
زیبائی یک انسان !
"زیبائی آدمی راستی پرستی اوست"کسروی
راستی پرستی ممکن نیست جزتن دادن و قبول حقیقت حتی اگر با فکر من همخوان نباشد.
این زیبائی حاصل نمی شود! مگر اینکه صمیمانه ازتعلقات فردی و گروهی خود که می تواند ریشه درتعصب و خود خواهی ما که آبشخورآن کم بضاعتی و شناخت محدود ماست داشته باشد! فاصله بگیریم.
توان این فاصله گرفتن است که که قرارگرفتن فرد را در کنارحقیقت ویا در برابرآن روشن می سازد.
چالشی بزرگ که پیروزی در آن جز از طریق فائق آمدن برغول نفس ممکن نیست. اگر جوهری ازپایبندی، تعهد ،تلاش وعشق به یافتن ودیدن حقیقت در فردباشد. اوقادر خواهد شد پرده پندار را کناری بزند. بر بضاعت فکری خود بیفزاید. رشته های تنیده شده از تفکری منجمد و سکت گروهی راکه همیشه با تعصب و وخود خواهی آمیخته است، پاره کند.سیمای واقعی خود را در آئینه صافی زمان ببیند.
"چه زیباست منظر انسانی که با زانوان زخمی و لب های خشکیده بر لب رود جاری حقیقت زانو زده است."
رودی که در زلالیت آن می توانی سیمای زیباترین پدیده حیات را که چیزی جز سیمای انسان متعهد نسبت به جامعه انسانی نیست ببینی!خود را تطهیر کنی فارغ از منیت و تحجر شوی، تا تماشاگر بستان گردی ."تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشگران بستانیم "
تکریم کنی اندیشه وعمل انسان هائی را که با تمامی وجود برای آزادی انسان و ساختن جامعه ای آزاد فارغ از رنج بی عدالتی ،زشتی وابتذال مبارزه می کنند.
توان این را داشته باشی که حمایت کنی از تشکل ها وجریان هائی که غمشان غم مردم است و تلاششان یافتن راهی در جهت وصل کردن ، ایجاد اتحاد و یگانگی .کشف و بالا بردن ظرفیت های موجوددر جامعه است! برای همنوائی و هم گامی در مبارزه با اهریمن استبداد .
ارج بگذاری بر تلاش شبانه روزی ،شور و از خود گذشتگی کسانی که بقیمت زدن از خوشی ها ،چشم بستن بر زندگی بی دغدغه و مانند بسیاری غنودن در ساحل آرام زندگی .
کسانی که بزرگترین هنرشان شعار دادن است و حمله به آسیاب های بادی .
"ساحل افتاده گفت :گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد،آه که من کیستم ؟
موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت : هستم اگر می روم گر نروم نیستم ."
سرنوشت ملت ها ومبارزه آن ها با استبداد را همین موج های زخود رفته، تیز رفتار رقم می زنند.
موج های بظاهر کوچک اما بر آمده از دل اقیانوس مردم که هسته آتشفشانی جوشان را در دل خود نهان دارند.
بظاهر کوچک چون "مسیح علی نژاد ." اما تیز،برنده وتاثیر گذار. به تیزی "آزادی های یواشکی " ،" چهارشنبه های سفید"و ده ها کمپین برزگ وکوچک در سرتا سر جهان .درراستای َشعار زن ،زندگی ، آزادی"
انرژی وعشق این موج تیز خرامیده بر آمده از دل نیازمند میلیون ها زن درد مند وتحت ستم ایرانی است که نقشی تاثیر گذار در جنبش بزرگ مهسا د اشت.
چه کسی می تواند منصف باشد و نقش بزرگ "مسیح علی نژاد" را در این انگیزش و خیزش همگانی که زنان نقشی اساسی و تاثیر گذار در آن داشته ودارند انکار کند .
نقش زنی که مسیری سخت وبدون ادعا پیموده ،با چنگ ودندان از زنانگی و بارور های آزادیخوهانه اش دفاع کرده است.مسیری آغاز شده از روستائی در شمال ایران وامتداد یافته تا بزرگترین صحنه های جهانی .
اوبی شک یکی از مبارزان بزرگ در کناردیگر زنان آزاده ایرانیست در راستای جنبش "زن ،زندگی وآزادی"
امروزاو صدای بلند زنان ومردان دادخواه ایرانی در مجامع بین المللی ونزد چهره های سیاسی واجتماعی مطرح جهانیست .
چه ما بخواهیم وچه نخواهیم مورد قبول بسیاری از مبارزان پیر و جوان در داخل وخارج کشور.
کسی که ادعا وعملش یگانه است.
