رفتن به محتوای اصلی

چگونه آمدن؛ مسأله اين است
25.07.2008 - 17:00

نوشتار زیر از سایت آینده ، سایت شخصی آقای عباس عبدی گرفته شده است. باتوجه به اهمیت ویژه انتخابات آینده رئیس جمهوری میتوان گفت این تحلیل و پرسشهای مطرح در آن واقعاً جامع ترین تحلیلی است که کسی میتواند از فرایند انتخابات آینده بدست دهد . نویسنده با به پرسش گذاردن بسیاری سؤالات بنیادی و در عین حال عادی و همه فهم، این فرایند را به پرسشی نقادانه میگذارد، پررسشگریی که انسان را به سمت پاسخ های منطقی 2+2 میراند. همانطور که اشاره کردم با توجه به اهمیت ویژه انتخابات در پیش رو ، با توجه به بحرانی که همه جانبه میهنمان را فراگرفته است ، دریافتن اینکه نیروهای درون کشور و در صدر آن، اصلاح طلبان، چه رویکردی را در این انتخابات بر خواهند گزید اهمیت بسیار برای مردم و میهن ما دارد . از این رو من جسارتاً مطالعه دقیق این تحلیل را به همه آنهائی که نگران سرنوشت میهنمان هستند توصیه میکنم! ضمناً در اولین فرضت نقد و نظر خود را در باره این نوشتار و پرسشهای مطرح شده در آن نیز خواهم نوشت!

 

پس از انتشار اين يادداشت تا چند روز مطلب ديگري منتشر نمي‌شود تا دوستان و خوانندگان نظرات انتقادي خود را در جهت تصحيح و تكميل يا رد آن بيان كنند و من هم سعي مي كنم با پاسخ دادن به موارد مطروحه به توضيح بيشتر موضوع كمك نمايم.اين يادداشت در هفته نامه شهروند(87/3/29)چاپ شده است.

 انتخابات بهار سياست است و طبعا هر گروه سياسي و نيز اكثريت مردم نسبت به آن حساس هستند، بويژه براي جامعه‌اي چون ايران كه با بحران‌هاي متعدد اقتصادي، سياسي و اجتماعي و هويتي دست به گريبان است، كوشش براي خروج كم‌هزينه از اين بحران‌ها، منوط به مشاركت و حضور در انتخابات است، البته انتخاباتي كه واجد حداقل‌هاي لازم باشد، به طوري كه دستاوردهاي چنين مشاركتي در هر حال بيش از هزينه‌هايش باشد، با اين حال فراموش نكنيم كه بحراني بودن وضع، و نيز انگيزه خيرخواهانه براي اصلاح امور، لزومآً موجب مشروعيت دادن به اتخاذ هر نوع سياستي نيست. اگر مريضي داشته باشيم كه وضع خوبي ندارد، و اگر صادقانه و از روي دلسوزي درپي درمان او باشيم، اين دو امر موجب نمي‌شود كه هر اقدامي را به خيال خود براي درمان او انجام دهيم. چه بسا اقدامات نابخردانه و احساسي نه تنها مريض را درمان نكند، كه بيماري او را وخيم‌تر هم بنمايد. به صرف اينكه مردم نيازمند آب هستند و خود را به مقام سقايت مردم ارتقا دهيم نمي‌توانيم هرگونه حفاري چاهي را براي رسيدن به آب توجيه كنيم. چه بسا به آب نرسد، يا برسد و آب آن شور يا تلخ باشد و چه بسا به آب برسد و آباداني موقتي ايجاد كند، اما پس از مدتي آب آن تمام يا شور شود و آباداني ايجاد شده به يكباره ويران شود. آنان كه با مسأله حفاري چاه‌هاي غير كارشناسي آشنايي دارند، مي‌دانند كه چقدر از منابع و سرمايه‌هاي مادي و انساني اين كشور به همين روش‌هاي خيرخواهانه ولي غير كارشناسانه هدر رفت و در نهايت هم خسارت‌هاي فراواني برجاي گذاشت.

نكته ديگري كه بايد در جريان هر كنش سياسي از جمله انتخابات در نظر گرفت، پذيرش مسئوليت رفتار است. ما نمي‌توانيم اقدامي را آغاز كنيم بعد علت شكست آن را برعهده كساني قرار دهيم كه از ما تبعيت نكرده‌اند. چنين كاري بسيار غير مسئولانه و حتي نابخردانه است. مثل اين مي‌ماند كه مغازه‌اي را افتتاح كنيم، ولي با شكست مواجه شويم، و بعد بجاي ريشه‌يابي علل اين شكست، مردم را محكوم كنيم كه چرا از ما خريد نكرده‌اند، ولي هيچگاه فكر نكرده‌ايم كه شايد كالاي نامرغوب عرضه كرده‌ايم، شايد گران مي‌فروختيم، شايد كالاي عرضه شده مورد نياز مردم نبوده است و شايد... اگر كسي در قطب شمال مغازه يخ‌فروشي باز كند، نبايد انتظار فروش داشته باشد و در اين صورت نبايد مردم را به دليل خريد نكردن از خود محكوم كند. بنابراين اگر كساني در انتخابات مي‌خواهند به قول خودشان تحريمي‌ها را پاي صندوق بكشند، بايد كالاي ارزشمندي عرضه كنند، نه آنكه كالاي نامرغوب و غير مفيد را با قيمت بسيار عرضه كنند و سپس انتظار داشته باشند مردم هم از آن خريد كنند. با اين مقدمه سعي مي‌كنم در ذيل بندهاي متعددي به برخي جنبه‌هاي انتخابات رياست جمهوري دهم بپردازم.

1ـ هر گروهي كه به اسم اصلاح‌طلبي مي‌خواهد وارد ميدان شود، ابتدا بايد بحثي كلان و دقيق را مطرح كند و به پرسش‌هاي زير پاسخ دهد:

ـ هدف از حضور در قدرت چيست؟

ـ مشكل امروز كشور چيست؟

ـ آيا اين مشكل جديداً بوجود آمده يا قبل از 1376 و در دوره اصلاحات هم وجود داشت؟ اگر قبلاً وجود نداشته، مشكل آن زمان چه بود؟ و چرا تبديل به مشكل امروز شد؟

ـ راه‌حل اين مشكل چيست؟ چرا قبلاً اين راه‌حل انتخاب و اجرا نشد؟ با وضع موجود چه امكاني براي اجراي اين راه‌حل وجود دارد؟

البته اين پرسش‌ها را مي‌توان بسط داد، و چندين برابر كرد، اما چون بايد رعايت خلاصه‌نويسي شود به همين مقدار بسنده مي‌شود. در هر حال چند خط برنامه بايد نوشت كه به اين سوالات پاسخ دهد.

2ـ درباره ابعاد انتخابات بايد موضع روشني داشت. اول از همه درباره بررسي صلاحيت‌هاست. آيا هيچ خط قرمزي در تأييد صلاحيت‌ها از نظر دوستان وجود دارد؟ اگر مثلاً نامزدشان را به لحاظ معيارهاي شوراي نگهبان رد صلاحيت كردند، چه مي‌كنند؟ اگر ابتدا رد و سپس برحسب مصلحت نظام و حكم حكومتي تأييد كردند چه مي‌كنند؟ و...

درباره قانون انتخابات چه نظري دارند؟ اگر در گذشته دو لايحه دادند و اعلان كردند كه اگر اين لوايح تصويب نشود، ديگر رييس جمهور نيستند، الآن چگونه براساس همان قوانين و حتي محدودتر از گذشته (بويژه در مرحله اجرا) مي‌خواهند وارد ساختار قدرت شوند؟

3ـ درباره سلامتي آرا چه نظري دارند؟ آيا مي‌خواهند پس از انتخابات شكايت به خدا برند؟ يا بر اثر خستگي دو ساعت بخوابند؟ يا بگويند در 400 صندوق آرايشان صفر شده؟ يا تلويحي و يا تصريحي مدعي تقلب موثر شوند؟ اما در همه اين حالات نهاد برآمده از چنين انتخاباتي را مشروع و قانوني بدانند؟ مردمي كه دعوت به شركت مي‌شوند، چگونه بايد از آرايشان صيانت شود؟ آيا دوستان دعوت‌كننده ضمانت مي‌دهند كه در صورت تقلب برخورد مي‌كنند، يا اينكه مردم بايد خودشان در اين مورد تصميم بگيرند؟ اگر پاسخ اخير را مي‌دهند، و مردم چنين تواني را در خود نديدند، و در نتيجه شركت نكردند، آيا سزاوار سرزنش هستند، و چندين پرسش ديگر.

4ـ نهاد برآمده از انتخابات يا همان رياست جمهوري چه وضعي خواهد داشت؟ آيا كماكان تداركچي است يا جايگاه رفيعي پيدا كرده؟ اگر تداركچي است، چه نيازي به انتخاب تداركچي از جانب مردم است؟ بعلاوه فردي كه دانسته و آگاهانه در مقام تداركچي انتخاب مي‌شود فردا نمي‌تواند داعيه‌اي بيش از ان داشته باشد. اگر اين مقام تداركچي نيست، چرا قبلاً گفتيد تداركچي است؟ شايد در اين فاصله سه ساله ارتقاي جايگاه پيدا كرده است؟ اگر جمله قبلي آگاهانه و جهت تحريف واقعيت بيان نشده بود.

نهاد برآمده از انتخابات با قواي ديگر چه نوع همكاري و تعاملي خواهد داشت؟ آيا در دوره آينده هماهنگي با آنها بيشتر است؟ يعني رياست جمهور با آنها هماهنگ خواهد شد يا آنها با رياست جمهور؟ اگر رياست جمهور هماهنگ خواهد شد، كه اين چگونه اصلاح‌طلبي است كه به نام ملت و به كام قدرت است. اگر آنها هماهنگ مي‌شوند، چرا و براساس كدام قرينه و شواهد؟ آيا اگر انتخاب شديد و مجلس مطلقاً به افراد اول و دوم و سوم و چهارم شما در هر پستي رأي نداد، چه مي‌كنيد؟ فراموش نكنيد اوضاع مثل سال 1376 نيست كه مجلس پنجم همراهي كند. اين بار گربه را دم حجله مي‌كشند.

5ـ اگر در چهار سال اول اصلاحات با 20 ميليون رأي و نيز حمايت قاطع مردم و نخبگان و وجود لشگري قدرتمند از رسانه‌ها، و همراهي مجلسي با اكثريت قوي و نيز همراهي افكار جهاني، و از همه مهمتر نبود درآمد نفتي و نيز چهار سال دوم با شرايط تا حدي مشابه كاري كه انجام شد نتيجه‌اش دولت فعلي بود، اكنون در بهترين حالت با فرض آوردن انتخاب شدن با آرأي نزديك به ديگران و نيز با رسانه‌هاي به شدت تضعيف شده و در طرف مقابل يكه‌تاز رسانه‌اي، و درآمدهاي نفتي بسيار و مجلسي كاملاً مخالف كه حتي يك نفر از دوستان شما را در كميسيوني موثر راه نمي‌دهند كه حضور يك يا دو نفر آنان اهميتي هم نداشت، با اين وضع چه خواهيد كرد؟

بي‌مناسبت نيست كه داستاني را ذكر كنم. مردي ديد كه بر سر جنازه‌اي شديداً گريه مي‌كنند. پرسيد مرحوم كيست؟ گفتند فلان جوان است. تعجب كرد. گفت روزي كه او به دنيا آمد خانواده‌اش بسيار خوشحالي كردند، اما روزگارش در اين دنيا بسيار سياه بود. حال به آن جهاني مي‌رود كه شروعش با گريه و عزاست، بايد ديد در آنجا چه وضعي خواهد داشت؟ قضيه ما هم همين طور است. خوشحالي و اميد سالهاي 1376 و 1380 را فراموش نكرده‌ايم، اما نتيجه‌اش دولت كنوني است كه در هر هزار سال يك بار احتمال دارد چنين معجزه‌اي رخ دهد و چنين دولتي بر سر كار آيد، حال قياس كنيم كه وقتي كه با آه و ناله خود را به پاي صندوق‌ها مي‌بريم، نتيجه‌اش چه خواهد شد؟!

6ـ نگاه دوستان به ساختار قدرت چگونه است؟ آيا هنوز خواهند گفت كه رياست جمهوري 20 درصد قدرت است و 80 درصد آن جاي ديگر است و ما فقط به اندازه 20 درصد پاسخگو هستيم؟ يا اينكه حاكميت را كل تجزيه‌ناپذير مي‌دانند، مثل خودرو، كه نمي‌توان دنده و گاز آن را در اختيار گروهي و ترمز و فرمان را در اختيار گروه ديگري قرار داد؟ تفكيك اين اجزا مستلزم هيچ نوع قدرتي و هيچ نوع پاسخگويي نيست. آيا فكر نمي‌كنند دولت كنوني با همه اشكالاتش به دليل همراهي كل ساختار با آن راحت‌تر مي‌تواند كار كند، اگر واقعا از اوضاع جاري نگران هستند و بجاي آن كه به نام اصلاح طلبي راه بيهوده‌ا را طي كنند چرا به فكر حمايت از گروه‌هاي ديگر همگام با قدرت براي مقابله با انتخاب دولت فعلي نيستند؟

7ـ درباره امور تاكتيكي انتخابات چه مي‌انديشند؟ آيا فكر مي‌كنند مشكل آنان در دور قبل فقدان نامزد مشترك بود؟ اگر چنين بود، دلايل نرسيدن به اين نامزدي مشترك چه بود؟ آيا صرفاً يك خطاي تاكتيكي بود يا ريشه در استراتژي سياسي آنان داشت؟ آيا هنوز فكر مي‌كنند اگر يك نامزد داشتند وضع بهتري مي‌داشتند؟ از نظر من حتي اگر يك نامزد مي‌داشتند، هيچ تأثيري بر سرنوشتشان نداشت و اين خطا را اين بار هم در حال تكرار هستند، و مشكل انتخابات را به يك موضوع فني و تاكتيكي تقليل مي‌دهند.

اشكال ديگر دوستان در مسأله وحدت نامزد اين است كه فكر مي‌كنند گروه‌ها بايد نسبت به يك فرد وحدت‌نظر پيدا كنند در اين صورت مشكل حل است. در حالي كه مطلقاً چنين مسأله‌اي وجود ندارد. بايد جرياني سياسي ايجاد شود كه نظر مردم را جلب كند، آنگاه همه گروه‌ها حمايت خواهند كرد، حتي اگر از ابتدا هم نخواهند حمايت كنند. دوم خرداد نمونه روشن آن است. جرياني كه شكل گرفته بود، مجال جدا شدن براي گروه‌ها را نگذاشت، نه اينكه گروه‌هاي مختلف از نامزد واحدي حمايت كردند و در نتيجه مردم هم به او رأي دادند. ظاهراً دوستان سرنا را از سر گشادش مي‌نوازند.

8ـ مسأله مهمتر ديگر، شهرت است. دوستان درپي انتخاب فردي هستند كه شهره باشد، گويي مردم به افراد شهره رأي مي‌دهند. در حالي كه در ايران نه تنها اين امر مثبت نيست، بلكه نتيجه عكس هم دارد. انتخابات 1372 و 1376 را به ياد بياوريد. در سال 1380 هم انتخاب خاتمي ربطي به شهرتش نداشت. انتخابات سال 1384 كه معرف بهتري براي ضعف بنيان توهم تاثير‌گذاري شهرت است. در ايران افراد شهره عموماً داراي نقاط ضعفي هستند كه مردم با آنها آشنا هستند و همين شناخت موجب روي‌گرداني از آنان است (البته در انتخابات رقابتي و نه انتخابات غير رقابتي و مرده) در حالي كه افراد غير شهره به علت حزبي نبودن جامعه به راحتي مي‌توانند خود را رستم دستان جا بزنند و رأي هم بياورند.

9ـ دوستان فكر مي‌كنند كه نسبت به رييس جمهور فعلي بغض و نفرت وجود دارد و مردم از چنين وضعي به تنگ آمده‌اند و به طرف مقابل آن يعني نامزد اصلاحات رأي مي‌دهند. اين تفكر وقتي مي‌تواند درست باشد كه نامزد طرف اصلاحات آدم شهره‌اي نباشد، زيرا مردم كسي را كه مي‌شناسند، يا نظر ايجابي به وي دارند يا سلبي. اگر نظر مثبتي به وي دارند كه نيازي به نفرت از ديگران نيست، مستقيماً به او رأي مي‌دهند و اگر نظرشان منفي باشد، از بغض ديگري به او رأي نمي‌دهند. اين رفتار(راي به شخص مشهور از بغض ديگري) مخصوص بخشي از نخبگان است و در توده مردم رواج ندارد. در جريان دور دوم انتخابات سال 1384 من اين مسأله را گوشزد كردم اما ظاهراً كسي به مسأله توجه نكرد.

10ـ انتخاب نامزد اصلاح‌طلب و خنثي كردن هر نوع بداخلاقي انتخاباتي (با ادبيات آقايان مي‌نويسم!!) مستلزم حضور بسيار چشمگير مردم پاي صندوق است و لازمه اين امر به جنب و جوش آوردن طبقه متوسط شهري در شهرهاي بزرگ تهران، اصفهان، تبريز، مشهد، شيراز، اهواز و... است، تا درپي اين حركت طبقات ديگر جامعه هم به آنها ملحق شوند. اما اين كار مستلزم راهبردي موثر است كه دوستان گام اول از ده‌ها گام آن را تاكنون معرفي يا طي نكرده‌اند. ضمن اينكه طرف مقابل هم انتخابات اخير را كاملاً حاشيه‌اي مي‌كند و مقابل اجازه نمي‌دهد كه چنين اتفاقي رخ دهد و طبقات پايين‌تر را از طبقه متوسط جدا مي‌كند و طرح اقتصادي اخير دقيقاً در همين رابطه طراحي و اجرا مي‌شود.

11ـ ورود به انتخابات با اين سوال مواجه خواهد شد كه موضع شما در برابر طرح اقتصادي دولت يعني توزيع مستقيم يارانه‌ها چيست؟ آيا كل آن را رد مي‌كنيد؟ در اين صورت از ابتدا در انتخابات حذف مي‌شويد. آيا كلش را مي‌پذيريد و به جزييات آن انتقاد داريد؟ در اين صورت تابع سياستهاي دولت فعلي معرفي خواهيد شد؟ طي دو يا سه سال گذشته چند بار به دوستان اصلاح‌طلب تذكر داده شد كه از كنار اين ايده عبور نكنند اما بي‌توجهي چند باره آنان را در بن بست برنامه‌اي قرار داده است.

12ـ شركت در انتخابات به شكل گذشته نزد برخي از دوستان اصلاح‌طلب ظاهراً به صورت عادت درآمده، البته اينكه تعداد زيادي از آنان از دولت بيرون افتاده‌اند، انگيزه معقولي براي اين فعاليت است و من هم به آن احترام مي‌گذارم، اما فراموش نكنيم كه اين كار را به نام اصلاح‌طلبي و مردم‌سالاري و حاكميت قانون و آزادي‌خواهي انجام ندهند. اگر اين دوستان اين شعارها را ندهند و صرفاً در رقابت در چارچوب موجود رفتار سياسي وارد ميدان شوند، مي‌توان از آنها دفاع كرد، زيرا آنها به لحاظ صلاحيت اخلاقي و بعضاً كارآمدي بهتر از افراد موجود هستند، ولي اگر قرار باشد پرچمدار اصلاحات باشند و شعارهاي 1376 را تكرار كنند اما در عمل رفتار سال‌هاي اخير را داشته باشند، چنين امري لطمه بزرگي به شعار اصلاح‌طلبي مي‌زند و آن را به تأخير مي‌اندازد. برخي افراد ممكن است سوال كنند كه مثلاً آيا فرقي ميان آقاي خاتمي و احمدي‌نژاد نيست؟ بايد گفت هست و خيلي هم هست. اما بايد ديد كه هر كس چه ادعايي دارد؟ اگر كسي ادعاي استادي دانشگاه را داشته باشد، بايد او را براساس همين ادعا ارزيابي كرد، در حالي كه ممكن است براي معلم ابتدايي اعتراضي به او نباشد. و چه بسا از ديگر معلمان مقطع ابتدايي باسوادتر هم باشد. مشكل اين است كه برخي از دوستان اصلاح‌طلب كماكان داعيه‌هاي بزرگ دارند و خود را پرچمدار آنها مي‌دانند، و انتظار دارند كه بر همين اساس هم با آنها رفتار شود، اما در عمل چنان نزول مي‌كنند كه گويي تفاوت مهمي با ديگر عناصر موجود در ساختار قدرت ندارند و همين نقطه ضعف آنان است. آنان در يك وضع بحراني قرار دارند، چوب هر دو ويژگي را نصيب ملت مي‌كنند، اما نان هيچ يك از دو ويژگي را نصيب مردم نمي‌كنند.

13ـ من هم چون دوستان معتقدم كه اوضاع ايران بسيار خطير است، اما رفتار دوستان ما به دليل نداشتن راهبرد، نه تنها از اين خطر نكاسته، كه آن را عميق‌تر هم نموده است. من يك بار ديگر گفته‌ام، مخالفت با انحراف يا نبايد انجام شود، يا اگر شد بايد بطور موثر مخالفت شود و نه جزيي. مخالفت جزيي و غير موثر، مثل واكسينه كردن است. براي مقاوم شدن در برابر بيماري ميكروب ضعيف شده به بدن تزريق مي‌شود و تا آخر عمر آن را واكسينه مي‌كند. رفتار دوستان اصلاح‌طلب در مخالفت با انحراف، به نوعي واكسينه كردن انحراف بوده است.

14ـ مي‌پرسند، پس چه بايد كرد؟ اولاً؛ براي پاسخ به اين سوال لازم است ابتدا از سياست‌هاي بغايت غير مفيد و غلط كنوني دست برداشت. تا كسي در بند اين سياست‌هاست، اين سوال را فقط از باب احتجاج مطرح مي‌كند و صداقتي در آن نيست. ثانياً؛ برخي از اين راهها تا كنون بارها مطرح شده است، چون درباره آن وارد گفتگو نمي‌شوند، مي‌پرسند چه بايد كرد؟ ثالثاً؛ فرض كنيم هيچ راهي به ذهن شما نرسد، آيا اين دليل مي‌شود كه كار غير منطقي و غير موثر انجام دهيد؟ اين ضعيف‌ترين منطق است كه براي دفاع از يك سياست بگوييم كه: اگر نه، پس چه؟ دفاع از هر سياستي در ابتدا بايد از ذات خودش سرچشمه بگيرد، و در مرحله بعد با سياست‌هاي ديگر مقايسه شود. اگر سياستي در ذات خود قابل دفاع نباشد، جايي براي مقايسه باقي نمي‌ماند.

15ـ من قصد نداشتم اين يادداشت را بنويسم، و احتمال مي‌دهم كه اين هم آخرين يادداشت از اين نوع باشد، تا مبادا باز هم دوستان ناراحت شوند و اشكالات را به عهده ديگران بياندازند، اما اين را مي‌دانم كه نزد دوستان اصلاح‌طلب انتخابي وجود ندارد، آنان به سوي سرنوشتي مي‌روند كه چندان گريزي از آن ندارند. آنان قدرت و اعتبار خود را چنان به افراد گره زده‌اند كه چيزي ديگر از آنان باقي نمانده است. بارها نوشته‌ام كه اوضاع خطير است و بايد كاري كرد، حتي ترس از اينكه قدرت موجود انسجام خود را از دست بدهد و عوارض مخرب آن گريبان جامعه را بگيرد بيش از گذشته است، ولي بيشترين خطر را در اين مي‌بينم كه اعتماد و اعتباري كه سال‌ها كسب شده بود و مي‌توانست در بزنگاه‌هاي لازم مورد استفاده قرار گيرد، اكنون از ميان رفته است و چيزي از آن باقي نمانده است و اين رخ نداد، مگر به خاطر نابخردي و....

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.