رفتن به محتوای اصلی

نیازی به سکوت نیست
30.06.2013 - 20:46

در حقیقت این نوع نگرش به امر انتخابات سال ۹۲ را میتوان ناشی از نوعی بهت زدگی قلمداد کرد.

اتفاق غیر قابل پیش بینی خرداد ۹۲ تعجب مخالفین و موافقین امر شرکت در انتخابات را به همراه داشت. این شگفتی ناشی از تعداد شرکت کنندگان و نتیجۀ انتخابات بود. طبیعی است که خانم شادی صدر هم از این قاعده مستثنی نباشد.

ایشان بعد از تعریف و تمجید از عملکرد رادیکال ها و لزوم حمایت از ایشان برای پیش برد اجتماع، تمامی رادیکال ها را چپ فرض کرده است:

"اگر ما آرزوهای بزرگمان را فراموش کنیم، اگر ما مطالبتمان را فراموش کنیم، اگر "چپی" وجود نداشته باشد همه به "میانه"ها رضایت خواهند داد و بعد از مدتی ما را به پذیرش "راست"ها قانع خواهند کرد."

 

در واژگان سیاسی اصطلاح رادیکال به آن دسته از کنشگران سیاسی اطلاق می شود که خواستار دگرگونی های بنیادی هستند. این که همۀ رادیکال ها الزاماً باید به طیف چپ فعالین سیاسی تعلق داشته باشند، نکته قابل مناقشه ایست.

"رادیکالیسم به معنای هواخواهی و طرفداری از دگرگونی‌های بنیادی جامعه و نهادهای اجتماعی موجود است. رادیکال، از نظر لغوی به معنای اصل و ریشه است و در علوم اجتماعی به آن اندیشه‌هایی می‌گویند که اقداماتی تند و سخت و ریشه‌ای را در بهبود جامعه خواهانند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب می‌کنند." (طلوعی، محمود؛ فرهنگ جامع سیاسی، انتشارات سینا، چاپ دوم، ۱۳۷۷، ص ۴۸۱.)

اگر این نکته را بپذیریم می توان بر حقانیت یک بخش از سخنان خانم صدر مهر تأئید زد. ایشان معتقدند که واهمه از رادیکال ها باعث گرایش نتیجه به سوی میانه می شود.

"تنها با حضور "ترسناک" "رادیکال ها"ست که ساخت قدرت به تغییراتی که میانه روهای "کمتر ترسناک" می خواهند رضایت خواهد داد."

این دقیقاً همان اتفاقی بود که در انتخابات ۹۲ افتاد. یعنی ترس از حضور افرادی نظیر سعید جلیلی و تشکیلاتی مثل جبهۀ پایداری که از طرف شخصیت هایی نظیر مصباح با تفکرات رادیکال تغذیه می شوند، بسیاری از کنشگران سیاسی و گروه هایی از مردم، که این رهبران سیاسی را به عنوان گروه های مرجع پذیرفته اند، به همراه بخش هایی از حلقه های قدرت در درون حاکمیت را وادار ساخت تا تصمیم بگیرند به فردی که مدعی اعتدال است، اقبال نشان بدهند.

 

خانم صدر در ابتدا به این نکته اصرار دارند که بخشی از کسانی که رأی نداده اند، رادیکال هستند. این نکته قابل پذیرش است. اما اشکال در این جا است که ایشان مشخص نمی کنند، چه بخشی از رأی دهندگان الزاماً با تفکر رادیکال پای صندوق های رأی حاضر شده اند.

در مورد رأی دهندگان می توان پذیرفت که به هر دلیلی، فارغ از درستی و نادرستی دلائل، این عده پذیرفته اند که ادارۀ کشور در چهار سال آینده به عهدۀ کسی باشد که از رادیکال ها در هر دو سوی چپ و راست فاصله داشته باشد.

اما چه دلیلی وجود دارد که این ۱۳ میلیون نفری که رأی نداده اند و یا افرادی که از منظر خانم صدر ۳۵-۲۷ درصد جامعه را می سازند،با خانم صدر و همفکران رادیکال او هم رأی هستند.

"یادمان باشد که آن‌ها از ترسشان ما را زندان کرده‌اند، از ترس ما، از ترس آرزوها و مطالباتمان. آن‌ها بدجوری از ما می‌ترسند، اگر نمی‌ترسیدند ما را به زندان نمی‌انداختند. آن‌ها می‌دانند رای ندادن ما از سر قهر کردن نیست، می‌دانند که این نیرو، این ۳۵-۲۷ درصد نیروی عظیم، هشیار و جسوری است."

به عبارت ساده تر اگر خانم صدر تنها خود را فردی محسوب می کرد که رأی نداده است، بدون در نظر گرفتن نوع نگرش فکری ایشان، جمع عددی وی با آن ۱۳ میلیون معقول و منطقی بود. اما هنگامی که ایشان خود را فردی رادیکال قلمداد می کند، نمی توان به سادگی از اطلاق واژۀ "ما" به این ۳۵-۲۷ درصد به راحتی گذشت.

در ادامه خانم صدر برای این که نشان دهد تعداد طرفداران رادیکال ها خیلی بیشتر است به یک اشتباه محاسباتی دست می زند؛"خیلی بیشتر از قالیباف، جلیلی، رضایی و آن دیگری‌ها رای آورده‌ایم و اگر بخواهیم آرای باطله و آرای کسانی که دوباره فریب ِ وعده و وعید‌های بی‌پایه و اساس را خورده‌اند و در انتخابات شرکت کرده‌اند را با این ۲۷ درصد جمع بزنیم بسیار بیشتر از ۲۷ درصد خواهد شد."

 

اما حتی اگر این نتیجه گیری درست باشد که تمامی آرا باطله و "فریب خوردگانی" که در پای صندوق های رأی بوده اند، را می توان به شمارگان دوستان خانم صدر افزود، باید آمار درستی از "فریب خوردگان" داشته باشیم. بعد از آن می توان گفت چقدر بیشتر از ۲۷ درصد خواهند بود.

طرفه آن که در آن سوی رادیکال ها، منظور رادیکال های دست راستی است، همین اتهام نصیب کسانی می شود که احیاناً رأی نداده اند، یا اگر داده اند به فرد موردنظر ایشان رای نداده اند. این گروه افراد از سوی دوستان دست راستی به فریب خوردگی متهم هستند. اما باز خبری از تعداد فریب خوردگان در میان نیست.

خانم صدر با جدیت در تلاش هستند تا ثابت کنند که رادیکال ها چقدر در جامعه مفیدند و باید از حضورشان دفاع کرد.

صرفنظر از مفید بودن و یا مضر بودن رادیکال ها، تفکرات رادیکال به سان تمامی روش های فکری دیگر موجود در جامعه باید آزادانه منش و روش خود را تبلیغ کند.

اساساً تا وقتی یک طرز فکر در جامعه خریدار دارد کسی نمی تواند موجبات نابودی و یا ریشه کن شدن آن را فراهم کند. اما بر همین اساس می توان نتیجه گرفت، اگر نوعی روش اجتماعی نتواند نظر جامعه را به خود جلب کند، محکوم به انزوا است.

این ادعا را می توان در کلام خانم صدر هم جستجو کرد؛"با این همه، واقعیت فضای سیاسی امروز چیز دیگری است. "رادیکال‌ها" همچنان مغضوب و محذوفند؛ نه فقط از سوی جمهوری اسلامی بلکه از سوی "رای دهندگان" که فضای رسانه ای و سیاسی غالب را اشغال کرده اند."

دلیل این امر چندان دور از ذهن نیست. این احساس "حذف شدگی" قبل از آن که نتیجۀ عمل "رأی دهندگان" باشد ناشی از نوع رویکرد رادیکال هاست.

آنهایی که دوست دارند همه چیز را از بنیاد دگرگون کنند. به عبارت دیگر آنهایی که با رفرم ها، اصلاحات و "انقلاب های خرد" سر دوستی ندارند و با بیرون کشیدن "همه چیز از ریشه"، قصد به سامان رساندن جامعه را دارند.

 

کسانی که در ۲۴ خرداد رأی دادند، از سر اشتباه و یا از سر قصد، تصور می کنند برای به سامان رساندن کار جامعه تنها لازم است، آن چه که غلط است اصلاح شود. آنها تمایلی به زیرو رو کردن ارکان جامعه ندارند. همانطور که در دوران هایی دیگر این تفکرات بنیادین بودند که خریدار بیشتری در جامعه داشتند.

اما حداقل از سال ۷۶ که مردم تمایل خود برای اصلاح تدریجی جامعه را با رأی دادن نشان دادند، تا به امروز هر بار فرصتی یافتند، دوباره بر آن پای فشرده اند. بیان این حرف جهت ارزش گذاری بر رویکردهای اصلاح طلبانه و یا رادیکال نیست. هدف بیان واقعیت موجود است.

در نهایت خانم صدر و سایر رادیکال ها باید بدانند که مدت ها بود، جامعۀ ما تنها صدای رادیکال های دست راستی را می شنید. همان هایی که به گمان بسیاری بازی عادلانۀ صندوق رأی را بر هم زدند. به نظر می آید در مجموع رادیکال ها با صندوق آرا سر دوستی ندارند.

و اما نکتۀ دیگر دستور العمل ایجابی خانم صدر برای خاموشی سایر صداهاست تا صدای رادیکال ها شنیده شود.

با رویکردی رادیکال این حرف ها را می توان توجیه کرد. همان طور که رادیکال های دست راستی هم سایر صداها را خاموش کردند تا تنها صدای آنها شنیده شود.

اما در جامعه ای مدنی، برای شنیده شدن یک صدا لازم نیست، بقیه صداها ساکت شوند. در جامعۀ مدنی باید صدا به اندازۀ کافی رسا باشد و یا به عبارت ساده تر صدا باید توسط آحاد مردم در جامعه تشدید شود تا در میان تمامی همهمه ها شنیده شود.

جامعۀ مدنی به تکثر شهره و به تنوع اصوات زنده است.

میرحمید سالک
 روزنامه نگار

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
بی بی سی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.