رفتن به محتوای اصلی

جاسوسي يکي از کثيف ترين و ننگين ترين کارها براي امرار معاش است
16.07.2013 - 14:31

 

 

نادر کیانی، سایت کومله منتقد1 و مأمور جمهوری اسلامی

امروز 15 جولای 2013، صبح زود ساعت حدود چهار ونیم که به دلیل دستشوئی رفتن ازخواب بیدار شدم، دیگر خوابم نبرد وحوصله هم نداشتم، پشت کامپیوتر بنشینم. لذا تلویزیون را باز کردم و ناگهان یک گزارش از عملیات ضد تروریستی"اف بی آی" آمریکا که بصورت فیلم در آورده شده بود و دریکی ازبرنامه ها نشان داده می شد، دیدم. من با دقت این فیلم را نگاه کردم و بد ندانستم اگر در این مقاله اشاره ای به آن بنمایم. مثلی است معروف که گویند: "این چشم به آن چشم اعتماد نمی کند". گویا این مثل در سازمانهای جاسوسی نیز بین افراد صدق می کند و اعتمادی وجود ندارد. سیستم سرمایه داری جهانی و در رأس همه آنها آمریکا، بطوری انسانهارا تربیت می کنند که پول مهم تر از هر چیز دیگری است. در این فیلم نشان می داد که حتا نمی شود به مأمورین باسابقه و وفادار هم در سازمان اف بی آی اعتماد کرد. زیرا بنا به تربیت "پول بالاتر از هر چیز دیگر است"، عمل می شود. هنگامی که مسئله پول به میان می آید دیگر اعتماد به پشیزی نمی ارزد و اعتباری ندارد. یعنی باید همیشه، از جاسوسان دو جانبه وحشت داشت که برای کسب آسان پول، به قول شکسپیر در شعر زر، ترجمه احسان طبری آن "پلید تیره گوهر"، همه چیز را از شرافت گرفته تا راستی و درستی، زیرپا می گذارند واطلاعات کشورو درباره مخالفان حکومت رابه رقیبان و یابه دیکتاتوران، می فروشند.

