رفتن به محتوای اصلی

انتخاب بین "بد و بدتر"
20.06.2013 - 21:39

 Missing media item.

               شادی با پیروزی روحانی     

 میکوشم سه مسئله را  اینجا روشن کنم:
- ماهیت اصل بد و بدتر
- سیاست عملی پیشرو در مورد  اصل  مذکور
- شکستن دور باطل این اصل 

بیشتر تحلیل گران در نوشته های خود یا از شرکت درانتخابات دفاع کردند و یا از تحریم آن. از نظر من هیچکدام درست نبود. پاسخ برخی مسایل در شرایط خاص «آری-نه» است. به معنای «هم آری و هم نه».«سیاست شرکت یا تحریم» تأمین کننده ی «حقوق و خواسته»های گروههای مختلف اجتماعی-سیاسی، و پاسخ گوی پرسشهای آنها در این رابطه نبود.
عمل گران-مردم و پیشرو- هم میتوانستند شرک کنند و هم نکنند. و کسب اندکی امکانات برای بهزیستی، نقطه یگانگی دو نیرو بود. پیشرو خود شرکت نمی کند ولی «تحریم عمومی» هم نمیکند. چرا که راه آزمون شرکت را برای مردم باز میگذارد، که خودشان نسبت به شرایط تصمیم بگیرند. ولی با عدم شرکت مشخص، راه اساسی را نشان میدهد.اصل شرایط خاص « آری-نه» وضعیت را چند بعدی مینگرد و سیاستهای مختلفی را در رابطه با پیشرو منفرد یا جمع، و مردم پیشنهاد میکند.  با این دیدگاه که : 

مشکل مردم و جامعه در مورد حکومت با -انتخاب بد در برابر بدتر- حل شدنی نیست. ضرورت دارد نظام عوض بشود و آنهم تنها با قدرت مردم -که از راه تشکل و آگاهی بدست میاید -ممکن است .اگر این انتخاب تاکتیکی در آماده سازی چنین شرایطی مؤثر واقع شود- درست است، در غیر این صورت تنها یک بازی صرف و خود فریبی خواهد بود. این را سیاستهای اجرا شده نشان خواهد داد. ولی پیداست که "عمل" شرکت، برای خود مردم آموزنده بود. مردم باید قدرت خود را باور کنند. حکومت را تنها میتوان با قدرت و آگاهی خود مردم بدرستی تغییر داد. اشکال موضوع  در آنست که عملگر خود را در دایره ی «بد و بدتر» محدود و زندانی کرده و بیرون را نمیبیند. اصلاً برایش بیرونی خارج از این قفس وجود ندارد. او به «حرکت مستقل سیاسی؛ به تشکلهای مدنی مستقل نمی اندیشد. تلاش نمی کند که از آن رها شود. ببیند بیرون چه خبر است و چکار میتواند انجام بدهد. انتخاب  تاکتیکی  وقتی به امتحانش میارزد  که  توأم با عمل استراتژیک (کوشش درجهت تغییر) باشد.

از این زاویه موضوع" انتخاب بین بد و تر " در انتخابات ریاست جمهوری ایران را مورد توجه قرار میدهم:
گزینش"بین بد و بدتر"درانتخابات، یک اصل و ایده ی عملی ست که مردم -انبوه توده ها با سطح آگاهی غیرسیاسی یا اندک سیاسی- وبخشی از دارندگان نظریات سیاسی ، با به کارگیری آن درانتخابات شرکت میکنند.در این روند سه عامل عمل میکند: پیشرو-مردم-حکومت .

حکومت در نظامهای دیکتاتوری میکوشد،مردم، با بیشترین مشارکت خود، مثلاً به آن چهره دموکراتیک بدهند؛ و مشروعیت. که درصحنه جهانی سخت نیاز مند آن است. و کسی را از بین حکومتیان برگزینند،که دیکتاتوری بتواند به حیات اش ادامه دهد.
مردم در اکثریت خود فاقد آگاهی سیاسی لازم و تشکیلات  هستند، از سوی دیگر نیازمند گذران زندگی می باشند. برای کسب اندکی بهبودی، به پای صندوقهای رأی میروند.
پیشرو- فرد مستقل یا حزب و سازمان - میداند اگر چه قدمهای بهبودگر ، واقعاً بهبود بخش باشند، مفید است، ولی چاره ی مشکل اصلی نیست.مثلاً درراه رسیدن به دموکراسی و رفع تبعیض و عدالت اجتماعی و آزادی. و رشد و پیشرفت و رفاه . یعنی تغییر اساسی.

در مسئله انتخابات، تعیین کننده شرکت مردم است. و برای چگونگی و جهت حرکت هم ،  تعیین کننده، ایده ی به دست آوردن«اندکی بهبودی» ست.
مردم تنها از ایده ی اندکی بهبودی - پیروی میکنند و چندان توجهی به سخن پیشرو- که راه اساسی را پیشنهاد میکند، ندارند، چرا که فاقد  توان اجرای آن اند. یعنی راحت نفع اندک شان را دنبال میکنند.
اگر در تشخیص خود اشتباه کنند -که بارها هم اشتباه میکنند - باز میکوشند دفعه دیگر به اصطلاح مدافع نفع شان را برگزینند. تا  شاید به اندکی بهزیستی برسند.

اینجا نقش پیشرو مطرح میشود.  واقعاً او چه کار میتواند بکند؟
معادله چنین است :تضاد بین ستمگر و ستمکش ، در نظام دیکتاتوری- تنها از راه قدرت آگاهانه ی مردم حل میشود.از طریق قدرتی که متکی به آگاهی و شعور سیاسی - اجتماعی باشد. قدرت ، بدون شعور سیاسی-اجتماعی لازم ، نظام ستمگر را میتواند تغییر بدهد، ولی هیچ ضمانتی ندارد که نظام بهتری را جانشین آن سازد. و معمولاً هم کار از پیش خرابتر میشود. حرکت بدون شعور سیاسی یک ریسک خطرناک است و معمولاً هم دیکتاتوری تازه ای را به جای دیکتاتوری گذشته می نشاند.

پس آگاهی ضرورت دارد . آن نیز عمدتاً در تشکیلات حاصل میشود.تشکیلات متکی به آگاهی همان قدرت آگاهانه ی مردم است. حرکت بدون آگاهی بازیچه شده و اغلب فاجعه میافریند. 
کار اصلی پیشرو یاری در متشکل شدن مردم- مثلاً در تشکلهای مدنی-سیاسی ...- و روشنگری ست. کار مهم دیگر او پیشنهاد قدم درست بعدی ست در آزمونهایی که مردم میکنند. مثلاً بعد از  انتخاب روحانی، قدم دوم «طرح خواسته ها»ست. در مسئله ملیتها اجرای اصل 15-تحصیل به زبان مادری- و حل مشکل دریاچه ارومیه و... 
 نفع جویی جزئی مردم، در جهت اهداف اصلی- ضمن تأکید به «متشکل شدن آگاهانه و قدرتمند آنها برای تغییر اساسی» درست است . چرا که قدم مثبت کوچک، میتواند قدمهای کوچک و بزرگ مثبت دیگری را بدنبال بیاورد.
بین مردم و پیشرو دو گزاره مطرح است:
- بین بد و بدتر، میتوان بد را انتخاب کرد- برای اندکی بهزیستی
- همبستگی، آگاهی، تشکیلات ، برای تغییر مثبت واساسی
بخوبی روشن است که آنها متضاد و نافی یکدیگر نیستند. و مکمل همدیگر اند. میتوان گفت قدم اول برای کسب بهبودی اندک از سوی مردم - در قدم دوم ، طرح خواسته ها را ایجاب میکند . 
  لازم است پیشرو، حرکت اول  را در جهت حرکت دوم یاری کند . 

در سال 57 مردم صاحب قدرت شدند ولی آگاهی و تشکل کافی- نبود - این است که قدرتشان به تاراج رفت.
قدرت وقتی پردوام است که متشکل باشد -متکی به اهداف خود باشد. تنها بیرون ریختن و نظامی را سرنگون کردن اغلب مشکل را  حل نمیکند -مثل حل نشدن مشکلات بهار عربی- یا خود دو انقلاب شکست خورده ی ایران.
 بعد از سال 57 مردم در حالت عدم تشکل و آگاهی لازم- و دادن کشته های بیشمار و زندانیان فراوان، زیر چتر دیکتاتوری مذهبی -مجبور به انتخاب بین بد و بدتر شدند. آنها خاتمی را با این فرمول برگزیدند- موسوی را هم- و حالا -حسن روحانی را .  
در انتخاب خاتمی و موسوی با هدف کسب «نفع جزیی» اشتباه نکردند - درستی و نادرستی انتخاب روحانی را هم سیاست او نشان خواهد داد .
واضح است که  او کاملاً در خدمت  نظام است. ولی اگر در این میان مردم اندکی آزادی و آگاهی و تشکل و بهبودی زندگی کسب کنند انتخاب مثبت است -در غیر این صورت منفی و نادرست - زمان تعیین میکند.

مردم آزمایشگراند. امتحان میکنند- تا زمانیکه نخواهند مثل سابق زندگی کنند - و عملاً خواهان تغییر شوند.
بیشتر مردم نظراً خواهان تغییرات اساسی هستند- ولی امکان اعمال قدرت ندارند. چرا که همصدایی و همفکری و تشکیلات  ندارند. اگر فضایی پدید آید که آنها کمی متشکل شوند  و خود را برای برداشتن قدمهای بزرگتری آماده کنند کار مهمی انجام داده اند.

درشرایط مردم ایران - که  عمدتاً فاقد نهادهای مدنی سیاسی مستقل و نیرو مند هستند، تنها شعار تحریم کافی نیست - عملا نمی توان«تحریم» را در مقابل «امتحان بد»  مطرح کرد-  و آن را از دست مردم خارج نمود. چرا که « راحل  درست  مسئله، هم آزمون بد است و هم عدم شرکت. با حفظ استقلال عملی دو طرف- و شروع حرکت مشترک از نقطه ی اندکی بهزیستی » . یعنی چه؟

در بالا گزاره های مردم و پیشرو را نوشتم. راه حل- انتخاب « این یا آن» گزاره - که یکی را مثبت و دیگری را منفی بگیریم - نیست . مردم آمادگی و شرایط به کار گیری گزاره ی پیشرو را ندارند. از سوی دیگر پیشرو نمی تواند ایده ی مردم را دنبال کند. که درست هم نیست. گزاره ی درست ، آن گزاره ای ست که نتیجه این دو باشد. که  عملاً طرح خواسته ها را پیش روی پیشرو و مردم قرار میدهد.
آغاز حرکت مشترک مردم و پیشرو همین «بهبودی اندک» است. در عین حال هر دو، در عمل به ایده ی خود آزاد و مستقل هستند و این خاصه را نیز حفظ میکنند. چرا که حفظ حقوق و آزادی حق آنهاست. پیشرو با پیشنهاد قدمهای بعدی همراهی خود را نشان میدهد. پیشنهاداتی که مطابق آمادگی مردم باشد. 

پیشرو، کار در جهت تشکل و تحریم و تغییر را مشکل گشا میداند- و در انتخابات شرکت نمیکند . او صاحب رأی استراتژیک است . وقتی شرکت میکند که  عمل اش با هدف اصلی او در تضاد قرار  نگیرد. به قول مادر "ندا" نمی تواند به قاتلین  فرزند خود رأی بدهد.  نمی تواند به حکومتی  که جز خود چیزی را تحمل نمیکند رأی بدهد.  ولی مردم که هنوز به امکانات و درک ضرورت تشکل نرسیده اند - هنوز امیدی به کسب منافع خرد از این نظام دارند  میتوانند "بد" را امتحان کنند. و یا تاکتیکی بیازمایند- امتحان کنند تا  وقتی که  به آمادگی و ضرورت تشکل و تحریم و تغییر برسند- خیرجزئی آنان موجب خوشحالی ست. - اگر این آزمونها باعث پدید آمدن قدمهای مثبت دیگری بشود زهی سعادت . پیشرو نمی تواند دنباله رو مردم باشد. نمی تواند رأی اش را خلاف اهداف اصلی خود به صندق بریزد. نمی تواند به دشمن خود و مردم رأی بدهد. 

انتخابات در ایران ظرافتهای خاص خود را دارد.در انتخابات گاهاً نفع، یکطرفه نیست بل دوسویه است .هم مردم و پیشرو سود می برند و هم حکومت. دیگر حالتهای مسئله هم صادق است . این بارحکومت مشروعیت بدست آورد ومردم توانستند قدرت رأی خود را نشان دهند -همانطور که در مورد خاتمی و موسوی نشان دادند . این بازی و از سوی دیگر مبارزه برای آنها بسیار آموزنده است . دارند کم کم به قدرت خود پی می برند. قدمی ست برای برداشتن قدمهای بعدی. آنها «نه و مشروعیت» را باهم به صندوق ریختند. آنان روحانی را انتخاب کردند که عمدتاً امیدی به سیاستهایش ندارند و یا کم دارند- ولی نشان دادند خامنه ای نمی تواند هرچه دلش خواست انجام بدهد ، باید مردم را هم به حساب بیاورد. در حقیقت میخواستند مهره ای علی رغم میل خامنه ای و اصول گرایان و نظامیان در برابر او قرار دهند. فقط در همین حد و نه بیشتر( یک رأی تاکتیکی)؛ و بخشی نیز  با شاید و باید هایی در مورد کسب  بهبودی اندک شرکت کردند( رأی اعتمادی).  

درست است که تحریم بهتر بود و میتوانست حکومت را در سطح جهانی و داخلی سخت در تنگنا قرار بدهد، ولی مردم هنوز به این شرایط و ضرورت نرسیده اند. و در بعد وسیع عملی نبود. البته سطح پایین عمل مردم نباید باعث شود که پیشرو نیز خود  را در این سطح پایین بیاورد. او لازم است کار اساسی خود را پی بگیرد و در هر قدمی که مردم برمیدارند آنان را متوجه راه حل اساسی مسئله کند. تحریمیها در این عرصه قرار دارند.  لازم بود پیشرو از طرف خود- تنها از عدم شرکت خود سخن بگوید و نه از تحریم عمومی و تعیین تکلیف برای مردمکه در شرایط و آمادگی دیگری به سر می برند. 

حکومت با درس گیری از جریان جنبش سبز، از پیش انتخابات را سازماندهی کرده بود. نمیخواست حوادثی نظیر گذشته رخ دهد. رد رفسنجانی در این رابطه معنا میدهد. از حرکات چنین پیداست که بین جناحهای موجود برای برسرکار آمدن روحانی احتمالا تمایلات قبلی ایجاد شده بود. بهرحال خامنه ای به ناچار بخشی از کشتی شکسته حکومت را به دست میانه روها سپرد. تأثیر حوادث جنبش سبز- ناکارآمدی دولت احمدی نژاد-علت تمایل خامنه ای به میانه روها شد- پیشروی مردم خلاف نظر جناح اصولگرا و خامنه  ای ،از زمان خاتمی و موسوی تا کنون، نتیجه اش  انتخاب روحانی شد. یعنی خامنه ای از ترس پیشروی مردم در دوره ی خاتمی، احمدی نژاد را سرکار آورد- و از ناکارآمدی او ، و ترس از پیشروی مردم -که در جریان موسوی ایجاد شده بود-راضی به روحانی میانه رو شد. 

 قابل توجه است که تلاش مردم از دوره ی «خاتمی تاکنون»، بعد از آنهمه زندانی و کشته و پناهجو نتیجه اش روحانی شده است. روحانی یی که خود یکی از مهمترین مهره های این نظام «دیکتاتوری-فاشیستی»  ست. معنای درست روند طی شده آنست که مبارزه ی مردم علیه «حکومت کله بتنی ها» تا کنون نتوانسته آنرا در حد قابل ملاحظه ای نرم کند. و حد اقل قابل تحمل نماید. از این رو پیداست که با افرادی نظر روحانی نمی توان امیدی به اصلاح حکومت بست. اصلاح یا تغییر این حکومت تنها توسط اعمال قدرت و فشار از سوی تشکلهای مردمی مستقل یعنی قدرت جامعه مدنی- سیاسی، ممکن است. ضرورت دارد از شرایط مساعد، و غیر مساعد، در این جهت بهره گرفت. دستاوردهای مبارزات مردم ما از خاتمی تا کنون متأسفانه رضایت بخش نیست. 

ضرورت دارد روی شدت مبارزه و روشها و اهداف و نیروها عمیقاً اندیشه نمود. چرا نتوانسته ایم دستاوردهای رضایت بخشی داشته باشیم؟ چون سازمان یابی نبود، رهبری نبود، مبارزه بی شکل و توده وار و انبوهی بود. لازم است مسیری موازی با مسیر طی شده که اشکالات آنرا نداشته باشد یافت و پیش گرفت. این مسیر موازی و سازمان یافته و دارای رهبری میتواند از جمله جریان«جامعه مدنی» باشد. رهبری جنبش دموکراسی خواهی و عدالت اجتماعی و ضد تبعیض را نباید تسلیم بخشی از جناح قدیمی حکومت کرد. اینان  آخرین توانشان تنها میتواند روحانی باشد و نه بیشتر. با این توان هم مبارزه بجایی نمیرسد و شکست میخورد. حاصل اش نیز ادامه حیات حکومت است. این رهبری تاکنون عملاً  در دست این جناح قدیمی و به اصطلاح اصلاح طلب بوده است. جنبش مردم ایران ضرورت دارد در اندیشه ی رهبری و سازماندهی مستقل خود باشد. و این جناح را بدنبال خود بکشد، نه اینکه دنباله رو آن گردد.  زحمتکشان یدی و فکری- زنان و جوانان و دانشجویان-حرکات ضد تبعیض ملیتها ستون فقرات این جنبش اند که لازم است متشکل و رهبری شوند. این وظیفه را شرایط به عهده دموکراتها ( اعم از چپ و غیر چپ) نهاده است.

 تکرار در دایره ی «بد و بدتر»، خاتمی(بد)-احمدی نژاد(بدتر)-روحانی(بد) و... مرتب تکرار آنها به احتمال قریب به یقین در آینده -که انگار سرنوشت تغییرناپذیر ماست. پرسش اینست،  کی میخواهیم این دور و مسیر باطل را  کنار بگذاریم؟ سی و چند سال است توی این تخم مرغ گیر کرده ایم،  کی و چگونه میتوان آنرا ترکاند؟ امیدوارم پاسخ لازم را در این نوشته داده باشم.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!