
"نشست بر سینه ات زخم عمیق کاری دشمن.."
آنقدر به شنیدن ودیدن حوادث هولناک عادت کرده ایم که دیگر شنیدن هیچ حادثه ای ما را به تعجب و واکنش وا نمی دارد.حتی اگر پیکر کارد آجین شده هنرمندی چون داریوش مهر جوئی باشد.
چه کردند با این ملت؟
ملتی که روزانه سرکوب می شود زیر مشت ولگد دستگاه سرکوب له ولورده می گردد .مانند نعش روز عاشورا که جنازه بینوائی را روز ها قبل از عاشورا آنقدر مشت مال می دادند که بی حس میگردید .در روز عاشورا هر کس سوزنی ،جوالدوزی ،قفلی نذر کرده بر آن جسم بی حس شده می زد و می آویخت و طلب بر آوردن حاجت می کرد وظهور ناجی .
حال روز امروز ما از ملت گرفته تا اپوزیسیون گرفتار در خود این چنین است .بیحس شده توسط حکومت .
بی حس، بی درد، رفته در کما ! در برابر هر زخم وخنجر حکومتی .
اما آخر فیلم نامه تراژیک کارگردانی که سینه دربرابر خنجر حکومت گشود .
" آیا این خنجریست که در برابرم میبینم که قبضهاش به سوی دستم حرکت میکند؟ بیا، بگذار تو را محکم در دست گیرم." شکسپیر
"نگامی که مدام به شما دروغ می گویند، نتیجه این نیست که شما این دروغ ها را باور می کنید؛ بلکه این است که دیگر هیچ کس به هیچ چیز باور ندارد. مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمی توانند نظری هم داشته باشند. نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم می شوند و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید میتوانید بکنید. هانا آرنت


دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید