رفتن به محتوای اصلی

نظری کوتاه بر نوشته دکتر حسین لاجوردی
06.04.2009 - 21:20

نظری کوتاه بر نوشته هموطن عزیزمان

آقای دکتر حسین لاجوردی

 

خواندن سخنرانی کوتاهی که هموطن مبارزمان آقای دکتر لاجوردی، می بایستی در کنفرانس ملیتهای بدون نماینده باهمکاری کنگره ملیتهای ایران فدرال، در پارلامان اروپا بیان می داشت که بدلایلی تشریف نیاوردند و نشد و ایشان آن را منتشر کردند، مرا وا داشت مروری بر دیگر نوشته های این هموطن عزیز بنمایم و در نهایت مطلب زیر را بنویسم. البته اگر همه افراد ملت حاکم همانند آقای دکتر لاجوردی فکر می کردند، نگرانی ما مردم ملیتهای به اصطلاح اقلیت، برای بحث بر سر آینده ایران چند ملیتی، کمتر می شد. ایشان در این نوشته کوتاه و یا سخنانش که برای آن کنفرانس تهیه دیده شده بود، آورده اند: "ایران سرزمینی که من در چارچوب ماندگاری و تمامیت ارضی آن تلاش می کنم مجموعه ایست که در حال حاضر در محاصره بحران های متفاوت و متعدد قرار گرفته است که شکل حاکمیت سیاسی و متمرکزش یکی از مشکلات اساسی آن در گذشته تا کنون بوده و امروز در بالاترین نقطه انفجار خود می باشد (است). مشکل بزرگی که خود مانع به وجود آمدن دموکراسی و حکومت مردم بوده است". بنده کرد از حدود ده و هشت دهم میلیون کرد ایرانی با این جمله آقای لاجوردی، البته با طرح پرسشهائی کاملا موافقم. من نخست می پرسم، آیا فکر می فرمائید ما برای ماندگاری در چارچوب ایرانی منسجم کوشش نمی کنیم؟! اطمینان دارم که حتما می دانید و شکی در آن نیست که یکی از سیاستهای کنگره ملیتهای ایران فدرال نیز همین است و اکثر روشنفکران کردهم می خواهند که ایران کثیرالملله با فرهنگ غنی اش، حداقل به صورت امروزی اش بماند. منتها با شرط حقوق مساوی همه ملتهای ساکن این سرزمین، مرزهای کشور حفظ شوند، نه نوع دیگر. بنظر من، تنها راه حفظ این مرزها هم تقسیم قدرت مرکزی بین ایالات است، یعنی سیستم حکومتی در ایران آینده غیر متمرکز و فدرالیسم باید باشد. مطمئنا هیچکدام از ملتهای ایران در شرایط حقوق مساوی حاضر نیستند از ایران چند ملیتی جدا شوند. اما به روشنی دیده می شود که برخی از نیروهای راست شعارهای تحریک آمیز برای تجزیه کشور سر می دهند. برای نمونه واژه تجزیه قدرت برابر با واژه تجزیه کشور قرار دادن، یکی از این شعار هاست که بعضی از محافظه کاران روی آن تأکید می ورزند. این فقط برای به کارگیری یک نیرنگ و مانور سیاسی در تبلیغات عوام فریبی است نه چیز دگر. من مطمئنم آقای دکتر لاجوردی و امثال ایشان فرسنگها با بکار گیری چنین طرز فکری فاصله دارند. بهمین دلیل بنده کرد آرزو می کردم بیشترین از روشنفکران خلق حاکم، مانند ایشان نزدیک به واقعیت می بودند. پرسش دوم اینکه آیا بدون حل این "مشکل بزرگ" که آقای لاجوردی ازآن نام برده اند، می توان یک دمکراسی درجامعه پیاده کرد؟ آرزو می کردم خود آقای لاجوردی در کنفرانس حضور می داشتند و در بحثها شرکت می فرمودند و اکنون نیز متن سخنرانیها را در رابطه با دمکراسی و دمکراتیزه کردن ایران و فدرالیسم و حقوق بشر د راین کشور مطالعه بفرمایند. حتما ملاحظه خواهند فرمود که دمکراسی در جامعه ایران با تقسیم قدرت مرکزی پشت و روی یک سکه اند و ما در نوشته های ایشان هم اینگونه می فهمیم. البته "انفجاری" که از آن نام برده شده، به سادگی ازمیان بر خواهیم داشت، اگر بر تری طلبی را کنار بگذاریم و بحقوق خود قناعت کنیم. من فکر نمی کنم که آقای لاجوردی به غیر از این را بخواهند. پرسش سوم این است که آیا فکر نمی کنید همین انسانهای یک دنده و برتری طلب این مشکل بزرگ و انفجار آمیز را بوجود آورده اند؟ اگر اینان به حقوق حقه خود قانع باشند وبپذیرند که فقط با شناسائی حقوق دیگران، می تواند دمکراسی درایران حاکم شود، مسئله بسادگی قابل حل است. همه ما بر این باوریم که در 30 سال گذشته مملکت از نظر اقتصادی و اجتماعی سیر نزولی وحشتناکی را طی کرده است و هیچ کسی شکی در آن ندارد. اما متأسفانه باید گفت که رژیم قرون وسطائی اسلامی، فرزند خلف دیکتاتوری محمد رضاشاهی بوده و هست. پس جوانان شریف و بویژه دختران غیور مملکت باید بدانند، این شرح آقای لاجوردی از وضع اسفبار امروز مملکت، دلیل بر خوبی و ایدآل بودن رژیم گذشته نبوده و نیست. در همین رابطه خود دکتر لاجوردی فرموده اند: "یادمان باشد علی رغم فاسد ترین حکومتی که امروز بر ایران وجود دارد "توتالیتاریسم" تنها مختص امروز و در سی سال گذشته نبوده است، توتالیتاریسم در فرهنگ و در حکومت های تاریخ ایران نهادینه شده است و تنها راه نجات از آن و رسیدن به یک حاکمیت مردمی دوری کردن از اعلامیه و دستور صادر کردن است که آنهم به فکر و اندیشه نیاز دارد و انسان های کار آزموده و اندیشمند را طلب می کند که به مفهوم واقعی دموکراسی بیاندیشند و ایرانیان را در هر گوشه ای ازاین مملکت که هستند و در سرزمین مادریشان برابر ویکسان نگاه کند و دموکراسی را برای همه آنان بخواهند". در هر صورت در زمان گذشته فرق فاحش طبقاتی به اوج خود رسیده بود، بودجه مملکت خرج نظامی گری و خرید سلاحهای بی مصرف و بنجل می شد و یک قشر خاصی هم که کورکورانه از رژیم حمایت می کردند و پارتی هم داشتند به پول می رسیدند، حالا از چه طریقی؟ خودتان بهتر از من می دانید. امروزه هم در بر همان پایه زنگ زده خود می چرخد و قشر دیگری مانند آقای پاسدار اصولی وزیر فعلی کشور به پول رسیده اند! اینها هم از همان طریق مرسوم، رژیم شاهنشاهی، منتها اسلامی اش. همین خود وضع اقتصاد مملکت را ویران کرده و بقول آقای لاجوردی بودجه مملکت (اگر از دزدی های کلان چیزی باقی بماند) مصرف تقویت تروریسم در جهان می شود. این اعمال جنایتکارانه و واردات اجناسی که در داخل کشور بسادگی و با کمترین سرمایه گذاری قابل تولید و دسترسی همگان قرار دادن است، نتیجه سیاست غلط و نابخردانه رژیم اسلامی است. زیرا اولا بیشترین نیروی زنان فعال را در خانه ها به تحلیل برده اند و از کمک آنها به بهبود وضع اقتصادی (تولید بیشتر و ایجاد محل کار فراوان تر) درکشور جلو گیری بعمل آورده اند. دوما بدلیل جو اختناق بیشترین مغزهارا از مملکت فراری داده اند و همینها خود پایه اقتصاد کشور را سست کرده و در هم ریخته است. در نتیجه این سیاست غلط، به واردات افزوده می شود، تولیدات کم شده، خود داری از سرمایه گذاری برای ایجاد محل کار، بیکاری فراوان و اعتیاد و فحشاء و رشوه خواری و دزدی در سایه اسلام ناب محمدی سرسام آور شده اند. که تأییدی بر نوشته آقای لاجوردی است. در اینجا و در صحنه سیاست وظیفه ای بر عهده نیروهای اپوزیسیون قرار گرفته که باید مملکت را از این وضع فاجعه بار نجات دهند. اما به چه قیمتی؟! به قیمت این که مجددا دیکتاتور خواهان بظاهر دمکرات از پاکدلی توده ها و بویژه توده های خلق حاکم سوء استفاده کنند و یک رژیم استبدادی دیگر را برما حاکم نمایند؟! نه بهیچوجه، دراینجا بنده کرد باید درحد توانم به آقای لاجوردی عزیز یاری رسانم که توصیه وار می فرمایند: "("فدرالیسم را از خارجیها طلب نکنیم". فدرالیسم طرح وقبول همگانی راطلب می کند، درمرحله اول و به عنوان گام نخست، باید بتوانیم حاکمیت دموکراسی را جایگزین استبداد حاکم کنیم، چرا که بقیه خواست ها در "چارچوب ایران" از همین مسیر خواهد گذشت)" خوب بدون شک بنده کرد، فدرالیسم را از هیچ خارجی به عاریت نمی گیرم، بلکه بر مبنای مطالعات دقیق اوضاع جهانی و آشنائی از تاریخ مملکت و ملیتهای ساکن آن و خواست دقیق این ملتها، کوشش می کنم ازسیستمی حمایت نمایم که درآن حقوق مساوی برای همه ملتهای ایران در نظر گرفته شده باشد. اگر ما قبول داشته باشیم که در ایران اقوام یا ملتهائی مانند فارس و آذری و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب اهوازی زندگی می کنند و این اقوام یا ملتها باید دارای حقوق برابر باشند، پس دمکراسی در ایران چند ملتی را نمی توانیم پیاده کنیم، مگر اینکه اول حقوق آنها را به رسمیت بشناسیم. ما چگونه می توانیم دمکراسی را جایگزین استبداد کنیم، اگر از همین حالا قبول نداشته باشیم که در ایران انسانهائی با زبان و فرهنگ متفاوت می زیند. البته من شکی درآن ندارم که آقای لاجوردی و امثال می دانند و قبول دارند که ایران کشوریست کثیرالملله و اقوام یا ملیتهای گوناگون دراین سرزمین زندگی می کنند. خوشحال می شدم، اگر می پذیرفتند که دمکراسی و فدرالیسم نیز پشت و روی یک مدال هستند و نمی توان آنهارا بویژه در جامعه ایران از هم جدا کرد و واقعا غیر ممکن است اول از دمکراسی حرف زد ولی به حقوق ملیتها کم توجه بود. در این نکته زیر که آقای دکتر لاجوردی به درستی گفته اند: "تا به امروز و به جرئت باید گفت هیچ کدام از کشورهای غربی به دنبال منافع مردم ایران نبوده اند و منافع خود را در ایران دنبال کرده اند و انتظار دیگری هم نباید می داشتیم، آنها از سی سال پیش تا کنون منافع خود را در حمایت از رژیم جمهوری اسلامی تشخیص داده اند و اینکه گاه گاهگاهی در رابطه با نقض حقوق بشر و زندان و اعدام هم اشاراتی می کنند برای خالی نبودن عریضه است"، غربیها نه فقط در سی سال گذشته، بلکه از دهها سال پیش از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی همین سیاست را دنبال می کردند و در واقع برای اینها مهم نیست هر رژیم دیکتاتوری بر سر کار باشد، بلکه مهم آنست که این رژیم هوادار غرب و طرف مقابل "خوبی" برای امضای قرار دادهای اقتصادی باشد. اینها همین کاری را که امروز در رابطه با حقوق بشر می کنند، در زمان شاه هم همین کار را کمی ضعیف تر انجام می دادند. پس این وظیفه به ما محول شده که به این آقایان گوش زد کنیم که خر خودشانند! و ما این را خوب می فهمیم و بهمین دلیل می خواهیم به مردمان بی اطلاع و ساده اروپا و آمریکا بگوئیم، بی انصافی است که آنها فریب سیاستمداران خودرا بخورند و با قیمت آزادی و زندگی ما، در رفاه بسر برند. آقای دکتر لاجوردی در پایان نوشته اش برای سخنرانی در رابطه با سرنگونی رژیم و رهائی از حقارت بیشتر، به ملیتهای ایران روی آورده است و می گویند: "وظیفه و مسئولیتی بسیار بزرگ بر سر راه تمامی ما ایرانیان قرار دارد که داخل و خارج و مرد و زن نمی شناسد، این حقارت و بی هویتی بر روی تمامی ما سایه انداخته است،(فارس،آذری)، کرد و (ترکمن) و بلوچ و عرب خوزستانی(اهوازی) تفاوتی نمی کند و همه ما ایرانیان را در این حقارت شریک کرده است". بنده کرد هم مانند همه افراد دیگر ملیتها با این جمله فوق موافقم و بسیار نیز مایلم که دست به دست هم داده و خودرا از این حقارت و بی هویتی جهانی بدر آوریم. اما یک نکته را باید یاد آور شد و آنهم بقول معروف نباید از هول حلیم به داخل دیگ بیافتیم. همانگونه که در اوایل انقلاب به این توهم گرفتار آمدیم و حکومت را از دست دیکتاتوری خشنی بیرون آوردیم ولی دیکتاتوری خشن تری را به مراد خود رساندیم. من این را بر عکس بسیاری که گناه و تقصیر را بگردن خارجیان می اندازند، بیشتر تقصیر تفرقه و ناآگاهی خودمان می دانم. تقصیر برتری طلبانی می دانم که این نا آگاهی را در مملکت رواج دادند. تقصیر آن کسانی می دانم که سرکردگی شخص خودرا بالاتر و بهتر ازهر هدف وآرزوئی می دانستند و امروز نیز برای بازگرداندن آن روزهای شوم می کوشند. به قول آقای دکتر لاجوردی که در پاسخ به مقاله دکتر داریوش همایون می گویند: "اگر همان روزها که امروز افسوسش برای بسیاری وجود دارد کمی از خود محوری ها وحاکمیت قدرت و زور کمتر می شد و بر عقل و درایت افزوده می گشت و آینده نگری جایگزین آن می گردید بی تردید امروز گرفتار همین چند ده نفری هم که جدائی طلب و بیگانه پرست هستند نمی شدیم". از طرفی من سرزنش نمی کنم آن کسانی را که آرزوی باز گشت رژیم سابق را دارند. رژیم جمهوری اسلامی وضع اسفباری را بوجود آورده است که برخی از انسان ها هر سیستم کمی بهتر از آن را آرزو می کنند. از طرف دیگر آن چه که دکتر لاجوردی عزیز، "چند ده نفری جدائی طلب" می نامد، می توان به کسانی گفت که جان بر لب دارند و دیگر نمی خواهند از دو طرف تحقیر شوند و ظلم مضاعف ببینند. همین دیشب بعد از یک سخنرانی پالتاکی که من در پاسخ به پرسشی گفتم: با دولت مستقل هر ملت ایرانی موافق نیستم، زیرا در آن صورت با چهار دیکتاتور خونخوار و ناسیونالیست سرو کار خواهیم داشت که مارا می بلعند و یا برای زنده ماندن باید مانند کویت و دیگر کشورهای بظاهر مستقل نوکر یک قدرت بزرگ بشویم، جوان روشن ضمیر و پاک دلی در این رابطه گفتند: "حاضرند نوکر یک بیگانه بشوند، ولی به این اندازه مشمئز کننده از عرب و ترک و فارس تحقیر نشوند و از گسترش زبان و فرهنگش جلوگیری به عمل نیاورند". فکر می کنم این هموطن من تنها نباشند، هزاران نفر مانند او می اندیشند و اینها جدا از آن انسانهائی نیستند که حقوق مساوی را طلب می کنند و می خواهند در جامعه ای زندگی کنند که شهروند درجه دوم نباشند. آقای دکتر لاجوردی در مقاله "فدرالیسم را از زندان تجزیه طلبان نجات دهیم" آورده اند: "التماس می کنم، بیآئیم و کمی هم که شده از شعار دوری و به شعور نزدیک تر شویم و به خودمان بر گردیم که چگونه می توان "حکومت تهران" را به "حکومت ایران" تبدیل کنیم و چگونه می توانیم مفاهیم "غیر متمرکز" و "فدرالیسم" و یا هر نوع واژه دیگری را در این زمینه برای مردممان و در قالب "ایران" به ثمر برسانیم و بارور کنیم و به جستجوی راه های رسیدن به آنها بپردازیم، یکی از بزرگترین مسئولیت های ما اینست که "فدرالیسم" را از زندان تجزیه طلبان نجات دهیم و آنرا با معانی و مفاهیم مدرن در چارچوب ایران پیاده کنیم. وحشت نداشته باشیم، نه کردهای ما می خواهند به عراق و ترکیه و سوریه بپیوندند، نه بلوچ های ما قصد ملحق شدن به افغانستان و پاکستان را دارند و نه لرها و ترکمن ها و خوزستانی های ایران می خواهند ایران را تجزیه کنند - آنها در طول هزاره ها ایرانی بودن خود را باثبات رسانده اند و بهای سنگین تری پرداخته اند؛ کمی فکر کنیم"! بنده هم مانند آقای دکتر لاجوردی از همه فعالان سیاسی ایران با هر ایدئولوژی و طرز فکری که دارند، اما مدام شعار دمکراسی را سر می دهند، تقاضا دارم، بیائید کمی عمیق تر به مسئله ایران بعد از جمهوری اسلامی، بیاندیشیم. اگر نمی خواهیم ایران تجزیه شود، دست از لج بازی بر داریم و واقعیت را بپذیریم. همان حقی که برای خود و ملت خود قایل هستیم به دیگر ملتها نیز روا بداریم. دمکراسی خواهان خوب می دانند که این دمکراسی در جامعه ایران مفهومی نخواهد داشت اگر ما به مسئله ملیتها توجه نکنیم. اگر کوشش کنیم سیستمی غیر از سیستم فدرالی در ایران پیاده کنیم. در پایان امیدوارم این نوشته تأثیر مثبت خود را هرچند کوچک هم باشد، بر همه جوانان شیفته آزادی، برابری و دمکراسی بگذارد.

