
پس از طی طریق فراوان، به آلمان که رسیدیم و کمی از نگرانیهامان برای اوضاع اقامت، گرفتن پاس پناهندگی، کار و مدرسهی بچه کم شد، تازه کمبود زبان فارسی را در زندگیمان احساس کردیم. بعضی از دوستان در اطراف ما از همان اول سعی کردند تلویزیون آلمانی نگاه کنند، با بچه هاشان آلمانی حرف بزنند. با همسایگان آلمانی ارتباط برقرار کنند. شب کریسمس را جشن بگیرند و یک جورهایی ایرانی بودن خود را حالا نه کتمان ولی نادیده بگیرند. من خیلی سریع فهمیدم از آن دسته آدمها نیستم. به آب وآتش میزدم که فیلم و سریال ایرانی پیدا کنم، نوروز را جشن بگیرم و با بچهها فقط فارسی حرف بزنم. در شهر اسن چهل سال پیش اصلاً کار سادهای نبود. اینطور شد که ما نوار برنامههای نوروزی کانالهای طپش و طنین و … را معمولاً اواسط اردیبهشت از مغازه ی ایرانی بهار میخریدیم و یک هفتهای با آن مشغول بودیم. دلتنگی که دیوانهمان میکرد، میافتادیم به جان فیلمهای پیش از انقلاب و من به جرأت میتوانم بگویم نود در صد این فیلمها را در آن سالهای دور دیدم. تا یک روز خبر رسید که کانال NITV شروع به کار کرده، اولین کانالی که ما هم اگر ماهواره می داشتیم، می توانستیم تماشا کنیم. دست به کار شدیم. اول دیش و رسیور تهیه کردیم و بعد که دیدیم کار ما نیست، دنبال یکی از دوستان که میگفتند فنی است رفتیم و او را از دورتموند کشان کشان آوردیم و یک شام هم بهش دادیم تا بعد از چند ساعتی سروکله زدن با دیش که جلوی چشم همسایگان کنجکاو هوا رفت، تصویر ضیا آتابای بر تلویزیون ظاهر شد و ما را پای دستگاه گیرنده مان میخکوب کرد. از آن روز تا حال کانالهای فارسی مهمان خانهی ما هستند. برنامهی یاران را دنبال میکردیم و پسرم هم با در عالم بچگی با ما میخواند «ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش» کم کم مجریان و برنامه گذاران مورد علاقه ی خود را پیدا کردیم. به جرأت میگویم که برای اولین بار در همین کانال فهمیدم آن دلتنگی و بیچارگی که گاهی احساس میکنم نه فقط برای دوری از دوستان و خانواده بلکه برای نداشتن وطن است و این وطن چه تأثیری میتواند در زندگی ما داشته باشد و اصلاً چه چیزی هست. البته با زیاد شدن کانالهای فارسی زبان که میشد از طریق ماهواره به آنها دسترسی پیدا کرد، ما با اختلافات میان ایرانیان به طور عمده مقیم آمریکا آشنا شدیم و گاهی هم از همهشان بیزار و دل زده، اما ماهواره را جمع نکردیم و دل از برنامههایی که دوست داشتیم نکندیم. با اضافه شدن بی بی سی و صدای آمریکا، بسیاری از کانالهای دیگر را از یاد بردیم. همراه با تغییرات سیگنال این دو کانال ما هم دیش مان را به این سو و آن سو متمایل کردیم . از دست مجریان و برنامه ریزان این دو کانال عصبانی شدیم و همچنان دنبال کردیم تا چهارده سال پیش که منوتو به میدان آمد. برای او هم یک بار سر دیش را گرداندیم و دیگر همان جا که منو تو بود، ماند. نمیگویم که تمام ساعات فراغتم با منو تو گذشت. در این فاصله دیگر زبان آلمانی، برنامهها و فیلمهایی به این زبان جای خود را در زندگی ما باز کرده بود. دیگر