انتخاب
این جوشش احساسی ست، بی پایان
بی دریغ، بی ریا
نه بی منطق، نه بی منظور
پژواک فریادم :
که ای مردم "به جز توفان دگر راهی نمانده"
در غربت انسان ها
در شلوغی خیابان ها
بین رفت و آمد ها
بین گفتارهای بی انتها
گم شد ...
نلرزاند هیچ کس را ، که نشنیدند صدایم را
همچون بازار مس گر ها ، از هر سوی آوا ها
صدایم در گلو خشکید،
در گلو لرزید
***
در این آشفته بازار عطّاران
که اینان باز، ساز خود برداشته، نوای کهنه میخوانند:
خشونت را نمی خواهیم، این "انتخاب" ماست
شگفتا باز از این گفتار، از این رفتار،
از این تحلیل سست و بی مقدار
***
گر چه میدانم زندگی زیباست،
رقص با آتش نیز، پر معناست،
نیک می دانم، با عشق باید بود، با عشق باید ساخت
اما....
چگونه می توان آشتی داد گرگان و ددان را با مردم
افسوس، انتخابی نیست،
وقتی این دیوان زشت کردار
روبه صفتان گرگ رفتار
ببردند عاشقان را بر سر دار
به بند کردند، شب و روز، رهروان را
به خون کردند، هرندای پرنیان را
سیه کردند، زندگی مردمان را
تبه کردند، هستی زحمتکشان را
چگونه میتوان به این و آن گفت:
خشونت را بباید در دلان خفت
بیا صادق باشیم و حقیقت
نه اینکه باز تبانی و سیاست
حتم است در این راه
انتخابی نیست
سرودم را باز می خوانم:
بجز توفان دگر راهی نمانده
دگر راهی تا توفان نمانده
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید