رفتن به محتوای اصلی

چشم انداز آن دو راه
24.07.2008 - 21:35

 دو کشور ایران و ترکیه از تاریخ و فرهنگ مشترک و دیرینه ای برخوردارند، تحولات سیاسی و اجتماعی در درون آن دو در جهان بویژه در منطقه تعیین کننده است، مردم هر دو کشور مشترکات فرهنگی فراوانی باهم دارند، اسلام را بعد از حمله اعراب پذیرفته با باور های پیشین خود درهم آمیخته اند، از آن رو از سوی اعراب که خود را پایه گذار اسلام می دانند، عجم و یا غیر خودی خوانده می شوند و مسلمان بودن آنها هم از سوی برخی از اعراب مورد تردید و زیر سئوال می رود، هر چند خلافت اعراب بدست آنها برچیده شده، ولی خود امپراتوری اسلامی بر پا داشته، سال های طولانی بر بخش مهمی از جهان حکم رانده اند،در این راستا با تشکیل و تثبیت دولت عثمانی، با نام امپراتوری عثمانی با شکست بیزانس به سوی غرب روانه شد، شمال آفریقا، خاورمیانه و بخش مهمی از آسیا را زیر نفوذ و سلطه خود در آورد. عثمانی ها خود را مسلمان سنی می خواندند، از ان رو جنبش های شیعی در مخالفت و گاهی در رقابت با آنها در ایران که زیر نفوذ مغول ها بودند شکل می گرفت، این جنبش ها از سوی اروپایی ها حمایت می شد که بتواند جلو پیشروی ترک های عثمانی را به اروپا بگیرد. این جنبش ها بعد ها زمینه ظهور صفویه را فراهم کردند. شاه اسماعیل صفوی بنیانگزار این سلسله از مشایخ صوفیه بود، به زبان ترکی شعر می سرود، مادرش مارتا دختر اوزون حسن آق قویونلو و کاترینا شاهزاده طرابوزان بود که دین مسیحی داشت. شاه اسماعیل مذهب شیعه را گسترش داد و مخالفین را به شدت سرکوب کرد و تعداد زیادی را کشت و در نهایت مذهب شیعه را در کشور رسمی کرد، در این مدت دولت عثمانی هم به کشتار شیعیان پرداخت، در نتیجه دو دولتی که خود را اسلامی می خواندند به جنگ بر خواستند. جنگ در منطقه چالدوران بین نیرو های شاه اسماعیل و سلطان سلیم اول شدت گرفت و با شکست نیرو های شاه اسماعیل نیرو های عثمانی وارد تبریز شدند ولی با مقاومت شدید مردم روبرو شده بعد از مدتی آن منطقه را تخلیه کردند.

