زیر دست هستند که قبل از وابستگی و تره خورد کردن برای اعتقادات و اسلامیّت و رهبری، در فکر به کرسی نشاندن اراده فردی خود در رقابت با دیگر برادران سپاهی هستند. انسجام امنیّتی سپاه بر دانش و هوش و خلاقیّتهای دوراندیشانه استوار نیست؛ بلکه بر محور ریاکاری و تظاهر و خودنمایی و خشونت و تجاوز و شکنجه و آتو گرفتن از رقیبان و یارگیری منفعتی و وحشت ذاتی حتّا از سایه خودشان چرخ میزند.
حکومت فقاهتی در دو جبهه است که سرعت متلاشی شدنش را به دست زمامداران و ارگانهای کارگذارش امکانپذیر خواهد کرد: 1- جبهه مردم مخالف سیستم فقاهتی در جامعیّت وجودی 2- جبهه خارجی که به سیاستهای کشورهای قدرتمند بر سر تقسیم منابع طبیعی و انسانی ذخیره شده در خاور میانه مربوط و منوط میشود. تلاش سپاه و ارگانهای ایدئولوژیکی و مذهبی آن در دراز مدّت، هرگز نخواهند توانست هم در جبهه مردم بجنگند، هم در جبهه خارج. بر هر کدام از جبهه ها نیز که بخواهند تمرکز کنند، ریشه کن کردن خود را پایه ریزی کرده اند. بنابر این برای سپاه و ارگانهای وابسته و دستگاه تبلیغاتی و احکام صادر کن حکومت فقاهتی، یک راه بیشتر نیست. یا باید از فرصت کوتاهی که با سرکوب خشونت مآب و سرسام آور رستاخیز «زن، زندگی، آزادی» به طور تق و تلقی به دست آورده است، با ذکاوت و درایت و هوشیاری به اصلاح کلیدی ترین عوامل و اهرمهای فروپاشی سیستم فقاهتی همّت کند و این یعنی پذیرفتن و گردن نهادن به اراده و خواست مردم در دامنه ای رضایت بخش و تضمینی و تامینی. یا اینکه بر خیره سری و حماقت عقیدتی و قدرت طلبی مطلق و اعتقادات مزخرف و سمنتی تمرکز میکند و بر سرعت واژگونی خودش می افزاید و در یک جنگ ضربتی – خواه از سوی مردم باشد، خواه از سوی قدرتهای بیگانه- از پا در خواهد آمد. راه سوّمی برای سپاه و ارگانهای وابسته اش اصلا وجود ندارد. سیستمهای اطّلاعاتی بیگانه به دلیل تجارب تاریخی که دارند بر این موضوع وضعیّت سپاه و ارگانهای وابسته اش خیلی خوب استشعار دارند و فقط منتظر فرصت نشسته اند.
زمان، آبستن حوادثیست که دیر یا زود، این دیدگاه و برداشت مرا به محک خواهد زد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
ولی فقیه نمی میرد
آقای حیدریان گرامی با درود به شما
در دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی ولی فقیه یک دستگاه اداری و فکری است و فقط متصدی آن عوض میشود. . هنگام مرگ خمینی جمهوری اسلامی هنوز در دل بخش بزرگی از مردم آنقدر جا داشت که با خیال راحت برای جانشینی به بحث بنشینند و این بحران را پشت سر بگذارند و پشت سر گذاشتند و آب هم از آب تکان نخورد. به باور من فرد جانشین ولی فقیه یعنی یک عروسک در دست سپاه از همین امروز توسط سپاه تعیین شده و به مجلس خبرگان تحمیل شده است. اگر غیر از این باشد باید متعجب بود. ما امروز با حکومت جمهوری اسلامی طرف نیستیم بلکه با سپاه و اطلاعات سپاه طرف هستیم که تمامی این حکومت را می گرداند و خود تبدیل به یک دستگاه حکومتی در سایه شده و سر نخ ها را بدست دارد. این دستگاه آنقدر تبحر و عاقبت اندیشی و تجربه را دارد که اجازه ندهد مساله جانشینی از قبل حل نشده باشد و بر سر آن بحث در بگیرد و رژیم در این وضعیت دچار بحران بیشتری شود. آن هنگام که دو هفته از مرگ خامنه ای گذشته باشد و آب هم از آب تکان نخورده باشد مردم ما سرخورده و حیران به زندگی غمبار شان ادامه خواهند داد. آیا آنقدر جان به لب شان خواهد رسید که قید همه چیز را بزنند ومثل آن جوان بگویند که تا همینجاش هم الکی زنده مانده ام و جانشان را بدست بگیرند و برای سرنگونی همت کنند؟ این یک آرزوست اما باید دید آیا مردم آماده پرداخت بهای لازم برای آن هستند یا خیر.