در میان انسانهای متفکر و باپرنسیپ و دارای تربیت والا صدق می کند که گویند: "آدم خوبست بمیرد اما شخصیت خود را بسطح یک جاسوس پائین نیاورد". هر آدمی می تواند برای زندگی کردن نیروی کار خود را شرافتمندانه بفروشد و هر شغلی را در حد توانائی اش انتخاب کند، اما در شأن یک انسان واقعی نیست که حد اقل دو شغل را بپذیرد، یکی جاکشی و دیگری جاسوسی به زیان هر ملتی. یک انسان به تمام معنا حاضر است خودکشی کند اما این دوتا کار را انجام ندهد. حالا جاکشی را تن پروری، راحت طلبی، بی غیرتی و لاابالی می دانند که بعضی آدمهای از این نوع، ترجیح می دهند این کاررا بکنند که دیگری برای آنها خودفروشی کند و خود زندگی راحتی داشته باشند! این را می گویند بی قیدی و تن پروری. در واقع اینها ازنظر سیاسی از آدمهای بی طرف هستند و تا حدودی آزار شان هم به دیگران نمی رسد، اما اثر بدی بر تعلیم و تربیت درجامعه را خواهند نهاد. بهمین دلیل وجود آنها دراجتماع مانند بیماری ایدز و سرطان مضر است ونمی توانند الگویی حتا عادی برای اقشار جامعه باشند. لایق ذکر است، در بعضی از کشورهای اروپائی عمل جاکشی بصورت شغل شناخته شده و آنها مانند دیگران مالیات به دولت هم پرداخت می کنند. البته درحال حاضرهیچ کارش راهم نمی توان کرد وکسی نیز نمی پرسد که طرف چرا این لباس بی غیرتی را به تن کرده است؟! بنظر من تنها راه از بین بردن این مضرات و بی غیرتی درجامعه، بالا بردن آگاهی اجتماعی است که در دراز مدت و با تعلیم و تربیت درست باید علیه آن و برای بدست آوردن مجدد ارزش انسانی، مبارزه نمود. در هر حال جاسوسی، که می شود گفت: همتا و حتا بدتر از جاکشی است، بردو نوع تقسیم می شود: اولا، درهر دولتی موقعیت و رقابت بین دولتهای همسایه و ملیتهای خودی این طور ایجاب می کند، یک سازمان اطلاعاتی بوجود آید که نباید باشد و بسیاری از عوامل آن رژیم یا دولت، برای حفظ "امنیت" حکومت و کشور از نظر اقتصادی، وارد عمل می شوند که سازمان ذکر شده را بوجود آورند و به سرباز بگیری واسنخدام دست می زنند. ناگفته پیداست اگر آگاهی اجتماعی به آن حد بالا برود که هیچ نیازی به رقابت و خراب نمودن طرف رقیب نباشد، دیگر نیازی به تشکیل چنین سازمانی نخواهیم داشت و این مأموران در زمینه تولید بکار گمارده می شوند نه فقط مصرف. معمولا در چنین سازمانها، افرادیکه بوئی از نوع دوستی و انسانیت نبرده اند اما در عین حال زرنگ و با هوش اند در رأس کارها قرار می گیرند وبدنبال افراد نیازمند و گوش بفرمان می گردند که بصورت مأمور مخفی و جاسوس در این زمینه استخدام نمایند. اینان به مستخدمین نیز اینگونه تفهیم می کنند که وظایف یا به زبان فارسی خویشکاری، آنهاحفظ نظام و سرزمین آباء و اجدادی است. این "مأموران معذور"، حتابرادر خودرا، اگر لازم باشد وپول زیادتر دریافت کنند، لو می دهند. یعنی پول یا زر بازهم بقول شکسپیر، این جادوی رخشنده، برای آنها مهم تر از ملت، برادر، خواهر و فامیل می شود. تا جائی که خواهرزاده خود فروخته به رژیم اسلامی شوفر شخصی یک رهبر حزبی می شود و این رهبر بزرگوار به او اعتماد می کند. بدون شک برای چنین فرد نا آگاهی پول مهم تر از حتا دائی بوده. دوما، برخی از مستخدمین از آن افرادی هستند که ازملت دیگری غیر از ملت حاکم در یک کشور اند. مانند همین شوفر شخصی و یا مدیر مسئول وب سایت کومله منتقد1. در واقع این سازماندهان تشکل اطلاعاتی، افرادی را از میان این ملت انتخاب می کنند که ساده لوح ترین و نا آگاه ترین و جاه طلب ترین و گوش به فرمان ترین اند. گرچه ابتدائی ترین حق آن ملت اقلیت که او خودش متعلق به آن است، رعایت نشود و حتا برای نمونه، خود به زبان مادری خودش حق تحصیل به دست نمی آورد، امابا این توصیف درخدمت این سازمان اطلاعاتی در می آید. تاجائیکه رذل ترین مأموریت را که همان جاسوسی در میان همزبانان خودی است، تقبل می کند. فقط بخاطر این که پول زیادتر به او می دهند! او با این پول می تواند همانند همان جاکش، راحت زندگی کند. این مسئول وب سایت کومله منتقد1، ازآن افرادنفوذی وجاسوسی بوده که مرتب به کافه اینترنت می رفته وگزارش روزانه کومله رابرای اداره اطلاعات جمهوری اسلامی ایران می فرستاده است. روزی ازبد بیاری او یک پیشمرگه ازکومله زحمتکشان اورا درحال ارسال گزارش می بیند و بلا فاصله پلیس شهر را خبر می کند و او را دستگیر می کنند و بعد از یک باز جوئی مختصر، درکردستان عراق، او را تحویل ایران می دهند. او اکنون علیه کومله مرتب مطالبی منتشر می کند و مدعی است که خبر را از داخل سازمان دریافت می کند! در هر صورت، من با وصف این که شاعر نیستم، اما نظر سیاسی خودم را درباره مقایسه جاسوس و جاکش بصورت زیر به نظم با قافیه اما غیر ادبی در آورده ام و این ابیات چون به موضوع زیاد ربط دارد، باز در اینجاهم می آورم:

خبر چین و جاسوس و فتنه گر      سه عنصر، هر یک از دگری پست تر

    فتنه گر را فتنه انگیز دانند      جاسوس را بد تر از جا پیچ خوانند

فتنه گر کارش فتنه انگیزیست      خبر چین آتش زیر هر دیزیس      

 جاپیچی شغلیست بس پست      خبرچینی و جاسوسی بد تر هست

جاپیچی لکه ننگی است بر جبین انسان

خبر چینی بمراتب بود پست تر از آن

بویژه اگر این خبرچینی در میان ملت خودی باشد، واقعا درجه رذالت باید بسیار بالا باشد و پستی بس ویژه ای می خواهد که انسان رغبت کند، چنین کاری را بعهده بگیرد. من در حقیقت نمی دانم و تعجب می کنم، این جوان خوش سیمای کرد، چگونه بصورت فامیل و پدر و مادر دیگر هیچ، حتا به چهره زنش نگاه می کند، هنگامی می بیند برای نمونه چند نفر از اقوام و هم ملیتهای خود او و یا شریک زندگی اش بوسیله این رژیم که او مستخدم آن است، بیگناه محکوم شده و در زندان بسر می برند؟! آیا او هرگز از خود پرسیده است، چکار دارد می کند؟! آیا او می داند که رژیم از تبحر و نیرویش سوء استفاده می کند و قلبا از او متنفر و وحشت دارد. لذا همینکه خرش ازپل گذشت، نمی خواهد سر به تنش باشد و به دنبال لحظه مناسبی است که از شر او خلاص شود. اگر کسی اینها را می داند و باز هم به این ننگ تن می دهد، بایدواقعا خیلی احمق باشد. احمق، به اندازه آن کسانی که به امید رسیدن به حوریان بهشتی، بابستن بمب بخود درمیان کافران دست به انتحار می زنند. در هر صورت من فکر می کنم، این مسایل در اصل ریشه در تربیت فرصت طلبی دارد که فقط حال را می بینند وباورمند است که لحظه مهم تر است وبدون احساس مسئولیت دربرابر جامعه دست بهرکاری می زند. در اینجا برای خنثی کردن چنین اعمالی، انسانهای دمکرات و روشنفکر موظف اند، این تناسب را بهم بریزند و جامعه ای نو بسازند که در آن کسی ابدا حاضر نباشد بهر قیمتی یعنی به قیمت شرافت و انسانیت، زندگی کند.

