رفتن به محتوای اصلی

درحاشیه ی برخی مقولات
10.07.2013 - 20:01

آذربایجانلی(آذربایجانی)
 منشاء مردم آذربایجان و راه آینده : آذربایجانی کنونی نتیجه درآمیختگی مردمان چهار دوره ی تاریخی در این سرزمین است که در این منطقه بوده و یا به آن آمد و شد داشته اند: 1- دوره ی پیش از تاریخ؛ 2- تاریخ؛ 3- سده های میانه؛ 4-عصر جدید.زبان اکثریت مردم آن ترکی آذربایجان است که کوتاه ، ترکی گفته میشود. و با توجه به زبان، خود را ترک یا آذربایجانلی مینامند. نام ترک اینجا فاقد بار ایده لوژی ترکیزم است. مردم ترکیه آنها را « آذری ترک لری» - ترکهای آذری یا آذربایجان- مردم فارسی زبان «آذریها یا آذربایجانیها» و «ترکها» مینامند. خود مردم آذربایجان از کلمه ی آذری بی اطلاع هستند. تنها در برخورد با مردم ترکیه یا فارسی زبانان با این نام آشنا میشوند. مثل مردم آلمان که در رابطه با ملتهای دیگر بگوششان میخورد که دیگران آنها را به چه نامی میخوانند.

در خود آذزبایجان سه نام رایج است :« ترکی-ترک-آذربایجانلی». بدون بار سیاسی.

ملت بدون دولت و قوم

مردم کنونی آذربایجان (ایران) در روابط اجتماعی - اقتصادی« قوم و خویشی» عشیرتی - قبیله ای، که مختص دوران سده های میانه، و پیش از آن است زندگی نمیکنند. آنها در دوران جدید با مناسبات « اقتصادی-اجتماعی» سرمایه داری که مناسبات کهن را از بین برده است زندگی میکنند. دارای هویت ملی : زبان-فرهنگ-تاریخ-سرزمین و احساس...مشترک هستند. مردمی هستند که با داشتن دولت در مرحله ملت با دولت قرار میگیرند. بدون دولت در فاز «ملت بدون دولت» یا در پروسه ی اجتماعی -سیاسی «دولت سازی» قرار دارند. که میتوان آنرا ملیت هم نامید. و یا با اصطلاح سیاسی مارکسیستی، "خلق" ، گفت. در این شرایط «قوم» نامیدن آن اهداف سیاسی دارد و فاقد اعتبار علمی ست. قوم نمی تواند تحت سلطه ی مناسبات اقتصادی-اجتماعی سرمایه داری با جمعیت ده -بیست میلیونی ساکن در شهرها وجود داشته باشد.
چیزی که بین قوم و ملت تفاوت اساسی ایجاد میکند علاوه بر جمعیت قابل توجه ، تسلط مناسبات نو یا کهنه -در روابط اقتصادی-اجتماعی ست. برای تشخیص پدیده ی «ملت » بودن عنصر "دولت" در آن الزامی نیست. یعنی ملت بدون دولت هم وجود دارد. سه مشخصه برای موجودیت آن کافی ست: 1- هویت ملی؛ 2- جمعیت قابل توجه ؛ 3- مناسبات اقتصادی اجتماعی مسلط سرمایه داری . 
ولی برای به رسمیت شناخته شدن در صحنه ی سیاسی وجود عنصر دولت ضروری ست.

