
ساعت 3 بعد از ظهر روز جمعه 15 بهمن 1327، محمدرضاشاه که به دانشگاه تهران رفته بود در مقابل دانشکده حقوق هدف 5 گلوله قرار گرفت سه گلوله به کلاه شاه و دو گلوله دیگر به لب و پشت شاه اصابت کرد و با اینکه گلوله از فاصله نزدیکی شلیک شده بود، تنها دو زخم سطحی بر جای ماند و آسیب جدی به پادشاهِ 29 ساله وارد نیامد. همهمهای در دانشگاه تهران پیچید و زن و مرد به هرسو فرار میکردند، محافظان شاه تنها زمانی واکنش نشان دادند که دیگر تیری برای ضارب، ناصر فخر آرایی باقی نمانده بود و بعد از شلیک پنجم بود که به سوی او تیراندازی کردند. سرتیپ صفاری رییس کل شهربانی به پای ضارب تیر زد و سلاح از دست ناصر افتاد و دستها را به علامت تسلیم بالا برد. با اینکه شاه فریاد زده بود: «نکشیدش!» سرلشکر متیندفتری آجودان شاه دستور شلیک داد و سرِ فخرآرایی هدف چند گلوله قرار گرفت و با پیکر خونین به زمین افتاد. در گزارشها نوشته شده بود ضارب در دَم جان سپرده بود. میگویند که فخرآرایی در لحظات آخر گفته بود: «قرارمان این نبود!» اما هرگز مشخص نشد ناصر فخر آرایی چه قراری با چه کسی گذاشته بود. سلام و خوش آمدید به کانال پروفایل. ما در این ویدیو داستان زندگی ناصر فخرآرایی و ماجرای ترور شاه را برایتان روایت می کنیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید