رفتن به محتوای اصلی

مسئله ملی در ایران،فدرالیسم و تجزیه طلبی
23.04.2009 - 20:24

این متن سخنرانی در جلسه پالتاکی ایران گفتمان ملل با اضافات و مطالب دگری است که یا از طرف شنوندگان مطرح گردیده و یا در آن جلسه گفته نشد است.

 حضار محترم و هموطنان ارجمند، همانطور که در صفحات روزنامه ها و اینترنت ملاحظه می فرمائید، مسئله ملی، فدرالیسم و "تجزیه طلبی" به بحث داغ روز تبدیل شده است. شاید در طول تاریخ ایران به اندازه این چندسال اخیر درباره مسئله ملی وحقوق ملیتها، مطلب نگاشته نشده و بحث روشنفکری انجام نگرفته است و روشنفکران ما در جامعه به این اندازه جدل قلمی نداشته اند. از جانبی این یک کار بسیار مفیدی است و کمک شایانی است به تمرین دمکراسی. ازجانب دیگر می توان گفت این جدل مضر نیز هست، زیرا ما هنوز، به صراحت باید گفت، یاد نگرفته ایم که بپذیریم همانچه برای خود خوب می دانیم به دیگران هم روا بداریم. لذا همین درک نکردن موضوع، باعث خصومت و دشمنی بین انسانها و ملتهائی می شود که صدها سال (اگر از حاکمان دیکتاتورش چشم بپوشیم) درکنار هم به خوبی یابدی زندگی کرده اند. درگذشته حکام کشورهای مدرن و صنعتی فقط درفکر آن بودند که چگونه با فروش تولیدات خود بما و بدست آوردن مواد خام ارزان ازدیگر کشورها، وضع اقتصادی خودرا توسعه دهند و بهتر کنند. آنها کمتر کاری هم به وضع داخلی کشورهای ما که منابع اولیه برای پیشرفت اقتصادی خود بود، داشتند. هر حکومتی مستبدی هم بر جامعه ما بر سر کار بود، برایشان زیاد مهم نبود.

 اکنون آنها هم بخوبی می بینند که دنیا عوض شده و درحال تحولی عظیم است و دیگر نمی توان بهیچ وسیله ای جلو آن را سد کرد. این کشورهای صنعتی نیز، خوب متوجه شده و می دانند، نه اینکه مردمان سرزمینهای ما بیدار شده اند و حقوق حقه خود را که پدران ما از آن بی اطلاع بودند، کشف کرده وطلب می کنند، بلکه آنها نیز دیگر نمی توانند در برابر این تحولات بی تفاوت بمانند. لذا کوشش می کنند برای رقابت بین خود هم بوده به خواستهای ملتهای این سر زمینهای دارای منابع حیاتی اولیه و از نظر استراتژیک بسیار مهم با خیل عظیم مصرف کننده تولیدات صنعتی، توجه جدی بنمایند.

 از اولین اقدامات آنها آشنائی هر چه بیشتر با ملتهای ما از طریق روشنفکران فراری از چنگ دیکتاتوران و حمایت از تشکیل کنفرانسها و نشستهای نیروهای ضد دیکتاتوری برای راه حل منطقی یافتن دسترسی به این حقوق و خواستها است. برای نمونه گرد هم آئی و کنفرانس بروکسل و طرح دمکراسی و فدرالیسم را یکی از آنها می توان به حساب آورد. بعضی از خود شماها در کنفرانس بروکسل در پارلامان اروپا در روزهای 31 مارس و اول و دوم آوریل 2009، حضور داشتید و ملاحظه فرمودید که این کنفرانس با وصف تجربه اولین بارش و بدون شک کمبودهایش، یک گرد هم آئی بسیار موفقیت آمیز بود. زیرا برای اولین بار بحثی دوستانه و رو در رو، بین برخی از نیروهای اوپوزیسیون با افکار دمکراتیک و پیروان ایدئولوژی های مختلف و باشرکت یک سناتور ایتالیائی و چند نماینده مجلس آن کشور و نیز شرکت برخی ازنمایندگان پارلامان اروپا، انجام گرفت. بحثهای همه جانبه رهبران احزاب و کادرهای فعال اوپوزیسیون حاضر در کنفرانس و دیگر شرکت کنندگان نشان داد که آنها به آینده ایران بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، بطور جدی می اندیشند و ما آرزو می کنیم باز هم چنین کنفرانسهائی در سطح بین المللی با شرکت تعداد بمراتب بیشتری از هموطنان با بحثهای غنی تری، برگزار شوند. این کنفرانس نشان داد و برای برخی ازافراد و نمایندگان پارلامان اروپائی هم روشن شد که اگر در آینده نیز به سر نوشت همه ملتهای ساکن ایران و حقوق مساوی آنان، توجه جدی نشود، شعار دمکراسی و آزادی بصورت همان "شعار" باقی خواهد ماند و ترس از آن می رود که دیکتاتور دیگری بر جامعه حاکم شود و اوضاع به مراتب بد تر و بغرنج تر گردد. نمونه روشن را در رابطه با موفقیت این کنفرانس، می توان در این چند هفته گذشته در عکس العمل نشان دادن تعداد معدودی از افراطیون راست و حمله های قلمی به آن را دید. این خود نشانه بارز خشم و وحشت تمامیت خواهان از دمکراسی و کوشش آنها در ایجاد یک حکومت مرکزی و دیکتاتوری مطلق دیگری است که بدون شک هیچ کدام از ما آن را نخواسته و نمی خواهیم.

 خوب بحث کنونی ما بر سر مسئله ملی در ایران، فدرالیسم و "تجزیه طلبی" است که خیلی ها با علم کردن تجزیه کشور وضع جامعه را پیچیده و بغرنج کرده اند. در صورتیکه بنظر من ساده ترین و منطقی ترین راه حل برای این مسئله درجامعه ما، بدون ترس از "تجزیه"، همان انتخاب راه فدرالیسم توسط انسانهای عدالت خواه و دمکرات، می تواند باشد. همزمان در اینجا این پرسش مطرح است که آیا فدرالیسم برابر تجزیه کشور و جدائی طلبی است؟! اگر به منطق رجوع کنیم، نه! ولی اگر دست از تمامیت خواهی بر نداریم، بدون شک باید چنین انتظاری را هم داشته باشیم. متأسفانه دو گروه در جامعه ما هستند که به خاطر منافع ویژه ای، مسئله صلح آمیز فراگیری و پیاده کردن دمکراسی در ایران را به مشکل ترین و بغرنج ترین مسئله روز تبدیل کرده اند. یک گروه مطلقا مخالف سر سخت فدرالیسم و هوادار یک حکومت مقتدر مرکزی و در حقیقت هوادار یک دیکتاتوری هستند و گروه دیگر هواداران افراطی استقلال ملتها یعنی جدائی طلبان هستند. اینان افرادی از ملیتهای تحت ستم اند که بحق نمی توانند تحقیر و توهینی که به پدرانشان شده و نابرابری که شامل حال خود می بینند را تحمل کنند. انسان دراینجا به آنها حق می دهد وخودرا درخواستهای آنان سهیم می داند. اما ما بخوبی می دانیم که جدائی و استقلال خواهی درد جامعه ما را درمان نمی کند. زیرا ما هم در طول تاریخ گذشته و حاکمیت دیکتاتوران دیده ایم و هم مبارزه 25 ساله اخیر بخشی از ملت کرد در ترکیه را تجربه کرده ایم که در اوایل برای استقلال کردستان مبارزه می کردند و در نتیجه یک جنگ نا خواسته و فرسایشی از طرف دولت ناسیو- نالیست کور ترکیه به آنها تحمیل شد و نه اینکه هنوز ادامه دارد، بلکه دامنه مسئله متأسفانه به دلیل افراط گرائی نیروهای راست ملت حاکم بر جامعه ما نیز، کشیده شده است. امروزه ما بخوبی می بینیم اگر دولتهای حاکم بر ایران و سوریه و ترکیه الفبای دمکراسی را رعایت کنند، بعنوان مثال هیچ ملتی درمیان ملتهای حق پایمال شده بیش از حقوق مساوی خویش را نخواسته و نمی خواهد. بهر حال اگر از همه اینها بگذریم ما در ایران از یک طرف با منافع از دست رفته هائی سر و کار داریم که بهر قیمتی و هر نحوی با سوء استفاده از واژه های آزادی و دمکراسی که مرتب سر زبان دارند و می خواهند سیستمی را بوجود بیآورند که فقط خود حاکم باشند و نیز برایشان مهم نیست، اگر حقوق اجتماعی و فرهنگی دیگران در جامعه اصلا رعایت نشود. منتها برای عوامفریبی این واژه های دمکراسی و آزادی را بدون توجه به محتوای آنها از دهان نمی اندازند و اگر هم تضاد در گفتاررا به آنها یاد آوری کنی، از پاسخ صحیح طفره می روند و مسئله "تجزیه طلبی" و تکه تکه شدن کشور در دراز مدت را پیش می کشند و شوروی سابق و یوگسلاوی را مثال می زنند. اگر بپرسی پس چرا مثلا ملتهای ساکن سویس نمی خواهند علم تجزیه کشور را بر افرازند؟! دست به هزار توجیه گری و طفره رفتنهای دیگر می زنند و نهایتا می گویند: آخر مردم ما با مردم سویس فرق دارند!! این عزیزان هیچگاه نمی گویند، اگر ما حقوق دیگران را رعایت کنیم چه بسا اتحاد در جامعه ما از سویس هم پایدار تر شود.

 از طرف دیگر افرادی در خط مقابل هستند که در اثر ساده انگاری قضیه و یا همانطور که در پیش اشاره شد به ناحق شنیدن دهها سال توهین و تحقیر، یک شعار احساساتی را مطرح می کنند که زود خودرا و ملتهای حق پایمال شده را به دام نیرنگ و تحریک آن منافع از دست رفته ها می اندازند. یعنی در شعار به قول خود بالا ترین را (جدائی را) می خواهند که بحد اقل (که حق جدائی است) دست یابند. متأسفانه این گروه آخری بی جهت و خیلی ساده بهانه ای به دست گروه منافع از دست رفته ها می دهند که آنها بر شعار تجزیه طلبی بیشتر تأکید کنند و آن را علیه ملتهای محق در جامعه بکار برند. در صورتی که خود آنها می دانند، جدائی خواهی یک حق طبیعی هر گروه از انسانها در یک سیستم دمکراتیک است. اما آن را برای تعدادی از مردمان ملت حاکم که مفهوم فدرالیسم و یا تجزیه طلبی را درک نمی کنند و فرق آنها را تشخیص نمی دهند و هر دو را مساوی می دانند، باید مطرح کنند که مسئله را بغرنج تر کرده و به اهداف خود نزدیک شوند (یعنی بدست آوردن حمایت آن قشر بی اطلاع از موضوع). با تأسف باید گفت، کار این هموطنان برتری طلب، به این بلوای قلمی و جدل بی حاصل بین نیروهای اپوزیسیون دامن می زند که در حال حاضر این بلوا نیز وجود دارد. در نتیجه باید مواظب بود که به طور خود کار حقوق ملیتهای باصطلاح اقلیت، مانند گذشته زیر پا گذاشته نشود و باید افشاء گری کرد. بنده دراینجا تأکید می کنم تازمانی که توده ها در خاورمیانه، آگاهی کامل سیاسی کسب نکرده اند و تا زمانی که دمکراسی در منطقه حاکم نشود، دم از استقلال ملتی زدن، خاک به چشم خود پاشیدن است. پس باید نخست برای آگاهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توده های فارس، آذری، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن، کوشید و گام بر داشت و سعی کرد مفهوم دمکراسی را فهمید و آن را فهماند و سپس اگر نارضایتی در سیستم اداره کشور دیده شد و حق و حقوق برابر در جامعه رعایت نشد، آنگاه انسان می تواند و محق است، با استفاده از رفراندوم و حق رأی آزاد، مسئله استقلال ملتی و یا باهم زیستن با دیگران را بخواهد. این نکته طبیعی است، نه می توان کسی را بازور شمشیر و سر نیزه مجبور بهمزیستی با دیگران کرد و نه گروهی را مجبور به جدائی از دیگران نمود.

