رفتن به محتوای اصلی

دو نوشته: روشنفران- آدمیت و کسروی
26.01.2012 - 21:30

1

آدمیت و کسروی سرشت مدرنیته را نشناختند

1-شکل گیری آگاهي تاريخي در دوره روشنگری 

ارنست كاسيرر، لوي- برول، ماكس وبر و ويليام روبرتسون سميت به دين و تفكر ديني توجه خاصي دارند و مثلاً مانند ماركس و پيروانش نمي‌گويند كه دين به روساخت تعلق دارد و عامل چندان مهمي نيست. برعكس، آنان دين و تفكر ديني را بسيار جدي مي‌گرفته‌اند و كسي مانند لوي- برول عمر خودرا بر سر مطالعه‌ي فرم تفكر ديني سپري مي‌كند. ماكس وبر معتقد است كه تفاوت ميان فرهنگ‌هاي شرق و غرب پيامد تفاوت دين‌هاي شرقي با مسيحيت است. او اين موضوع را مطالعه كرد كه اعتقادات ديني چه تأثيري بر رفتار اجتماعي به‌ويژه رفتار اقتصادي شخص مؤمن مي‌گذارند. به نظر ماکس وبر بزرگ‌ترين مانع در راه ورود كشورهاي اسلامي به جهان مدرن را پاتريمونیا ليسم شرقي مي‌داند. ماكس وبر تفاوت جامعه‌ي مدرن با جامعه‌ي سنتي را در سه حوزه‌ي حقوق، حكومت و اقتصاد مطالعه مي‌كند. كاري كه هيچ ماركسيستي انجام نداده است. گفتن اين كه دين، حكومت‌و شيوه‌ي قضايي روساخت هستند يك چيز است و مطالعه‌ي علمي آنها و ارتباط‌شان با اقتصاد چيز ديگري. روبرتسون سميت پيش از جيمز فريزر و لوي- برول انسان‌شناسي را وارد مطالعه‌ي دين كرد. امروزه يهودشناسان برجسته به اين نتيجه رسيده‌اند كه فقط از طريق انسان‌شناسي مي‌توان معماهاي كتاب‌هاي تورات و تاريخ يهود را حل كرد. متأسفانه انقلاب‌هايي كه از زمان ولهاوزن در تورات‌شناسي به وقوع پيوسته‌اند به گوش ما نرسيده است.
كساني كه كتاب كاسيرر" فلسفه‌ي روشنگري" را خوانده‌اند، شايد به ياد داشته باشند كه در فصل ايده‌ي دين بخشي آمده تحت عنوان دين و تاريخ. در آنجا كاسيرر شرح مي‌دهد كه آگاهي تاريخي نخست از درون مطالعه‌ي تاريخ كليسا ظهور كرد. اين آگاهیِِ تاريخي هنوز كه هنوز است با مطالعه‌ي كتاب مقدس پيوند دارد. به اين معني كه تورات‌شناسي همچنان قلمروي ملتهب است. شايد اغراق‌گويي نباشد كه بگويم كتاب‌هايي كه در زمينه‌ي تاريخ يهود و تورات‌شناسي نوشته مي‌شوند هنوز از چاپ بيرون نيامده بخشي از مطالب‌شان كهنه شده است. مانند وسايل الكترونيكي كه هنوز به منزل نرسيده نوع جديدتر آنها به بازار آمده است. البته بعضي كتاب‌ها مانند آثار ولهاوزن و روبرتسون اسميت كلاسيك شده‌اند و مطالعه‌ي آنها هنوز هم سودبخش است. متأسفانه روشنفكران ما دنبال ترجمه اين‌گونه آثار نمي‌روند. تاريك‌انديشي چنان به مغز استخوان روشنفكران ما رسوخ كرده است كه هميشه به دنبال آثاري براي ترجمه مي‌گردند كه عقل را تخطئه و علم را مسخره كرده باشد. گويي روشنفكري و آوان‌گاردو پیشتاز بودن را در ماندن و درجا زدن در جهل مركب مي‌دانند. 

آغاز آگاهي تاريخي به معناي علمي آن در دوره‌ي روشنگري است ولی در قرن نوزدهم كه قرن تاريخ ناميده مي‌شوداین آگاهی به بلوغ مي‌رسد. پيش ‌تر تاريخ‌نگاران آثارخود را با هبوط آدم و با هابيل و قابيل و توفان نوح آغاز مي‌كردند؛ يعني با خلقت آدم و حوا به آن‌گونه كه تورات روايت كرده بود دفتر تاريخ را مي‌گشودند و تبارنامه‌اي را كه تورات براي بشر روايت مي‌كرد تكرار مي‌كردند. اما ولتر تاريخ را به صورت تاريخ تمدن درآورد و سرآغاز تاريخ خود را تمدن چين قرار داد نه يهود. پيش‌ تر بر اثر نفوذ تورات خدا را علت‌العلل رويدادهاي تاريخي مي‌دانستند و او را مسبب همه‌ي امور مي‌شناختند؛ يعني براي تبيين رويدادهاي تاريخي به عاملي فراسوي قلمرو تاريخ دست مي‌يازيدند. اين‌گونه تبيين‌ها را تبيين‌هاي ترانساندانس يا فراباش يا فرارونده مي‌گويند.اما در دوره روشنگري، به تبعيت از علم فيزيك، تبيين از فراباش به درون‌باش مبدل شد. هم‌چنان كه فيزيكدان در فرمول‌هاي خود هيچ پارامتري را به نام مابعدالطبيعه نمي‌تواند وارد كند، همين‌طور نيز مورخ نمي‌تواند عامل يا عوامل مابعدالطبيعي را دخيل در رويدادهاي تاريخي بداند. ويكو مي‌گويد كه جهانِ فيزيكي را خدا ساخته‌ بنابراين علم انسان درباره‌ي پديدارهاي فيزيكي محدود است. اما تاريخ را بشر ساخته، پس شناخت تاريخي براي بشر ممكن است.

2-نگاهی گذرا به روش تاریخ نگاری فریدون آدمیت و احمد کسروی 

آدميت و كسروي سرشت سكولار مدرنيته‌ي غربي را نشناخته بودند. بنابر این برداشت‌هاي آن دو از مشروطيت نيز چندان موجه و درست و روشن نيست. آن دو به تشريح مشروعه و مشروطه و تفاوت ميان آن دو نپرداخته‌اند و فقط در چند كلمه به رد مشروعه مبادرت ورزیده ‌اند.ولی فقط در تقابل ميان مشروعه با مشروطه است كه فرق ميان آن دو دانسته مي‌شود. ولي متأسفانه(البته به نظر من، شايد هم من در اشتباه باشم) آن دو درك علمي درستي از اين دو و تفاوت‌شان نداشته‌اند. مثلاً گمان نمي‌كنم كه كسروي مي‌دانسته است كه قوانيني به نام قوانين سكولار وجود دارند و قوانيني كه پارلمان‌هاي اروپايي وضع مي‌كنند سكولار اند و اين قوانين مستقل از شرع و اخلاق ديني هستند.ماکس وبر جامعه ایران عصر مشروطیت را جامعه ای تئوکراتیک می داند پس چگونه در چنین جامعه ای مجلس می تواند قوانین سکولار وضع کند؟ تصور هم نمي‌كنم كه مرحوم آدميت نيز در اين باره اشراف عميقي داشته است. آدميت و كسروي طبق معمول ذهنيت ايراني، اشخاص را يا سفيدسفيد نشان مي‌دهند يا سياه‌سياه. شخص مورد توجه آنان يا اهور است يا اهريمن. ميان اين دو، شق سومي وجود ندارد.
حتي آشنايي مرحوم كسروي با دين بسيار محدود است. او دانش گسترده‌اي در دين‌شناسي چه اسلام چه يهوديت و مسيحيت نداشت. اصلاً براي او چيزي به نام جامعه سكولار، فرهنگ سكولار يا قانون سكولار وجود خارجي ندارد. اگر هدف مشروطيت اين بود كه هر ايراني فارغ از قوميت و مذهب در برابر قانون با ديگران مساوي باشد پایه اين تساوي را باید مدارا يا «تولرانس» دانست،ولی در آثار آدميت و كسروي چيزي كه اصلاً مطرح نمی شود همین «تولرانس» است.در آثار آن دو انواع و اقسام فحاشي‌ها نثار اشخاص می شود و تهمت‌هایی به اين و آن زده مي‌شود بي‌آنكه براي اثبات آن اتهامات كوچك‌ترين سندي ارائه شود. بي‌طرفي مورخ در توصيف رويدادها و موضع‌گيري نسبت به شخصيت‌ها اصلاً از سوي اين دو رعايت نمي‌شود. اگر مشخصه‌ي ذهنيت اسطوره‌اي يا ابتدايي اين است كه ميان ذهنيت و عينيت تمايزي قائل نمي‌شود، ذهن اين دو نيز ميان ذهنيت خودشان و عينيت رويدادهاي تاريخي هيچ تمايزي قائل نمي‌شوند. چون علت فلان يا بهمان حادثه از نظر آنان فلان يا بهمان شخص بوده همين كافي است، ارائه سند و مدرك در اين خصوص بي‌معناست. آدميت در كتابي كه درباره‌ي ميرزا آقاخان كرماني نوشته است به تناقضات آشكار در اعتقادات او اشاره نمي‌كند؛ چون آدمیت تناقض را درک نمی کند.مثلا آقاخان هم پان‌اسلاميست بود و هم ازلي و هم غيرمذهبي! پان‌اسلاميست‌ بودن روشنفكران ما از ميرزا آقا خان كرماني و شيخ احمد روحي گرفته تا جلال آل‌احمد و علي شريعتي هيچ‌گاه به درستي به بحث گذاشته نشده است. ذهنیت روشنفکران ما همان چیزی است که لوی-برول آن را عرفانی می نامد.
3- نظرلويناس در باره ذهنیت ابتدایی
چون اخيراً ترجمه‌ي فارسي كتاب لوي- برول "كاركردهاي ذهني در جوامع عقب‌مانده" به قلم من انتشار يافته و مورد استقبال هم قرار گرفته است مايلم چند نكته‌اي را كه اخيراً خوانده‌ام در تأييد مطالبي كه در مقدمه‌ام بر كتاب لوي- برول و در كتابي كه درباره‌ي لوي- برول با عنوان: لوسين لوي – برول و مسأله‌ي ذهنيت‌ها نگاشته‌ام در اينجا بياورم. لويناس یک فيلسوف اگزيستانسياليست فرانسوي بود. لوي- برول از سال 1916 تا پايان عمرش يعني 1939 مدير مجله‌ي فلسفه La Revue Philosophique بود. مجله‌ي نامبرده سه شماره‌ي ويژه به ياد لوي- برول منتشر كرد. در شماره‌ي 148 كه به سال 1975 منتشر شده از جمله لويناس در آن مقاله‌اي دارد با عنوان: «لوي- برول و فلسفه‌ي معاصر.» او مي‌پرسد كه آيا انديشه‌هاي مشهور لوي- برول درباره‌ي ذهنيت ابتدايي، چه پذيرفته شوند چه به چالش كشيده شوند‌، نشان و علامت سمت‌گيري فلسفه معاصر را بر خود ندارند؟ او مي‌گويد كه تحليل‌هاي لوي- برول، تجربه را در قالب مقولاتي توصيف نمي‌كند كه فيلسوفان –از ارسطو تا كانت – مدعي بودند كه شرط امكان تجربه‌اند و در قالب آنها‌ جادو و معجزه را نيز ،البته با كمي ناسازگاري، می گنجاندند. لوي- برول دقيقاً‌ ضرورت ادعايي اين مقولات را براي امكان تجربه مورد پرسش قرار داد. او تجربه‌اي را توصيف مي‌كند كه در آن، عليت، جوهر، تأثير متقابل، فضا و زمان و آن شرايطي كه «امكان هرابژه‌اي» را ميسّر مي‌كند به هيچ گرفته مي‌شوند؛ به اين ترتيب مسأله‌ي خود مقولات مطرح مي‌شود. مي‌دانيم كه اين مسأله در نگرش‌ فيلسوفان معاصر چه نقشي ايفا مي‌كند. لويناس تا آنجا پيش مي‌رود كه مدعي مي‌شود: مفاهيم اساسي لوي- برول، تا حدود زيادي،‌ شكل‌گيري مفاهيم اساسي فيلسوفان معاصر را رقم زده‌اند. به نظر لويناس، لوي- برول نشان داد كه انسان ابتدايي نه با مقولات بلكه با بازنمايي‌ها – كه اين بازنمايي‌ها نيز به معنای واقعي هنوز بازنمايي نشده‌اند – با طبيعت برخورد مي‌كند. شهود ديگر در قالب مقوله‌ي بازنمايي تعريف‌شدني نيست، بلكه برخلاف فرماليسم كانتي ما به واقعيت عميق هستی دسترسي بي‌واسطه داريم، تجربه‌ي عرفاني دليل وجود نقصانی در ذهن نيست. تجربه‌ي عرفاني امري منفي نيست. عرفان، تاريك‌انديشي و آشفتگي ذهني يا نقصاني در انديشه‌ نيست. عرفان به قلمرو كاملاً متفاوتي دسترسي دارد كه در آن ابژه فقط امتداد است وذهنیت عرفانی ميان انگشتان متفاوت دست، نوعي خويشاوندي برقرار مي‌كند كه اين خويشاوندي به انديشه منطقی ترجمه‌پذير نيست، اما مستقيماً برای عاطفه درک ‌پذير است. اگر خواننده به ياد داشته باشد، لوي- برول خصلت ذهنيت ابتدايي را عرفاني بودنش مي‌داند، بنابراين مطالبي كه لويناس درباره‌ي عرفان مي‌گويد، همين نوع عرفان است. لويناس ادعا مي‌كند كه وصول به اين جهاني كه در تجربه‌ي عرفاني پديدار مي‌شود، «جهان متافيزيكي» است كه متأخرتر از جهان فيزيكي نيست بلكه مستقيم‌تر و زودتر از حسيت، احساس مي‌شود. اين جهانِ «متافيزيكي» بر عاطفه‌اي متكي است كه تابع بازنمايي‌ها نيست بلكه مفهوم عاطفه‌اي را به روي هستي مي‌گشايد كه این مفهوم ميان حكيمان مابعدالطبيعي معاصر و لوي- برول مشترك است. خلاصه كلام اينكه لويناس مدعي است كه انسان ابتدايي چون از طريق مقولات و بازنمايي‌ها با جهان روبه‌رو نمي‌شود، بيشتر با خود هستي روبرو می شود و آنچه را فيلسوفان اگزيستانسياليست مي‌كوشند شرايط امكانش يعني ديدار با هستي را فراهم كنند، انسان ابتدايي داراست. اگر من از مطالب لويناس برداشت درستي كرده باشم منظورش اين است كه همّ و غم حكيمان مابعدالطبيعي معاصر از هايدگر گرفته تا خود او بازآفريني ذهنيت ابتدايي به معناي لوي- برولي آن است و به دست آوردن دوباره‌ي چنين ذهنيتي را نعمتي بزرگ مي‌داند كه هر كس براي حصول آن بايد جهد بسيار كند. البته لوي- برول شخصاً خواهان بازآفريني چنين ذهنيتي در جامعه‌ي غربي نبود. این ذهنیت بر ذهن روشنفكران ما حاکم بوده است از این رو هدفشان - حتي چپ‌هاي ماترياليست ديالكتيكي نيز- تداوم و زنده نگاه داشتن همين ذهنيت بوده است. 

2

 روشنفکران همیشه هستند

 

روشنفکر یا «انتلکتوئل» در آغاز به کسی گفته می‌شد که خواندن و نوشتن می‌دانست و با سواد بود در مقابل آدم‌هایی که بی‌سواد بودند و تعدادشان بی‌شمار. اما در اواخر قرن هجدهم در همه کشورهای اروپایی و به ویژه در انگلستان تعداد باسوادان بی‌شمار و تعداد بی‌سوادان اندک بود. به همین دلیل معنای انتلکتوئل یا روشنفکر معنای دیگری یافت و به کسی اطلاق می شد که معاش خود را از طریق نوشتن به شیوه عقلانی به دست می آورد؛ مانند مقاله نویسان، روزنامه نگاران و منتقدان ادبی. اما اصطلاح انتلکتوئل به کسانی که کار خلاق ادبی می‌کردند مانند شاعران و داستان نویسان اطلاق نمی‌شد. البته این معنا نیز به تدریج منسوخ شد. معنای جدید انتلکتوئل در اواخر قرن نوزذهم رایج شد و در مورد مدافعان افسر فرانسوی یهودی تبار به نام «آلفرد درفوس» که به ناحق متهم به جاسوسی به نفع آلمان‌ها شده بود به کارمی رفت. مثلا امیل زولا که یکی از مدافعان درفوس بود، نامه سرگشاده‌ای به رییس جمهور وقت فرانسه نوشت با عنوان «من متهم می‌کنم» که در آن مقامات عالی‌رتبه دولتی را به پرده پوشی حقایق در مورد درفوس متهم کرد. پس از آن روشنفکر به مرد یا زنی اطلاق می‌شد که وظیفه اجتماعی او نگهبانی از فرهنگ ملی بود. بعضی نویسندگان، انتلکتوئل‌ها را یک طبقه می‌دانستند. یعنی همچنان که طبقه کارگران یدی وجود داشت، طبقه کارگران فکری نیز که کارگران یقه سفید بودند نیز موجود بود. طبقه اخیر را انتلکتوئل می‌گفتند. اما امروزه روشنفکران افرادی فرهیخته و نخبه هستند که معمولا شغل دانشگاهی دارند و در بحث‌های عمومی و اجتماعی شرکت می‌کنند و فارغ از رشته تخصصی‌شان به معضلات و مسائل مطروحه روز می‌پردازند. بنابراین روشنفکران کسانی هستند که در رشته‌های فرهنگ، هنر، علوم اجتماعی و حقوق در قلمرو عمومی به بحث می‌پردازند؛ ولی اصطلاح روشنفکر به دانشمندان رشته‌های علوم تجربی مانند فیزیک دانان، شیمی دانان، زیست شناسان و پزشکان و مهندسان اطلاق نمی‌شود و این قاعده حتی در مورد آنهایی که در این رشته‌ها سرآمد هستند و جایزه نوبل دریافت کرده‌اند نیز صادق است.
از دیدگاه تاریخی می‌توان سوفسطائیان یونان باستان را نخستین روشنفکران دانست. چون آنان به بحث در باره مسائل اجتماعی، سیاسی و فلسفی در میدان‌های عمومی شهر آتن می‌پرداختند. در مقابل این گونه روشنفکران، می‌توان از سقراط نام برد که با چنین بحث‌هایی در میدان‌های عمومی شهر مخالف بود؛ زیرا خواهان شناخت عقلی عمیق‌تر و منسجم‌تری بود. بنابراین از فرهنگ مدنی و شهری کناره می‌گرفت و در پی شناختی تخصصی‌تر و ژرف‌تر بود. این نکته مهمی است. به این معنی که روشنفکران را اغلب سطحی اندیش می‌پندارند و آنها را متهم به ایجاد هیاهو و جنجال می‌کنند و تبلیغات‌چی شان می دانند. به همین دلیل متخصصان علوم سیاسی و اجتماعی که دانش ژرف‌تری در این حوزه‌ها نسبت به روشنفکران دارند از سطحی نگری روشنفکران بیزارند . اما بر عکس ژان پل سارتر می‌گفت که روشنفکران وجدان اخلاقی عصر خود هستند و وظیفه آنان مشاهده وضعیت سیاسی و اجتماعی در لحظه کنونی است و باید آنان بتوانند آزادانه عقاید خود را در این خصوص بیان کنند. 
بعضی‌ها معتقدند که روشنفکر همیشه نسبت به محیط خود احساس بیگانگی می‌کند و یک خود- تبعیدی است که همیشه در حاشیه اجتماع به سر می‌برد. 
دست راستی‌ها روشنفکران را نظریه پردازان افراطی می‌دانند که بینشی سطحی نسبت به زندگی واقعی دارند . مثلا در هلند اصطلاح روشنفکر دارای بار منفی است و به معنای کسی است که تصورات غیر واقعی از جهان پیرامون خود در سر دارد. اما روشنفکران متخصص در سیاست و علوم اجتماعی و نیز لیبرال‌های اجتماعی و سوسیال دموکرات‌ها معمولا از اصول دموکراتیک مانند آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، حقوق بشر، رفاه اجتماعی، محیط زیست و اصلاحات سیاسی و اجتماعی ،هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بین‌المللی، حمایت می‌کنند و در جنبش‌هایی که برای تحقق این خواسته‌ها به راه می‌افتند به طور فعال مشارکت دارند. 
معمولا روشنفکران به غیر از چند استثنا دارای تمایلات چپ هستند. از این رو بیشتر وقت‌ها مردم و حاکمان با سوء ظن به آنان می‌نگرند. اما خود اصطلاح روشنفکر می‌تواند بار منفی نداشته بلکه دارای بار مثبت باشد که نمونه بارز چنین روشنفکرانی واسلاو هاول در جمهوری چک است که سال‌ها در چکسلواکی تحت سلطه کمونیست‌ها مبارزه کرد و پس از سقوط کمونیسم در اروپای شرقی رییس جمهور چک شد. همچنین می‌توان از فیزیکدان نامدار روسی آندره ساخاروف نام برد که در شوروی سابق دست به مبارزه زد و از حقوق بشر و آزادی‌های فردی و اجتماعی دفاع کرد. رژیم‌های کمونیستی چه در گذشته و چه در حال بدترین ناقضان حقوق بشر بوده و هستند که نمونه بارز آنها چین کمونیست است. ولی متاسفانه روشنفکران چپ جنایات کمونیست‌ها را نادیده می‌گیرند و فقط از حکومت‌های کشورهای غربی انتقاد می‌کنند. هم اکنون کشورهای کمونیستی و نیز کشورهای سابقا کمونیستی مانند روسیه نه فقط همچنان ناقضان حقوق بشر و سرکوب کنندگان آزادی‌های فردی و اجتماعی هستند بلکه در سطح جهانی پشتیبان حکومت‌های خودکامه‌ای هستند که در نقض حقوق بشر و سرکوب آزادی‌های فردی و اجتماعی رکورد تازه‌ای از خود به جای گذاشته‌اند. اما این سئوال مطرح است که آیا روشنفکری آینده‌ای هم دارد؟ در پاسخ می‌توان گفت که ولتر هنگامی که شنید مقامات سوئیسی دستور سوزاندن کتاب‌های ژان‌ژاک روسو را داده‌اند، بر این اصل معروف خود مجددا تاکید ورزید که «من یک کلمه از آنچه تو می‌گویی را قبول ندارم اما برای آنکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته‌ باشی، تا دم مرگ مبارزه خواهم کرد». 
درست است که بیشتر رژیم‌های کمونیستی سقوط کرده‌اند اما پیدایش نحله‌های روشنفکری، ارتباط ارگانیکی با مارکسیسم- لننیسم نداشته اند. تا وقتی حقوق بشر در جایی نقض شود و آزادی‌های فردی و اجتماعی سرکوب شوند همیشه عده‌ای خواهند بود که به پا می‌خیزند و نسبت به بی‌عدالتی‌ها اعتراض می‌کنند. بنابراین روشنفکر همیشه وجود خواهد داشت. 

مجله مهر نامه شماره 16 (تهران ،آبان ماه 1390)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار
ماه مگ

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.