شرکت برای اصلاح طلبان، بازی برد ـ برد است/موفق می شویم روحانی یا عارف را حداقل به مرحله دوم برسانیم/دربدترین حالت،اقتدارگرایان هزینه یک دروغ رسوای دیگر را می پذیرند و …
صحنه انتخابات در حال حاضر ، همچنان که در برخی پیش بینی های گذشته وجود داشت، صحنه «رقابت» بین شش نامزد اصولگرایان یا منتسب به اصولگرایی و دو نامزد متمایل یا منتسب به اصلاح طلبان است.
هر شش نامزد اصولگرا حتا با گرایشات گاه متفاوت از یکدیگر، خود را متعهد به مبانی اصولگرایی و ولایت اعلام می کنند و صاحب رای اصولگرایان میدانند. دو نامزد دیگر، یعنی آقایان روحانی و عارف نیز به نوعی که اعلام می کنند، امیدهایی آفریده اند که میتوانند مطالبات اصلاحطلبی و اهداف سیاسی آن را به درجاتی نمایندگی کنند.
نقاط ضعف و قوت دو جبهه
در نگاه اولیه به ترکیب حضور نامزدها، می توان دید که جبهه اصولگرایی از چند نقصان رنج می برد.
یکم، ناامیدی در برآمد پرقدرت و حداکثری اصولگرایان به دلیل تعدد نامزدها! این تعداد قابل توجه نامزدهایی که بر وابستگی های خود با مبانی مورد توجه اصولگرایان اصرار دارند، خود موجب بروز اشکالات دیگری می شود. در وحله اول امکان اتکا به رئیس جمهوری را که بتوان او را نماینده اکثریت ملت اعلام کرد، از میان می برد؛ نکته ای که اصولگرایان که همواره خود را نماینده تمام جامعه اعلام کرده اند، بر آن اساس بتوانند به سیاق گذشته دگر اندیشان را سرکوب کنند.
دوم، برای رفع نقیصه بالا اصولگرایان نیاز به رسیدن اجماع بر روی یک نفر دارند. اما تحقق این امر گذشته از آنکه به طور منطقی میان شش نفر که هر کدام مدعی و منتقد دیگری هم هستند چه میزان مشکل است؛ این مانع را نیز ایجاد کرده است که مراجع روحانی اصولگرا را نیز به اختلاف رسانده است. به نوعی که به نظر می رسد، بجز دخالت مستقیم رهبری ممکن نخواهد شد؛ امری که بر اساس آنچه گذشته است، به نظر نمی رسد در برنامه آقای خامنه ای باشد.
سوم و مهمتر از همه اینکه، هیچیک از نامزدهای اصولگرایان مطابق با توقعات و شعارهای همیشگی این جریان، بی عیوب و نقص های آشکار نیستند. امروز اصولگرایان موقعیت سال ۸۴ را ندارند که گمان می کردند که نامزدی دارند، مطیع و ذوب در ولایت، بدون هیچ سوء سابقه ـ در منطق اقتدارگرایان ـ در صحنه های بین المللی یا گرایشات سیاسی موجود و در یک کلام بکر! بحث این موقعیت فرصت ویژه می طلبد که از حوصله این مقال خارج است.
موقعیت جبهه سبز و اصلاحات!
برای اجمال سخن، سعی می کنم هر یک از موارد بالا را در مورد اصلاح طلبان ارزیابی مختصری داشته باشم.
یکم، تردید ها در میزان آرای یکی از دو نامزد! ناگفته پیداست که با سابقه ی بد صیانت دستگاه اجرایی کشور از ارای مردم، و امکان کم و به علت اختناق هشت ساله گذشته که اصلاح طلبان و سبزها فرصت تماس با بدنه جامعه را نداشته اند، بویژه جریحه دار شدن باز هم بیشتر اعتماد و امید پس از رد صلاحیت آقای هاشمی، باید نگرانی ها در این مورد بالا باشد.
دوم امکان اجماع و ائتلاف؛ وجود دو نامزد که به لحاظ سیاست ها و برنامه هایی که اعلام می کنند و نیز سوابق سیاسی و فرهنگی گذشته، تشابه شان بسیار بیشتر از نقاط افتراق شان است، این امید را افزایش می دهد. این نکته نیز امیدآفرین است که این دو نامزد نیاز نداشته اند که همچون نامزدهای اصولگرایان میان خود به افشاگری و بی اعتبار کردن یکدیگر دست بیازند. افزایش این امیدها، کاهش نگرانی بالا را موجب می شود.
سوم و مهمتر از همه، برنامه و سیاست های اعلام شده و سمت گیری های انان به سوی مطالبات واقعی موجود در صحنه داخلی و جهانی در برگیرنده ی سطح بسیار وسیعی از خواسته های اصلاحات و سبزهاست و در لحظه کنونی اعتماد به هر دوی آنان را تقویت می کند و از بار تردیدی مشابه آنچه در میان اصولگرایان است می کاهد.
دلایل شرکت در انتخابات؛ چرا باید علیرغم نگرانی هایی که وجود دارد در انتخابات شرکت کنیم؟
نگرانی ها کدامند؟ بازهم برای اجمال سخن، آنها را به طور کلی مطرح می کنم.
انتخابات مهندسی شده و با نتیجه از پیش تعیین شده
من با پذیرش انتقادی که این دوستان دارند میخواهم بگویم که هیچوقت تضمینی برای صیانت از آرای مردم وجود نداشته است و ما همیشه با این نگرانی که انتخابات مهندسی میشود روبرو بوده ایم اما مسئله مهمتر این است که همیشه هم نتایج مشخصی را شاهد نبوده ایم!
ناگهان آرای ناطق نوری که به تصریح نماینده رهبری برگزیده ایشان است، با فاصله زیادی از آرای محمد خاتمی قرار می گیرد!
این پدیده را با کدام نشانه ها می توانیم رصد کنیم؟
به طور کلی، سه عامل اثر گذار هستند که از مهندسی انتخابات در کشورهایی نظیر ما بکاهند و شانس نیروی غیر حکومتی که خود را به رأی مردم می گذارد، بالا ببرند.
یک عامل قوت و وسعت اجتماعی نیرویی است که میخواهد رای بدهد یا بهتر بگویم رأی بگیرد. یعنی در کثرت و وسعتی رای میدهد که امکان دستکاری آرا را مشکل میکند. دستکاری میلیونی آرا برای هر حکومتی امری دشواری و کار بسیار خطرناکی است که ریسک بالایی دارد. زمانی این امر میسر و آسان می شود که تفاوت آرای چشمگیر نباشد. پس میزان و قدرت حضور نیروی مخالف تعیین کننده است..
عامل دوم این است که نیرویی که خود را به رای میگذارد آیا نفوذ و قدرتی در بالا، در دستگاه برگزار کننده ، مثلاً وزارت کشور دارد یا خیر؟
عامل سوم این است که نیروی مقابلی که احتمالا منتسب به حکومت است و خود را به رای میگذارد چقدر قدرت و انسجام و توان رایآوری دارد؟
تجربیات ما در مواجهه با این عوامل؛
ما در مدل دوم خرداد که مدل مثبت و تجربه خوب ماست هر سه عامل بالا را در شکل امکانات مناسب داشتیم.
اول، وسعت رایدهندگان به آقای خاتمی آنقدر چشمگیر بود که دیدیم چه اتفاقی افتاد.
دوم، وزارت کشور مربوط به دولت آقای هاشمی بود که بعد از هشت سال حکومت دریافته بودند که لیبرالیسم اقتصادی مورد نظر بدون توجه به نوعی لیبرالیسم سیاسی ممکن نیست. به نوعی ایشان در مقابل افراطیون کم آورده بودند. پس قابل انکار نیست که وزارت کشوری فراهم شده بود که برای صیانت از ارای مردم انگیزه داشت! ( از وظیفه حرف نمیزنیم متأسفانه! )
مورد سوم، یعنی موقعیت نامزد مقابل برمی گشت به وضعیت آقای ناطق نوری به مثابه یک چهره خنثی و بیخبر از مطالبات اجتماعی سر برداشته! در یک کلام در مقابل آقای خاتمی که سخن از «تغییر» می زد، او نیروی «ماند» بود یعنی طرفدار وضع موجود بود..
در انتخابات فعلی چنین سه گانهای را در اشکال بعضا بهتری هم میتوانیم داشته باشیم. یعنی جبهه اصولگرایان با شش کاندیدا به پریشانی جلوه کرده است. حتی میتوان گفت که رهبری مطمئن نیست که کدام یک از اینها فردا میتوانند احمدینژاد نشوند یا اینکه میتوانند آنچه را که او میخواهد نمایندگی کنند. همه خود را منتسب به ولایت و رهبری میدانند و اصولگرا هستند. این ضعف و نه قوت جبهه مقابل است.
سوم، وزارت کشور در دست دولت آقای احمدینژاد است که خودش منتقد جریانی است که با اصلاحطلبان مشکل دارند و در نهایت از اقتدارگرایان بسیار بیشتر ضربه خورده است تا از اصلاح طلبان. این نکته امکان سلطه اقتدارگرایان بر صندوق رأی را باز هم مشکلتر می کند.
نکته نهایی اینکه شرکت در این انتخابات برای اصلاح طلبان، بازی برد ـ برد است. یا ما موفق می شویم تا آقای روحانی یا عارف را حداقل به مرحله دوم برسانیم، و در این صورت شانس برد آنها را با پیوستن بخش عظیمی از نیرویی که به علت عدم اعتماد به نتیجه شرکت نکرده بودند، بالا می بریم. در این حالت پیروز نهایی باشیم یا خیر، پاسخ متمدنانه ای به ادعای مردن جنبش سبز و یک دست کردن فضای سیاسی ایران داده ایم و این یعنی جاری شدن امید و انگیزه ادامه مبارزه.
بدترین حالت، وضعیتی است که اقتدارگرایان هزینه یک دروغ رسوای دیگر را بپذیرند و آرای مضحکی نظیر آنچه برای آقای کروبی اعلام کردند را، اعلام کنند. در بررسی این حالت قبل از هر چیز باید گفت که هر میزانی که آنان آرا را اعلام کنند، حتا اگر برای پیروزی نیز، گذشته از اینکه هیچکس به آنان باور نخواهد کرد، و بار از جانب جامعه مدنی و جامعه جهانی به دروغگویی و تقلب متهم می شوند، کمترین دستاورد مردم این است که به اقتدارگرایان ثابت کرده اند که این رویا را باید از یاد ببرند که می توانند بدون دخالت نیرویی که رأیش سالهاست مسئله ساز و هزینه بردار شده است، انتخابات برگزار و نتیجه آن را به آسانی از خود کنند. اینها مقاومت و پیشروی مدنی است و در همه جای جهان اگر پیش رفته، پاسخ گرفته است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید