رفتن به محتوای اصلی

«گفت و گوی» نه چندان دوستانه سهند و داریوش برادری دربخش کامنت ها
01.07.2013 - 18:34

داریوش برادری

لااقل این دوستان که اینقدر تهمت می زنند، یک چیزی را باید از نقد و روانکاوی یاد بگیرند، که آنکه بجای نقد متقابل مطلب و بیان نظرش، شروع می کنه به فحش دادن و توهین کردن، خوب چی رو نشون میده؟اینکه نه تنها ناتوان از نقد و اندیشه هستند بلکه مطلب رازشان را برملا کرده است و این عصبانیشون می کنه. وگرنه هر آدم مدرنی می اید می گوید کجای نقد اشتباه است و نه اینکه چرا مثل این دوستان نادان ناراحت شود که چرا به بزرگ زن من یا براهنی کبیر من توهین کردی و حرفهای خنده داری که هر چه بیشتر خودشان را لو می دهند. یا مثل آن باصطلاح دکتر محمودی نمی داند روان درمانی و روانکاوی پنجاه سالیست از تئوری ترانس اکسیون انالیز عبور کرده و حتی همان را هم بلد نیست درست استفاده کند و متوجه شود که نقد من نقد شخص براهنی نیست بلکه نقد ساختار نظری او در زمینه مباحث قومی است. از مسئولین سایت نیز تقاضا می کنم جلوی توهین و تهمت را

بگیرند. اگر کسی نقدی دارد بر متن، با کمال میل گوش می کنیم. این گوی و این میدان. اینجا محل نقد و چالش مدرن و متقابل درباره ی یک متن است. اگر حرفی و توانایی داری، نشون بده.

 

سهند

 

بخش اول:خدمت جنابان ناثر ناسری و دکتر داریوش برادری عزیز: جناب ناثر ناسری: من دقیقا علت نوشتن اسم خوتان به این شکل را میدانستم و دوستان هویت طلب در سایت قیرمیز از این شیوه استفاده می کنند و حتی آخرین جمله پیام قبلی من هم راجع به این موضوع بود که از آنجائیکه نخواست سر نخ به دست اقای دکتر برادری داده باشم آنرا حذف کرده بودم. آخرین جمله سئوالی من دقیقا این بود " که دکتر برادری : شمایی که نشانه شناس هستید می دانید که چرا اقای ناثر ناسری اسمشان را اینطوری می نویسند.؟" جناب دکتر برادری عزیز: قبل از هر چیز به خدمت جنابعالی توصیه می شود که این تابلویی که بر سر دکان عطاری تان نصب کرده اید و خود را " کارشناس ارشد/ رواندرمانگر" می نامید را از سر این دکانتان بر دارید که اگر با الفبای روانکاوی آشنایی داشتید می دانستید که در روانکاوی چیزی به نام " درمان" و " انسان نرمال " و " سلامتی استاندارد" وجود ندارد که شما بخواهید دیگران را بر طبق این استاندارد " درمان" کنید. در روانکاوی نه تنها آدمی " درمان" نمی شود بلکه ممکن است که وصخ روحی و روانی اش از قبل هم بد تر و کلا ساختار روانی اش از هم بپاشد . این ریسکی است که آنالیسند باید از قبل قبول کرده باشد.. پس معلوم است که شما معنی آن تابلوی که بر سر در دکانتان اویزان کرده اید را نیر نمی دانید. البته در زیر این کلاه بزرگ شعبده بازی تان از روانکاوی لکان- فروید گرفته تا سایکوتراپی به شیوه گشتالت و گوستاو یونگ و اندیشه های دولوز و گاتاری—که هر دو شدیدا ضد لکانی بودند و کتاب های کت و کلفتی هم در رد اندیشه های روانکاوی نوشته اند و کلا روانکاوی را ائدولو ژ ی سرکوبگز سرمایه داری می دانند – و انواع و اقسام اسطوره و خرافات و دین و مذهب و اشعاار پورنو و سادیستی علیرضایی و انواع و اقسام پرنده گان و خزنده گان و دو زیستن ها پیدا می شود که نسبت به خواست مشتری هایتان می توانید یکی بعد از دیگری از زیر این کلاه معرکه گیری تان بیرون بیاورید که " همیشه حق با مشتری است و مشتری نباید دست خالی بر گردد." شما مرا به صداقت دعوت کرده اید که خودتان به اندازه هسته انجیر هم ازش بهره نبرده اید. معلوم است که از پیام های من و ناثر ناسری خیلی عصبانی شده اید برای اینکه اسم ایشان را سه بار—آنهم بعد از گوشزد ایشان—اشتباهی نوشته اید و در باره پیام من نیر دچار نتاقض های خنده داری شده اید. درست است که ما کاربران انترنت مرتکب اشتباهات تایپی می شویم – مخصوصا آنجائیکه کلید های کیبورد بهم نردیکترند- اما شما بجز این اشتباه های قابل قبول در محتوی هم دچار اشتباه شده اید و همانطوریکه می دانید در روانکاوی چیزی به نام اشتباه وجود ندارد و این اشتباهات ریشه در خواست و ارزومندی ضمیر نا خود آگاه دارند و هر عملی—هر چند که در ظاهر اشتباهی به نظر اید—واقعیت دارد. شما در جائی مرا متهم کرده اید که " گویا من روانکاوی را به شما یاد داده ام " و در جای دیگر ادعا کرده اید که " من روانکاوی لکانی را از طریق معرفی شما با سایت دکتر موللی به شما معرفی کرده ام " و در جایی هم اظهار کرده اید که " گویا من با روانکاوی از طریق سایت شما یا دیگر روانکاوان اشنا شده ام." من هیچوقت ادعا نکرده ام که روانکاوی لکانی را به شما یاد داده ام و هیچ وقت هم ادعا نکرده ام که بنده روانکاوی را کشف کرده ام . برای فهم این موضوغ احتیاجی برای نابفه بودن نیست که منهم روانکاوی را از دیگران یاد گرفته ام و از طریق دیگران اشنا شده ام. اما شما جزو این" دیگران" نبودید. حتما که بیاد دارید که چند سال پیش وقتی تلفنی با هم صحبت می کردیم من از شما پرسیدم که ایا با روانکاوی لکان اشنایی داشته اید یا نه ؟ که شما هم در پاسخ گفتنید که اسمش بگوشتان خورده است و منهم سایت دکتر موللی و مقالاتش را که هنوز بصورت کتابی منتشر نشده بود را به شما معرفی کردم و در باره ارزش و اهمیت اندیشه های لکان گفتم که که نسبت لکان به علوم انسانی مانند نسبت فیزیک کوانتم به دیگر علوم است. کی دیگر از اشتباه هایتان این است که من نوشته بودم که شما تابحال قادر به فروش حتی پنج جلد از کتابهایتان نبوده اید که شما در نقل پنجاه نوشته اید که از اینگونه تحریف و اشباه هایتان می گذرم. این از این : بعد شما مرا متهم به این کرده اید که انگار علت قطع ارتباط مان بحث هایمان در رابطه با پان تورکیسم و اینها بوده است. شما یا واقعا عوام فریبید یا کم حافظه.

بخش دوم: من نه در سایت خودتان و نه در هیچ کجا با شما در باره مباحث و موضوعات هویت طلبی و پان تورکسیم حتی یک کلمه هم رد و بدل نکرده ام. خوشبختانه از آنجائیکه ادعا کرده اید که این بحث ها در سایت خودتان اتفاق افتاده است و سایت تان هم فعال است لطف کرده و ادرس آن بحث ها را درج کنید که من از همه ادعاهایم دست بر دارم و از شما عذر خواهی کنم. در باره بحث های روانکاوی هم من در هیج کجا به جز یکی دو فقره آنهم در سایت رادیو زمانه که بر داشت و تفسیر هایتان را کامل کرده بودم و تصادفا در هر دو مورد آنها را قبول کرده بودید با شما راجع به موضوعات روانکاوی وارد بحث نشده بودم. دلیی اصلی قطع رابطه با شما همان نارسیسیم افراطی جنابعالی است که دردی است بی درمان و پشت غولهایی بزرگتر از شما را بر خاک مالیده است.

توهین و تحقیر های مکرر شما جدا چندش آورند و این فقط من یا اقای ناثر ناسری نیستند که که با نارسیسیم شما مخالفت می کنند. ایا دعوا های شدیدتان با خانم مهرنوش پارسی پور ---- و اینکه با زور چماق از ایشان می خواستید که کتاب تان را تائید کنند که اگر خواستید منبع اش را درج می کنم---- و عبدی گبلانتری و مهدی جامی و گریه و زاری تان از اینکه دیگر اجازه درح مقاله در رادیو زمانه را نداشته اید یادتان رفته.؟ ایا می خواهید که من یک به یک دنبال این توهین های متعد شما به خانم مهرنوش پارسی پور و دیگران گشته و آنها را از ارشیو رادیو زمانه بیرون بکشم. فقط محض اطلاع شما من یکی از جوابیه خانم صنم دولتشاهی که یکی از مسئولین رادیو زمانه بود را درآخر این پیام درج می کنم که بقولی مشت نمونه خروار است. جناب دکتر برادری عزیز و گرامی: شما تصور می کنید که اگر در مقاله ای 34 باز از کلمه" مدرن" استفاده کنید خودتان مدرنتر از دیگران هستید ؟ در حالیکه با الفبای فرهنگ و خصوصیات مدرنیته و پسا مدرنیه هم اشنایی ندارید. اولا که باید تا بحال می فهمیدد که به عقیده خیل عظیمی از روشنفکران و متفکرین مدرنیته یه پرو ژ ه ناقص بوده که توسط متفکران پسا مدرنیسم به نوعی تکمیل شده است. این روشنفکران و متفکرین پسا مدرنیسم اکثرا فرانسوی بیش از سه دهه عرق ریختند که حقانیت پسا مدرنیسم را به ثبوت برسانند یکی از این دست اورد ها رد هر نوع لوگوسنتریسم و باور های دگماتیک و استاتیک و بی روح و جان و دوری از خشونت های فرهنگی و زبانی و عدم تحمیل هویت به دیگران و قبول تکثر در همه عرصه ها و حوزه های زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاست و فرهنگی و جنسیتی بود و قبول اینکه من هتروسکشوال حق و اجازه ندارم که به یک همموسکشوال هویت و شیوه زندگی شان را تعیین کنم برای اینکه بر طبق این اندیشه های پسا مدرنیسم نه تنها سکشوالیتی انسانها بلکه خود واقعیتی که ما ازش تعریف داریم نه محصول ابدیت و مطلق بلکه ساخت و ساز اجتماعی است—سوشیال کونستراکشن--- شما به عنوان یک " روشنفکر" فارس در روز روشن برای میلیون ها ایرانی غیر فارس هویت تعیین می کنید و وجود و هویتی که ما میلیونها غیر فارس برای خودمان قائل هستیم را نفی می کنید و آنوقت با شلاق" مدرنیت" به جان مان می افتید که ما از روستا رسیده ها را متمدن کنید. با افکار فئودالی در پشت مرسدس بنز آخرین مدل نشتتن نشانه مدرن بودن نیست. تصادفا در این اواخر عده زیادی از " تاره به دوران" رسیده های بیسواد و مرتجع همه شان به راحتی نه یک بلکه صاحب چندین دستگاه مرسدس بنز و پورشه شده اند اما از سنگسار و کنترل بدن زنان و دیگر افکار بغایت ارتجاعی و عقب مانده نتوانسته اند دست بکشند.شما همیشه و در همه جا دیگران را بیسواد و خودتان را خیلی باسواد نشان می دهید در حالیکه حتی مدرک دکترا هم ندارید که اگر هم ده هایش را صاحب بودید باز هم چیزی را عوض نمی کرد. من موریانه کتابم و با زندگی شخصی صد ها دانشمند و هنرمند متفکر و روشنفکر و شاعر و نویسنده جهان اشنایی هایی دارم با اینکه عده زیادی از اینها به جد نابغه بوده اند و با همدیگر اختلافاتی داشته و منتقد سفت و سخت همدیگر بوده اند اما هیچکدام--- تاکید می کتنم هیچکدام—مانند جنابعالی در برج عاج ننشسته و با دیگران از آن بالا نگاه تحقیر آمیزی نداشته اند. بقول خودمان" نهد شاخ پر میوه سر بر زمین"