 لذا جدل دوستانه وکوشش فدرالیستها و دمکراسی خواهان ملیتهای ساکن ایران برای شرح و توضیح بیشتر این واژه ها و برحذر داشتن انسانهای پاکدل ازافتادن به دام برتری طلبان ومنافع ازدست رفته ها است، و نهایتا جلوگیری از دشمنی تراشیدن بین مردمان ملیتهای یک سر زمین و قانع کردن انسانها به حقوق ملی خویش، نه بیشتر و نه کمتر.

 حالا ببینیم مشکلات ملی و مسئله ملتها در یک کشور چگونه بوجود می آیند و چرا ما می گوئیم، اگر واقعا به دمکراسی باور داشته باشیم، تنها راه حل ساده مسئله در جامعه چند ملیتی ایران، حکومت فدرالی است. زیرا شعار مساوی دانستن آن باتجزیه طلبی یک شعار انحرافی آگاهانه، برای اختلاف انداختن و ماهی از آب گل آلود گرفتن است. از آنجا که ما صادقانه مسئله را مطرح می کنیم، لذا صادقانه هم برای بحث و دیالوگ در این باره آماده ایم و با تمام نیرو برای هر توافق عادلانه انعطاف پذیری داریم. پس اگر ریگی درکفش نیست و قصد دشمن تراشی نداریم، این گوی و این میدان.

 ما بارها درباره تعریف واژه های عشیره، قبیله، قوم، ملت، مسئله ملی، حق تعیین سر نوشت، تاریخچه آن و سیستمهای اداره یک کشور چند ملیتی و تک ملتی، بطور کامل صحبت کرده و نوشته ایم و فکر می کنم دیگر نیازی به تکرار نباشد. اما اگرپرسشی در این زمینه مطرح شود، تاحد امکان، با کمال میل شرح داده خواهد شد.

 بدین ترتیب آن کسانی که تعریف استاندارد واژه های فوق را به درستی می دانند و به دمکراسی نیز پای بند اند که با اطمینان اکثر شما عزیزان که دراینجا گرد آمده و از وقت خود برای بحث، مایه گذاشته اید، از آندسته پای بندان به حقوق برابر ملتها و هوا داران سرسخت دمکراسی هستید. بنابه این تعریفها، قبول هم داریم که کشور ما یک جامعه چند ملیتی است با فرهنگها و زبانهای غنی. لذا طبیعی است و باید قبول هم داشته باشیم که هیچ جامعه ای نمی تواند بطور دمکراتیک اداره شود، اگر درآن جامعه حقوق مساوی بین ملیتها و افراد آن رعایت نشود. یعنی به عنوان مثال، اگر به شما عرب و به بنده کرد و حسن آذری و دیگران تحمیل شود که باید به زبانی غیراز زبان مادری آموزش ببینیم و حتا در قانون مملکت نیاورند که ما درآموزش و پرورش وحفظ زبان و فرهنگ خود مجاز باشیم، این خود بصراحت نقض حقوق مساوی داشتن در یک کشور است و یا اگر من نوعی مجبور باشم (نه آزادانه) در چنین شرایط نابرابری، با شمای نوعی در زیر یک سقف زندگی کنم، این هم نقض صریح دمکراسی و آزادی انسانها است. این را دیگر بایستی هموطنان تمامیت خواه و برتری طلب بدانند و اگرنه، در افکار پیشین خود باید تجدید نظر کرده و بزبان کامپیوتر باید آن را "آپده یت" کنند.

 )Update)

 در تعریف درست دمکراسی داریم که واژه دمکراسی یا دمکراتسیا یونانی است و به معنای حکومت مردم برخود مردم است. یعنی دمکراسی امکانیست که انسان بوسیله آن، می تواند سرنوشت خود را خود تعیین کند. به دیگر سخن همه انسانهای یک سر زمین با هم تصمیم می گیرند و بارأی آزاد و آگاهانه نمایندگانی بر می گزینند که توسط آنها اداره امور کشور را بگردانند. نمایندگان مردم در یک شرایط دمکراتیک، در مجالس ایالتی و خانه ملتهای کشور خویش، قوانینی به تصویب می رسانند که همه افراد یا شهروندان آن جامعه از هر رنگ پوست، مذهب، نژاد، ملیت و دارای هر زبان و عقیده که هستند، برابر باشند و هیچ گروه و دسته ای از شهروندان یک کشور، بخاطر فرهنگ و زبان متفاوت و موقعیت اجتماعی و سیاسی و غیره با دیگر گروهها متمایز نباشد و یکی از آنها را بر دیگری از نظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متقدم یا مؤخر نشمرند.

 سیستم فدرالیسم در جامعه چند ملیتی، این نوع حکومت دمکراتیکی را که براساس رأی آزاد مردم باشد، تضمین می کند. چرا؟ برای اینکه در چنین شیوه حکومتی تمرکز زدائی، ملتها در حق تعیین سرنوشت خود آزاد اند و فرهنگ و زبان و رسم و رسومات خودرا بهتر فرا می گیرند، گسترش می دهند و حفظ می کنند و هیچ فشاری بر آنها وارد نمی شود. بهمین دلیل هم ضامن اتحاد برابرند، زیرا اتحادرا داوطلبانه پذیرفته اند. بهترین مثال در اروپا می توان سویس و بلژیک چند ملیتی و آلمان تک ملیتی را نام برد. در اینجا باید تأکید کرد، زمانی سیستم فدرالیسم در کشور ایران می تواند خوب عمل کند که همه شهروندان و همه ملتهای ساکن آن ازحقوق برابر برخوردار باشند. درغیر آنصورت ملیتهائی که احساس کنند دارای حقوق برابر با دیگر ملتهای هم شهروندی خویش نیستند، حتما از حق جدائی که در قانون اساسی مملکت به سود آنها می بایستی آورده شده باشد، استفاده خواهند کرد و همانطور که گفته شد مسئله به رفراندوم کشانده می شود (مانند کپک در کانادا) و در نتیجه تجزیه کشور مطرح خواهد بود. از آنجا که نیروهای برتری طلب و محافظه کار جامعه، به خود اطمینان ندارند که آیا قادر اند به حقوق مساوی همه شهروندان احترام بگذارند و پاسخگوی خواستهای آنها باشند، به این دلیل از همین حالا فدرالیسم را با تجزیه طلبی مساوی قرار می دهند. این مشکل بزرگی است که درمیان روشنفکران جامعه مارسوخ کرده و برای رهائی از آن نیاز به صرف انرژی بیشتر، توضیح بیشتر و روشنگری بیشتر داریم. من در اینجا یک مثال ساده می آورم که چرا یک حکومت مرکزی در جامعه چند ملیتی ما نمی تواند حاکمیت دمکراتیک بوجود بیاورد، آن گونه که برخی از نیروهای مخالف رژیم فعلی و قبل از همه محافظه کاران به شیپور دفاع از دمکراسی و آزادی می دمند و می خواهند در سایه آن یک حکومت مرکزی بوجود بیاورند و زبان و فرهنگ ملت حاکم باید سرا سری بشود، آنگونه که تاکنون بوده. گرچه ملی گرایان مترقی ملت حاکم که به دمکراسی آگاهی کامل دارند و نمی خواهند درایران مجددا یک رژیم دیکتاتوری حاکم شود و قبول دارند که زبان اقوام یا دیگر ملیتها می توانند تا یک کلاس معینی در مدارس درس داده شوند. اما آنها نیز اعتقاد دارند که زبان فارسی باید سرا سری باشد. وقتی بطور کلی از محافظه کاران و این عزیزان می پرسیم که چرا باید مثلا، زبان فارسی سرا سری باشد؟ در پاسخ می گویند، خوب دیگه، ما نیاز به یک زبان سراسری داریم که هنگام باصطلاح سفر به ایالات احتیاج به مترجم نداشته باشیم و بعلاوه زبان فارسی یک زبان غنی با ادبیات قوی است! مسلما ما شکی در آن نداریم که هر زبانی نه فقط سی سال (که یک دوره رشد یا ازبین بردن زبان است)، بلکه صدها سال در یک جامعه زبان دیوانی و ادبیات و آموزش باشد، معلوم است که غنی خواهد شد. هموطنان عزیز بخوبی می دانند که دیگر زبانها در جامعه ایران در طول تاریخ اجازه رشد نیافته اند و حتا جلو فراگیری آنها را گرفته اند ولی با این توصیف زنده مانده اند و این خود هنر است. قابل ذکر است که برخی از دوستان فدرالیسم خواه تا آن حد نرمش و انعطاف پذیری نشان می دهند که قبول دارند زبان فارسی یک زبان سرا سری باشد و دیگر زبانها نیز در مدارس آموزش داده شوند و زبان تدریس در دانشگاهها نیز باشند. با این وصف تمامیت خواهانی مانند آقای همایون، آقای امینی، آقای انصاری و امثال از طرح این مسئله هم می ترسند.

 در اینجا باید با تأکبد گفت: شکی در آن وجود ندارد که حقانیت با دمکراسی خواهان و ملتهای بیدار شده ساکن ایران است. زیرا این ملتها جز حقوق چندین ده ساله پایمال شده خود چیز اضافه برآن را نخواسته و نمی خواهند، بلکه فقط می خواهند در شرایط برابر با دیگر ملتها در یک کشور زندگی کنند. همین مسئله برابری خواستن وحشت در دل بر تری طلبان ایجاد نموده است و چپ و راست چاک دهان باز می کنند و به تهمت و توهین و فحاشی به افراد دیگر ملیتها می پردازند و یا برای سرگرم کردن آنها و دگر شخصیتهای دمکرات وخوانندگان علاقمند از ملت حاکم و دیگران، قلم می زنند که مردم را فقط بجدل مشغول دارند، نه چیز دیگر.

 اخیرا مجددا مطلب طولانی و طاقت فرسائی از آقای محمد امینی، زیر عنوان "سفر از ممالک محروسه به فدرالیسم قومی" خواندم. من اطمینان دارم این آقا با آگاهی کامل و چه بسا اصلا مأمور شده، این چنین مطالبی را برای سرگرم کردن و جدل بین نیروهای صادق می نویسند که مردم را مشغول کنند و الی کسی که یک جو آگاهی و شم سیاسی داشته باشد، بر این نکته و مثالهائی که از طرف برخی از فدرالیسم خواهان آورده شده، زیاد و تا حد 25 صفحه مقاله، تأکید نمی کند و مثالهای بی ربط نمی آورد. اگر دیگران به عنوان مثال مطلبی بنویسند و برای دفاع از نظریه فدرالیسم و اثبات درستی آن ازساتراپهای دوران کوروش، داریوش و یاممالک محروسه زمان قاجاریه و قبل از آن و یا اشاره به حکومتهای ایالتی و ولایتی در قانون اساسی صد سال پیش، دلیل بر تأیید در بست و یا پیاده کردن مو بموی آنها و بر گرداندن مملکت قرن بیست و یکم به صد و اندی سال پیش نیست. حالا چرا آقای امینی بیش از 25 تا 30 صفحه کاغذ سیاه کرده و وقت خوانندگان را بی جهت گرفته و می گیرد که فقط توضیح دهد فدرالیسم درست نیست(!)، بلکه حکومت مرکزی و مقتدر بایک زبان و یک ملت درست است، واقعا نمی دانم. شاید بدین خاطر است که آقای امینی هم شانس وزیر فرهنگ شدن در چنین حکومت مقتدری را بدست آورد!! بهر حال، بنا به این مثل معروف از روباه پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت دمم. حالا آقای امینی عزیز هم از تاریخ ارتجائی پادشاهان آنچه که بتواند تئوریش را ثابت کند (که بنده دراثبات آن تئوری شک دارم)، آورده و بخورد خوانندگانش می دهد. یعنی پارچه و قیچی دست خودشان است و هر طور دلشان بخواهد می برند و می دوزند. من در اینجا فقط به چند نکته از همان اوایل مقاله دراز و خسته کننده ایشان اشاره می کنم، زیرا قصد ندارم خوانندگان عزیز را بیش از حد خسته نمایم.

 آقای امینی با نوشتن همین جمله اولش که آورده است: " این روزها، بهره گیری از «ممالک محروسه ایران»، چه از سوی آن دسته از هواداران ایران فدرال که با انگیزه پایان دادن به نابرابری ها در ایران از راهکار فدرالیستی و استان گردانی پشتیبانی می کنند، و چه ازسوی کسانی که در سوداهای دیگری هستند و بهای چندانی به یگانگی و ماندگاری ایران نمی دهند، سخت روان گشته است." ایشان با بیان این جملاتش هم به ریش خودش خندیده است و هم به ریش ما خوانندگان مقاله اش! زیرا خود به درستی می داند که اگر ممالک محروسه و یا ساتراپها از طرف فدرالیستهای امروزی مثال آورده می شود، همانطور که در پیش اشاره شد، فقط برای توضیح مسئله است، وگر نه، خودشان خوب آگاهند و مانند بنده ازپشت کوه نیامده اند و می دانند که درقرن بیست و یکم و طرح مسئله فدرالیسم از طرف روشنفکران ملیتهای ایران در مرحله اول با ممالک محروسه و حتا حکومتهای ایالتی و و لایتی از آسمان تا زمین فرق دارند و در مرحله دوم یک مبارزه درست برای دست یابی به دمکراسی و پرت کردن هردیکتاتوری به زباله دان تاریخ است و درمرحله سوم یاد دادن به آقای امینی و همفکرانش که دیگر زمان بزیر یوغ در آوردن ملتها، گذشته است و میدان مبارزه برای برابری و مساوات باز شده است و دیگر نمی توان همانند گذشته دیگران را نوکر اجنبی خواند!! این حنا دیگر رنگ ندارد. پس آقای امینی باید بدانند ممالک محروسه متعلق به اوایل قرن بیستم و پیش از آن بود. ما اکنون در قرن بیست و یکم هستیم. پس ایشان بی جهت با کنایه، نیروهای مترقی ملت حاکم را سر زنش می کند که خیلی پیش از ایشان بواقعیت پی برده اند. فکر نمی کنم دمکراتهای خق حاکم "در سوداهای دگری باشند" بغیر از قبول واقعیت و پذیرش دمکراسی. بله، هموطنان عزیز، آقای امینی بهر قیمت و هر بهائی می خواهند زیر نام "ایران بزرگ ماندگار بماند"، حاکمیت مطلق و مستبدی بر جامعه ما سوار کنند. اینست افکار از بنیاد ارتجاعی این افراد برتری طلب. ولی فدرالیستها اعتقاد دارند، ایران زمانی می تواند یک سر زمین منسجم و متحد بماند که همه ملتهای داخل آن از حقوق برابر برخوردار باشند نه بصورت آقائی و نوکری به زندگی تحقیر آمیز گذشته ادامه دهند. گویا بعضی ها نمی خواهند و یا درجه فکریشان به آنها اجازه نمی دهد که بفهمند دنیا فرق کرده. در دنیای امروز احیای دیکتاتوری دیگر سخت شده و کسی آن را نمی خواهد. ما توصیه می کنیم هموطنان برتری طلب کمی تجدید نظر بکنند. همین آقای امینی که دیگران را به دروغ گوئی متهم می کند، خودش زبانم لال، با کمال بی مسئولیتی به سفسطه دست زده است. او بطور عمومی بدیگران استناد می کند، اما نام نمی آورد، زیرا احتمالا از اعتراض وحشت دارد، متمنی است به این جملات ایشان توجه کنید و نقطه چین ها را در نظر بگیرید، مطمئنا نه بخاطر جلوگیری ازطول کلام است! از نقطه چینها هم بگذریم بقیه نیز مهم اند:

 "کسانی می گویند و می نویسند که این «ممالک محروسه ایران» که گاه و بیگاه از میانه دوران شاهان قاجار به کاربرده شده، همان است که در زبان انگلیسی

 United Kingdom

 Ruyaume – Uni و در فرانسه

 می خوانند؛ و از این کشف بی بدیل خویش نتیجه می گیرند که ایران دوره قاجار و پیش از آن، همان ایران «خشتـرِپاونی» یا ساتراپی (یونانی شده آن واژه) می بوده و این همان فدارالیسم پادشاهی است! می دانیم که در فارسی دوران قاجار، برگردان United Kingdom «ممالک مجتمعه» بوده است و نه «ممالک محروسه». از جمله در فصل اول پیمان صلح پاریس که در چهارم مارس ۱۸٥٧ میان ایران و بریتانیا بسته شد، آمده است که از «ازطرف اعلیحضرت ملکه ممالک مجتمعه بریتانیای کبیر و ایرلند، شرافت مآب هنری ریچارد چارلز بارون کولی از اعاظم ممالک مجتمعه ... و ازطرف اعلیحضرت شاه ایران جناب جلالت مآب فرخ خان امین الملک .... عهد نامه مابین اعلیحضرت پادشاه ایران و اعلیحضرت ملکه ممالک مجتمعه بریتانیای کبیر ... متفقاً منعقد داشتند». پاره ای از «کارشناسان» این داوری های قوم گرایانه از این هم فراتر می روند و از جمله می گویند و می نویسند که «قبل از انقلاب مشروطیت شكل حكومت در ایران، به نوعی فدرالیزم سنتی بود، یعنی در دوره‌ی قاجار تا قبل از به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی در سال ۱۳۰۴، کشور ما ممالك محروسه ایران نامیده می شد. ممالك محروسه ایران یك فاكت تاریخی است كه در همه کتب تاریخی و ادبیات آن دوره و اسناد تاریخی كه در وزارت خارجه هست می‌بینیم. یعنی ایران از چند ایالت یا مملكت تشكیل می‌شده است مثل: مملكت عربستان، مملكت آذربایجان، مملكت كردستان، مملکت بلوچستان و خراسان و … مجموعه این ممالک، كشور ایران را به وجود می‌آوردند»."۱

 خوب این آقا برای اسنادی که آورده، شماره گذاری نیز کرده است. اما جرأت نکرده نام آن افرادی که بقول ایشان، این ادعارا کرده اند، بیاورد. برای آنکه حداقل نیمی از اسناد سفسطه است. من آقای امینی را به واژه نامه معین یا دهخدای خودشان حواله می دهم که محروسه یعنی حراست شده و منسجم و ممالک محروسه یعنی مملکتهای حراست شده و دراینجا متحد هم به آن می توان گفت. مانند ممالک متحده آمریکا که اینهم در فرهنگ معین و دهخدا آمده است. او خودش در بتن مقاله تعریف محروسه را هم کرده است، حالا من نمی دانم، چرا ما با واژه بازی می کنیم و خود درآوردی می نمائیم؟ آیاخودمان نفهم هستیم یا دیگران را نفهم بحساب می آوریم؟ ازخوانندگان واقع بین و عزیز تقاضا دارم، بنده را تصحیح کنند، اگر خطا رفته ام. ممالک متحده و مجتمعه و غیره یکی هستند. من نمی دانم چرا آقای امینی از واژه اتحاد می ترسند و حتا نمی خواهند آن را دراین رابطه بر زبان و قلم بیاورند؟ حالا اگر ادعا کنند که "متحد" عربیست، ایشان باید بدانند، واژه مجتمعه هم عربی است! اکنو ما ازهمه اینها می گذریم و فرض می کنیم تئوری آقای امینی درست باشد و آن دوستان که اشاره به ساتراپ و ممالک محروسه و غیره نموده اند، حرفهایشان نادرست! این دیگرچه ربطی بخواست یک ملت در قرن بیست و یکم که به حقوق حقه خود آگاه شده است، دارد؟ ما امروز بنا به تعریفهای بین المللی و استفاده از دمکراسی و آزادی که این حق را به انسانهای دارای یک مشخصه ویژه (بازبان و فرهنگ و رسم و رسومات دیگری) می دهد، می خواهیم در یک شرایط برابر با دیگر ملیتهای سر زمینمان ایران زندگی کنیم. شما می توانید و حق دارید که فدرالیسم را نفی کنید، ولی بهیچ وجه نمی توانید این حق را از ما صلب کنید که خواهان آزادی، دمکراسی و فدرالیسم باشیم.

 گفتم آقای امینی و نظیر ایشان متأسفانه از خط منافع از دست رفته ها حمایت می کنند، به این امید که آنها اگر بقدرت رسیدند، ایشان را هم در کار اجرائی سهیم کنند. شغل شریف وکالتی، وزارتی و یا استانداری و غیره بدست آورند.

 اکنون من می خواهم از این آقای امینی محترم بپرسم، چرا استفاده کنایه آمیز از این واژه "قوم گرایانه" می کنند و چرا می خواهند آن را منفی جلوه دهند؟! یعنی اگر کسی ابتدائی ترین حقوق حقه خودرا که توسط پیشینیان آقای امینی تا کنون پایمال شده، بخواهد قوم گرا و کهنه پرست محسوب می شود و می خواهد انسانها را به باز گشت به زندگی قبیله ای تشویق کند؟! ولی آقای امینی که می خواهد حاکمیتهای دیکتاتوری تا کنونی را مجددا احیاء کند، "قوم گرا" و ناسیونالیست نیستند؟! بهر حال بسیار مایلم ایشان لطف کنند و به این پرسش بس ساده فوق پاسخ گویند.

 اینهم از آن جملات عوامفریبانه و ناب آقای امینی عزیز و هم فکرانشان است که می گویند: " به راستی که سخنی بی پایه تر و سُست تر از این نمی توان در سودای باز گشت به دوران پرافتخار ایلی گذشته ایران به هم بافید". یا نمی دانند و یا خویشتن را به نادانی می زنند! واژه «محروسه» هرگز برای بیان ساختار فرمانروایی در ایران و یا به جای واژه ایران که پیشینه ای دیرینه و دیرپا دارد به کار گرفته نشده است. یعنی بزعم این آقای بزرگوار سیستمی مانند سیستم فدرالیسم سویس یا بلژیک و کانادا وغیره را خواستن، برگشتن به دوران ایلی و عشایری گذشته است. عجبا!! ملاحظه می شود که ایشان بهر وسیله غیر منطقی هم متوصل می شوند که فدرالیسم را نفی کنند و بس. آقای امینی عزیز شما دیگران را نادان می دانید ولی خودتان در قرن بیست و یکم هنوز متوجه نشده اید که کسی واژه محروسه را برای فرماروائی بکار نبرده است. اصلا مردم بکار گیری واژه فرمان روائی را نفی می کنند و نمی خواهند قیافه ی نحس هیچ فرمانروا و دیکتاتوری را ببینند. چرا هنوز پافشاری می کنید و اینها را بهم مربوط می سازید؟ و مرتب به گذشته "درخشان" استناد می کنید و مثال می آورید؟ عزیزم، مردم و ملتهای ایران حکومتهای ساتراپی و ممالک محروسه و یا رژیمهای دیکتاتوری که شما به آنها می بالید و افتخار می کنید و غیر مستقیم می خواهید دوباره در ایران برقرار شود که آرزو می کنم قصد شما احیای دیکتاتوری مجددی نباشد، به لقای شما می بخشند که آنها را خود با دست خود به خاک بسپارید. ملتهای ایران در ایران آینده می خواهند تحت لوای حکومت مساوات و برابری خواهی درصلح و صفا باهم زندگی کنند. اگر بنکاتی اشاره کرده که دراین جملات استناد شده نیستند، منظورم سراپای مقاله 25 صفحه ای شما است که کوشیده اید بممالک محروسه مفهوم دگری بدهید. مانند مثالهای زیرین: "یکی از نوشته های کهن در اشاره به «ممالک محروسه»، کتاب «تاریخ عالم آرای یمینی»، نوشته فضل الله بن روزبهان خنجی است که رویدادهای دوران فرمانروایی سلطان یعقوب آق قویونلو، فرزند حسن پاشای ترکمن (اوزون حسن) را در بر دارد. در بیان گسترش سرزمین زیر فرمانروایی سلطان یعقوب چنین می نویسد: «از کنار آب فرات و ثغور روم و شام تا ساحل بحر عمان و جزایر هند و از باب الابواب شروان تا قریب مدینه طیّبه که طول و عرض ممالک محروسه بود».۲ همین جا باید افزود که سندی از همان دوره پایانی فرمانروایی ترکمانان آق قویونلو بر بخش هایی از ایران به جای مانده که از «مُلک ایرانی» و «کشور ایران» یاد می کند و آن، نامه اغورلو احمد بیک، نوه اوزون حسن به سلطان احمد عثمانی است که پنج سال پیش از آغاز پادشاهی شاه اسماعیل صفوی نوشته شده است". صفحه 2 مقاله امینی. در اینجا دلیل شما برای رد یا مفهوم دگر ممالک محروسه اشاره بمکاتبات بین فرمانروایانی است که دست چپ و راست خود را بدرستی نمی شناخته اند و آنگاه شما انتظار دارید که آنها تحلیلهای علمی و درست و حسابی از واژه ها بدست دهند و همه چیز را مانند امروز حساب شده بیان کنند و بدانند که فرق دولت و ممالک محروسه چیست و آنها را تشخیص دهند و تعریف علمی ملت و قوم و قبیله و غیره را برای شما روشن کنند؟! ببخشید حمل بر توهین نباشد نه شما و نه آقای داریوش همایو ن و نه دیگر همفکرانتان در قرن بیست و یکم، هنوز هم تا کنون یک تعریف علمی از ملت و قوم و فدرالیسم و تجزیه طلبی را ارائه نداده اید! که خوانندگان بدانند حرف حسابی شما چیست؟ چگونه انتظار دارید و حتا بخودتان اجازه می دهید از این مغز پوکان قرن حجر سند ارائه دهید و یک تئوری علمی را با آن می خواهید ثابت کنید؟! در جای دیگر با تأکید آورده اید: "در سه نامه ای که از سوی فتحعلیشاه و ولیعهد او به سلطان محمد دوم عثمانی نوشته شده و در آرشیو نخست وزیری جمهوری ترکیه در اسلامبول موجود است، اشاره ای به ممالک محروسه نیست و از واژه دولت و یا دولتین بهره گرفته شده است. فتحعلیشاه در فرمانی که گواه از پذیرش ناخوشنودانه او از نخستین پیمان ارزروم دارد، به دولت عثمانی می نویسد که «ایلات حیدرانلو و سیبکی از قریم الایام متعلق به دولت جاوید قرار ایران و ساکن الکای (سرزمین) خوی و ایروان بوده اند»". صفحه 13 امینی. این همان مثل است که گویند: از روباه پرسیدند شاهدت کیست؟ و در جای دیگر در وصف احمقی و بی سوادی پادشاهان قاجار و نوکران آنها بدرستی آورده اید: " چندسال پس از گردهم آیی دشت مغان و در روزگار جنگ و ستیز میان بازماندگان کریمخان، میرزا محمد خان کلانتر فارس در یادداشت های روزانه اش نوشت «خاک بر سر اهالی ایران که قحط الرجال شده، خاک بر سر مردم ایران باد، ایکاش مثل اروس (روسها) زنی به هم می رسید (مراد کاترین کبیر است) و صاحب کار بود»." صفحه 10 امینی

 این بوده شیوه بیان رهبران یک مملکت که در نامه نگاریهای رسمی خود این گونه در باره مردم و زنان می اندیشیده اند و این گونه مطالب مطرح کرده اند!! تازه اینها تحلیل گران درباری بوده اند، وای به حال رهبرانشان. به نظر من باید متخصصین امر در امور علم تاریخ نگاری (نه مدح و ثناگوی پادشاهان و فرمان روایان قلدر) بنشینند و بر اساس گزارشات و از لابلای جملات در کتابهای گذشتگان، تاریخ سر زمینمان را از نو بنویسند. آنگاه می شود به آنها استناد کرد. متمنی است بهمین سند خودتان در مورد سطح سواد ناصرالدین شاه قاجار که بیش از پنجاه سال بر ایران حکم راند، توجه کنید:

 "پیمانی که شش سال پس از آن در اردوی فین کنشتاین پروس، در برابر ناپلئون میان ایران و فرانسه بسته شد، به همین گونه که در بالا رفت از دولت و مملکت ایران یاد می کند. شوربختانه که در آن دوران، گردآوری اسناد و بایگانی کردن آن ها ارجی نمی داشته است. ناصرالدین شاه نسخه اصلی پیمان ترکمانچای را که به خامه قائم مقام بوده به پسرش ظل السلطان که ده یازده سالی بیش نمی داشته داده و گفته است که «سوادش را بردار و خودش را به دقت ملاحظه کن»! پس جای شگفتی نیست که متن فارسی پیمان فین کنشتاین که ده ها سال پیش از آن تمرین خوشنویسی آقازاده ناصرالدین شاه، بسته شده و در پاره ای از کتاب ها آمده است با متن فرانسه و بر گردان آن به فارسی که آن رونوشت هم در نوشته های تاریخی باز به نام متن همان پیمان آمده، هم خوان نباشد!" صفحه 11 امینی

 اولا آقای امینی عزیز، شما با دقت همین نوشته های فوق نقل قول ازخودتان را یک بار دگر مرور فرمائید و ببینید سطح سواد رهبران مملکتی آن زمان در چه حدی بوده و بعد گفته ها و نوشته های آنان را به عنوان سند برای یک کار تاریخی و علمی ارائه دهید.

 دوما انسان نباید برای اثبات نظرات خود و علنا کلاه سر مردم گذاشتن، بهر وسیله ای متوصل شود. بدون شک این نکته در دراز مدت اثر خوبی نخواهد گذاشت. شما هیچ نیازی نداشت برای رد سیستم فدرالی در ایران به مسائلی تاریخی استناد کنید که هیچ پایه و اساس علمی و حتا هیچ ربطی بهم ندارند. سوما تعریف درست و علمی ملت، نه فقط بکار گیری آن، از اواسط قرن نوزدهم به ادبیات سیاسی وارد شده است. پس این واژه عمر زیادی ندارد که شما تمام تاریخ ایران را برای "رد" یا قبول آن بررسی کنید.

 متأسفانه در پایان این بحث باید عرض کنم، آنچه که دستگیرم شد، سراسر مقاله برای بدنبال نخود سیاه فرستادن خوانندگانش است و از بحثهای تاریخی هستند که توسط تاریخ نویسان درباری ملت حاکم یا از این قماش نوشته شده اند. این را دیگر خود شما آقای امینی باید بخوبی بدانید که روشنفکران مترقی خلق حاکم نیز خط بطلان بر روی تاریخ نویسی درباری کشیده اند. اگر چه در لابلای این تاریخها، مطالبی از زیر دست تاریخ نگار لغزیده و در رفته که می شود (بدون رنگ و لعاب دادن ایدئولوژیک) به آنها استناد کرد. اما آنچه به دیکتاتوران "جهانگشا" مربوط می شود، فقط برای مطلق گرایان و مستبده خواهان خوب است نه برای استفاده علمی و تاریخی. آرزو می کنم روزی برسد که بنده و سرکار یک کار تحقیقی بر مبنای اسناد، مشابه انجام دهیم و نتیجه علمی اش یکی باشد، نه با 180 درجه تفاوت ایدئولوژیک.

 هایدلبرگ 23 آوریل 2009         

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.