من هم بی هراس از طعنه کسانی که تحقیر می کنند حمایت مو سپید کردگانی چون من را بعد پنجاه سال مبارزه در حمایت از "مسیح علی نژاد." می گویم" برای من ملاک عمل است و مبارزه جانانه با رژیم کودک کش اسلامی وتلاش بی وقفه برای رسیدن به آزادی وعدالت.بقیه صغرا وکبرا کردن هاچیزی جزسرپوش نهادن بر بی عملی خود نیست. "
ملاک من کسانی نیستند که در برج عاج نشسته ووبا همان معیار های ایدئولوژیک و نگاه بسته گروهی نسبت به همه کس وهم چیز نظر می دهند. بی آنکه بگویند نقش وعمل واقعی وتاثیر گذارخود آن ها دروصل کردن ،تلاش برای ایجاد محیطی پر شور وحدت بخش ،امید آفرین ومحبت آمیز در این جنبش اجتماعی جاری وخیزش های پیش رو چیست؟
" دلم خوش است که نامم کبوتر حرم خود ساخته خویش است." همین
ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
Anahit Partoدشمنان علینژاد…
Anahit Parto
دشمنان علینژاد، جز آنها که او را رقیبی برای پیشوا و مقتدای خود میبینند، عموما مشتی آدمهای حقیر، حسود و رواننژنداند. او اما بی توجه به این چالهدهانها، متمرکز بر اهداف خود در مبارزه با نظام پلشت اسلامی، کار خود را میکند!
مه فشاند نور و سگ عوعو کند!
مثبت بیندیشید !
درود بر این انسان نوین !
و بر این قلم رئالیسم سوسیالیستی.
بر اینهمه انسان گرایی و انسان مداری و اومانیسم و هومانیسم.
و بر تعصب مثبت برای هم ولایتی و زنان قربانی شیخ و دین !
مویه های غریب در مکانی مملوّ از آدمهای صم بکم!
درووود بر ابوالفضل عزیز!
تحشیه ای و زمزمه ای برای پیاده رویهای فکورانه!
در یکی از همین مقالات گذشته ام در سر تیتر مطلب از «شوپنهائور» سخنی آوردم که میگه، زندگی کوتاهست، ولی حقیقت دیر میپاید و دوامش تا ابدیّته. پس بیایید حقیقت را بگوییم هر چند تنها میمانیم تا آخر عمرمون. پشت درآمدش از «نیچه» نیز حکایت کنم که میگه: «آدمی که نمیخواد به مسجد و کلیسا و کنیسه و حزب و و سازمان و گروه و فلان و بیسار بره، باید یاد بگیره که به اعتبار استدلالها و منطق ژرفارو و استقلال شخصیّتش زندگی کنه».
حقیقت تلخ و گزنده و متلاشی کنه اینه که اگر تمام آنانی که در احزاب و سازمانها و گروههای مثلا سیاستزده ذوب شدند و انرژی و استعداد و هنرشان به باد فنا رفت و همچنان میرود، به راه خود میرفتند و به خویشکاریهای خودشان میپرداختند، تصوّر کن که الان چهره جامعه ایرانی و خاورمیانه چگونه میتوانست باشه؟. بردار یه نگاهی مثلا به افاضات «دکتر مهندس نورالدّین کیانوری» بنداز. مثلا به اون پرسشها و پاسخهایی که نه رنگ پرسش داشتند، نه پاسخ و ببین این آدم چقدر مزخرف اندر مزخرف گفته و نوشته و نقش بسیار تخریبی در جامعه ایرانی داشته است. اگر شعور داشت و دنبال همان تخصّص شغلی اش رفته بود و همچون زنده یاد «سیحون»، که میدان شهیاد و چند محل دیگر را از خودش به یادگار گذاشت، اینم تلاش میکرد که در سراسر ایران در مرکز استانها، نقشه ریزی و طرح بیمارستانهایی را پی میریخت به جای اینکه خونه های حزبی را در چاه توالتهایشان درب مخفی درست کنه برای ایجاد چاپخونه در جهت انتشار خزعبلات عقیدتی اونم از زبان روسهای کا.گ. ب.، احتمالا که نه، صد در صد اسم نیکی از خودش به یاد میگذاشت و ثمره ای برای جامعه اش داشت.
حالا برو یه نگاهی هم به آثار مثلا «ابوذر ورداسبی» بکن. این آدم استعداش در مستراب سازمان مجاهدین تپید و مدفون شد. یا آثار «احسان طبری» یا خیلیهای دیگه. من در نخستین مورد انتقادی شدید که در خصوص اینگونه آدمها به حقّ میدانم، اینست که حضرات، جدا «ضعف شخصیّت» داشته اند و از تنهایی به شدّت میهراسیده اند. برای همینم از ضعف و ترس و یقین نداشتن به خویشتن به باتلاقهای عقیدتی و ایدئولوژیکی و مرام و مسلکی درغلتیدند و خود را فریب دادند و دست آخر نیز به خاک سیاه افتادند و در پرتو اقدامهای «امریه ای از طرف رفقای بالا- سانترالیزم دمکراتیک!؟-»، ملت و وطن را نیز به ذلالت انداختند.