بخش سوم: شما مرا به نوشتن نقد نوشته هایتان دعوت کرده اید اما من تا بحال حتی یک نوشته شما را تا آخر نخوانده ام برای اینکه آنها را بی اندازه مصنوعی و پوچ و بی ارزش می دانم که وقتم را صرف پاسخگوی به آنها بهدر دهم. من توصیه شوپنهاور را دنبال می کنم که معتقد بودند که مطالعه کتاب های خوب بهتر از نوشتن کتابهای بد است که شما دکتر برادری عزیز استاد نوشتن کتابهای بد هستید. من ترجیح می دهم که کتابهایی را بخوانم که اگر ورق هایش را قیچی کنم خون از آنها بیرون بریزد و جان و روح در همه صفحاتش خود را نشانبدهند و من بتوانم با مولف اش همگرایی داشته باشم و بتوانم با نویسنده احساس نزدیکی و ارامش بکنم و از نوشته اش لذت ببرم نه کتابهای شما را که اگر قیچی کنم فقط گرد و خاک بیرون می ریزد و با اندازه اتمی هم نه جان دارند و نه روح. اقای برادری : نوشته هایتان دپرسیو هستند .

 بقولی" هر که به جهنم می رود به دنبال همسفر است" و من ترجیح می دهم که جنابعالی این سفر را به تنهایی انجام دهید. شما مانند ملانصر الدین که میخ طویله اش را بر زمین می کو.بید و ادعا می کرد که اینجا مرکز زمین است از دیگران انتطار دارید که وقت شان را بهدر داده و به نوشته های مرده و بی ارزش و تکراری و بی روح و جان و خون تان پاسخ دهند. جناب برادری عزیر: در دستکاه عصبی موش ها سیستمی تعبیه شده است که وفتی به اطرافشان نگاه می کنند و متوجه می شوند که تعداد بچه هایشان زیاد شده است این سیسنم فیدبک منفی موقتا اعضای تولید مثل شان را از کار می اندازد که بیش از اندازه توان مادر بچه به دنیا نیاورد. خدا را شکر که ما موش نیستیم ولی همچو سیستمی هم در بین انسانها تعبیه شده است و آنهم دادگاه افکار عمومی است. وقتی اکثریت مطلق کاربران انترنتی که اکثرا هم تصادفا تحصیل کرده و دارای چندین مدرک در حوزه های مختلف علوم هستند به شما انتقاد می کنند و به زبان توهین و تحقیر آمیزتان به همراه رفتار های قلدر معابانه اعتراض دارند شما باید کلاه خود را قاضی کرده و در خلوت رو به اینه بخود بنگرید که چه نوع آدمی هستید که اینهمه مخالف دارید و تا بحال کسی به نوشته هایتان اهمیتی نداده است. اقای برادری: من به جرات می توانم بگویم که در این رسانه های فارسی زبان انترنتی حتی تک مقاله ای نیست که ذر باره روانکاوی لکان نوشته شده باشد و من آنرا مطالعه نکرده و ازش پرنت نگرفته باشم اما همین آدمی که اینهمه به روانکاوی لکان علاقه دارد تا بحال نتوانسته است که حتی یک نوشته بی جان شما را تا به آخر بخواند. من سالها پیش بعد از مطالعه یک مقاله از دکتر موللی به دنبال پیدا کردن ایشان به بیش از 20 جا در انگلستان و آلمان و فرانسه تلفن زدم و ایشان را پیدا کردم اما همین آدم هیج اشتیاق و علاقه ای به خواندن نوشته های مجانی شما ندارد. اقای برادران: شما جدا که نابعه هستید در همین هفت- هشت سال پیش که فقط اسم لکان بگوشتان خورده بود خبره در روانکاوی فروید- لکان شده اید اما من خود را تنها یک شاگرد ابتدایی این مکتب بیکران می دانم که بعد از اینهمه مطالعه فقط بلدم که در کناره ساحلی این اقیانوس پر خروش شنا کنم اما شما ماشاالله به عمیق ترین نقطه اش شیرجه رفته اید. در آخر می خواهم یک داستان حقیقی را برایتان تعریف کنم که مصداق خالی بندی های شما است. نقل است که در گذشته در شهر ما فقط صنعت مسگری رونق داشته است که والدین فرزندان مذکر شان را در 10-12 سالگی پیش یک از این استادان مسگری می فرستاده اند که بعد از سالها شاگردی می توانستند ادعای خبره گی در کار کنند. طبق معمول مادری پسرش را پیش یکی از این استادان می فرستند بعد از یکی دو هفته پسرش به مادرش می گویند که دیگر احتیاجی نیست که به سرکار برگردند برای اینکه مسگری را یاد گرفته اند. مادرش با تعجب می پرسند که پسر عزیرم: مسگری چندی سال طول می کشد تو چطوری در یکی دو هفته یاد گرفتی.؟ پسر جواب می دهد که کار مشکلی نبود اول صفحات مس را می بری و روی ذغال کوره می گذاری تا اینکه داغ شود بعد از اینکه داغ شد اگر با چکش بر طولش بکوبی سیخ می شود و اگر در طول و عرضش بکوبی طشت می شود و اگر لبه هایش را بالا دهی دیگ می شود. بعد از یکی دو روز استاد به در منزل مادر می روند و علت غیبت پسرشان را می پرسند. مادره می گویند که پسرم دیگر احتیاجی نمی بینند که پیش تان باشند برای اینکه مسگری را یاد گرفته اند. استاد که از تعجب داشت چشم هایش از حدقه بیرون می زد از مادره می پرسدند که آخه چطوری این کودک در یکی دو هفته مسگری را یاد گرفتند.؟ مادره هم همان داستان سیخ و دیگ و طشت را تعریف می کنند