هنگامی که این دو دولت مهم و قدرتمند منطقه با حمایت و تشویق نیرو های داخلی و خارجی مشغول جنگ و ستیز باهم بودند و برای حاکمیت دین و مذهب خود تمام منابع کشور خود را خرج می کردند، اروپا راه دیگری برگزیده بود، به حاکمیت کلیسا پایان داده، عقل و خرد را جایگزین خرافات و جهل کرده بود، انقلابات صنعتی واجتماعی پی در پی صورت می گرفت، منشاء هر چیز از قدرت و حاکمیت گرفته تا تغییر و تحول انسان بود، دیگر انسان سرنوشت خود را بدست خویش گرفته ، با عقل و تدبیربه تسخیر طبیعت و قوانین حاکم بر آن پرداخته بود. هر روز با مفاهیم و مقولات جدیدی آشنا می شد که بتواند عدالت را در جامعه بشری گسترش دهد، قوانین بشری را جایگزین قواعد و قوانین الهی کند که از سوی ارباب کلیسا و یا برگزیدگان آنها بر مردم تحمیل می شد. اروپا درمسیری قرار گرفته بود که هر روز با کشف جدیدی به سرعت پیش می رفت و از کشور هایی که روزی با آنها هم سطح و هم تراز بود فاصله می گرفت. دولت ایران و دولت قدرتمند عثمانی بجای نزدیکی با اروپا و بهره برداری از دستآورد های بشری، بنام حفظ فرهنگ اسلامی و مبارزه با کفار و فرهنگ منحط غربی از آن دوری و پرهیز می کردند و تلاش می ورزیدند تا جوامع خود را از رخداد های غرب که به سرعت چهره آن و شرایط اجتماعی و شیوه زندگی را عوض می کرد دور نگهدارند. گذشت زمان و عقب ماندگی روزافزون در همه زمینه ها دولت قدرتمند عثمانی را به بستر بیماری انداخت و نام مرد بیمار بر آن نهاده شد و بخش های مهمی از آن جدا شد، در ایران هم اوضاع به همان گونه بود، شکست در مقابل روسیه تزاری و جدایی بخش مهمی از کشور مانند پتک محکمی بود که بر سرحاکمان کوبیده شد، هر دو دولت بخود آمدند ولی دیر شده بود، افرادی که دولت و امکانات وسیع آن را در دست داشتند برای حفظ قدرت خود با هر گونه نوآوری مخالفت می کردند وآن را مغایر با اسلام و ارزش های اسلامی می دانستند. هر روز فاصله آندو با اروپا بیشت و بیشتر می شد تا برخی از روشنفکران به فکر نجات کشور افتادند و برای وزیدن باد جنبش های اجتماعی اروپا در این سرزمین کهن به دریدن پرده ها پرداختند. در این راه جانفشانی ها کردند، گرفتار تکفیر مرتجعان شدند و در نهایت جنبش مشروطه خواهی را در هر دو جامعه رونق دادند. اوضاع اجتماعی و اقتصادی ترکیه بمراتب از ایران پیشرفته تر بود، از آن رو استانبول به یکی از مراکز تجمع روشنفکران تبدیل شد و با نفوذ در دربار عثمانی راه خود را بسوی ایران باز کرد. مقاومت روحانیت شیعه بویژه بخش ارتجاعی آن بسیار شدید بود، ولی شرایط جهان و جنبش های پیرامونی بقدری گسترده بود که آنان هم مجبور به پذیرش شرایط بودند، و سعی بر آن داشتند تا آن اندیشه ها و تفکرات نوین را از مسیر خود منحرف کنند. جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر و ترویج دولت های ملی و متمرکز به ظهور دو شخصیت در صحنه سیاسی دو کشور انجآمید. در ترکیه آتاتورک بر ویرانه های دولت عثمانی جمهوری لائیک را بر پا کرد، ولی رضا شاه با آنچه قول جمهوری را به دوستان و همرزمان خود داده بود از آن منصرف شد و نظام شاهنشاهی را بر قرار کرد و هیچوقت نتوانست خود و نظام خود را از نفوذ روحانیت رها سازد. بنابرین تاریخ مشترک دو کشور که از سال ها پیش آغاز شده بود با بر پایی دولت های ملی در دو مسیر به حرکت خود ادامه داد ولی سرنوشت آن دو بگونه ای بهم گره خورده بود که هر حرکتی در یکی تأثیر ژرفی در دیگری می گذارد.

رضا شاه مجذوب شخصیت آتاتورک بود و آرزو می کرد با دنباله روی اقدامات و اصلاحات وی را در ایران پیاده کند، در مسافرت خود به ترکیه که همراه با هدایای گرانبهایی بود از آتاتورک با زبان ترکی قدردانی کرد و وی را به ایران دعوت کرد، تفاوت های شخصیتی در بین آن دو بقدری زیاد بود که رضا شاه نتوانست حتی بخشی از کار ها و عملکرد های آتاتورک را در ایران اجرا کند. آتاتورک در یک خانواده فرهنگی چشم به جهان گشوده بود، با فرهنگ اروپایی آشنایی کامل داشت، دانشکده افسری را گذرانده به فرماندهی رسیده بود، در پیرامون خود افرادی را جمع کرده بود که همگی با اندیشه های غربی آشنا بوده در مسیر تجربه اروپا قدم بر می داشتند. آتاتورک مال اندوز نبود و همه اقدامات خود را که نام انقلاب بر آنها نهاده بود به تصویب مجلس ملی ترکیه می رساند و ماهیت قانونی به آن می داد. در پیش نویس اولین قانو.ن اساسی ترکیه به خواست و اصرار آتاتورک نوشته شد که حاکمیت بدون هیچ قید و شرطی از مردم و مال مردم است. آتاتورک جمهوری نو بنیاد خود را به جوانان هدیه کرد و حفظ نظام لائیک را به نیرو های مسلح سپرد. رضا شاه مرد شجاع و تیز هوشی بود ولی با فرهنگ و روحیه شرقی رشد کرده بود، از طبقات پایین بیسواد و در فقر بزرگ شده بود. از آن رو بشکل بیمارگونه ای به ثروت اندوزی علاقه داشت. خواسته های خود را بصورت امر و فرمان به اجرا می گذاشت، اعتقاد چندانی به مجلس شورای ملی نداشت و گاهی با دشنام از آن یاد می کرد. از آن رو با سقوط وی از قدرت و یا بعد از مدتی فرامین و دستورات وی به فراموشی سپرده می شد.