کسانی که نمیخواهند آب بیاورند، باید از شکستن کوزه پرهیز کنند!
درووود بر آقای کردی و محقّقی گرامی !
مختصر و تذکراتی در باره برخی نکته ها.
من بر خلاف نظر شما و کسانی که همچون شما ممکن است دیدگاههایی مشابه داشته باشند، اصلا راه حلّ مسائل ایران را نظامیگری و جنگ پارتیزانی و مقابله به مثلهای خشونت بار نمیدانم و هیچوقت نیز آرزومند رخ دادن چنین وقایعی نیستم. مُعضل حکومت نظامی فقاهتی، مملوّ از رویدادهای غافلگیر کننده است و زمان نیز به شدّت، آبستن حوادث گوناگون. این مسئله را هم حکومتگران دقیقا میدانند، هم مردم ایران در جامعیّت وجودی. اینکه لحظه های انفجاری و طغیانگری و کشمکشها، کی و کجا و برای چه مدّتی و چه میزان از تلفات دو جانبه، اتّفاق خواهد افتاد، مسئله ایست که مخصوصا و تاکیدا در گرو واکنشهای رفتاری و گفتاری و اجرایی زمامداران فقاهتی و ارگانهای تابع آنهاست.
مسئله خلع ید و عزل حکومتگران فقاهتی با «مرگ سیّد علی خامنه ای [= الله مُعمّم]»، به کانالهای کشمکش قدرت مابین نیروهای سهامدار در غارتگری و چپاول و لفت و لیسی تبدیل خواهد شد که بالطّبع، راه را برای ایجاد شکافهای کلیدی در سراسر ساختار نظامیگری سیستم آخوندی شدّت خواهد داد. آنچه میتواند به خلع ید و عزل اخانید و خنثا کردن یکپارچه ارگانهای تابع آنها، شتاب دهد، شیوه های رزمآوری مردم و هنر همپایی مخالفان سیستم فقاهتی با مردم و بر مدار آرمانها و آرزوها و اهداف و اراده مردم در معنای وسیع آن است؛ نه بر پایه استبداد عقیدتی و توقّعات خودپسندانه گرایشهای سیاسی.
بیست و سه سال پیش در یکی از مقالاتم با اشاره به فیلمی از «آکیرا کوروساوا» که نامش را فراموش کرده ام و گمان کنم از نمایشنامه «مکبث» انگیخته شده و آن فیلم را ساخته است، صحنه ای وجود دارد که خیلی دقیق میتواند منظور مرا تفهیم کند. در آن فیلم، توشیرو میفونه که در قصری میان جنگل، ساکن است و نقش پادشاه و زمامدار مستبدی را ایفا میکنه، به سراغ یک زن جادوگر میرود و از او میپرسد که: «مرگ من، کی اتّفاق خواهد افتاد؟» جادوگر به او میگوید:« تو زمانی خواهی مُرد که جنگل اطرافت به حرکت افتد!». توشیرو تعجّب میکند که جنگل چگونه میتواند به حرکت افتد. امّا در فیلم نشان داده میشود که مخالفان پادشاه به موقع و سر بزنگاه، در پشت درختان، سنگر گرفته اند و گام به گام حمله خود را به پیش میبرند و توشیرو زمانی متوجّه حمله میشود که دیگر هیچ کاری را نمیتواند بکند و مبارزان به تسخیر قصر و کشته شدن شاه موفّق میشوند.
سیستم فقاهتی را میتوان بدون ریختن خون کمترین آحّاد مردم از قدرت و حکومترانی خلع ید و عزل کرد، اگر مدّعیان عرصه سیاست فقط و فقط به اندازه یک سلول میکروسکپی، شعور و دانش کشور آرایی و به اندازه یک ارزن، وجدان مسئولیّت پذیر و به اندازه یک حبّه قند، عشق به میهن و مردمش بدون هیچ تبعیضی در وجود خودشان داشته باشند و بکوشند که همبسته شوند و یک صدا برای «آزادی» پیکار کنند؛ نه برای عقیده و ایدئولوژی و نوع حکومت دلخواه خودشان که مباحث ثانوی و پیش پا افتاده اند. من حدّاقل را در نظر گرفته ام و نتیجه ای عظیم را از آن، استخراج میکنم که همانا خلع ید و عزل حکومت فقاهتی باشد. آنچه تنوّع را تامین و تضمین و پایدار میکند، «آزادی» است؛ نه این نوع و آن نوع حکومت و ایدئولوژی و اعتقادات و مذاهب و غیره و ذالک. ولی حقیقت تلخ و خانمانسوز این است که «تحصیل کردگان و کنشگران ایرانی»؛، درکی از آزادیهای فردی و اجتماعی ندارند. حتّا یک جمله از کتاب مثلا «در باره آزادی- اثر جان استوارت میل» را در تمام عمرشان نخوانده اند و نفهمیده اند. اینه که شاخ نباید در آورد از ادّعاها و رفتارهای سخیف و به غایت ابلهانه و چندش آورشان.