بخش چهارم و آخرین :که استاد در عین خاریدن سرش زیر لب زمزمه می کند که این مادر........ ق.. نه تنها مسگری را یاد گرفته بلکه با مادرش هم یاد داده است. جناب دکتر برادری عزیز: حکایت تخصص و خبره گی شما در روانکاوی لکان- فروید هم حکایت این شاگرد مسگر است. راستی من تا بحال دو مقابه بلند بالا در رابطه با هویت طلبی و کاربرد روانکاوی در تحلیل های اجتماعی نوشته ام که در بعضی از سایت های هویت طلبان منتشر شده بود. اگر خواستید می توانم یا در اینجا درج یا به ایمیل تان می فرستم. اینهم جوابیه خانم صنم دولتشاهی
سلام آقای برادری، مقاله شما رو منتشر کردم. اما با توجه به اینکه انتشار بی چون چرای مطالب شما موجب یک جور نارسیسم در شما شده که در نوشته این هفته شما هم کاملا آشکار هست، لازم دیدم به عنوان یکی از سردبیران سایت نکاتی را به اطلاع شما برسانم: 1- من شخصا مطالب آقای کلانتری رو نمی خونم چون ایشون مطلب هاشون رو خودشون منتشر می کنن. اما در مورد مطلب های شما که متاسفانه من و دبیرهام با زجر فراوانی مجبوریم بخونیمشون و ادیت کنیم و منتشر کنیم باید بگم که اصلا مطلب های جالب و جذابی برای رسانه آن لاین نیستند. خیلی موقع ها هم از جاهای مختلف از ما می پرسند چرا این مطلب ها رو منتشر می کنیم و من هم نمی دونم واقعا و تنها دلیل اینکه بی چون و چرا مطالب شما رو منتشر کردیم این هست که آقای جامی گفته باید منتشر کنیم. در نتیجه فکر می کنم اینکه در مقاله تون نوشتین مسئولان زمانه محدودیت برای شما ایجاد می کنند بی انصافی هست. اگر به خاطر آقای جامی نبود هیچ کدام از مطلب های شما را حداقل من که منتشر نمی کردم! 2- در مورد اینکه مردم به مطالب شما علاقه دارند، می خواستم بدونم از که حرف می زنید و بر چه اساس؟ آیا منظورتون کامنت های تعریفی هست که به اسامی مستعار خودتون برای خودتون می گذارید و حتی زحمت این رو نمی کشید که مشخصات فنی اش رو تغییر بدید که ما نفهمیم خودتون هستین؟! 3- یک جا در متن اشاره کردین که معصومه ناصری مسئول سایت هست. خانوم ناصری مسئول رادیو هست و سایت سه مسئول داره که در روزهای مختلف کار می کنن، برای همین در اون قسمت من اسم خانوم ناصری رو حذف کردم و به جاش نوشتم مسئولان سایت. اما من نمی دونم این مسئولان سایت که با وجود عدم علاقه به مطالب ثقیل و غیر قابل فهم شما زحمت می کشن و مطالب رو به دقت ویرایش می کنن و منتشر می کنن چه محدودیتی برای شما ایجاد کردن. 4- یک سری ادعاها در مورد معصومه ناصری کردید که امروز چون دیگه نبود موقع انتشار من باهاش چک نکردم صحت گفته های شما رو. اما می خواستم از قبل بگم اگر نوشته های شما دقیق نباشه و ادعای کذبی توی اتهاماتتون به خانوم ناصری باشه من نوشته شما را حذف خواهم کرد و دیگر از شما مطلبی در سایت منتشر نخواهم کرد در روزهای کاری خودم. 5- از همه این حرف ها گذشته، باید بگم که اشکال اساسی نوشته شما این هست که بسیار طولانی هستن که اصلا مناسب وب نیست. بسیار پیچیده هستن و گاهی آدم احساس می کنه یک سری کلمه قلمبه سلمبه پشت سر هم گذاشتین که خواننده رو گیج کنید. من نمی دونم واقعا اصلا برای چی زمانه این مطلب ها رو منتشر می کنه و اصلا کی حوصله می کنه نوشته های های شما رو بخونه. به هر حال من سایر مسئولین زمانه رو تحسین می کنم که همچین تحمل و تسامحی دارن که نوشته های شما رو منتشر می کنن. اما به شما هم توصیه می کنم به جای اینکه از زمین و زمان انتقاد کنید کمی هم کار خودتون رو بازبینی کنید و اشکالات نوشتاری اتون رو برطرف کنید. با احترام، صنم دولتشاهی
 
 
آقای سهند واقعا نمی خواستم جواب سخنی از شما را بدهم اما این هنرنماییهای بزرگتان و بعدش انتقاد به سایت که چرا روشنگریهای کوبنده ی شما را با برداشتن مطلب ار بخش دیدگاهها بی اثر می خواهد بکند و قسم خوردنتان به جان خودتان و بچهایتان، خشم و ترکیدن کمدی واری که در این سخنان و نوشته جاری بود، باعث شد که این تیکه را بنویسم و هم شما را با یک مطلب روبرو بکنم تا ببینیم که چقدر وجدان علمی دارید یا اخلاق تمنا. زیرا کسی که مثل این گفته های شما در مطلب و لینکش تهمت می زند ، بدروغ حرفه و شغل دیگری را نفی می کند و خیلی چیزهای دیگر را،بایستی جرات معذرت خواهی هم داشته باشد. پس این گوی و این میدان. با آنکه امیدی اندک به توانایی شما به صداقت دارم. زیرا مشکل نظرات شما اساسی و جای دیگری است، مالامال از کینه و خشم نارسیستی از یکسو و از سوی دیگر نادانی علمی قصاب محلی است که با خواندن دو مقاله می خواهد
به متخصصان درس وکالت بدهد. یعنی یک مشکل تراژیک/کمدی وار است. اما دقیقا چون مباحث روانکاوی را نمی شناسید و نمی دانید که تا کمی پیش روانکاو یا روان درمانگر نرفته باشی و روی تخت دراز نکشیده باشی، خیلی چیزها را درباره ی خودت نمی فهمی، پس مجبوری مرتب با هر کلامی مشکلت را بیشتر لو بدهی. چه خطای شناختی و اینکه ندانی که «روان درمانی یا پسیکوتراپی» مجموعه ی بزرگی است که در درون آن از روانکاوی تا رفتاردرمانی، خانواده درمانی سیستماتیک، گشتالت و خیلی چیزهای دیگر را دربر می گیرد و هر روان درمانگر خوب معمولا برای خودش استیلی ایجاد می کند بر پایه رشته ای که خوانده و قدرتهای مکاتب دیگر و مرتب یاد می گیرد. همانطور که نمی دانی که هر رشته ی روان درمانی مثل خانواده درمانی سیستماتیک، گشتالت، رفتار درمانی و غیره حدااقل سه تا چهار سال و مثل روانکاوی حتی بیشتر و تا شش سال است. نمی دانی که با گفتن این مطالب خنده دار که کار روانکاوی روان درمانی نیست، خوب داری اینهممه متخصص روانکاو و روان درمانگر را بیکار می کنی. البته اگر کسی گوش می داد و غش نمی کرد از این گنده گوییهای نارسیستی قصاب محل. نمیدانی که دقیقا چون لکان از انجمن جهانی روانکاوان اخراج شده بود، اصولا لکان در موسسات بزرگ روانکاوی المان و غیره تا ده پانزده سال پیش درس داده نمی شد و تازه پرداختن به مباحث او رواج پیدا کرده است. ازینرو نیز حتی نود درصد روانکاوان فعلی و در حال کار المانی شاید از لکان چیزی نخوانده باشند و از او استفاده نکنند و با اینحال روانکاوان خوبی هستند. چون هر علمی مرتب پیش رفت می کند و بعد از لکان هم می اید. مثل هر علم دیگر مرتب نگاههای جدید و پروگرامهای جدید می اید. ولی خوب اگر شما این چیزها را می دانستید و خودباور نبودید، اگر مرز دانشتان را می فهمیدید که این حرفها را نمی زدید. ازینرو نوشته ی شما مثل یک «نفی ایجابی» فرویدی» است. یعنی هر چه بیشتر می خواهی بگی نه و من نیستم، بیشتر نشان میدی که هستی. ازینرو متنتان شما را لو میدهد به شکل خنده داری. اینکه بقول خودتان مرا و مطالب مرا نمی خوانید و بعد پنج صحفه درباره ی من می نویسید و در جاهای دیگر مرتب درباره ی من می نویسید. اینکه مجبور می شوید برای نجات قیافه ی دروغیینی که اینجا برای خودتان درست کرده اید و حال رو می شود، مرتب دروغهای جدیدی ببافید و اینکه شما با من قطع رابطه کردید یا فراموش کنید در مطلبتان بیان بکنید که این ایمیل صنم دولتشاهی را من در نقدی بر زمانه و علل درگیریم با جامی منتشر کردم و یک ایمیل خصوصی است و آن را به نقد کشیدم. چون حقیقت بدردتان نمی خورد. چون می بینید که چطور با دو کلام راست، با روبرو شدن با حقیقت و تصویر خویش از طریق دیدار با دیگری، یکدفعه دچار هراس و پارانوییا می شوید، پنج صحفه نقد درباره ی کسی که مطالبش را نمی خوانید می نویسید و به سایت هم می گی شما موذیانه برخورد می کنید. یعنی یکم هم از نوشته های دکتر موللی یاد گرفته باشی، باید بدانی که اینها علائم چیه. همانطور که این موضوع ساده و مدرن را نمی فهمی که دکتر موللی و من به عنوان دو همکار به یکدیگر احترام می گذاریم و من خیلی چیزها نیز از او یاد گرفته ام اما حتی انتقادی بهم داشته باشیم، احترام به دیگری و قدرتش را فراموش نمی کنیم. چون با اینکار به خودمان توهین کرده ایم. این را هر متخصص مبتدی هم می داند اما شما نمی دانید. دلیلش مشخص است که. بهرحال حال این گوی و این میدان. این نوشته ی شما و باورصاد در سایت آذربایجان و زیر مقاله دکتر محمودی است که حتی شما با باصطلاح دانشتان متوجه نشدید که چقدر ضعیفه. امیدوارم حال کمی صداقت نشان بدهید،معذرت بخواهید و یک چیز را یاد بگیرید، کسی که بیشتر مدرن یا بالغ شده باشه، نقد متن می کند و نه حمله به فرد و تهمت زنی و تلاش برای خراب کردنش
این کامنتهای این سهند و باورصاد هستند و مطلبی که دوستی عزیز و آذری برایم فرستاده است و می گوید که این کم سوادان این مطلب را برای هم مرتب ایمیل می کنند تا بخاطر نقد من بر براهنی، مرا بقول خودشان خراب بکنند. خوب حالا میگی چرا بهت می گم عقایدت پان ترکی است و ساختار فکری و احساسیست در این مسائل سنتی. انسان مدرن بحث می کند، نقد متقابل می کند و نه این بازیهای خنده دار و ترسویانه و سنتی. و تا وجدان علمی نشان ندهی و چه شما و چه آن باورصاد... معذرت خواهی نکنید جوابی طبیعتا نمی گیری. لینک مطلب: http://www.azer-online.com/azer/?p=18512#more-185…
نوشته ۲ نظر برای “آسیب شناسی یک کالبد شکافی روانی” توسط سهند در بهمن ۲, ۱۳۹۱ | پاسخ جناب دکتر محمودی عزیز: این بهترین نقدی بود که تا بحال در باره نوشته های بی ارزش و رفتار بغایت نارسیستی اقای داربوش برادری خوانده بودم. حتما که با نظریه کنش متقابل نمادین–Symbolic Interaction جامعه شناس و انسان شناس آمریکایی اروینگ گافمن اشنا هستید که بر طبق این نطریه در صحنه جامعه— که ایشان از استعاره تئاتر استفاده می کنند— دیگران چه توسط زبان رمز و اشارات چه توسط زبان شفاف و برهنه ک چه با عکس العمل های چهره شان به مانند یک اینه رفتار و تصویر ” خود” آدمی را بر خودمان بر می گردانند. این یکی از مشخصات انسانی است که می تواند عکس العمل دیگران را رمز گشایی کرده و رفتار خویش را کنترل و تعدیل و تلطیف کند که حیوانات از این استعداد بی بهره اند. تورک ها ضرب المثلی دارند که می گوید” اگر یک نفر تو را خر خطاب کرد اهمیتی نده. اگر دو نفر خرت خطاب کردند باز هم فراموش کن اما اگر سه نفر گفنتد که تو خری بهتر این است که برای خودت پالانی بخری.” یعنی اینکه برداشت اکثریت مردم نمی تواند اشتباه باشد. اقای داریوش برادری زمانی در سایت رادیو زمانه مقاله منتشر می کردند بدون اغراق باید بگویم که اکثریت– نزدیک به ۹۹ در صد– کاربران و پیامگذاران به این رفتار زمخت و نتراشیده و تکبر و خود شیفتگی و زبا زور و توهین و تحقیر آمیز ایشان انتقاد می کردند ولی این شخصی به عوض اینکه از این بازتاب های رفتاری اش درسی یاد بگیرند دفعه بعد با شلاق محکم تری به جان مردم می افتادند و می خواستند با زور و تحقیر دیگران نوشته هایش را بخوانند و تائید کنند. این رفتار کریه و زشت و متکبرانه ایشان بالاخره کارش را به اخراج از رادیو زمانه کشانید. ایشان به طرز وحشتناکی egotist هستند که با egoism فرق دارد. در اولی فرد بخاطر تکبر بیش از اندازه خود محور لافزن و بی توجه به احساس و خواسته های دیگران است که با این رفتار و منش اش دیگران را از خود دور و خود را ایزوله می کند و فرصت ها را می سوازند که در تهایت به ضررش می انجامد. در دومی بر عکس فرد بخاطر منافع خودش رفتار و گفتار های خودش را تعدیل می کند که در جامعه مورد پسند قرارگرفته واز طرف دیگران مورد قبول باشد که با گسترش شبکه روابط با دیگران نهایتا به نفغ اش تمام می شود بدون اینکه حقوق دیگران را زیر ضایع کند. فرق احترام بخود با تکبر در همین است. د مورد تحصیلات آکادمیک ایشان هماغراق شده است. ایشان چند کورس رواندرمانگری گششتالتی در آلمان را تمام کرده اند– حتی اگر لیسانس هم گرفته باشند امروزها این مدرک ارزش چندانی ندارد. ایشان با التقاط نطریه های مختلف و بغایت متصاد مانند روانکاوی لکان با روانشناسی و متد گشتالت و اندیشه های دولوز و گاتاری– که کاملا در تضاد با اندیشه لکانی است— ملغمه ای درست کرده اند که به جز خودش هیچ کسی نمی فهمد ایشان تا همین چند سال پیش فقط اسم لکان به گوشش خورده بود. ایشان با روانکاوی لکان توسط من اشنا شدند که من ادرس سایت متفکر برجسته و روانکاوی با تجریه مقیم پاریس دکتر کرامت موللی را در اختیارش قرار دادم. ایشان بعد از ازبر کردن چند کلیشه از لکان تصور می کنند که بزرگترین روانکاو دنیا شده اند و به همین جهت هم د رمورد همه پدیده های جهان با این چند کلمه و کلیشه لکانی پدیده ها را از راه روانکاوی روانکاوی می کنند. معمولا رسم بر این است که برای ارزش گذاری بک نوشته به تعداد کلمات تکرراری در ان توجه می شود و هرچقدر کلمات کمتر تکرار شده باشد به همان اندازه ارزش نوشته بالا می رود. شما نوشته ای از اقای داریوش برادی نمی توانید پیدا کنید که در ان کلمه مدرن و مدرنیه و دو انگاری های تراژیک/کومیک و فانتزی و غیره بیش از ۳۰-۴۰ بار تکرار نشده باشد. بقیه نوشته در کامنت بعد
بقیه افاضات سهند بزرگ و به همان شیوه ی اینجا در کامنت مربوطه. امیدوارم سهند و خواننده حالا معنای عمیق و لکانی «دیدار با دیگری»، مواجهه شدن با دیگری خویش و تصویر خویش را بفهمد و تکانی بخورد، با انکه امید اندک است:. اینکه نمی بیند تمام وقت داره به تصویر خودش در اینه فحش می دهد، زیرا کسی که بدون تخصص و یا تجربه ی کاری داره در مورد روان درمانی یا روانکاوی به متخصص درس میده، ایشان است. یعنی خنده دار این است که سهند چون حتی چیزی از روانکاوی یاد نگرفته و روانکاوی انجام نداده تا با خودش روبرو بشه، به اینخاطر نمی بینه وقتی داره مثال می اره و از شاگرد مسگر صحبت می کند، داره از خودش سخن میگ. بقیه افاضاتش: « ایا این فرد فیدبکی درپشت نغاعش تعبیه نشده است که بهش اخطار دهد که علامه دهر: جراغ قرمیز را رد کرده ای و بیش از اندازه کلمات تکراری را بکار برده ای.؟ در زادگاه من که انگار در زمانهای گذشته فقط ص
ا در زادگاه من که انگار در زمانهای گذشته فقط صنعت مسگری رواج داشته است نقل است که وقتی مادری پسر بدنیا می آورد آنرا به هوا پرت و بعدا می گرفت و می گفت که ” اوغلوم مسگر شایید اولاجاخ”– پسرم بالاخره شاگرد مسسگر خواهد شد. معمولا والدین پسر هایشان را در سنین خیل پائین ۹-۱۰ سالگی در ازای دریافت مبلغ ناچیزی از استاد مسگر پسرشان را پیش ان می فرستادند که سالها مسگری یاد بگیرند. روزی استاد متوجه می شوند که شاگرد دیگر سرکار نمی ایند. به خانه والدین اش رفته و مسئله را جویا می شوند. مادرس جواب می دهد که دیگر لازم نیست پسرم پیش تان بیاید برای اینکه ایشان مسگری را یاد گرفته اند. استاد انگشت به دهان با تعجب به مادر می گوید که مادر اخه این صنعت ده ها سال وقت می گیرد تا یکی استاد شود. مادر می گوید که نه اینطور هم نیست. پسرم می گوید که صفحات مسطح مسی را به شکل وسایل گوناگون می برند و بعدا کوره را روشن کرده و ذغال را داغ می کنند و صفحه مس را روی آن نرم می کنند و اگر در طولش بکوبند سیخ می شود و اگر لبه هایش را تا کند طشت می شود استاد زیر لب زمزمه می کند که ” این مادر….. ق….. نه تنها مسگری را یاد گرفته است بلکه به مادرش هم یاد داده است. حالا داستان اقای داریوش برادری است که نخوانده ملا و علامه دهر روانکاوی لکانی شده اند و با زور چماق هر پدیده ایکه قد و قواره اش با کلیشه های ازبر شده تئوری روانکاوی لاکان نخوانند بر سرش می کوبند. بطوریکه خودتان هم می دانید کلا روانکاوان بر جسته دنیا از جمله خود فروید و لکان با کاربرد تئوری و نطریه های روانکاوی در پدیده های کلان مخالف بودند. علت مخالفت فروید با فلسفه هم در این بود که به عقیده یشان فلسفه به سئوالات کلان و جهانشمول توجه دارد در حالیکه روانکاوی طی طریق فردی است. اما گوش اقای برادری تازیانه بدست به این حرف های استادان بسته است — البته خود استاد شده اند—و باید همه پدیده های جهان را در تخت خواب آن قلدر سرگردنه یونانی Procrustean بخوابانند و اگر قدش دراز تر از تخت باشد آنرا بریده و اگر کوتاهتر باشد باید آنقد کشش دهند که به اندازه شود. ایشان تا بحال چندین کتاب کت و کلفت نوشته اند که تصور نمی کنم حتی ده جلدش به فروش رفته باشد. ایشان برای مطرح شدن و سیرابی خود شیفتگی اش مجبور شدند که اینها را مجانا دز انترنت قرار دهند که باز هم تصور نمی کنم که حتی تک نفری هم توانسته باشد بیش از چند صفحه از آنها را بخواند. من که خودم شیفته روانکاوی لاکان هستم و می توانم ادعا کنم که هیچ کتاب و نوشته ای به زبان فارسی در انترنت وجود ندارد که من مطالعه نکرده و چاپش نکرده باشم اما با همه این اشتیاقم به یادگیری این علم پیچیده تا بحال نتوانسته ام بیش از چند سطری از نوشتهای سرگیچه آور و مهمل ایشان را بخوانم. ایشان با توهین و تحقیر و با زور چماق می خواسته اند که یک نویسنده ایرانی کتابشان را تائید کنند که ایشان هم زیر زور نرفتند. ولی باید اعتراف کنم که اقای داریوش برادری از نوعی استعداد مهمل گویی مانند آن واعظان دینی در کلیسا و مساجد بر خوردارند که می توان بدون شرم برای هزارمین بار حرف های تهی از معنی را تکرار کنند. من تا بحال در هیچ یک از ادبیات روانکاوی یا روانشناسی ناهنجاری ها به اسم این ناهنجاری برنخورده ام. خلاصه: جناب دکتر محمودی: تن تان را درست و حسابی برای تازیانهای سوزناک اقای داریوش برادری آماده کنید که با ۲۰ صفحه کلمات و کلیشه های تکراری شان خود را برای مصاف اینده آماده می کنند. مطمین هستم که مانند همیشه با شلاق و تخت Procrustean شان تشریف خواند آورد.
 
و در ادامه این بازی خنده دار لورل/هاردی ایرانی حال باور صاد می اید و او هم صاحب مغازه می شود و باج می خواهد و ایندو مثل گربه نره و روباه مکار ایرانی تاز به همدیگر نیز استناد می دهند و اینکه یادت هست من یادش دادم؟ خوب واقعا این دوستان یکم خجالت نمی کشند و نمی فهمند که چرا دقیقا این حرکات افراطیشان و ناتوانیشان از نقد مدرن و پرداختن به متن، به چالش مدرن هر چه بیشتر معضلات سنتی و دقیقا معضلاتی را رو می کند که از جمله من مطرح می کنم. اینکه پان ترک و پان عرب ایرانی روی دیگر شوونیسم ایرانی و بنیادگرایی حزب اللهی است و به اینخاطر رفتارشان شبیه انهاست و فاجعه می افرینند. به اینخاطر متون آن ارزش علمی نه تنها ندارد، نه تنها به مباحث عبور از تبعیض قومی کمک نمی کند بلکه فاجعه م افریند. زیرا اسیر فاجعه و خطایند و به اینخاطر رفتارشان حزب اللهی و تخریبی است و ناتوان از نقد مدرن. حال افاضات باورصاد:
توسط باورصاد در فروردین ۱۳, ۱۳۹۲ | پاسخ ممنون، آقای محمودی! از مقاله ی زیبایتان بسیار لذت بردم. یکی از کارهای خطرناک دیگری که داریوش برادری می کند، روانکاوی از راه دور است، آن هم با کمک چند کامنت یا پست. یعنی از ابزار روانشناسی که یک علم کاملن تجربی ست، به ریختن “پته ی” شخصیت یک فرد مجازی اقدام می کند که نه فقط علمی نیست، بلکه مغایر با علم روانشناسی به طور کلی ست. خود من به نوشته ی براهنی انتقادهای جدی دارم، انتقادهایی که البته بر اغلب اهل قلم ما وارد هستند، اما شیوه ی برادری نه علمی ست و نه با معرفت هم سو است. به سهند: اگر خاطرتان باشد به واسطه ی لکان من و شما با هم آشنا شدیم و برادری هم با خواندن بحث های وبلاگ بین من و شما اسم لکان به گوشش خورد. اما یک چیز را در مورد شما برای من بسیار ناخوشایند است و آن هم این است که خیلی وقت ها دشمن ِ دشمن شما، دوست شما می شود. اگر یادتان باشد برادری به همین شیوه ای که به تخریب رضا براهنی پرداخت، به تخریب اشخاص دیگر ، از جمله من هم پرداخت، اما چون آن زمان با او همسو بودید، به رفتار و اشکالات بررسی او اشاره ای نکردید که هیچ، هم صدا هم شدید. محض گله اینها را نمی نویسم، تنها اینکه گذشته چراغ راه آینده است. یاد بگیریم به موقع از رفتار دیگری رمزگشایی کنیم، و نه هنگام عدم هم سویی آن با اعتقاداتمان.
بهرحال آقای سهند و آقای باورصاد و بقیه ی پان ترکها و پان عربهای افراطی! می بینید که وقتی پاتو گذاشتی در صحنه ی مدرن و نقد مدرن با هر حرف خطایت خودت را لو می دهی و مشکلت را. امیدوارم کمی درس گرفته باشید و سعی کنید با عبور از خطاهایتان و خودبزرگ بینهای از نوع قصاب محل وکیل شده، به نقش مدرن و اصیل خودتون تن بدهید و به عبور کشور ایران از بحران کنونی و به یک وحدت در کثرت نو دست یابید. زیرا تنها با این تحول شما نیز می توانید به عبور از تبعیضات قومی و خواستتان دست یابید و هم به عبور از معضلات و ساختارهای سنتی تان و در جستجوی مقصر. وگرنه با هر بار که زبان باز می کنید مثل روشنگریهای بزرگ و خنده دار سهند و یا این کامنتهای او و باورصاد و یا سخنان ناسری نشان می دهید که چقدر سنتی و محافظه کار و خودشیفته اید و گرفتار سنت. حال بیینیم چقدر سهند و باورصاد وجدان علمی دارند و آیا معذرت می خواهند؟
راستی یک نکته ی خنده دار دیگر یادم رفت: سهندی که در کامنتش بدون هیچ مدرک و تخصصی در این زمینه روی منبر رفته است، در جایی با اطمینان بنفس کامل به آقای محمودی می گوید حتما مستحضر هستید که چه فروید و چه لکان مخالف استفاده از روانکاوی در مباحث کلان و اجتماعی بوده اند. خوب دکتر محمودی سوادش نمی کشد جواب بدهد اما هر فردی که حتی متخصص مباحث روانکاوی یا روانشناسی بالینی و غیره نباشد، اما کمی فروید و لکان و بقیه را خوانده باشد، به شما می گوید ممنون سهند جان از این لودادن بیسوادیتان. پس کتاب «روانشناسی توده ای و انالیز شخصیت» فروید برای چی نوشته شده است، یا برخی از مهمترین اثار دیگر فروید پس از 1920 درباره کولتور، مذهب، تمدن و غیره. پس تئوری «چهار گفتار یا چهار دیسکورس» لکانی برای چیست؟ پس برخوردهای مداوم لکان به مباحث اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی دورانش چیه؟ خوب چون نخوندی، نمی دونی. پس چرا روانکاوی
از زمان فروید تا کنون همیشه یک بخش مربوط به روانکاوی اجتماع داشته و بزرگانی چون الکساندر میچرلیش و غیره بوجود اورده است و از طرف دیگر مرتب به نقد مباحث هنری و فرهنگی و مباحث کلان دیگر پرداخته است. پس «ژیژک» و غیره و نقد لکانی و با خوانش چپ آنها بر این مسائل چی هست. لااقل اینها را نمی شناسی، از دکتر موللی یاد بگیر و بخشی از نقدش بر هویت ایرانی و معضلاتش در همان کتاب اولش و غیره. خنده دار این است که تازه می ایی و اینجا می گویی که دوتا مقاله نیز درباره هویت و مسائل ملی در سایت هویت خواهان از منظر لکانی نوشته ای. تو که اینها را نمی شناسی چطور اومدی نقد بر مسئله ی کلان فرهنگی چون هویت و مسائل ملی و غیره نوشته ای. آنهم بقول خودت در سایت «هویت خواهان» و حتی نمی فهمی چرا این کلمه ضد نگاه لکان و روانکاوی است. زیرا هویت را تبدیل به یک اصل ثابت می کند که گویی می شود به آن دست یافت و یا می شود به هویت قومی و مام آذری بازگشت و نمی دانی که این همان دروغ پان ترکها و پان کردها و غیره است، چون این هویت یک بازگشت به خویشتن نوین و هولناک و دروغ هولناک است. مثل بازگشت به خویشتن مذهبی. چون تو با نفی زبان فارسی که برای دکتر موللی و من و هر فرد دیگری به سان زبان مشترک و بخشی از هویت مشترک مدرن، به عنوان همان «دیسکورس غیر» مهم است و نمی توان با خشونت کنارش زد و حال فقط ترکی حرف زد. زیرا این خشونت به زبان در هر نوعش، چه نفی زبان فارسی و یا تلاش برای پارسی کردن زبان فارسی از کلمات عربی و غیره، بقول دکتر موللی یک خشونت نارسیستی و پارانویید است ( در مقدمه کتاب دومش بر روانکاوی لکان). هویت مدرن اقوام ایرانی تنها با به شکل نوین و جلورفتن و با قبول دیگری و غیر و پیوندش با زبان فارسی و تاریخ مشترک قابل دست یابی است. به سان تبدیل شدن به یک ملت واحد و رنگارنگ که در کنار زبان اصلی و مشترک فارسی که تمامی تحولات دیسکورس مدرن ایرانی در آن انجام شده است و به اینخاطر چه براهنی عزیز و چه شمای نادان هنوز فارسی می نویسید وگرنه از دور به بیرون پرت می شوید، می تواند به زبانهای مختلف نیز حرف بزند و درس بخواند، در کنار یاد گرفتن زبانهای مدرن. موضوع این ساختار نوین مدرن است و نه بازگشت به خویشتن قومی. دقیقا چون این مباحث را چه از لحاظ علمی نمی شناسید یا کم می شناسید و چه به اینخاطر که علت این نادانی بیشتر یک علت احساسی و خشم کور نارسیستی است. یک جاگیری هیستریک در دیسکورس است، از آنرو متوجه نمی شوید که وقتی مثل متن بالا یا مثل نقد بر براهنی یا نقد سخنان شما، نظری و چیزی نقد می شود، این نقد نظر و ساختار نظر و حالات روانی درون آن است و نه دربارهی براهنی یا حتی شما در بیرون از متن. چون برای من اصلا مهم نیست که شما بیرون چکاره اید و مطمئنم در بسیاری از مباحث زندگیتان آدم خوبی هستید و پدر خوبی. یا دارای تخصص خودتان در رشته ای هستید. اما چرا شما قادر به این ـ«تفکیک حوزهها» نیستید؟ چون گرفتار برخورد دوگانه سیاه/سفیدی و نارسیستی در برخورد به دیگران هستید. ازینرو هر نقدی را بر متنی یا نویسنده ای را شخصی می گیرید و سریع یقه جر می دهید که مثل دوست دیگرتان جناب ناسری یقه جر می دهید که وای به بزرگ زن ما توهین کردید یا به براهنی کبیر ما. مثل حزب اللهی ها که هر انتقادی به رهبر را به معنای انتقاد به اسلام و شخص رهبر می گیرند. کاشکی لااقل از این صحنه های غلط بیرون می امدید. اونموقع لازم نبود هر چه بیشتر معضل نظرتان را لو بدهید و هم می شد این بحثها را به درجه ی بالاتری برد و به بحثهای جدی بپردازید و نه به خودتان و دیگران ین وعده دروغین را بدهید، ملت اذربایجان و مستقل شدیم همه چی درست میشه. موفق باشید و با یک معذرت خواهی از من و از خودتان شروع کنید راه جدید و درست را. راه نقد پارادوکس و همراه با احترام

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.