آنقدر تشنهی زبان فارسی نبودم، اما منوتو فقط نیاز به شنیدن این زبان در خانه را پر نمیکرد. راهی شده بود برای ایجاد ارتباط من با خانواده. با هم بفرمایید شام و شعر یادت نره گوش میکردیم. کاندیدای مورد علاقه مان در استیج یا آکادمی گوگوش را انتخاب میکردیم. منوتو در شبهای یلدا و نوروز همراه ما بود. باقی کانالها هر قدر هم که برنامههای خوبی داشتند باید صبر میکردند تا اگر فرصتی شد تکرارشان را ببینم. نوروز در هر صورت با منوتو میگذشت که یادآور هزار خاطره ی خوب بود. یادآوری های بینظیر منوتو را با بچهها میدیدم تا بدانند میهن مان چگونه جایی بوده. نام این کانال را مخالفانش گذاشتهاند کودکستان منوتو. متأسفم که به اندازه ی کافی از آنها دفاع نکردم. همان تصور که اینها پشت شان محکم است و نیازی به حمایت ما ندارند، موجب شد که سالهای در سکوت تماشا کنم و فقط وقتی مخالف چیزی بودم در صفحه شان بنویسم. ولی از آن هزار خاطرهی خوب که برایم ساختند، چیزی نگویم. از آن مجریان که هنوز با نام کوچک از آنها یاد میکنم، از رها اعتمادی ، ترانه سرای جوان که مستندهایش بخشی از حافظهی جمعی ما شده،از پوریا زراعتی که آن وقتها در منوتو داشت تبدیل به یک مجری درجه یک میشد و هنوز هم برای من جزو تیم همین کانال است، از پانتهآ مدیری جذاب با لبخندهای بینظیرش، از سالومه که بیش از همه مورد طعن و لعن مخالفان قرار گرفت ولی توانست جایش را در خانه ی خیلی از ایرانیها باز کند، از شرکت کنندگان در برنامه ی روبه رو که من هیچ شمارهاش را از دست ندادم وبا اینکه گاهی گفتم این دفعه شرکت کنندگان را دوست ندارم ولی تلویزیون همچنان روشن ماند و من گاهی با دندان قروچه به حرفهای شان گوش کردم. از انتخاب سریالها هم نباید بگذریم؛مرداک، دانتون ابی، نظم و قانون،دوست نابغه ی من … حتماً بر سلیقه ی خیلی از ما در انتخاب فیلم و سریال تأثیر گذاشتند. نمیدانم به راستی تا چند هفته ی دیگر این صدای خاموش خواهد شد یا راهی برای ادامه پیدا خواهند کرد. امیدوارم راهی پیدا شود و ایکاش ما ایرانیان خارج از کشور که این کانال را میبینیم هم در ادامه ی آن سهم داشته باشیم ولی اگر نشد، ایکاش بدانند که در این سالها جزئی از خانوادهی ما شدهاند و این تعطیل بردار نیست.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
بهایی های سکولار جوان
من امروز حدود 3 فیلم و گزارش در باره کانال من و تو را دیدم/
در یکی آن ها میگفت: این کانال بهایی های سکولار جوان بود.
چون شرط شغل در آنجا میبایست افراد اسلامی و آخوندی نباشند و با این زن و شوهر بنام عباسی به گونه ای آشنا و رفیق و خویشاوند و مطیع باشند.
Soniya Soleymaniالبته که من…
Soniya Soleymani
البته که من موافق سیاستهای این شبکه نیستم بخصوص که خیلی جانبدارانه ، علنی از مواضعی دفاع می کند که گاهی اغراق آمیز است ، اما در مورد خیلی از موارد با شما هم عقیده هستم ، بخصوص سریالهای خوبی که در این شبکه دیدم و البته بعضی مستندهای بسیار خوب،من به شخصه از تعطیلی هیچ صدایی خوشحال نمی شوم حتی اگر مخالف عقایدم باشد .