در نیمه اول قرن بیستم هر دو کشور با تولید کشاورزی روزگار می گذراندند و نظام نیمه فئودالی در هر دو کشور حاکم بود، با آغاز نیمه دوم و نفوذ آمریکا در منطقه، تحولات وسیع و گسترده ای رخ داد، ترکیه از نظام تک حزبی به چند حزبی تغییر کرد و به پیمان آتلانتیک شمالی( ناتو) پیوست. و برای نشان دادن صداقت خود به آمریکا به کشور کره برای مبارزه با گسترش کمونیزم نیرو فرستاد، سپس با برخی از کشور های منطقه از جمله ایران پیمان نظامی سنتو را بوجود آورد، بنابرین هر دو کشور در کمربند سبز پیرامون اتحاد جماهیر شوروی با آمریکا و کشور های غربی هم پیمان شدند. در هر دو کشور جنبش های اجتماعی که با توجه به شرایط اجتماعی شکل می گرفت و بیشر آنها از سوی نیرو های چپ سازمان دهی می شد، سرکوب می شدند، برنامه های اقتصادی، رشد اجتماعی و میزان رشد در هر دو کشور گاهی یکسان و گاهی با اندک تفاوتی به پیش می رفت. در دهه 60 میلادی تعدادی از نیروی کار اضافی ترکیه به اروپا روانه شد که بعد ها به یکی از منابع ارزی کشور تبدیل شد و به همان اندازه درآمد های نفتی ایران ارز وارد کشور کرد. در تمام این مدت نیرو های مسلح ترکیه در مراقبت از اصل لائیسم تلاش می کرد ودر این راستا به دفعات کنترل کشور را در دست گرفت. از این رو نیرو های اسلامگرا بصورت علنی حق فعالیت سیاسی نداشتند و اغلب در محافل کوچک به فعالیت خود ادامه می دادند. در ایران اسلامگراها از امکانات بیشتری برخوردار بودند، هم از نظر اقتصادی بخش مهمی از بازار را در دست داشتند و هم از نظر اجتماعی پایگاه وسیع و گسترده ای در بین مردم روستایی و حاشیه شهر های بزرگ داشتند. نظام حاکم بر ایران هم تضاد جدی و اساسی با روحانیت و نیرو های مذهبی نداشت. بنابرین دو کشور با نظام های جداگانه در دو راه، گاهی در رقابت با هم و گاهی همسو باهم پیش می رفتند. ترکیه سعی می کرد نظام چند حزبی خود را حفظ کند، ولی در ایران بدستور شاه نظام تک حزبی حاکم بود.

دهه 70 میلادی برای هر دو کشور حادثه آفرین بود، درآمد های نفتی ایران به یک باره سه برابر شد، پروژه های وسیع و گسترده ای بدون توجه به ظرفیت های اقتصادی آغاز شد، شیرازه اقتصاد از هم گسست، بحران های اجتماعی در ابعاد بزرگتری ظاهر شدند، دیکتاتوری فردی که با محوریت شاه شکل گرفته بود توانایی تشخیص و کنترل بحران را نداشت، در این میان بیماری پیشرفته شاه هم از قدرت تصمیم گیری وی بشدت کاسته بود، در نتیجه شرایط و زمینه برای فعالیت مذهبی ها بویژه روحانیت که در آرزوی حاکمیت و قدرت سیاسی بود آماده می شد. در ترکیه افزایش قیمت نفت اقتصاد شکننده آن را به شدت متزلزل کرد و بازتاب آن در جنبش های اجتماعی خود را نشان داد، در این میان مداخله نظامی در قبرس اوضاع اقتصادی را وخیم تر کرد، زیرا کشور تا سال ها با تحریم اقتصادی روبرو شد. در این سال ها اوضاع اجتماعی ترکیه به شدت متشنج بود. نیرو های مرموز و ناشناخته ای در آفرینش نا امنی و ترور دست داشتند که بیشتر هدفمند حرکت می کردند تا جامعه را برای کودتای نظامی آماده کنند. انقلاب بهمن 1357 در ایران موازنه نیرو ها را در منطقه درهم ریخت و حرکت به سوی اسلامیزه شدن را شتاب بخشید. 7 ماه بعد از انقلاب بهمن، کودتای نظامی در حرف برای حفظ امنیت شهروندان ولی در عمل برای سرکوب نیرو های چپ بوقوع پیوست. کودتا مورد حمایت مستقیم آمریکا قرار گرفت و زمینه رشد اسلامگراها را فراهم کرد. سه سال بعد اولین دولت غیر نظامی با گرایش های اسلامی و لیبرالیستی تشکیل شد. اقتصاد از مسیر خود که مختلط و حمایتی بود، منحرف و به اقتصاد بازار آزاد پیوست. جنگ بین ایران و عراق به رشد روز افزون تولید در ترکیه یاری رساند و انباشت سرمایه شتاب گرفت. نیرو های اسلامگرا به فعالیت های فرهنگی و اقتصادی روی آوردند تا قدرت اقتصادی و کادر های اداری خود را تقویت کنند. در نیمه دوم دهه 90 همه شرایط برای رونمایی احزاب اسلامگرا آماده بود، در انتخابات میاندوره ای و شهرداری ها موفقیت های بزرگی بدست آورده بودند، اداره شهرداری استانبول بزرگترین شهر ترکیه بدست آنها افتاده بود ولی هنوز خود را طرفدار قانون اساسی و اصل مهم آن لائیک نشان می دادند، حادثه 11 سپتامبر چرخش بزرگی به نفع اسلامگراها در ترکیه بود، بخش مهمی از سرمایه اعراب به بازار سرمایه و تولید ترکیه سرازیر شد، اوضاع اقتصادی و درآمد های ارزی هر روز رو به افزایش بود و احزاب اسلامگرا آن را توانایی خود نشان می دادند و از آن بهره برداری سیاسی می کردند، ولی همواره خود را لائیک نشان داده، برای عضویت در اتحادیه اروپا تلاش می کردند، رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه می گفت، من پیراهن خود را عوض کرده، مانند گذشته نمی اندیشم، به دمکراسی و لائیسم پایبندم. این گفتار به روشنفکران طرفدار لائیسم اطمینان نمی داد و آنان به گفتار آیت اله خمینی در پاریس استناد می کردند که خود را طرفدار دمکراسی و آزادی برای همه اندیشه ها نشان می داد، وقتی قدرت را در دست گرفت به گونه ی دیگری بر خورد کرد و همه امید ها را به یأس تبدیل کرد.

رفتار حزب عدالت و توسعه که دولت را در دست دارد متفاوت است، با افزایش طرفدارانش و حمایت مردمیش چهره عوض می کند، برخی از اعضای آن در تلاش اند تا پایه های لائیسم را هر روز به قدر ممکن سست کنند، و در نهایت جامعه را بسوی حکومت و قوانین اسلامی سوق دهند. حزب با اجرای تاکتیک های مختلف عبداله گل را به کاخ ریاست جمهوری فرستاد، در پی آن قوانین مختلف از جمله آزادی پوشش و استفاده زنان از پوشش اسلامی را در دانشگاه ها و موسسات دولتی به تصویب رساند. در مخالفت با پوشش اسلامی به نمایش های مهم و گسترده مردم در شهر های بزرگ توجهی نکرد تا با سد نهاد های قانونی از جمله با دادگاه عالی قانون اساسی روبرو شد. در این میان دادستان عالی دادگاه قانون اساسی در کیفر خواستی که به دادگاه ارائه داد، در موارد زیادی عملکرد حزب عدالت و توسعه را مغایر با قانون اساسی و اصل لائیسم خواند. 11 عضو دادگاه قانون اساسی در چند روز آینده در رابطه با ادامه کار و یا انحلال حزب تصمیم خواهد گرفت، ولی آنچه مسلم است، اینکه حزب می خواهد نهاد های قدرتمند و مدافع اصل لائیسم را متزلزل و یا از میان بر دارد، از آن رو به نظر می رسد، حزب با بازی دیگری به سراغ نهاد های قانونی رفته است، زیرا رهبران حزب بر این باورند که با 47 درصد آراء نمی توان یک حزب سیاسی را منحل کرد و یا مانع از فعالیت آن شد. کادر های مهم حزبی با مظلوم نمایی از فرصت بدست آمده استفاده خواهند کرد، آنان همواره یادآور می شوند که توانایی کنترل بحران اقتصادی و سیاسی را دارند و نیروها و نهاد های مخالف را متهم می کنند که با عملکرد خود ثبات اقتصادی و اجتماعی را بر هم می زنند. از سوی دیگر تهاجم گسترده ای را برای دستگیری و بازجویی از افراد و نهاد های دیگر شروع کرده اند. نام این تهاجم را ً ارگنه کن ً گذارده، به سراغ ژنرال های بازنشسته، فرماندهان سابق، استادان دانشگاه، سیاستمداران ،تجار و افرادی دیگر رفته، آنها را متهم می کنند که در نظر داشتند دولت را بر اندازند و یا به نوعی به کودتا دست بزنند، تعدادی از افراد دستگیر شده در زندان بسر می برند. به هر رو مبارزه بین طرفداران لائیسم و اسلامگراها ادامه دارد. در این میان روزنامه های طرفدار لائیسیته به چاپ مقالاتی از عملکرد دولت جمهوری اسلامی راپرداخته اند. در این مقالات عقب ماندگی اقتصادی، خشونت های سیاسی، ناتوانی در دیپلوماسی و اجرای قوانین قرون وسطایی را مطرح می سازند و به روشنفکران و طرفداران دمکراسی هشدار می دهند که باید نگران پیشروی های اسلامگرایان باشند و از دمکراسی موجود حفاظت کنند.

ترکیه و ایران هرچند شباهت های زیادی باهم دارند ولی از نظر ساختار سیاسی و اجتماعی تفاوت هایی دارند که این دو کشور را از هم جدا می سازند، ترکیه در سه دهه گذشته به سرعت رشد کرده در بین کشور های جهان در ردیف 17 اقتصاد جهان قرار گرفته است، صادرات صنعتی آن از مرز 100 میلیارد گذشته، به درآمد های سرشار توریستی دست یافته است، هرچند برخی از اسلامگرایان افراطی ترکیه خواهان عبور از جمهوری لائیک ترکیه اند ولی توده های مردم خواهان جمهوری عرفی و نظام دمکراتیک اند. مردم ترکیه سنی مذهب و یا علوی هستند که همراه با حفظ سنن اسلامی برای پیوستن به اتحادیه اروپا تلاش می کنند، از آن رو حزب اسلامگرای عدالت و توسعه در بیان و اجرای خواسته های پنهان خود با مشگل جدی روبرو است، گاهی دو قدم پیش و یک قدم پس می نهد، از آن گذشته ترکیه متجاوز از 80 سال است که با نظام جمهوری لائیک اداره شده، راه برگشت از آن راحت نخواهد بود، بنابرین نزدیکی به نظام جمهوری اسلامی از نوع ایران متصور نیست، ولی آنچه در مخیله برخی از اسلامگرایان می گذرد، برپایی نظام اسلامی با قوانین اسلامی و شرعی است. دو کشور عمده و تأثیر گذار و تعیین کننده در منطقه ایران و ترکیه اند، سال های طولانی در رقابت با هم زیسته اند، دو راه متفاوت را انتخاب کرده به پیش رفته اند، فاصله بین آندو از سال هایی افزایش یافته که جمهوری اسلامی در ایران شکل گرفته و گروه ممتاز روحانیت سرنوشت سیاسی کشور کهنسال را در دست گرفته اند. اوضاع در ایران هم بسرعت در حال تغییر است. در سه دهه گذشته تعداد زیادی از طرفداران سرسخت نظام جمهوری اسلامی از آن بریده به اندیشه های سکولاریزم پیوسته اند و همواره این ریزش و جدایی ادامه دارد. آنها به این باور رسیده اند که باید انسان با قوانین بشری اداره شود و منشاء قدرت انسان و اراده آزاد انسان است.از این رو خواهان تغییر قانوان اساسی و گذار به نظام عرفی و چند حزبی هستند. در این مدت برخی از مردم ترکیه در هضم ویژگی های دوران گذار دچار مشگل شده با تبلیغ گسترده و استثمار معنوی سود جویان و فرصت طلبان به اسلام و حکومت اسلامی گرایش پیدا کرده اند. به نظر می رسد در این مدت فرهنگ سازی کافی و لازم در ترکیه در شناخت لائیسم و دستآورد های آن صورت نگرفته است بنابرین تا مدتی دیگر این روند ادامه خواهد یافت. آنچه در شرایط امروز از اهمیت ویژه ای برخوردار است، نزدیکی و همکاری روشنفکران وطرفداران سکولاریسم در دوکشور ایران و ترکیه است، دمکراسی، سکولاریسم، قوانین جهانشمول حقوق بشری و مبارزه با استبداد در دو کشور چشم انداز راهی است که می تواند مردم دو کشور را به سعادت نزدیک سازد و آلام آنها را در دوران گذار کاهش دهد..

 دکتر محمد حسین یحیایی    

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.