تئوری «دولت-ملت»
تئوری «دولت-ملت» به این معنا که نخست یک «دولت» واحد  مقتدر- محترمانه دیکتاتور، سر کار بیاید و از راه پروسه صنعتی تر کردن جامعه ،  به ملت واحد ، شهروندان،  برسد و دموکراسی را کم کم نهادینه کند، به مفهوم بکارگیری «مکانیکی» تئوری «دولت-ملت » در جامعه ایران است.  خوابی ست که ناسیونالیسم «آریایی-ایرانی» برای تبعیض دیدگان می بیند. یعنی آفرینش  فاجعه ! چرا؟ در بکارگیری مکانیکی ،  این «دولت-ملت» وقتی تحقق مییابد که «دولت-ملت» شدن و بودن «ملتهای گوناگون» نفی شود. یعنی آفرینش جهمنم به تمام معنی در گستره ی ایران! راه درست آن، نه نفی «دولت-ملت» شدن و بودن دیگران بل یاری در تشکیل آنها و از این طریق تشکیل «دولت-ملت» متحد است. به همراه صنعتی تر کردن جامعه.  و بهمراه اجرای دموکراسی.
این شرایط خاص ایران است. آنان که این شرایط خاص را نمی بینند و طوطی وار «تئوری دولت-ملت» را میخواهند در شرایط موزائیکی اجتماعی-سیاسی ایران تکرار و پیاده کنند ندانسته در پی آفرینش جهنم اند. در ایران دولت-ملت متحد وقتی تشکیل میشود که «دولت-ملت» های مردمان گوناگون تحقق یافته باشند.

روش «اتحاد جویی» و «آذریسم ِ پهلوی-اسلامی"

 روش «اتحاد جویی» با قوم نامیدن دیگری نادرست است. چون نفی موجودیت ملت بودن آن است و لاجرم نفی حقوق و اعمال تبعیضات بر او را در بردارد. که ناقض اصل برابری در اتحاد و همبستگی ست. روش درست پذیرش عکس قضیه است. ایران زیستگاه ملتهای بدون دولت گوناگون است. از اینرو اصطلاح قدیمی «کثیرالمله بودن ایران» درست است. راه درست برای ساختن آینده بهتر « اتحاد و اسقلال آنهاست » اتحاد برای اداره کل ایران- استقلال برای اداره ملت خود. استراتژی-تاکتیک مبارزاتی این ملتهای بدون دولت صحیح است که در این مسیر تنظیم و پیگیری شود. راههای دیگر نادرست و فاجعه بازاست. چرا که ماجراجویی ملی ست . آوانتوریسم ملی از موجبات شکست جنبش برابرحقوقی و رفع تبعیض است. و فرجام اش شکست دموکراسی خواهی، سکولاریسم و عدالت اجتماعی ست. اندیشه ی «قومگرایی» دوستی خاله خرسه است. بهترین ناآگاهی ست که شکست ساختن آینده بهتر را فراهم میکند. « قومگرایی» از مقولات نظریه ی «آذریسم» است. که توسط روشنفکران حکومتی و غیر حکومتی در دوره حاکمیت پهلوی و اسلامی جمع بندی شده است. که میتوان آنرا «آذریسم ِ پهلوی-اسلامی" نامید. از خاصه های آن : 1- تئوری زبان آذری کسروی؛2- مردم آذربایجان قوم هستند نه ملت؛3- زبان این مردم توسط خارجیان ترک زبان عوض شده،4- در جنبش فرقه که توسط استالین راه انداخته شده بود قصد تجزیه آذربایجان برنامه بود؛5- جنبش حاضر جنبش پان ترکیستی ست. و ... «آذریسم ِ پهلوی-اسلامی" بخشی از ناسیونالیسم آریایی ست. جنبش آذربایجان" که خصلت اساسی آن مبارزه برای « برابری حقوقی و رفع تبعیض» است عملاً مبارزات دیگر بخشهای جامعه را نیز شامل است و یا میتواند شامل بشود. مثل : مبارزات زنان، زحمتکشان یدی و فکری، جوانان، روشنفکران ، تبعیض دیدگان مذاهب و غیره را. در حقیقت جنبش ملیتها جنبش رفع تبعیض و عدالت خواهی ست. آفت این جنبشها ناسیونالیسم و آوانتوریسم ملی ست. که شکست آنها را فراهم میکند. این مسیر هم نوعی دوستی خاله خرسه است. آوانتوریسم ملی به معنی دنبال کردن راهها و شعار ها و برنامه های غیر عملی و زود رس و نامناسب دز وضعیت غینی جنبش رفع تبعیض ست.

ترکیزم یا ترک چلیق، آذربایجانیزم-آذربایجان چلیق، 
 و آذربایجانی سئومک- آذربایجان دوستی
 
«: اقای ائلیار ترکیزمی که شما از آن صحبت مکنید کدام دستجات و گروهها را نمایندگی میکند؟»  
من و شما نمایندگی میکنیم .و امثال ما. وتشکلها.
اما ترکیزم یا ترک چلیق،یا حتی شکل محلی آن آذربایجانیزم-آذربایجان چلیق، ایده لوژی گروه اجتماعی ثروتمند ترکیه و آذربایجان است. و آذربایجانی سئومک- آذربایجان دوستی، احساس تاریخی مردم آذربایجان است و عنصری از هویت آنهاست . ترکیزم و آذربایجانیزم شکلی از ناسیونالیزم اند. و شکلی از ایده لوژی بخش ثروتمند جوامع یادشده.من آذربایجانی ترکی زبان- شمای ترکی زبان آذربایجان ، یا من و شمای ترک آذربایجان، وقتی فرق « ترکی زبان یا ترک را با ترکیست» نمیدانیم یا در درک مفهوم آنها اشکال داریم راحت به «ترکیزم» روی میاوریم و بدام میافیم. و یا آگاهانه به آن روی میاوریم. یعنی چه؟ ترکیزم یا ترک گرایی، یا ترک چلیق، مجموعه یک سری نظریات است.درآرشیو من- قسمت نویسندگان- مقالاتی دراین موضوع دارم میتوانید مراجعه کنید*. در میان آذربایجانی ها در خارج و داخل « جمع ها و تشکلهای مختلف» وجود دارند بعضی از این تشکلها از نظریه های ترکیزم یا ترک چلیق دورهستند ومقولات و ماهیت آنرا میدانند چیست. 

مثل انجمن نویسندگان آذربایجان- فدرال دموکراتها- آذربایجانین سول دموکرات لاری «چپ دموکرات آذربایجان» و مانند اینها.
اما باقی جمع ها و تشکلهای شناخته شده که تعداد آنها بسیار است- و افراد مستقل و منفرد- کم و بیش نظریات ترک گرایی را بهمراه دیگر نظریات ضد تبعیض دارند. هر فرد و تشکل که فرق «ترک را با ترکیست» نمیداند ، آگاهانه یا نا آگاهانه نظریاتش آمیخته با ترکیزم است. از گوناز گرفته تا گاموج و دیگران .مثلاً . اتحاد ملي دموكراتيك آذربايجان جنوبي (بيرليك)2. تشكيلات مقاومت ملي آذربايجان 3. جبهه آذربايجان متحد و مستقل 4. جنبش دانشجويي آذربايجان (آزوح) 5. حزب استقلال آذربايجان جنوبي (گائيپ) 6.حزب دموكرات آذربايجان جنوبي (گادپ) 7. حزب رهايي آذربايجان جنوبي (قورتولوش) 8. حزب سوسيال دموكرات آذربايجان جنوبي 9. حزب ليبرال دموكرات آذربايجان جنوبي (گالدپ) 10. حركت بيداري ملي آذربايجان (گاموح) ؛ 11. كنگره جهاني آذربايجان(داك) و ...

اینها ممکن است خودشان اعلام کنند که ترکیست نیستند - البته اعلام نکرده اند. ولی اعلام بکنند یا نکنند مهم نیست بل «تعیین کننده مقولات نظریات آنهاست.» . 
مقولات ترکیزم در میان این تشکلها کم و بیش رایج است و پیروی میشود- ممکن است خودشان هم آگاه به آن نباشند. و یا باشند. مهران بهاری از مبلغان این نظریه است. اگر من در بیان نظریات خود ترکیزم را نشناسم راحت در دام آن میافتم. فرق بین ترکیزم و غیر ترکیزم - مثل فرق بین اندیشه ایده لوژیک و غیر ایده لوژیک است. یا به شناخت علمی و غیر علمی شبیه است. در این مورد مقالاتم روشنگراند. قضیه شبیه به این مثال است: اوجالان میگوید مارکسیست-لنینست است؛ در صورتی که براساس مقولات نوشته ها یش و حتی سیاستش یک ناسیونالیست است. وضعیت کومله و حزب  دموکرات هم چنین است. ممکن است من بگویم فعال رفع تبعیض هستم ولی مقولات تفکرم نشان دهد که یک ناسیونالیست و ترکیست هستم.

 
برای دوستان آذربایجانی که شرایط خاصی دارند و حوصله و امکان و وقت کافی برای مطالعه و تحقیق مسایل را ندارند بهتر است توجه خود را روی دو مسئله متمرکز کنند و بدین روش میتوانند راه را از کج راهه ها تمیز دهند:« چه چیزی حق ماست؟ و چه چیزی برای ما تبعیض است؟» یا « شناخت حقوق و تبعیضات» .
با این روش راه را گم نمیکنیم و میتوانیم در راه «کسب حقوق و رفع تبعیض» مبارزه کنیم. در سطح داخل و جهانی هم میتوان از این مبارزه دفاع نمود. ازدیگر مسایل که من آنها را «آوانتوریسم ملی» یا ماجراجویی ملی مینامم نمی توان دفاع کرد. شاید روزی وقتش برسد که دفاع کرد ولی اکنون زمان طرح آن مسایل نیست. افکارسیدجواد طباطبایی« آذریسم ِ "پهلوی -اسلامی"» ست. این شکل از آذریسم مجموعه نظریاتی ست که در دوران دو حاکمیت جهت نفی حقوق مردم آذربایجان و اعمال تبعیض جمع بندی شده است. قسمتی ازاصول آن در بالا آمده است. و گفتیم بخشی از ناسیونالیسم آریایی-ایرانی ست.

 سیاست «ماکیاوللی» و «ناسیونالیسم آریایی-ایرانی»

 
قضیه بسیار روشن است: «ناسیونالیسم آریایی-ایرانی»، دولتی وغیر دولتی، روشنفکری، غیر روشنفکری، تصمیم اعتقادی دارد بعد از حکومت کنی، دیکتاتوری خود را در بزک دموکراسی قلابی، بر ملتهای بدون دولت ستمکشیده اعمال کند. برای شکست مبارزه ی حق طلبانه  تبعیض دیدگان- اینان را به دامن ناسیونالیسم ملی، پانترکیسم هول میدهد که راحت شکست دهد. 
متاسفانه گروههایی از تبعیض دیدگان این حیله ی وحشتناک را درک نمیکنند و مدرک و فاکت دست دیکتاتوران شوینیست میدهند.
تحلیل شان آنست که انقلاب آینده تقریباً مثل انقلاب بهمن روی خواهد داد. باید رهبری آنرا از حالا به دست بگیرند که حکومت دیکتاتوری و تبعیض گرشان را راحت - محترمانه با قتل عامها- برقرار کنند. 
نمونه:« «...هشدار میدهم، کاری نکنید که ایران برای شما تُرک تباران به جهنمی مبدل شود. شما در سرزمین ایران مهاجر و مهمان هستید» مأخذ مقاله ی ناصر کرمی.
کل تراژدی این است. خوابی ست که برای تبعیض دیدگان وستمکشان دیده اند. به بهانه ی عدم تجزیه- حفظ تمامیت ارضی- حفط فرهنگ خود- منافع ملی ملت یکپارچه ایران- و مانند اینها - نقشه ی خود را دنبال میکنند.
سیاست «ناسیونالیسم آریایی-ایرانی» سیاست نوین و دموکراتیک نیست، بل سیاست «ماکیاوللی»ست که معتقد است «برای رسیدن به هدف استفاده از هر وسیله ای مجاز است». 
خمینی هم از این سیاست استفاده کرد و قبل از 57 اکثریت مردم و روشنفکران را گول زد. اینان هم از همین سیاست پیروی میکنند. 
کتاب ماکیاوللی به نام شهریار که توسط داریوش آشوری ترجمه شده - و آنرا آغاز سیاست نوین میداند- کتاب بالینی ناسیونالیسم آریایی-ایرانی در سیاست است.
 
---------
مقوله ها: 
 
 
 آوانتوریسم ملی:

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!