رفتن به محتوای اصلی

چرا تروریستها فقط به نمایندگی های آمریکا در سراسر جهان حمله می کنند؟
19.09.2008 - 19:24

این پرسشی است که اکثر مردم عادی، کم اطلاع از بکار گیری سیاست تنفر بر انگیز رهبران آمریکائی در سطح جهان و عکس العمل کین توزانه و انتقام جویانه تروریستها، از خود می کنند. بیشتر مردم جهان نمی دانند که سیاست خارجی آمریکائی ها، سیاستی یک جانبه، ضد دیگر ملتها و حتا نا بودی زندگی و به بردگی کشاندن آنان در درازمدت است. آنها نمیدانند، اگر منافع سرمایه داران و رفاه مردم آمریکا در خطر باشد، برای رفع این خطر حاضرند جهان را نابود کنند. بی رحمی آمریکائی ها در جنگ دوم جهانی و در ناکازاکی و هیروشیمای ژاپن و در همین 35 سال گذشته در جنگ ویتنام دیدیم. برای این آقایان، نظیر بیل گیتها و راکی فلرها و غیره مهم نیست چه حکومتی در هر گوشه ای از جهان بر سر کار باشد. مهم آنست که آنها هوا داری از آمریکا بکنند. ما دیدیم تا زمانی که شاه دیکتاتور بر اریکه قدرت بود و رهبران آمریکا برایش الگوی حفاظت از ثروتهای ثروتمندان بودند، از او حمایت می کردند. اما همینکه متوجه شدند، دیگر قادر نیستد او را بیش از آن بر سر قدرت نگهدارند، یک شبه پشتش را خالی کردند. این نمک نشناسها حتا هنگامی که شاه مجبور به ترک ایران شد، او را هم به داخل آمریکا راه ندادند و او مجبور شد ازاین کشور به آن کشور و از این شهر به آن شهر ویلان بگردد. تا اینکه عاقبت هم از قصه مریض شد و در غربت جان داد. در آن اوایل انقلاب در میان مردم عادی زمزمه می شد که چه بسا انقلاب ایران و غلبه افراطی ترین شاخه مذهبی برآن، یکی ازمهمترین حلقه های سیاست خارجی حساب شده و ارتجاعی آمریکا بود. تا زمانی که قطب کمونیستی در مقابل قطب سرمایه داری ایستاده بود، آمریکا برای از میدان بدر کردن رقیب بهر وسیله غیر اخلاقی و مزورانه متوصل می شد و با دیکته کردن خطوط سیاسی استثمار گرانه و ضد چپ، برای رژیم های دیکتاتوری و از جمله برای همان رژیم شاه سابق در ایران کاری کرد که شاه دستور دهد، برای نمونه همه کمونیستها و جوانان دمکرات و چپ مخالف خود را بگیرند، زندان و شکنجه کنند و حتا بکشند، اما در عوض در مساجد را به توصیه جیمی کارتر و امثال باز بگذارند، چون بقول آمریکائیان، مذهبیون می بایستی بی خطر باشند! بدینترتیب و بنا به این نوع سیاست بیش از 300 هزار آخوند ریز و درشت توانستند در مساجد برای نمونه نوارهای خمینی را که شنیده بودند، طوطی وار تکرار کنند و مردم را برای یک جنبش عظیم و لاوار مانند در این مساجد بسیج کنند. بهمین دلیل هم بعد از سرنگونی رژیم شاه، افراطیون مذهبی توانستند قدرت را به دست گیرند. در آن اوایل، آمریکائیان امیدوار بودند که با ملاها بسازند و مجددا بر جان و مال ماحاکم شوند. ازآنجا که هنوز شور انقلابی مردم نخوابیده بود و شعارهای توخالی اما ضد آمریکائی خمینی در بازار داغ بود، لذا ملاها نتوانستند از ترس مردم با آمریکا مصالحه کنند. در نتیجه آمریکای توسعه طلب، صدام حسین دیوانه را علیه ایران تحریک کرد و 8 سال جنگ خانمان برانداز را به ملتهای ایران تحمیل نمود. پس ما خوب دیدیم که این ملاها تا چه اندازه بی خطر بودند! و باز هم می بینیم که واقعا تا چه اندازه سیاست خارجی آمریکا به زیان توده های زحمت کش از آب در آمد. در حقیقت در گذشته آمریکائیان بر مبنای این گفته مائو تسه دون که گفته بوده: "دشمن دشمن من دوست من است"، عمل می کردند و بن لادنها را علیه کمونسیم حمایت می نمودند. همین سیاست بیخردانه و ایجاد ترس از کمونیسم را در افغانستان، در سالهای هشتاد بکار گرفتند که منجر به پیدایش طالبان شد. در آن زمان هنگامی که زمزه بود و می گفتند که آمریکائی ها طالبان و بن لادن را در پاکستان علیه رژیم کابل که هوادار شوروی بود، پرورش می دهند، کمتر کسی باور می کرد. اما هنگامی که گند پشتیبانی های سرسام آور و کمک بیست میلیون دلاری 1982، فقط از بن لادن علیه کمونیسم بالا آمد و برای خیلی ها روشن شد، دیگر شکی در آن باقی نماند که آمریکائی ها به خاطر بیرون راندن سربازان شوروی از منطقه افغانستان، از آن باکی نداشتند، اگر مار را هم در آستین خود بپرورانند. اکنون هم می دانند که رژیم ملاها در ایران حامی تروریسم جهانی است، اما امیدوارند که باتماسهای پشت پرده با آنها کنار بیایند. برای این آقایان زیاد مهم نیست که چه بلائی برسر ملتهای ایران می آید و جمهوری اسلامی چه سیاست قرون وسطائی و ارتجاعی و ضد زن را اعمال می کند. مهم آن است که آنها با آمریکا دوست بشوند. مگر امروزه نمی بینیم در عربستان صعودی و افغانستان حداقل در رابطه با حقوق زنان، چه وضع اسفباری برقرار است؟ اما چون آمریکا در آن کشورها حاکم است زیاد مهم نیست مردم آن کشورها چه زجری خواهند کشید. همین طور در عراق، هر رژیمی با هر ایدئولوژی حاکم باشد، اگر روزی دویست نفر هم از مردم بی پناه به قتل برسند و دهها سرباز آمریکائی هم کشته شوند، کک سران آمریکائی نمی گزد. مهم آن است که آمریکا درآن منطقه حاکم است. در گذشته نتیجه این سیاست را دیدیم، ترورهای فراوانی بود که در سراسر جهان و اکثرا جلو سفارتخانه های آمریکائی انجام می گرفت و منجر به کشته شدن صدها انسان بی گناه می شد و هنوزهم ادامه دارد. زیرا گویا آمریکا ازسیاست گذشته خوددست بر نمی دارد و از تجربیات تلخ تاریخ (ویتنام و غیره) هم نمی خواهد چیزی یاد بگیرد. در اینجا لازم و ضروری می دانم، یک لیستی از ترورهائی که به مناسبت حمله دو روز پیش، 17 سپتامبر 2008 به سفارت آمریکا در صنعا پایتخت یمن شده و در رسانه های الکترونیک برای نمونه، در اینتر نت، صفحه ی تی آنلاین نیز درج گردیده، برای آگاهی بیشتر خوانندگان ارجمند بیاورم. عین ترجمه آنها با چند نکته ی تکمیلی، از جمله حمله 11 سپتامبر 2001، بشرح زیر هستند:

 - در تاریخ 18 آوریل سال 1983 توسط بمب گذاری تروریستها در جلو سفارت آمریکا در بیروت پای تخت لبنان 66 نفر کشته شدند که 17 نفر آنها آمریکائی بودند. تروریستها یک ماشین پر از بمب را جلو سفارت منفجر کردند. قابل ذکر است، یکی از آن 17 نفر کشته شدگان آمریکائی، رئیس سازمان سیای آمریکا در خاور نزدیک بود. بدون شک در این ترور دست شیعییان لبنان با حمایت جمهوری اسلامی در آن بود.

 - در تاریخ 20 سپتامبر 1984 در یک حمله دیگر به سفارت آمریکا در بیروت 23 نفر با انفجار یک اتومبیل پر از بمب کشته شدند که دو نفر از آنها آمریکائی بودند. در میان بیش از پنجاه نفر از زخمیان، سفیران آمریکا و انگلستان هم دیده می شدند.

 - در تاریخ 11 فوریه 1992 شورشیان چپ وابسته به سازمان "راه روشن" در پرو جلو سفارت آمریکا بمبی منفجر کردند که در آن سه پلیس کشته شدند. در 27 ماه ژوئیه نیز به تعدادی آمریکائی حمله کردند که کسی را نتوانستند بکشند.

 - در تاریخ 7 اوت 1998 همزمان در یک حمله به سفارتخانهای آمریکائی در نیروبی پایتخت کینیا و دارالسلام در تانزانیا 230 نفرکشته شدند وهزارها زخمی بجای گذاشت. در میان کشته شدگان سرکنسولگری آمریکا در نیروبی، جولیان بارتلی هم دیده شد. سرنخ این جنایت در دست اوصامه بن لادن قرار داشت.

 - در تاریخ 11 سپتامبر 2001 از طرف تروریستهای انتحاری اسلامی بزرگترین ضربه به قلب آمریکا زده شد و با سه هواپیما به برجهای دوقلو در نیویورک و مرکز پنتاگون در نزدیکی واشنگتن زدند و بیش از پنجهزار نفر که اکثر به اتفاق انسانهای بیگناهی بودند، کشته شدند.

 - در تاریخ 20 مارس 2002 دقیق سه روز قبل از دیدار جرج دبلیو بوش از پرو، یک اتومبیل پر از بمب در نزذیکی های سفارت آمریکا در لیما منفجر شد و 9 نفر کشته شدند. عاملین بمب گذاری در اینجا هم از هواداران سازمان "راه روشن" بودند.

 - در تاریخ 14 ژوئن 2002 جلو کنسولگری آمریکا در شهر کراچی، جنوب پاکستان یک بمب در اتومبیلی منفجر گردید که منجر به قتل 12 پاکستانی شد.

 - در تاریخ 12 اکتبر 2002 تروریستها بمبی در مرکز توریستی بالی منفجر کردند که 202 نفر کشته داد از جمله آنها 7 آمریکائی بودند. این ترور بعد از 11 سپتامبر 2001 سنگین ترین ضربه

تروریستهای القاعده بود. همچنین جلو کنسولگری آمریکا درپایتخت جزیره، دنپاسار، بمبی کار گذاشته بودند که خسارت کمی ببار آورد. این را هم القاعده بعهده گرفت.

 - در تاریخ 25 ژوئن 2003 شورشیان لیبریائی یک راکت بطرف محل اقامت سفیر آمریکا در مونرویا، پایتخت لیبریا، رها کردند که منجر به کشته شدن حد اقل 7 لیبریائی شد.

 - در تاریخ 6 دسامبر 2004 تروریستهای عربستان صعودی به کنسولگری آمریکا در شهر بندری جده حمله می کنند و پنج شهروند صعودی را که کارمند کنسولگری بودند، می کشند.

 - در تاریخ 9 ژوئیه 2008 در یک در گیری مسلحانه جلو کنسولگری آمریکا در استانبول 3 پلیس ترک و 4 نفر از حمله کنندگان کشته می شوند. این افراد وابسته به گروه القاعده بودند.

 - درتاریخ 17 سپتامبر 2008 یعنی دو روز پیش در یک ضربه تروریستی برسفارت آمریکا دریمن حد اقل 16 نفر را کشتند. تروریستهای احتمالا اسلامی، حریم سفارتخانه آمریکا را در صنعا پایتخت

یمن با سلاحهای دستی و نارنجک و اتومبیل پر از بمب مورد حمله قرار داده بودند.

 متأسفانه امروزه هم هیچ آمریکائی حتا توریستها و سیاحان در سراسر این کره زمین، بدلیل همین سیاست نفرت برانگیز چپاول دیگر کشورها و برتری طلبی و آقائی مطلق سران آمریکا بر جهان و ایجاد انزجار فراوان نسبت به شهروندان آمریکائی، امنیت ندارند. انسان از خود می پرسد، چرا باید اینجور باشد؟

چرا سران و متخصصان سیاسی آمریکائی نخست دشمن را پرورش می دهند که بعد علیه او وارد مبارزه شوند و میلیونها دلار از بودجه مالیات بده آمریکائی باید مصرف جلو گیری از ترورها بشود؟ ترورها و تروریستهائی که خود سران آمریکائی در سطح جهان بوجود آورده اند، بلای جان خود آنها شده اند! در همین آلمان که نگارنده این سطور زندگی می کند، اطراف خانه های آمریکائی نشین را مانند سربازخانه ها دیوارهائی با میله های آهنی نوک تیز کشیده اند. کلیساهای آنها نیز که معمولا "خانه خدا" باید باشد و محل عبادت خدا باوران است، از این قاعده مستثنا نیستند و همه آنها با میله های آهنین بصورت قلعه مسدودی در آمده اند. اکنون نیز شنیده می شود که بیش از یکسال است سران آمریکا درخفا با جمهوری اسلامی در حال گفتگو هستند و می خواهند با دادن آوانسهائی به ایران، با وساطت ترکیه و عراق مجددا سر دوستی را با ملاها باز کنند. در صورتی که همین سران بزرگوار آمریکائی خودشان خوب می دانند که جمهوری اسلامی سیاستی خشن در منطقه و بویژه علیه زنان و اقلیتهای ملی ومذهبی اعمال می کند وبزرگترین حامی تروریسم است. اما بطوری که دیده می شود، منافع آمریکائی ها مهم تر از هر حق و حقوقی است که توسط رژیم اسلامی زیر پا گذاشته می شود. در واقع این باید هشداری باشد برای آقای داریوش همایون، شاه زاده رضا پهلوی که زیاد هم به سیاست آمریکا پشت گرم نباشند. بویژه ازهمه هواداران سینه چاک آمریکا که فکر می کنند، اگر آمریکا همانند گذشته از آنها حمایت کند، پس حتما خوب هستند، اما اگر بفرض تغییری در سیاست خود داده باشند و مثلا ازاقلیتهای ملی و ازکردها و سیستم فدرالی حمایت ظاهری هم بکند، بسبار بدند و ارتجاعی!! دراینجا روی سخن من با آن دسته از هموطنان بزرگوار و دمکراتی است که اینگونه می اندیشند. همانطور که گوشه ای از سیاست خارجی آمریکا را در بالا رو کردیم و من در مقالات پیشینم نیز به آن اشاره کرده ام که برای سیاست آمریکا، منافع و سود آوری مهم است و سرنوشت ملتها و انسانها برای آنها جنبی است و کمترین توجه به آن خواهد شد. البته نا گفته پیدا است که بالاترین تبلیغات حقوق انسانی و دمکراسی از همین کشور شده و می شود، اما عمل کرد در این باره یکهزارم توجه بمنافع آمریکا هم نیست. یک نکته بسیار ساده از جنایت سرمایه داران کلان آمریکائی که خیلی کم بچشم می خورد را در این باره می آوریم. شما خوب توجه فرموده اید، از یک سال پیش به این طرف که مثلا دمکراتها که شاخه نرمتر و انسانی تر در آمریکا هستند، کاندیدی را بجلو فرستاده اند که اجدادش از برده های آفریقائی بوده. صاحبان سرمایه از همان اول می دانستند که اوباما، این سیاه پوست هموطنشان شانس خوبی برای برنده شدن در انتخابات را دارد و چون احتمالا می دانند که اوباما کمتر از مک کاین به

آنها توجه خواهد کرد و بیشتر طرف مصرف کنندگان طبقه ضعیف تر را خواهد گرفت و بدین ترتیب منافعشان تا حدودی بخطر خواهد افتاد، از همین حالا کوشش می کنند وضع اقتصادی این کشور را بهم بریزند. برای نمونه ورشکست کردن بانکها و بزرگترین مؤسسات بیمه آمریکا و نهایتا بهم ریختن بازار بورس حتا وحشتناکتر از 11 سپتامبر 2001 ببعد هم شده. اینها کم بچشم می آید، اما همه حساب شده است که اگر اوباما پیروز شد، تمام مدت چهار سال ریاست جمهوریش را و تمام انرژی خودرا صرف ترمیم این خرابیها بکند و تازه اگر قادر بشود، بعد از یک دوره ریاست جمهوی، اوضاع را بهمان حالت یک سال پیش (2007) برگرداند، شاهکار کرده. حالا بعضی ها احتمالا می پرسند، این چه تأثیری بر اوضاع جهان می تواند داشته باشد. خوب شگرد این آقایان در همین است که مردم عادی آمریکا از دمکراتها زده خواهند شد و دیگر به آنها برای چهار سال بعدش رأی نخواهند داد و آنچه که دمکراتها در رابطه با بهبود سیاست داخلی و خارجی خود انجام داده اند ناتمام خواهد ماند. و مجددا خود قدرت را به دست خواهند گرفت. و دال از نو و سال از نو. امیدواریم این گونه نباشد و اینها کمی به آینده شهروندان خود هم فکر کنند، حالا دیگر ماها مردمان جهان سوم بجهنم.

 هایدلبرگ 19 سپتامبر 2008 دکتر گلمراد مرادی

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.