سیاست به بینشی بسیار عمیق و فرزانگی و چشم خورشید گونه برای دیدن در تاریکیهای معضلات محتاج است تا بتوان کاری کارستان را به پیش برد. کُشت و کشتار و خونریزی و غارتگری و چپاول و ویرانگری که شغل الهی و تنها رسالت مذاهب مزخرف سامی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها بر روی کره زمین است.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان
اینها نظامی نیستند نیروی سرکوب فاشیستی هستند
در جمهوری اسلامی نظامی به معنای کلاسیک آن که زمان شاه بود یا در ارتش کشورهایی مانند سوریه یا عراق زمان صدام حسین نداریم لذا جملاتی شبیه به آنچه در اینجا خطاب به نظامیان آورده اید بر این آدم ها تاثیری ندارد. ارتش کلاسیک زمان شاه بر اساس میهن پرستی و خدمت به مردم و غیرت و مردانگی بنا شده بود و اگر به شاه وفادار بودند بر اساس همان ارزشهایی بود که شاه مانند ارتش به مردم و میهن داشت و آنجا که ارتش دید که شاه دیگر همان نیست که قبلا تصور میشد از حمایت از او دست کشیدند. در درگیری بین پرسنل آموزشی نیروی هوایی - جوانان 18 تا 22 ساله- که تعداد شان به زور به 60 نفر میرسید، گارد جاویدان شاهنشاهی با تانک و نفر بر از مقابل مرکز آموزشها کنار کشید. ما جوانان شورشی که تفنگ بدست گرفتن را هم بزور یاد گرفته بودیم در مقابل گارد آهنین شاهنشاهی ایستاده بودیم که اگر ارداه میکرد ظرف نیم ساعت از کشته ما پشته میساخت. اما نیروی گارد بطرف میدان فوزیه و کلانتری تهران نو عقب نشست. کلا ارتش یک ارتش مردمی بود.
در طی این 44 سال آن ارتش بازنشته شد و آدم های جدیدی آمدند. در بخش نیروی انتظامی و سرکوب و سپاه نیز آن نسل پرورش یافته و غیرتمند که در دوران میهن پرستی آریامهری بالیده بودند و همان هم به آنها غیرت دفاع از میهن - و نه اسلام- در جنگ هشت ساله را داد جای خود را به آدم های جدیدی داده اند. ادامه در بخش نظر...
در مورد ارتش غیرتمند زمان شاه میتوان گفت که آن ارتش هم در میان درگیری های سال 1357 و حتا اگر انقلاب نمیشد در سالهای آینده هم نه شورش میکرد و نه انقلاب میکرد. من در آن ارتش هفت سال خدمت کرده ام و میدانم چه میگویم. اگر ما 50-60 نفر نیروی آموزشی و هنوز درجه نگرفته ارتش از سر جوانی و هیجان شورش کردیم و تفنگ بدست گرفتیم و کبریت این انقلاب را روشن کردیم یک اتفاق نادر بود. امروز رژیم حتا اسلحه خانه های پادگان ها را خالی کرده است که سناریوی نیروی هوایی در 20 بهمن 57 رخ ندهد. در عین حال بشدت مراقب است و انواع و اقسام جاسوس ها و شنود را در میان نیروهای مسلح دارد. لذا.. آقای محققی عزیزز.. توقع از نیروی مسلح برای طرف مردم را گرفتن توقع بی حاصلی است. این نیروی مسلح اما بسیار امکان دارد که در مقابل یک نیروی مسلح انقلابی و پارتیزانی حاضر به مقابله نباشد و میدان را خالی بگذارد چرا که ارق ملی و غیرت ندارد، وجدان ندارد، و همه اعتقادش بخاطر کسب مادیات و حقوقی است که ولی فقیه مثل سگ جلویش میاندازد. این سگ اما آنقدر وفادار نیست که تا پای جان در مقابل نیروی مسلح مخالف خود بایستد و مثل سال 60 بدون توقع پاداش مادی به خانه های تیمی حمله کند و بکشد و کشته شود در راه هدفی مقدس. این نیروی سرکوب هدف مقدسی ندارد و پول