 

هایدلبرگ، آلمان فدرال 5 آوریل 2009 دکتر گلمراد مرادی

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de

  

حسین لاجوردی

تحلیل گر مسایل سیاسی

ایران، سرزمین بحران ها و تفاوت ها

ایران سرزمینی که من در چارچوب ماندگاری و تمامیت ارضی آن تلاش می کنم مجموعه ایست که در حال حاضر در محاصره بحران های متفاوت و متعدد قرار گرفته است که شکل حاکمیت سیاسی و متمرکزش یکی از مشکلات اساسی آن در گذشته تا کنون بوده و امروز در بالاترین نقطه انفجار خود می باشد. مشکل بزرگی که خود مانع به وجود آمدن دموکراسی و حکومت مردم بوده است.

"کنفرانس حقوق بشر، دموکراسى و فدراليسم در ایران"

پارلمان اتحاديه اروپا – بروکسل، اول و دوم آپریل 2009

ایران، سرزمین بحران ها و تفاوت ها

مقاله ارائه شده به "کنفرانس حقوق بشر، دموکراسى و فدراليسم در ایران" که علی رغم اشتیاق فراوان

برای شرکت در این کنفرانس، بدلیل مشکلات غیر منتظره شغلی انجام آن میسر نگردید

ایران سرزمینی که من در چارچوب ماندگاری و تمامیت ارضی آن تلاش می کنم مجموعه ایست که در حال حاضر در محاصره بحران های متفاوت و متعدد قرار گرفته است که شکل حاکمیت سیاسی و متمرکزش یکی از مشکلات اساسی آن در گذشته تا کنون بوده و امروز در بالاترین نقطه انفجار خود می باشد. مشکل بزرگی که خود مانع به وجود آمدن دموکراسی و حکومت مردم بوده است.

ایران، امروز با 1.643.195 کیلومتر مربع 71 میلیون جمعیت را در خود جای داده است که حدود 54 میلیون آن (53.485.000) کمتر از 40 سال دارند و تمامی آنها در محاصره بحران های متفاوت و متعددی هستند که مهمترین آنها عبارتند از:

1- بحران اقتصادی

علی رغم درآمد سرشار نفت در 30 سال گذشته که بر اساس داده های آماری حکومت جمهوری اسلامی متجاوز از 1100 میلیارد دلار بوده است که خود 11 برابر بیشتر از کل درآمد نفتی ایران در یکصد سال گذشته می باشد، بدلیل نبود مدیریت، فساد و سوء استفاده های بیش از حد، هزینه های سرسام آور حمایت های تروریستی در منطقه و در سطوح بین المللی و...، موجب گشته است که از یکسو تورم و بیکاری و از سوئی دیگر فقر و گرسنگی گریبان اکثریتی از مردم را گرفته که بنا بر آمارهای متفاوت حکومتی 14 تا 20 میلیون نفر زیر خط مطلق فقر و گرسنگی و حدود 10 درصد جمعیت کل کشور درحاشیه شهرها زندگی می کنند .

2- بحران اجتماعی

بحران های اجتماعی تهدید های فراوانی را بر جامعه و خاصه جوامع دارای جمعیت جوان دارند، در 30 سال گذشته که تلاش حکومت بر اسقرار حکومت ایدئولوژیک مذهبی بوده است بیشترین رویاروئی میان هویت و مذهب یعنی اصالت و هویت ایرانی و عدم پذیرش دین و مذهب حکومتی برای ایرانیان که هویت ایرانی برایشان از اهمیت و ارزش بالائی برخوردار است به وجود آمده که خود به همراه دیگر عوامل موثر باعث آسیب های فراوان اجتماعی مانند برخوردهای دینی - مذهبی، اعتراض های گسترده طبقات مختلف اجتماعی مانند: جوانان، زنان، کارگران، معلمان، دانشجویان و...، و از سوئی دیگر فرار مغزها و مفاسد اجتماعی مانند اعتیاد گسترده، فحشاء، عدم امنیت و سقوط اخلاق و فرهنگ اجتماعی را به همراه داشته است.

3- بحران سیاسی

بحران سیاسی ایران در دو بخش داخلی و بین المللی شکل پیدا می کند :

1-3 – بحران داخلی

خواست های آزادیخواهانه و داشتن جامعه ای آزاد و دموکراتیک، خواست تمامی اقشار اجتماعی و بیشترین آن نسل جوان کشور است که حکومت در مقابل آن ایستاده و به شدت آنرا سرکوب می کند.

2-3 – بحران خارجی

در رژیم جمهوری اسلامی دو هدف مشخص، روشن و پیگیر وجود دارد :

1-2-3 – اشاعه و ترویج تفکر و حکومت شیعی و حمایت آن به اشکال متفاوت و از جمله پرداخت هزینه، سازماندهی و آموزش و انجام حرکت های تروریستی برای تشکیل کمربند شیعی از لبنان به کابل و از کابل به تهران و بغداد و کشورهای حاشیه خلیج فارس است که بتوانند " خلافت اسلامی " را تشکیل دهند.

2-2-3 – بحران انرژی هسته ای و بمب اتمی که برای حمایت کامل از هدف های منطقه ای و بین المللی خواهد بود.

و برای به نتیجه رسیدن سیاست ها و هدف های مشخص حکومت جمهوری اسلامی، مردم ایران در زیر سخت ترین سرکوب های ممکن قرار دارند و دنیای غرب هم ازیکسو با ساده اندیشی و از سوئی دیگر با طمع قراردادهای پر سود اقتصادی با رژیم در انتظار سر به راه شدن حکومت جمهوری اسلامی به سر می برد.

4- بحران فرهنگی – سیاسی

ایران از مجموعه اقوام آن شکل گرفته است و نبود هر کدام از آنها به مثابه نبود یک عضو از اعضای بدن خواهد بود، در تعریف "ایران" باید به این نکته اشاره کرد که ایران مجموعه ایست از تمامی اقوام آن که ایران کامل را به وجود آورده و هیچگاه به نام قوم و قبیله خاصی نبوده است و اگر در عهد باستان به ایران "پرس" گفته می شده تنها بدلیل پایتخت سیاسی آن در فارس بوده است و نه بدلیل اهالی فارس قدیم و از این رو ایران را در برهه هائی از تاریخ "پرس" گفته اند.

امروز وجود حکومت جمهوری اسلامی و وجود حاکمیت ایدئولوژیک دینی که هیچگونه امتیازی را از سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جز برای گروه کوچک حکومتی خود که همان مسلمانان شیعه اثنی عشری دوازده امامی هستند قائل نیست، باعث بوجود آمدن مسائل و مشکلاتی برای اقوام ایران شده است و می تواند مخاطره آمیز شود و از این رو باید بدنبال راه حل های مناسب آن تلاش کرد.

5- نتیجه گیری

حکومت غیر متمرکز، فدرالیسم و یا هر نوع حاکمیت دیگری که قدرت حکومت را در اختیار تمامی ایرانیان قرار دهد و از میان رفتن قدرت حکوت مرکزی تنها راه آینده ایران است و حاکمیت دموکراسی آنرا رقم خواهد زد.

نمونه هائی در تاریخ ما وجود داشته است، نمونه هائی بسیاری در جهان امروز ما وجود دارد ولی هیچکدام آنها نسخه پیچیده شده برای مشکلات امروز ایران و برای تشکیل یک حکومت غیر متمرکز و یا فدرال نیست، و از آنجائیکه باید به سوی اداره کشور با یک حکومت غیر متمرکز بود، باید تلاش کرد که طرح ها و برنامه هائی به وجود آید که ساختار حاکمیت غیر متمرکزی را پیشنهاد کند که با شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران هم آهنگی و هم خوانی داشته باشد، حال با هر عنوانی که مورد تائید مردم و نمایندگان آنها در یک مجلس موسسان که نمایندگان واقعی مردم در آن حضور داشته باشند قرار بگیرد و در غیر این صورت هر آنچه ما شعار دهیم و هیجان ایجاد کنیم راه به جائی برده نمی شود. باید مطالعات و دست آوردهائی امروز بوجود بیاید که در آینده بدون جمهوری اسلامی به تحقق بپیوندد.

باید توجه داشت که مسائل و مشکلات مردم ایران، امروز در یک مجموعه "فدرالیسم" خلاصه نشده است و در یک کلیت قرار دارد و آنهم تمامی مشکلاتی است که گریبان همه ملت ایران را گرفته است.

باید بتوانیم فارغ از زن و مرد، پیر و جوان، روستائی و شهری و کرد و ترک و بلوچ و لر و عرب ایرانی و ترکمن و گیلانی و مازندرانی با یک تفکر و همکاری و همدلی و به دور از هیجان و تحریک به آزادی ایران بپردازیم.

"فدرالیسم را از خارجی ها طلب نکنیم". فدرالیسم طرح و قبول همگانی را طلب می کند، در مرحله اول و به عنوان گام نخست، باید بتوانیم حاکمیت دموکراسی را جایگزین استبداد حاکم کنیم، چرا که بقیه خواست ها در "چارچوب ایران" از همین مسیر خواهد گذشت (http://www.aciiran.com/OPENING.htm ).

تا به امروز و به جرئت باید گفت هیچکدام از کشورهای غربی بدنبال منافع مردم ایران نبوده اند و منافع خود را در ایران دنبال کرده اند و انتظار دیگری هم نباید می داشتیم، آنها از سی سال پیش تا کنون منافع خود را در حمایت از رژیم جمهوری اسلامی تشخیص داده اند و اینکه گاه گاهگاهی در رابطه با نقض حقوق بشر و زندان و اعدام هم اشاراتی می کنند برای خالی نبودن عریضه است، آنها همیشه بدنبال رسمیت بخشیدن و حمایت از رژیم جمهوری اسلامی بوده اند و تلاش داشته اند که فکر تغییر رژیم را خنثی کنند، غافل از اینکه این مردم ایران هستند که باید برای بقا و یا سرنگونی رژیم تصمیم بگیرند (http://www.aciiran.com/thankyoucondi.htm) و این تنها به خود ما برمی گردد و ما ایرانیان هستیم که باید تنها یک هدف را در این زمینه دنبال کنیم و آن اینکه کلیت، تمامیت و موجودیت رژیم جمهوری اسلامی است که کشور ما را به مرحله سقوط رسانده است و باید از میان بر داشته شود را پیگیر باشیم.

وظیفه و مسئولیتی بسیار بزرگ بر سر راه تمامی ما ایرانیان قرار دارد که داخل و خارج و مرد و زن نمی شناسد، این حقارت و بی هویتی بر روی تمامی ما سایه انداخته است، کرد و ترک و بلوچ و عرب خوزستانی تفاوتی نمی کند و همه ما ایرانیان را در این حقارت شریک کرده است.

به خودمان بیائیم و برای مسائل مشکلات مان، امروز راه حل پیدا کنیم و دست آوردهایش را به پارلمان آینده ایران حوالت دهیم - به آینده ای که چندان دور نیست و اراده و عزمی ملی را طلب می کند.

حسین لاجوردی

پاریس آپریل 2009

  

فدرالیسم را از زندان تجزیه طلبان نجات دهیم

با نگاهی به مقاله "همرائی" آقای داریوش همایون و

کمی اندیشیدن، بیشتر فکردن و منطق را جایگزین هیجان نمودن

هدف مشخص من را دراین نوشتارمی توانید بمانند همیشه نگرانیم برای آینده ایران بدانید و به آقای داریوش همایون هم برای اینکه نگران نباشند در این نوشته تعهد کتبی می دهم که نه جزء "کمونیست های سربلند کرده" هستم، نه از "حزب الهی های از هر رنگ" و نه از "سلطنت طلب های رنگارنگ" و یا...،

ایشان در قسمتی از مقاله "همرائی" و از قول یکی از اندیشه مندان انگلیسی نوشته اند که "هدف دموکراسی باید ایجاد بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان (!!!) باشد".

از فحوای کلام چنین بر می آید که بطور قطع این بیشترین مردمان از دید نویسنده – داریوش همایون – همگی در زمان رضا شاه و محمد رضاشاه و در نهایت آرامش و بدون کوچکترین خواست و نیازی در یک جامعه آزاد و دموکراتیک در تهران زندگی می کرده اند و همه هم پادشاه طلب و سلطنت طلب بوده اند و امروز هم تمامی ایرانیان با همان طرز تفکر که مجبورند داشته باشند در انتظار نشسته اند که حزب مشروطه (یعنی داریوش همایون) و یا داریوش همایون (یعنی حزب مشروطه) چه نسخه ای صادر می کند تا دستورالعمل مبارزه برای بازگرداندن گذشته ای باشند که بدون هیچگونه تردیدی بوجود آورنده بستر اهانت بار امروز ماست.

اگر کسی در دوران پنجاه – شصت سال پیش از تکنولوژی امروز گرفتار است و از اعلامیه جهانی حقوق بشر تنها آنچه را می بیند که خود می خواهد و توان نگاه کردن به واقعیت های اعلامیه حقوق بشر حتی شصت سال پس از پیدایش آنرا نیز ندارد گناه جامعه هفتاد و چند میلیونی امروز ایران نیست که تمامی تلاشش را برای بدست آوردن آزادی و رهائی از وجود اهانت بار حکومت جمهوری اسلامی و هر نوع حکومت اربابی و استبدادی و دیکتاتوری و با تمام مشکلاتش دنبال می کند.

در زمره نخستین پایه گذران و امضاء کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر کشورهائی چون ایالات متحده امریکا، آلمان، هند، سویس و...، بوده اند که همگی از روز نخست پذیرای اداره کشور از طریق " فدرالیسم " شدند، اگر حتی کمی هم شده بفکر بنشینیم، بی تردید باید باین نتیجه مشخص برسیم که مقامات و متفکران هیچکدام از این کشورها نه تنها قصد و نیت شان "فروپاشی" و "بجان هم انداختن مردمان کشورشان" نبوده است که با یک آینده نگری، تلاش داشته اند که با هدف برابری و آزادی برای مردمشان چارچوب و تمامیت ارضی خود را پا برجا نگاهدارند.

امروز و به دنبال تفکرات بلند و ارزشمند آنروز آنها شاهد آن هستیم که یکی از پابرجاترین دموکراسی ها در هند وجود دارد، یکی از آزاد ترین کشورهای جهان سویس است، آلمان در زمره پیشرفته ترین کشورهای جهان قرار دارد و ایالات متحده امریکا با تمام معایبش بر جهان حکومت می کند و یادآوری این مهم نه بدان معناست که ما هم امروز کپی برداری کنیم و همان کار را انجام دهیم، ولی بطور قطع در برگیرنده این مفهوم می باشد که تعین تکلیف نکنیم و اجازه دهیم در یک فضای آزاد مردم بتوانند برای امروز و فردایشان تصمیم بگیرندو ما تنها نقش یک مشورت دهنده را بعهده بگیریم، اگر از ما مشورتی طلب شود.

نکته بسیار مهمی که حافظه تاریخی مان اجازه نمی دهد بدان بپردازیم و یادآور خودمان شویم اینست که در نوشتن اعلامیه جهانی حقوق بشر در شصت سال پیش نماینده کشور ایران نیز حضور داشته است و ایران نیز یکی از کشورهائی بوده است که مورد مشورت قرار گرفته بود، اگر همانروز هم اصل "انجمن های ایالتی – ولایتی"در قانون اساسی مشروطیت و در اصل قاموس آن قانون مورد احترام برای مسئولان و حکومت کنندگان کشور می بود باز هم امروز ما اینچنین دچار آشفتگی و سرگردانی نبودیم که هر روز بدلیل یک سلسله تحریکات و بی فکری ها اینهمه نگران تجزیه ایران مان باشیم.

چشمان ما نه تنها توانائی دیدن چنین واقعیت هائی را ندارد که همچنان در توهمات خود غرق گشته ایم و فراموش می کنیم که پیش زمینه های این بحث های جدائی طلبی که به ذعم من تنها افراد و گروههای کوچک و منحصر بفرد و تک نفره ای را در بر می گیرد که به یمن وجود جمهوری اسلامی و فرصت هائی که این حکومت ایجاد کرده است از سوئی وحمایت قدرت های غربی که همیشه با تفکر تجزیه ایران پیش رفته اند از سوئی دیگر است در میان مردم ایران کوچکترین پایگاه و جایگاهی ندارد.

ولی فراموش نکنیم که تمامی اینها ریشه و پایه ای در گذشته ای مملو از استبداد و دیکتاتوری دارد که امروز سر بر افراشته است.

به خودمان بیآئیم، واقعیت اینست که بطور قطع و یقین معنی و مفهوم "همرائی" برایمان شناخته شده نیست، چرا که همچنان مفهوم "همرائی" برایمان تجدید دوران گذشته و ندیده انگاشتن خواست ها و نیازهای واقعی دیروز و امروز مردم ایران است.

اگر همان روزها که امروز افسوسش برای بسیاری وجود دارد کمی از خودمحوری ها وحاکمیت قدرت و زورکمتر می شد و بر عقل و درایت افزوده می گشت و آینده نگری جایگزین آن می گردید بی تردید امروز گرفتار همین چند ده نفری هم که جدائی طلب و بیگانه پرست هستند نمی شدیم.

و این در حالیست که من همچنان اعتقادم بر اینست که اگر با "انصاف سیاسی – اجتماعی" به مسائل نگاه کنیم، در مهمترین برخورد باید باین مهم بیاندیشیم که رضاشاه ایران را از زندگی قبیله ای به دنیای مدرن وارد کرد و محمد رضا شاه با تمام ضعف هایش آرزوئی جز سربلندی ایران نداشت.

لازم به توضیح می دانم که این مسئله همچنان کوچکترین ارتباطی باین ندارد که من از هر نوع حکومت دیکتاتوری متنفرم که می تواند نامش صاحب و ارباب باشد و یا شاه دیکتاتور و رئیس جمهور مادام العمر و یا ولی فقیه که اهانت بارترینش است و اگر بطور پیوسته از تمامی افراد و گروه ها دعوت می کنم که بفکر بنشینند نه به معنای طرفداری از این و یا آن تفکر، بلکه صرفا بدین معناست که افراد با هر نوع عقیده ای که دارند برای از میان برداشتن این بی هویتی و حقارت دست بدست هم دهند و در فردای آزاد ایران به تلاش برای متقاعد کردن دیگران بپردازند.

جای تاسف فراوان است که ما همچنان با گذر از تجربه ها، نیآموخته ایم که به معانی و مفاهیم واژه ها در ابعاد گسترده تری نگاه کنیم و کمی هم شده بیاندیشیم که ممکن است برداشت من از واژه "همرائی" تنها همانی که من فکر می کنم نباشد و این واژه جز معنی "همراه شدن با من" که روح و ضمیر گوینده را بدنبال دارد مورد استفاده قرار نگیرد و مفاهیم دیگری را نیز به ذهن متبادر کند.

ما هنوز هم نمی خواهیم بپذیریم که پایه ها و چارچوب واقعی "همرائی" را خواست ها و نیازهای همگانی تشکیل می دهد و همچنان درب بر آن پایه نمی گردد که آنچه را من فکر می کنم همان باید انجام شود.

اگر خواست و دیدگاه تمامی مردم ایران در آنروز "سومکا" و در امروز "حزب مشروطه" و یا "داریوش همایون" بود که نمی بایست اینهمه نگرانی برای یکپارچگی ایران وجود داشته باشد.

ما اگر امروز خیلی می خواهیم ناسیونالیست و ایران پرست معرفی شویم بهتر است بجای ایستادن پشت سر منفور ترین حکومت دنیای امروز و در قرن بیست و یکم، موقعیت امروز ایران را بهتر بشناسیم و بجای شعارهای دهان پر کن و بدون محتوا راه های موجود برای باقی ماندن و یکپارچه ماندن ایران را بکمک همدیگر جستجو کنیم.

اینکه مرتب شعارهای بی اعتبار شده "کمونیست های سربلند کرده"، "حزب الهی های از هر رنگ"، سلطنت طلب های رنگارنگ و یا...، را مطرح و تمامی دیدگاه ها را جز خود چه خوب و چه بد "لجن پراکنی" لقب دهیم هیچ قدمی بیشتر از امروز حکومت جمهوری اسلامی بر نداشته ایم، چرا که آنها هم دقیقا همین شعار ها را جز "حزب الهی" مرتبا تکرار می کنند که با همین شیوه هم بیشترین و بزرگترین بی اعتباری را برای خود کسب کرده اند.

یادمان باشد علی رغم فاسد ترین حکومتی که امروز بر ایران وجود دارد "توتالیتاریسم" تنها مختص امروز و در سی سال گذشته نبوده است، توتالیتاریسم در فرهنگ و در حکومت های تاریخ ایران نهادینه شده است و تنها راه نجات از آن و رسیدن به یک حاکمیت مردمی دوری کردن از اعلامیه و دستور صادر کردن است که آنهم به فکر و اندیشه نیاز دارد و انسان های کار آزموده و اندیشمند را طلب می کند که به مفهوم واقعی دموکراسی بیاندیشند و ایرانیان را در هر گوشه ای از این مملکت که هستند و در سرزمین مادریشان برابر و یکسان نگاه کند و دموکراسی را برای همه آنان بخواهند.

برای من بطور قطع حاکمیت غیرمتمرکز و یا هر حکومتی که مردم تصمیم گیر آن باشند می خواهد نامش فدرال باشد و یا هر اسم دیگری در قالب ایرا ن یکپارچه مهمترین هدف وخواستگاهم است.

فدرالیسم هم تنها این نیست که ما شعار آنرا بدهیم و تنها به وجود آن در چند کشور اشاره کنیم بلکه باید بتوانیم طرحی را ارائه کنیم که با ویژه گی های فرهنگی – اجتماعی - اقتصادی و سیاسی برای جامعه ما بوجود آمده باشد و با فرهنگ و خصوصیات ایران و ایرانی و برای ایران تدوین شده باشد و بتواند برای تمامی ما ایرانیان چه در زابل و ایرانشهر، چه در گرمی و آذر شهر، چه در تربت جام و چه در میناب و چاه بهار و در نهایت تهران بتواند برابری و یکسانی در قالب تمامیت ارضی و با حفظ چهار گوشه ایران بوجود بیاورد و قادر باشد خواست ها و نیازهای تمامی ایرانیان را در بستر ایران فراهم آورد.

این همان ایده آلی خواهد بود که برایم وجود دارد و برایش بیشترین تلاش را خواهم کرد خواستگاهی که امیدوارم بتواند سربلندی ایرانیان را به ارمغان آورد و آرزوهای نزدیک به یکصد پنجاه سال آشفتگی و پراکندگی را یکبار و برای همیشه از میان بر دارد.

التماس می کنم، بیآئیم و کمی هم که شده از شعار دوری و به شعور نزدیک تر شویم و به خودمان بر گردیم که چگونه می توان "حکومت تهران" را به "حکومت ایران" تبدیل کنیم و چگونه می توانیم مفاهیم "غیر متمرکز" و "فدرالیسم" و یا هر نوع واژه دیگری را در این زمینه برای مردممان و در قالب "ایران" به ثمر برسانیم و بارور کنیم و به جستجوی راه های رسیدن به آنها بپردازیم، یکی از بزرگترین مسئولیت های ما اینست که "فدرالیسم" را از زندان تجزیه طلبان نجات دهیم و آنرا با معانی و مفاهیم مدرن در چارچوب ایران پیاده کنیم. وحشت نداشته باشیم، نه کردهای ما می خواهند به عراق و ترکیه و سوریه بپیوندند، نه بلوچ های ما قصد ملحق شدن به افغانستان و پاکستان را دارند و نه لرها و ترکمن ها و خوزستانی های ایران می خواهند ایران را تجزیه کنند - آنها در طول هزاره ها ایرانی بودن خود را باثبات رسانده اند و بهای سنگین تری پرداخته اند؛ کمی فکر کنیم!

تنها کسانی بطور مرتب بر طبل گذشته می کوبند که فکر و حرف و سخنی برای امروز و فردای ایران ندارند، به خودمان بیآئیم آیا همین بی فکری ها و شعارهای تو خالی و بی محتوا نبوده است که ما را به امروزمان و با حکومت جمهوری اسلامی به این بی هویتی و حقارت رسانده است ؟

برای ساختن آینده ایران تنها به فکر و اندیشه و شجاعت ابراز کردنش و دوری از هیجان و تحریک مردم نیاز است.

تصور می کنید کمی به خود آمدن و اندیشیدن بد باشد؟

 حسین لاجوردی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.