هدف ازنوشتن این مقاله فقط صحبت با این جوان که خود را نادر کیانی مدیر مسئول وب سایت کومه له منتقد1 معرفی کرده، نیست، بلکه با همه جوانان باشرف و باغیرت است که اگر در محیط خود دوستانی دارند که به چنین مشاغلی گرایش نشان می دهند، آنها را از عواقب آن بر حذر دارند و تا حد امکان منصرف کنند. لایق ذکر است که دراینجا یادآوری کنم، اولا، می خواهم آب پاک برروی دست همه این نوع مأموران بریزم که من هیچ موافق حزب کمونیست کارگری و حزب کمونیست ایران و کومله منشعب از آنها نیستم و اگر راه آنهارا نادرست ندانم، به این دلیل است که هیچ سازمانی به قصد انحراف و نادرستی آغاز بکار نمی کند و همه می خواهند و قصد دارند خدمت کنند. در برخی موارد من نظر و روش آنها را نا درست، هم برای جنبش زحمت کشان و هم برای جنبش ملیتها، می دانم. پس من هیچ وابستگی به این گروهها ندارم و از سیاست آنها نیز حمایت نمی کنم. ولی این نکته دلیل برآن نخواهد بود که پاروی حقیقت بایدگذاشت وسکوت کرد! بهر حال من دایم از خود می پرسم اگرراه این جنبشها و احزاب(کومله همه شاخه هاو حزب دمکرات کردستان هر دوشاخه ودگر احزاب ضد دیکتاتوری و غیره) درست نیست، پس چرا همه دیکتاتوران از جمله جمهوری اسلامی بالا ترین بودجه را برای نابودی آنها اختصاص داده و می دهد و سران این احزاب را با قیمت آب رو ریزی خودش درسطح بین المللی، ترور می کند؟!ت که خودرا نادر کیانی میر مسئول وب سایت کومه له منتقد1 برای من در اسلام بنا به تبلیغات گوش خراش، باید راستی و درستی، پایه و اساسی داشته باشد و معتقدین اسلامی پای بند به آن باشند و درست رفتار کنند. اما آنگونه که درعمل می بینم باتأسف باید بگویم که نه، این طور نیست و با خواندن بعضی خبرها، راستی و درستی در اسلام و بویژ در میان گردانندگان جمهوری اسلامی برای من جای پرسش اند. انسان نهایتا متوجه می شود که اینها بهر وسیله ای متوصل می شده اند، برای دراز تر کردن چندروزی عمر حکومتی خویش. بهمین دلیل دروغ و نیرنگ و عوامفریبی و زور را جای گزین راستی و درستی، می کنند. می گویم عوامفریبی، زیرا دقیق انگشت روی مسائل اخلاقیی گذاشته اند که در قرون وسطا علیه جنبشهای مردمی مانند مزدکیان، بابک خرم دین و امثال بکار می گرفتند. اگر کسی در این زمینه اطلاعات بیشتری می خواهد، من اسناد تاریخی را در اختیار اش  می گذارم. بهر حال افکار اینان گویا هنوز درقرون وسطا دور می زند و مدعی برخی از مسایل اخلاقی هستند که خود اصلا رعایت نمی کنند و جامعه را درفساد اخلاقی غوطه ورساخته اند، اما درعوض اگرکوچکترین اختلافی درمیان مخالفان کشف کنند، پیراهن عثمان اش می نمایند. معمولا کسیکه برای کمیته مرکزی یک جریان سیاسی انتخاب می شود، صد در صد به ایدئولوژی حزبی باور دارد وهیچ نیازی هم، فکر نمی کنم، داشته باشدکه علیه باور خودش جاسوسی کند. حالا پرسش می شود چرا این جاسوس گزارشش را بااین دروغ بزرگ آغاز کرده است؟! مبنی براین که: "اخباری را که ملاحظه می فرمائید ماحصل تلاش و زحمت یکی از اعضای کمیته مرکزی کومله کمونیستی است که طی روزهای اخیر در تماس با من، این خبرها را برایم جهت انتشار ارسال نموده است".   هوری اسلامی برای من زیر  خراش، راستی و درستی پایه و اساسی دارد پرسش می رود.

به فرض اینکه این جاسوس در کمیته مرکزی این جریان نفوذ کرده باشد، که هیچ انسانی باور نمی کند. اما روشن است، هدف این مأمور و جمهوری جنایتکار اسلامی با طرح چنین مطلبی ایجادشک وتردید درمیان همه احزاب و دراینجا کمیته مرکزی کومله است که همه بهم مشکوک باشند. همان رعب و وحشتی که مأموران"اف بی آی" درداخل سازمان خود بوجود می آورند. این شاخه سرمایه داری اسلامی نیز می خواهد مانند اربابانش در داخل کمیته مرکزی یک حزب کمونیستی چنین شک وتردیدی بوجود آورد. جمهوری اسلامی هر غیرمسلمانی را کمونیست می داند و باید علیه این کافران بهر وسیله ای حتاغیر اخلاقی بجنگد. بهمین دلیل مأمورانش روی بی دینی و اخلاق خود محروم از آن، تکیه می کنند. در هر صورت غافل از آنند که بدترین نوع باورکمونیستی هرچه را بتابد به پول به آن اندازه بهاء نمی دهد که مانند این چنین مأمورانی خود فروخته بشوند. در هرصورت این باور من است و آنچه من از تئوری مارکسیستی درک کرده ام یک کمونیست بجزیلثین و شیوارتز نادزره و امثال، بیشتر ازشرافت به زر بهاء نمی دهد. آرزو دارم این تئوری بهمین شیوه بماند و روی جمهوری اسلامی مانند ذغال سیاه شود.

هایدلبرگ، آلمان فدرال  15.7.2013                                       دکتر گلمراد مرادی

dr.g.moradi41@gmail.com

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.