دیگر هرقدر هم عزیز باشد عزیز تر از جان نیست. برای مقابله در مقابل چنین نیرویی هر قدر هم هزار هزار مردم جلو بروند و توسط دوشکا کشته شوند این نیروی سرکوب به اندازه دانه ارزنی وجدان در نخواهد گرفت و با کمال خونسردی اجساد را بار کامیون می کند و جایی در بیابان با بولدوزر چاله حفر میکند و همه را آنجا روی هم تلنبار می کند. این نیروی مسلح بی اعتقاد و مادی تنها بخاطر جانش حاضر به ترک میدان خواهدبود. یعنی اگر از طرف مقابل گلوله کلت هم بطرفش شلیک شود اگر پشت دوشکا هم نشسته باشد آنرا رها میکند وفرار می کند و دست زن وبچه را میگیرد و به پشت کوهها و روستایش میگریزد. این نیروی سرکوب نیرویی بی اعتقاد و خالی از معنویات است مثل ارتش مجهز افغانستان با هواپیما و هلیکوپتر ضد نیروهای چریک مثل طالبان که چون خالی از معنویات بود فوج فوج از مقابل طالب پابرهنه و تفنگ حسن موسایش گریخت و ظرف دو هفته طالبان به پایتخت رسیدند. ظریفی زیر عکس طالبان که پابرهنه یا با دمپایی وارد کابل میشدند نوشت «اگر یک مشت پونز زیر پای اینها میریختید رژیم تان سقوط نمی کرد». بی اعتقادی تا این حد میتواند یک ارتش و نیروی مسلح مجهز و دوره دیده را ناکارآمد کند. نیروهای مسلح ایران در چنین وضعی هستند. اگر آمریکا حمله کند براحتی و ظرف دو روز میتواند خوزستان را اشغال کند و یک نفر از این نیروی مسلح از نیروی هوایی بگیر تا نیروی زمینی و سپاه در مقابل ارتش آمریکا نخواهد ایستاد چرا که سرنوشت ارتش مجهز و وطن پرست صدام را دیده اند که آمریکا با آنها چه کرد و نمیخواهند به آن سرنوشت دچار شوند آنهم برای حفظ جان ولی فقیه که هیچ اعتقادی به او ندارند. لذا.. متاسفانه به جایی رسیده ایم که باور داشته باشیم که دیگر نیروی مردمی پاسخگو نیست و مانورها با زره پوش ها در خیابان های تهران نشان دااده است که این حرامیان تا کجا ایستاده اند. بخواهیم و نخواهیم، به نفع بدانیم یا به ضرر، تنها نیرویی که میتواند این نیروی مسلح را به زانو در بیاورد یک نیروی پارتیزانی است که از جانب ملت حمایت شود. یک نیرویی که ایدئولوژی آن میهن پرستی و ایران پرستی باشد که حاضر باشد جانش را بخاطر آن از دست بدهد. از میان نزدیک به 40 میلیون جوان این کشور یک نیروی چریکی جنگ نامنظم از مدل داعش که تعلیم دیده باشد و مجهز به سلاح های سبک و تیربار و پهباد و موشک های ضد تانک و هواپیما باشد برای رسیدن به تهران کفایت می کند. به باور من مردم ایران از سازمان مجاهدین بشدت نفرت دارند. با این وجود آنقدر نفرت از رژیم اشغالگر اسلامی در مردم قوی است که اگر عملیات فروغ جاویدان مجاهدین امروز انجام میگرفت از خود کردستان تا تهران توسط مردم استقبال و حمایت میشد و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی همان گونه از مقابل ارتش مسعود رجوی می گریختند که ارتش افغانستان و عراق از مقابل طالبان و داعش گریختند. افسوس که آن عملیات فروغ جاویدان بسیار بی موقع بود.. و افسوس که آن کادر مسلح مجاهدین امروز به کمک رولاتور یا عصا راه میروند و بازهم کاری از دست شان بر نمی آمد. آیا نیروی جوان پارتیزانی بناچار میتواند شکل بگیرد؟ به باور من اگر حمایت کافی جهانی داشته باشد آری.
افزودن دیدگاه جدید