بله ابوالفضل عزیز!. آدمهایی مثل «مسیح علینژاد»، هستند که میتوانند تاثیرگذار باشند و با خویشکاریهای خودشان، ریشه ای به دگرگشت و واژگونی موانع تحوّل مدد کنند. تمام جوانان و نوجوانانی که در شبکه های «تیک تاک»، «یوتوب»، «اینستاگرام» و امثالهم، اعتراضهای خود را در موجزترین فرمهای گفتاری و رفتاری بروز میدهند، همینها هستند که نقشهای کلیدی؛ ولی نامرئی را در تحوّلات اجتماعی و کشوری ایفا میکنند؛ نه حضراتی که تا توی گور به دور کعبه ایدئولوژی و مذهب و مرام و مسلک، به کون همدیگه چسبیده اند و طواف میکنند و مدام تا امروز کباده ها زده اند و با شانه های زخمی و دستهای پینه بسته از قبل «رکابداری توفیقات الهی/رفیقانه» در خدمت حاکمان فقاهتی بوده اند و همچنان هستند.
همین «شاکر بوریها» هستند که با زبانی شیرین و لبخندی دوست داشتنی که از درد استخوانسوزی برمیخیزند، به زبان لطیف «حاقظ شیرازی» میگویند که ابله بالذات خودتی حضرت ریشوی حاکم که به نام خدا و دین به قتل خدا و ریدن شبانه روزی به دین همچنان مشغولی و رسالت پُست و مقام اعوان و انصار حزب الهی ات را فقط ویرانی و نابودی زندگی و وطن و خونریزی میدانی.
بله ابوالفضل عزیز!. اگه حضرات مدّعو از پیکار و خویشکاری، سر سوزن سررشته ای داشتند، امروزه روز نباید حکومت خونریز فقاهتی و نابودگر ایران و ایرانی، بیش از چهار دهه دوام میآورد و بی شرمانه بر خونریزی و اعدام فرزندان این آب و خاک با رفتاری جنونوار قهقهه بزند. برو از آنانی که با افتخار و غرور از «هیجده سال تمام در خط امام بودن» - یکی از کتابهای منتشره از طرف حزب منحط توده – سخت نشئه و سرحال هستند؛ پنداری که دهها لول تریاک سناتوری کشیده و دهها بطری ودکای ک.گ.ب سر کشیده باشند!، سئوال کن که رفقا! میشه یکی از شما به من، اندازه فهم و شعورتون را تا حد یک پشه نشون بدد تا مدرکی باشد برای اثبات خردلی خدمت به این آب و خاک و مردمش در طول بیش از هشتاد سال آزگار؟.
نه ابوالفضل عزیز!. اینها ندیدند وقتی که خبرنگار از «مسیح علینژاد» پرسید که اینهمه جانفشانی تو برای چیست، بغضش ترکید و با چشمانی اشک آلود گفت: «میخوام که دیگه هیچ مادری در ایران، داغدار فرزندش نشه» و های های گریست. بله ابوالفضل عزیز!. همیشه گفته اند که فرزندان آدمی باید بر سر قبر خاک پدران و مادرانشان بروند؛ نه اینکه والدین بر سر خاک فرزندانشان. این حقیقت هرگز خدشه ناپذیر را فقط کسانی میفهمند که «زندگی را در ریشه هایش حس کرده و نیوشیده و قداستش را با احترام تمام سرسپاری و سجوده کرده باشند» نه کسانی که در دیگهای مذاب عقیده و مذهب و دین و ایدئولوژی و سازمان و حزب و گروه و ارگان و موسسه و فرقه و غیره و ذالک، هنر و استعداد خود را نابودی زندگی میدانند تا عقیده کاذبشان دوام آورد. حکومت فقاهتی در طول بیش از چهار دهه فقط در یک زمینه «آبادیهای الهی» برپا ساخت؛ آنهم قبرستانها. تف و ننگ بر آنانی باد که همچنان از حامیان و رکابداران این جنایتکاران بالفطره هستند و برای دوام سیطره آنها شبانه روز تقلّا میکنند.
گفتن این دردها، ای ابوالفضل عزیز!. بر خلاف اونایی که مدام زر زیادی میزنند و «لوغازا اوخویور» شعارشونه، گفتن از حقیقت تلخیست که مردم ایران هر روز با گوشت و پوست و خون، تجربه اش میکنند و هیچگاه امیدها و پیکارهای خود را برای زندگیی که در خور کرامت و شرافت بشری باشد، تا الان از دست نداده اند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
Mo Behboudiولی متاسفانه…
Mo Behboudi
ولی متاسفانه هستند و تعدادشان نیز انقدر زیاد است که اگر زیست شناسان بفکر ایجاد تغییر خوراک گاو و گوسفندانی افتاده اند که فضولاتشان هوا را الوده میکنند, این بظاهر ادم نماها با خروجی از دهانهایشان فضای تنفسی را الوده میکنند
هيچ كس نبايد ازادى خواهى "…
مایک : هيچ كس نبايد ازادى خواهى " مسيح على نژاد " را انكار كند
افزودن دیدگاه جدید