تلویزیون منوتو
اگر انقلاب صورت نمی گرفت تلویزیون ملی ایران یا شبکه های کناری و خصوصی همین خصوصیات تلویزیون منوتو را پیدا میکرد. پوشش ها به همین صورت میبود. تنها چیزی که مرا رنج میداد نوع گفتار و گفتمان «طغرل» در بفرمایید شام بود که تا حدی کپیه لحن زشت مجری ها و شومن های جمهوری اسلامی بود.
بجز این.. بقیه این تلویزیون بسیار شیک، جوانگرا و امروزی بود. برنامه های نوروزی اش بسیار زیبا و دیدنی بود بخصوص آن سال که به تقلید از فیلم موزیکال لالالند (سرزمین هپروت) برنامه ای بسیار شاد و خوشرنگ و دیدنی فراهم کردند. ایرانیان با تماشای این تلویزیون یک حالی کردند و این امید را پیدا کردند که پس از رژیم چنج در ایران چه چیزی در انتظارشان است. همین امیدها را که در نظر بگیریم میتوانیم نتیجه بگیریم که اگر تلویزیون ایران اینترنشنال سهم بزرگی در جنبش مهسا داشت، تلویزیون منوتو هم سهم به سهم خود در بالا بردن و تغییر توقعات مردم در ایران موثر بود که بروز آنرا در جنبش مهسا دیدیدیم. اگر مسیح علینژاد چهارشنبه های سفید را براه انداخت اما تلویزیون منوتو نشان داد که چهارشنبه های سفید و برداشتن حجاب به کجا می انجامد. امیدوارم ادامه بدهند.
Shiva Toloueghamariچه…
Shiva Toloueghamari
چه توصیفی زیبایی کردید . برای نسل من کانال من و تو شبکه ای بود برای آگاهی و اینکه چه فرهنگ و منابعی داشتیم قدرش رو ندونستیم . مستندهاش به ما میگفت که دوران پهلوی انقدر ام سیاه نبوده و چه بسا که سفید بود. نسل من با من و تو هویت ایرانی بودنش رو پیدا کرد و نشون داد وطن و ملی گرایی یعنی چی. امیدوارم مشکل شبکه حل بشه و مطمینا اکثرا کمک خواهند کرد که این شبکه رو پا بمونه و به اگاهی و بیداری نسل من بیشتر کمک کنه.
Marjan Garakaniگلناز جان…
Marjan Garakani
گلناز جان دلنوشته بسیاز زیبایی نوشتی. ما برنامه بفرمایید شام "منو تو" رو گه گاه، آخر هفته ها و هنگام صرف ناهار، از کانال یوتیوب دنبال میکردیم و بویژه اون بخشهای جنجالیش رو بیشتر دوست داشتیم. پارسال همین موقعها زمانیکه مادرم برای دیدارمون به آلمان آمده بود و اقامتش بخاطر حادثه ای به دارازا کشید، سدبار به روان این شبکه درود فرستادم که مادرم را سرگرم کرد! وگرنه نمیدونستم چه باید بکنم که حوصله اش سر نرود! البته چون از کانال بوتیوپ براش پخش میکردیم گاه در اخبار وقتی میشنید که در تهران برف سنگینی آمده است، نگران هوا میشد و هرچی هم براش توضیح میدادیم که این اخبار مال سال پیش بوده بازم قبول نمیکرد!
Noora Haleمستندها ی بسیار…
Noora Hale
مستندها ی بسیار روشنگرانه و خوش ساختی ارائه می داد ... برنامه هایی مختص ما ایرانی ها که دلچسب بود..تنها کانالی بود که سرگرمی شادی و آگاهی را برای سلیقه های گوناگون فراهم می کرد ... همان سالومه هم زبان مردم کوچه و بازار را می دانست و آنها دوستش می داشتند.
حیف که تمام نفع بسته شدنش برای (آنان) است.
افزودن دیدگاه جدید